«شرح و تحلیل خطبه امام حسین(ع) در منا» قسمت هشتم: زمینههای استبداد در جامعه دینی
چکیده :در دهه اول ماه محرم الحرام و ایام سوگواری اباعبدالله الحسین(ع) قرار داریم. این ایام بهترین فرصت است تا شیعیان اباعبدالله الحسین(ع) با مکتب و سلوک آن حضرت بهتر و بیشتر آشنا شوند. یکی از متقنترین و بهترین راه برای این شناخت و آگاهی، مطالعه ی بیانات نورانی خود حضرت است. براین اساس شفقنا در...
در قسمت هشتم تحلیل و بررسی خطبه منا امام حسین(ع) توسط استاد محمد سروش محلاتی آمده است:
زمینههای استبداد در جامعه دینی
بحث پیرامون یکی از خطبههای اباعبدالله الحسین(ع) بود که میتوان آن را سیاسیترین خطابهی حسین بن علی(ع) دانست.
تحلیل دقیقی از عوامل انحطاط جامعه اسلامی
ویژگی این خطبه آن است که حضرت، تحلیل دقیقی از علل و عوامل انحطاط جامعهی اسلامی در این خطبه ارائه کردند. برای اینکه تحلیل حضرت از شرایط زمانه مشخص شود به چند نکته باید توجه داشت:
نکته اول این است که حضرت در خطابهی خود جامعهی اسلامی را از سه زاویه، قابل مطالعه و بررسی میدانند. درواقع آنچه که ما جامعهی اسلامی مینامیم، یک مثلث سهضلعی است؛ یک ضلع حکمرانان، ضلع دوم عالمان و دانشمندان و نخبگان و ضلع سوم تودههای مردم.
نکتهی دوم در ارتباط بین این سه ضلع است. تحلیلی که حضرت ارائه میکنند، این است که همهی تلاش حکمرانان برآن است که تودههای مردم را به استعباد و بردگی بگیرند و بر آنها سلطه مطلق پیدا کنند. راهکار رسیدن به این هدف آن است که ضلع دیگر این مثلث هم به تسخیر آنها درآید. یعنی ابتدا باید عالمان و نخبگان جامعه مصادره شوند تا راه برای سلطهی بر مردم و تسخیر آنها باز شود.
اما چگونه میتوان عالمان را حذف کرد یا به استخدام خود درآورد و مصادره کرد؟ راه حذف فیزیکی، راهی است که گاهی حاکمان جائر از آن استفاده میکنند اما راه چندان موفقیتآمیزی نیست و نمیتوان بهصورت گسترده برای همهی علماء از این روش حذف استفاده کرد. بله، برای برخی که ایستادگی و مقاومت میکنند، در نهایت از این روش استفاده میکنند. بهجای حذف فیزیکی، باید به حذف اجتماعی آنها اقدام کنند تا مرجعیت اجتماعی و نفوذ آنها در میان مردم از بین برود و همراه حکومت و تسلیم حکومت باشند و مزاحمتی برای حکومت ایجاد نکنند.
محور اصلی خطابهی اباعبدالله الحسین(ع) نقشی است که علماء در اینباره ایفا میکنند. البته این نقش، در دو جهت است: یک جهت نقشی است که عالمان و فرزانگان در قبال حاکمان دارند و دوم، نقشی است که عالمان و فرزانگان در قبال تودههای مردم دارند. اگر علماء، نقش خود را بهدرستی بشناسند و بهدرستی ایفا کنند، در برابر حکمرانان میایستند و جلوی سلطهی مطلق آنها را بر تودهی مردم میگیرند. اما اگر عقبنشینی کردند و خود را به حکومت فروختند، این مانع و سدّ از مقابل حکومت برداشته میشود و بهسهولت حاکمان بر مردم چنگ میاندازند و آنها را تسخیر میکنند و با فریب و شیوههای دیگر آنها را تحتفشار قرار میدهند. کسیکه مشت حاکمان را باز کند و بر بصیرت مردم را بیافزاید که در دستگاه حکومت چه خبر است و شما چگونه باید عمل کنید تا توطئهی آنها را خنثی کنید، همان قشر عالم و فرهیخته و نخبه جامعه هستند. لذا یک درگیری بین حکمرانان و دانایان امت وجود دارد و اگر حاکمان در این درگیری، پیروز و موفق شوند و بتوانند عالمان را وادار به تسلیم کنند، قهراً جامعه هم در برابر آنها تمکین خواهد کرد و تسلیم خواهد شد. این چارچوب کلی تحلیلی است که اباعبدالله الحسین(ع) ارائه فرمودند و هر بخشی از این تحلیل را مستقلاً مستدل فرمودند. با این مقدمه که برای حفظ ارتباط مباحث لازم بود، کلام حضرت در فراز هشتم این خطبهی نورانی را دنبال میکنیم.
