قلم شرم دارد از تصویر آن چه این سالها بر محصوران گذشت
چکیده :اما در آستانه هفتمین میلاد هنرمند نقاش در حصرخانگی زهرا سرانجام لب گشود و جلوه ای از هنرنماییهای مادر را شرح داد. شرحی مجمل از حدیثی مفصل که خود در بند ایام سنگین حصر است و من اینک در بیست و هشتم مردادماه ۱۳۹۶و در هفتمین زادروز حصرانه بانوی سبز محصورمان چشم میبندم و نمایشگاه آثار زوج نقاش را در بزرگترین و باشکوهترین نمایشگاههای عالم تصور می کنم در زادروزشان در آیندهای نزدیک. و بانوی نقش و رنگ را میبینم که مانند آن لحظه ثبت شده در همان تابلوی جاودانهی خاطره انگیز دست میرحسینش را گرفته و شاخه گلی سرخ در دست دیگر در ورودی نمایشگاه بازدیدکنندگان مشتاق را خوش آمد می...
فخرالسادات محتشمی پور
او را از روزهای انقلاب میشناسم با کتابهایش که مسلمانی را برای ما که در آستانه جوانی میخواستیم بیشتر بدانیم معنا میکرد. نام آشنا بود بانو. وقتی که یارش شد نخست وزیر محبوب مردم و ایران را در جنگ به گونهای مدیریت کرد که مردم کمتر سختی بکشند. رییس دانشگاه الزهرا که شد ما فارغ التحصیلان دغدغهمند که شاهد مدیریت ضعیف و ناکارآمد پیشین بودیم نفس راحتی کشیدیم با این امید که دانشجویان این دانشگاه دخترانه مأمن و ملجأ خود را پیدا کردهاند.
درب اتاقش همیشه باز بود و مدیریت مادرانهاش دل دانشجویانش را قرص میکرد. دغدغه آینده همه دخترانش را داشت چه دانشجو چه فارغ التحصیل. روزی با فروتنی همراه معاونانش به وزارت کشور نزد ما آمد و گفت شما در دفتر امور بانوان برای دانشجویان الزهرا چه میتوانید بکنید؟ من برای ازدواج و اشتغال آنان دل نگرانی دارم. کاش به شهرهایشان که بازمی گردند پس از فارغ التحصیلی بتوانند در حوزه امور بانوان کار کنند. نسبت به الزهرا تعصب خاصی داشت و میگفت همه فارغ التحصیلان آن باید این تعصب و تعلق خاطر را داشته باشند. برای خدمت گذاری من در آن جا هم مهربانانه تلاش کرد ولی به دلایلی علاقه و اراده من و همت ایشان به ثمر نرسید! از آن مدیرانی بود که سخت برای رسیدن به اهداف بزرگشان کار میکنند و البته حاضر نیستند به هر قیمتی کار کنند سال ۸۸ شروع خوبی داشت.
سبز شروع شد و فیروزهای ادامه یافت. نسل فیروزهای با الگو گرفتن از زندگی زهرا رهنورد کارشان را در ستادهای انتخاباتی شوی او آغاز کردند. “آزادگی” و “انتخابگری” دو ویژگی مهم بانوی اندیشه و هنر بود که بچهها با آن انس و الفتی فطری داشتند و رنگ فیروزهای رنگی بود که آنان را با گذشته و آینده پیوند میداد. انگشتری فیروزهای را که به او تقدیم کردند در انگشت کرد و دیگر آن را درنیاورد. فلسفه رنگ فیروزهای در کنار سبز پردامنه استقلال دخترانهای بود که با همان ته مایه سبز به دل اصلاح طلبان نشست.
هرچند پس از فتنهگری های نورسیدگان بی اصل و ریشه، تعلق به “نماد فیروزهای” هم در کنار داشتن “نماد سبز” جرم بزرگ بیگناهان سبزاندیشی شد که به بند جهل و بیخردی افتادند. سال ۸۸ با زیباترین جلوههای بهاری خوب شروع شد و با عطرافشانی یاس و نسترنهای اردیبهشتی به خوشی ادامه یافت اما به ۲۲ خرداد که رسید تو گویی خزان با قدرت تمام رخ نمود تا جای تابستان را تنگ کند و زودهنگام به بهانه فصل درو داسها به جان خوشههای نارس و بادها بی مهابا به جان برگهای سبز سبز افتادند و افسوس که این خزان زودرس در دل تابستان خبر از سوز و سرمای زمستان میداد و در همه آن روزهای سرد خزان زده بانوی اندیشه و قلم دل شکسته و دردمند در کنار مردمانش ماند و غمخواری آسیب دیدگان و همراهی با آنان کرد تا روزی که دیگر بودنش را در میان مردم و کنار دردمندان صلاح ندانستند آنان که مصلحت مردمان را تشخیص نمیدهند.
قلم شرم دارد از تصویر آن چه این سالها بر محصوران گذشت. میرو بانو و شیخ اصلاحات در خانههایشان به حصر در آمدند و بنا بر آن بود که صدایشان خفه شود و پیامشان به کسی نرسد و خاموشی آنان و همه به بند کشیدهشدگان به تک صدایی منجر شود. اما خدا نخواست و اراده او برآن قرار گرفت که پیام مظلوم رسا و مستمر به گوش برسد و رسید زوج نقاش در حصر خانگی خود نیز دمی آرام ننشستند و قلمو در دستانشان خوش نشست و خالق زیباترین آثار عمر گرانبار خویش شدند. هر اثر داستان بی صدای دردها و رنجهایی شد که ایران در سالهای سلطه انحراف و فریب و سالوس صبورانه تحمل کرد. و افسوس که هیچ یک از این آثار به بیرون راه نیافت تا زینت دیوارهای نمایشگاهها شود و چشم و دل بینندگان را از هنر و هنرنمایی پر کند.
اما در آستانه هفتمین میلاد هنرمند نقاش در حصرخانگی زهرا سرانجام لب گشود و جلوه ای از هنرنماییهای مادر را شرح داد. شرحی مجمل از حدیثی مفصل که خود در بند ایام سنگین حصر است و من اینک در بیست و هشتم مردادماه ۱۳۹۶و در هفتمین زادروز حصرانه بانوی سبز محصورمان چشم میبندم و نمایشگاه آثار زوج نقاش را در بزرگترین و باشکوهترین نمایشگاههای عالم تصور می کنم در زادروزشان در آیندهای نزدیک. و بانوی نقش و رنگ را میبینم که مانند آن لحظه ثبت شده در همان تابلوی جاودانهی خاطره انگیز دست میرحسینش را گرفته و شاخه گلی سرخ در دست دیگر در ورودی نمایشگاه بازدیدکنندگان مشتاق را خوش آمد می گوید. و دختران او را میبینم که همه دردها و رنجهای سالیان هجران از چشم و دلشان رخت بربسته شادمانه سرود آزادی میخوانند. و مردمان را میبینم که واژگان اصیل استقلال و آزادی به پرچم سه رنگ ایران عزیزشان الصاق کرده بالا گرفتهاند در این نمایشگاه نیز همانند نمایشگاه “وقتی سپیده زد” نرگس موسوی رنگ سپید غلبه دارد به نشانه صلح! و من دسته گلی سپید تقدیم بانوی صلح و نیایش و مهر میکنم و میلادش را تبریک می گویم به نشانه سپاس.
Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوستهی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085