بند اول از فراز هشتم خطبه حضرت: سلطه حاکمان در اثر کوتاهی عالمان
حضرت فرمودند: «مَکَّنْتُمُ الظَّلَمَهَ مِنْ مَنْزِلَتِکُمْ» شما علماء، ستمگران را بر موقعیت و جایگاه خود مستقر کردید و جایگاه مستقلی را که علمای دین باید در قبال حکومت داشته باشند را به حکومت واگذار کردید.«وَأَسْتسلَمْتُمْ أُمُورَ اللَّهِ فِی أَیْدِیهِمْ» همهی کارهایی را که باید براساس موازین الهی انجام بگیرد را به دست آنها سپردید. اینکه عالم دین فقط بنشیند و از حاکمان گلایه داشته باشد که چه بلایی بر سر ما و مردم آوردند، کفایت نمیکند. اگر شما به آن ظلمه و حاکمان جور، کمک نکرده بودید و کوتاه نیامده بودید، نمیتوانستند بر اوضاع و احوال شما مسلط شوند و جلوی دهان شما را بگیرند و اجازهی فعالیت به شما ندهند ولی شما خودتان کوتاهی کردید.
این قسمت درواقع نقدی است دربارهی رابطهی بین نخبگان و بهخصوص عالمان دین با حکمرانان که حضرت مقصر را خود عالمان معرفی میکنند. نه اینکه حاکمان مقصر نباشند ولی خود علماء هم به سهم خود در بهوجود آمدن این وضع کوتاهی کردهاند. حضرت در این بند اول این فراز، نسبت و رابطهی بین این دو ضلع (حاکمان و عالمان) را مشخص کردند که سلطهی حاکمان بهجهت کوتاهی عالمان است. اما بعد از اینکه حکمرانان نالایق و ستمپیشه، قدرت را بهدست گرفتند، بند دوم این فراز، آن است که شیوه و روش حکمرانی آنها چگونه است و با قدرت چه میکنند؟ بند سوم هم مربوط به ارتباطی میشود که بین مردم و حکمرانان، بعد از حصر عالمان دین اتفاق میافتد یعنی آن ضلع سوم چه ارتباطی با اصحاب قدرت پیدا میکنند؟ این امور سهگانهای است که در این فراز مطرح است.
بند دوم: روش حکمرانی ظالمان
در اینکه شیوهی حکمرانان جائر چیست، حضرت سه خصوصیت را بیان فرمودند؛ خصوصیت اول «یَعْمَلُونَ بِالشُّبُهَاتِ»، دوم: «یَسِیرُونَ فِی الشَّهَوَاتِ»، سوم «یَتَقَلَّبُونَ فِی الْمُلْکِ بِآرَائِهِمْ». این سه ویژگی کلیدی دولتهای استبدادی فاسد و ستمکار است.
ویژگی اول حکمرانی جائران: تصمیم گیری بر اساس اوهام
ویژگی اول این است: شما امور را به آنها سپردید تا آنها براساس شبهات کار کنند: «وَ أَسْتسلَمْتُمْ أُمُورَ اللَّهِ فِی أَیْدِیهِمْ یَعْمَلُونَ بِالشُّبُهَاتِ». مبنای فعالیت آنها شبهات است. «عمل کردن براساس شبهات» به چه معناست؟ گاهی اوقات عمل شخص شبههناک میشود مثلاً جملهای را که نمیداند گفتنش، حلال است یا حرام، میگوید، این شبهه در کلام و گفتار است. گاهی لقمه شبههناک میشود یعنی لقمهای را که نمیداند حلال است یا حرام، میخورد. ولی «یَعْمَلُونَ بِالشُّبُهَاتِ» اینجا به این معنا نیست که حاکمان در شبهات وارد میشوند. در بسیاری از موارد، اصلاً ورود در شبهات، حرام نیست مثل شبههی در طهارت و نجاست که شخص بنا را بر طهارت میگذارد یا گوشتی را از بازار مسلمانان میخرد که احتمال میدهد این گوشت ذبح اسلامی نشده باشد که در خیلی از این موارد، شرع مقدس راه استفاده از مشتبهات را باز کرده، سختگیری نکرده است و احتیاط را بر ما واجب نکرده است. پس اینجا که اباعبدالله الحسین(ع) در مقام اعتراض بر حاکمان جائر میفرمایند: «یَعْمَلُونَ بِالشُّبُهَاتِ»؟ قضیه چیست؟
نخست باید توجه داشت که حضرت نفرمودند «یعملون فی الشبهات» بلکه فرمودند: «یَعْمَلُونَ بِالشُّبُهَاتِ» یعنی به استناد شبهه عمل میکنند و مبنای عملشان شبهه است. انسان برای اینکه رفتار خودش را موجه کند و خوب جلوه دهد، دوگونه میتواند عمل کند: برخورد اول این است که برای عمل خود، حجت و استدلال داشته باشد و عملش مستند به یک منطق باشد. وقتی از او سؤال میکنید که چرا این عمل را انجام دادی و چرا این تصمیم را گرفتی؟ بهراحتی استدلال داشته باشد. انسان منطقی برای رفتار خود دلیل دارد، میتواند استدلال ارائه کند و از عمل خود دفاع کند. برخورد دوم این است که شخص، عملی را مرتکب میشود و چون دستش از دلیل کوتاه است، به توجیه روی میآورد و بهجای حجت، وجوه بیاعتباری را میشمارد تا خود را تبرئه کند. در اینجا مقصود از «یَعْمَلُونَ بِالشُّبُهَاتِ» همین نوع دوم از رفتار حاکمان است.
حضرت میخواهند بفرمایند که این حکمرانان نالایق و بیتدبیر، برای اقدامات خود دلیل ندارند. اگر از آنها سؤال کنید که چرا این تصمیم را گرفتی یا چرا آن تصمیم لازم را نگرفتی؟ نمیتوانند دلیل اقامه کنند اما مشتی از اوهام پوچ، تخیلات و حرفهای بیاساس و بیمنطق را ارائه میکنند که کار من براساس این است. در اینجا «شبهات»، همان اوهام و همان منطق ساختگی و جعلی است که وقتی آن را دست انسانهای آگاه و خردمند دهید، کسی حاضر نیست بپذیرد و قبول نمیکند. خبرگان و دانایان که متوجه میشوند پشت قضیه چه خبر است، میگویند اینها همه ساختگی و توجیه است. پس روشی را که حاکمان جور و پیشوایان نالایق انتخاب میکنند، این است که تصمیمات آنها، تصمیمات عقلانی و مبتنیبر اصولی که خردمندانه بتوان از آنها دفاع کرد، نیست.
این تعبیر را در نهجالبلاغه امیرالمؤمنین علی(ع) هم میبینیم. در خطبهی ۱۰۶ نهج البلاغه، مشابه همین جملاتی که در خطبهی امام حسین(ع) بود، هست: «فَمَکَّنْتُمُ الظَّلَمَهَ مِنْ مَنْزِلَتِکُمْ وَ أَلْقَیْتُمْ إِلَیْهِمْ أَزِمَّتَکُمْ وَ أَسْلَمْتُمْ أُمُورَ اللَّهِ فِی أَیْدِیهِمْ» شما هستید که سرشتهی امور را به دست آنها دادید. «یَعْمَلُونَ بِالشُّبُهَاتِ وَ یَسِیرُونَ فِی الشَّهَوَاتِ» این بیان در نهج البلاغه با آنچه که از امام حسین(ع) در این خطبه نقل شده است، مشترک است. ابن ابیالحدید معتزلی در شرح این جمله نهج البلاغه میگوید: «عملوا بالشبهه لا بالحجه»(ج۷، ص۱۷۸) شبهه در اینجا در برابر حجت و دلیل منطقی است. یعنی کارهایشان، پایه و اساس منطقی که بتوانند از آن دفاع کنند ندارد. لذا اقداماتشان اقداماتی است که افراد دانشمند جامعه را قانع نمیکند. هر روز برای مردم یک مشکل جدیدی بهوجود میآورند و دائماً دستوپا میزنند تا بتوانند با اوهام خود، رفتارشان را موجه جلوه دهند. درحالیکه منطق عقلاء و تجربههای بشری روشن است. اتفاقاتی که در جوامع بشری بهوجود میآید، مشابه یکدیگر است، چرا آنها میتوانند مشکلاتشان را حل کنند و ما نتوانیم آن مشکلات را حل کنیم؟
ابن میثم بحرانی محقق دیگری است که نهج البلاغه را شرح کرده است، ایشان هم همینطور مطرح میکند: «عملهم علی وفق أوهامهم الفاسده و آرائهم الباطله التی یتوهمونها حججا فیما یفعلون»(ص۴۲۲) این حاکمان فاسد، دچار توهماند. صحبت و خطابه آنها را که گوش میکنید، توهم در آن موج میزند. اینها توهم را حجت و دلیل میپندارند و دستشان از دلیل کوتاه است. لذا برنامهریزیهایشان درواقع موهوم است و با واقعیتها سازگار نیست و اهل تخصص این نوع تصمیمگیری را تأیید نمیکنند.
امام حسین(ع) هم که فرمودند: «یَعْمَلُونَ بِالشُّبُهَاتِ»، یک مطلب اساسی و یک شیوهی حکمرانی و روش تصمیمگیری را مورد نقد قرار دادهاند.
ویژگی دوم حکمرانی جائران: رفتار بر مبنای شهوات نفسانی
خصلت دوم در شیوهی حکمرانی این ظلمه این است: «یَسِیرُونَ فِی الشَّهَوَاتِ» دائماً در شهوتها و تمایلات خودشان سیر میکنند. البته تمایلات در حکمرانان مختلف است؛ بعضی از حکمرانان بودند که دنبال لذتهای جنسی بودهاند و تاریخ پر است از قضایای آنان و حرمسراهایی که داشتند و فسادی که از این جهت داشتند. این یک نوع شهوت است. برخی بودند که شهوت مالی داشتند و شهوت جنسی برای آنها مهم نبوده است. دنبال این بودند که بیشترین ثروت را برای خود جمع کنند و اموال زیادی را تصاحب کنند. این هم در تاریخ فراوان نقل شده است. اما بعضی بودند که شهوت آنها، نه آن شهوت قسم اول بوده و نه شهوت قسم دوم بلکه شهوت در قدرتطلبی داشتند که سلطه و نفوذشان هرچه بیشتر گسترش پیدا کند و دنیا را بگیرند و الا خودشان زندگی ساده و ظاهرفریبانهای داشتند. شهوات انواع و اقسامی دارد. حفظ آقایی و سروری خود و به رخ دیگران کشیدن، هم یک نوع شهوت است. ویژگی این افراد در همهی انواع شهوترانیها این است که مبنای رفتار آنها تمایلاتشان است. در اینجا هم منطق و استدلالی برای رفتار آنها وجود ندارد.
ویژگی سوم حکمرانی جائران: استبداد به رأی
ویژگی سوم این است: «یَتَقَلَّبُونَ فِی الْمُلْکِ بِآرَائِهِمْ» اینها کسانی هستند که اوضاع و احوال حکومت را صرفاً براساس نظر خودشان میچرخانند و استبداد دارند. فقط براساس رأی و نظر خود، برای امور جامعه تصمیم میگیرند. گویا هیچکس در حکومت عقل و شعوری ندارد و خدا یکجا هرچه عقل و فکر و هوش و تدبیر است، به یک نفر داده که در رأس حکومت قرار گرفته است. معیار حقانیت، رأی حاکم میشود، هرچه حاکم گفت حق است و هرچه نگفت، باطل است. همه باید به او نگاه کنند و چشمشان به دهان او باشد. انگار جبرئیل امین بر او نازل میشود، گویا دستی در وحی و علم غیب دارد و کسی نمیتواند چیزی به او بگوید.
امام حسین(ع) به علمای دین، نخبگان و فرزانگان جامعه میفرمایند که شما مقصرید در اینکه چنین اتفاقی افتاده است. شما کوتاهی کردید که آنها آمدند و شما را کنار زدند و بهراحتی: «یَعْمَلُونَ بِالشُّبُهَاتِ و یَسِیرُونَ فِی الشَّهَوَاتِ و یَتَقَلَّبُونَ فِی الْمُلْکِ بِآرَائِهِمْ».
بند سوم: نتیجه این حکمرانی
براساس اینکه علماء کوتاهی کردند اولاً، قدرت در اختیار این نوع حاکمان قرار گرفت که جامعه را با این شیوه اداره میکنند ثانیاً، ثمره و میوهی این حکمرانی چیست؟ هر درختی را با میوهی آن باید شناخت. وقتیکه حکومت اینگونه اداره شد و این سنخ افراد، قدرت را به دست گرفتند، نتیجه در آن ضلع سوم خودش را نشان میدهد. یعنی آثار آن بیتدبیریهای حکمرانان، در زندگی مردم خودش را نشان میدهد. زندگی مردم، بازتابی از صلاحیت یا عدم صلاحیت حاکمان است و آنجا تجلی و ظهور پیدا میکند. هرکجا که در سطح زندگی مردم، عدل و انصاف دیده میشود پس حاکمان عادل بودند و هرکجا که در میان مردم حقکشی، ظلم و فلاکت دیده میشود، معلوم میشود آنهایی که قدرت را بهدست دارند، جامعه را اینطور اداره کردند.
این عرض بنده نیست، این فرمایش نورانی اباعبدالله الحسین(ع) است. بند سوم و مرحله سوم است که حضرت فرمودند: «وَ أَسْلَمْتُمْ الضُّعَفاء فِی أَیْدِیهِمْ» شما علماء کار را به دست این ظلمه سپردید و درواقع تودههای ضعیف و ناتوان مردم را بهدست آنها دادید. این مردم، چه پناهی داشتند؟ رسانهی مستقل و حزب داشتند؟ قدرت مالی داشتند؟ چه قدرتی در میان مردم وجود داشت؟ همهی اینها را دولتهای استبدادی مصادره میکنند که هیچ مانعی در برابر آنها نباشد. مردمی با دست خالی! حضرت فرمودند: شما این مردم ضعیف و ناتوان را در دست حاکمان رها کردید.
مردم؛ مقهور یا مستضعف!
آنوقت میدانید چه اتفاقی افتاد؟ این مردم ضعیف دو گروه شدند: «فَمِنْ بَیْنِ مُسْتَعْبَدٍ مَقْهُورٍ وَ بَیْنِ مُسْتَضْعَفٍ عَلَى مَعِیشَتِهِ مَغْلُوبٍ» یک گروه به استعباد و بردگی گرفته شدند و یک گروه به استضعاف مالی و اقتصادی. کسیکه از ادارهی زندگی و معیشت ناتوان بود. از صبح تا شب اول میدوید؛ شیفت اول، شیفت دوم حتی شیفت سوم ولی توان ادارهی زندگی را نداشت. «وَ بَیْنِ مُسْتَضْعَفٍ عَلَى مَعِیشَتِهِ مَغْلُوبٌ» استضعاف در معیشت داشتند و اینکه این افراد مغلوب بودند یعنی توان ادارهی زندگی را نداشتند. کاری با مردم میکنند که این مردم چنان غوطهور در مشکلات زندگی خودشان باشند که اصلاً جرأت نکنند چیزی بگویند، میترسند نانشان قطع میشود. این یک عده که معیشتشان مغلوب است.
گروه دیگر که نگران معیشت نیستند و اقشار متوسطی هستند که درآمدی دارند و از رفاه نسبی برخوردار هستند، بلای دیگری هم سر اینها آوردند. حضرت فرمودند: «مُسْتَعْبَدٍ مَقْهُورٍ» جلوی آزادیهای اینها را گرفتند و مثل بردگان مقهور شدند تا جرأت نفس کشیدن و نظر دادن نداشته باشند. «استعباد» از همان مادهی «عبد» است: «عَبْدًا مَمْلُوکًا لَایَقْدِرُ عَلَى شَیْء»(سوره نحل، آیه۷۵) ویژگی عبد این است که هیچ اختیاری از خودش و در زندگی خودش ندارد. بخواهد نفس بکشد، باید نگاه کند ببینید آقا و مولایش چه میگوید. آنها مغلوب، اینها مقهور! آنجا استضعاف مالی در معیشت، اینجا استعباد به بردگی و به بندگی گرفتن! خلاصه همه و همه تحت سلطه قرار دارند. آن فلسفهای که پشت قیام اباعبدالله الحسین(ع) وجود دارد، این فلسفه است. اعتراض حضرت در مورد یزید: «وَ عَلَى الاِسْلامِ الْسَّلامُ اِذ قَدْ بُلِیَتِ الاُمَّهُ بِراعٍ مِثْلَ یَزیدَ»، سخن پیغمبر اکرم(ص) را که حضرت نقل میکند: «منْ رَأى سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلاًّ لِحُرُمِ اللهِ» چه فلسفهای دارد؟ این خطابه، آن فلسفه را تبیین میکند.
دو شاخص ارزیابی امام(ع)
امام حسین(ع) میفرمایند که ماهیت حکومت ظلمه این است. حضرت عنوان «ظلمه» را قرار دادند، میتواند حکومت سرمایهداری باشد، میتواند کمونیستی باشد، میتواند اسلامی باشد، دولتهای مختلفی در دنیا با عناوین و اسمها و طیفهای مختلف است و خیلی از آنها هم در طول تاریخ اسلام، به نام اسلام و حکومت اسلامی بودهاند که آمدند و رفتند مثل بنیامیه و بنیعباس و… حضرت اینجا اصلاً بحث اسم ندارند. بحث واقعیت و مسمّی و بحث محتواست. حضرت ارزیابی محتوایی میکنند و بحث حضرت در ارزیابی محتوایی این است که دو شاخص برای رشد جامعه وجود دارد: یک؛ سطح رفاه و دو؛ آزادی و کرامتی که برای مردم است. در برابر شاخص اول، حضرت نقطهی مقابل آن را فرمودند «استضعاف» و در برابر شاخص دوم، فرمودند: «استعباد». این هم دو شاخص. آن دو شاخص اول، برای یک دولت مطلوب و این دو شاخص برای دولتی که اهل ظلم و ستم است.
حضرت در اینجا با صحابه و تابعین پیامبر صحبت میکنند و میتوانستند بابی در مسائل دینی و شاخصهای دینی باز کنند که مردم چقدر مقید به مسائل دینی هستند، وضع نماز جماعت چگونه است، وضع حضور مردم در مساجد چگونه است، وضع اعتکاف در زمان اعتکاف چگونه است. حضرت میتوانستند اینها را هم مطرح بفرمایند ولی نفرمودند. فرمودند شما در سطح جامعه بروید و قبل از آنکه به آن مسائل برسیم، اول ببینید که مردم در زندگی روزمرهی خود چگونه زندگی میکنند. یک عدهای از مردم را با «استضعاف»، «مغلوب» کردند و عدهای را با «استعباد» و بندگی، «مقهور» کردند. دیگر بعد از اینکه مردم مغلوب و مقهور هستند، چه چیزی برای این جامعه باقی میماند؟
علت سکوت عالمان
چرا جامعهی اسلامی به اینجا رسیده است؟ حضرت فرمودند علماء نقش خودشان را درست ایفا نکردند و نخبگان جامعه به میدان نیامدند. چرا علماء به صحنه نیامدند؟ آنهم یک چرایی دارد و آن هم قابل سؤال است و آن علت را هم حضرت فرمودند چون همهی کلام حضرت مدلّل و قاعدهمند است. آنها به سلطه رسیدند، گریبان مردم را گرفتند، جلوی راههای تنفس مردم را گرفتند. راههای تنفس در طول زمان متفاوت است. در هر زمانی، راهی برای تنفس است. الان در زمان ما راه تنفس مردم، وسایل ارتباط جمعی و رسانههاست. آنها مسلط شدند، گریبان را گرفتند، چرا؟
حضرت فرمودند: «سَلَّطَهُمْ عَلَى ذَلِکَ فرَارُکُمْ مِنَ الْمَوْتِ وَ إِعْجَابُکُمْ بِالْحَیَاهِ الَّتِی هِیَ مُفَارِقَتُکُمْ» علمای دین! این سلطه، نتیجهی این است که شما آدمهای بزدل و ترسویی هستید و از مرگ فرار میکنید. شما حاضر نیستید هزینهی مقابله با حاکمان جور را بدهید. شما فراریان از مرگ هستید چون میترسید اگر چنگ به چنگ آنها بیاندازید و درگیر شوید، سرتان را زیر آب کنند و البته هم میتوانند و چقدر هم این کار را کردهاند ولی شما نباید از مرگ بترسید. ریشهی مسأله، این است که خیلی شیفتهی زندگی دنیا هستید، درحالیکه این زندگی دنیا برای شما ماندگار نیست و مرگ به سراغ شما خواهد آمد.
اینجاست که به آن نکتهای میرسیم که قبلا هم اشاره شد و آن اینکه عالم دین با درس دین خواندن، عالم دین نمیشود. درس خواندن، عالم را عالم نمیکند. عالم باید یک ویژگیهای اخلاقی و نفسانی و یک تربیت خاصی داشته باشد. در اینجا امام حسین(ع) علمای دین را محکوم میکنند نه بهخاطر درس، که شما درستان را خوب نخواندهاید و نمراتتان پایین بوده است. بحث حضرت این است که شما آدمهای ترسویی هستید و کسیکه ترسوست، نباید در این جایگاه و موقعیت قرار بگیرد. اینجا شایستهی کسانی است که حاضر باشند جان بدهند و فداکاری کنند، بهتعبیر امام حسین(ع): «مَنْ کانَ باذِلا فینا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ ُ وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنَا»(لهوف، ص۶۱) کسیکه بذل مهجه میکند و حاضر است خون بدهد، او میتواند با امام حسین(ع) همراهی کند.
این مسأله فرار از مرگ که در قرآن کریم هم آمده است: «قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِیکُمْ…»(سوره جمعه، آیه۸)، برای اینکه حل شود و شخص فرار از مرگ نداشته باشد و آمادگی جان دادن داشته باشد، یک ریشهی عمیق اعتقادی و اخلاقی لازم دارد. مردم عادی و تودههای مردم اگر فرار از مرگ داشته باشند و تعلق به زندگی دنیایی داشته باشند، برای شخص آنها موجب انحطاط میشود اما علمای دین اگر فرار از مرگ داشته باشند، فقط انحطاط شخصی نیست، جامعه منحط میشود و ستمگران بر مردم سلطه پیدا میکنند.
این تحلیل حضرت از اتفاقی است که افتاده و حضرت آسیبشناسی میفرمایند و برای عالمان دینِ آنروز و هر روز و برای آگاه کردن مردمِ آنروز و هرروز، این بیانات عمیق و دقیق را بیان فرمودهاند.
م
Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوستهی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085