نامه زهرا ربانی املشی به رهبری درباره ستار بهشتی
چکیده :او امروز از کسی چیزی نمیخواهد جز محاکمه و مجازات بانیان و عاملان قتل فرزندش. آن مادری که من دیدم، مطمئناً انجام این محاکمه و مجازات آمران آن و سپس عذرخواهی نظام از وی، دل شکسته او را التیام خواهد بخشید و شاید این مانع شود ازاینکه وی آهی برکشد و در نتیجه بنیانها برافکنده شود. فریاد مظلومیت مظلومی که دستش از چاره کوتاه است و توان دفع ظلم و دفاع از خود را ندارد، فریاد بلندی است که طنین آن همۀ جهان را پر میکند همانگونه که طنین فریاد این مادر در دنیا پیچید. بیتردید آه مظلوم گریبان ظالم را خواهد گرفت چرا که خداوند خود پناه بیپناهان و فریادرس ستمدیدگان است. ظالمانی که بر ضعیفان و ناتوانان می تازند، در حقیقت به جنگ پروردگار میروند و او را به مصاف با خود فرامیخوانند. به خوبی آشکار است که در این نبرد، این ستمگرانند که محو و نابود میشوند. ...
زهرا ربانی املشی عروس آیت الله العظمی منتظری در نامه ای به رهبری از مادر ستار و خانه اش می گوید و ظلمی که بر این خانواده و مادر رفته و می نویسد: دعایی را در آن خانه از صاحب عزا شنیدم که هر صاحب وجدانی را به خود میآورد؛ او میگفت: “امیدوارم ستارآخرین نفر باشد که اینگونه کشته میشود”. مسلماً سرپوش گذاشتن بر روی این مسائل مانع اجابت این دعا میگردد ولی محاکمه و تنبیه عاملین و آمرین آن میتواند جلوی تکرار اینگونه حوادث را بگیرد.
همسر حجت الاسلام احمد منتظری همچنین در بخشی از نامه ی خود آورده است: من با چشم خود این مظلومیت را دیدم و با گوش خود شنیدم و اکنون بیان میکنم که اگر کسی نشنیده، بشنود. بايد رفت و در كنار اين مادر نشست تا نیاز به قيامت و معاد و حسابرسي را بیشتر درک کرد.
پیش از این گزارش شده بود که هفته ی گذشته مادر ستار بهشتی میزبان حجت الاسلام و المسلمین احمد منتظری و همسر وی، زهرا ربانی املشی بوده است. در این دیدار گوهر عشقی با ابراز ناراحتی شدید از وضعیت پرونده فرزندش گفته بود که من پسرم را به سختی و در حال بی پدری بزرگ کردم و از خونش نخواهم گذشت.
پس از گذشت بیش از ۴ ماه وعلی رغم اعلام قبلی؛ هنوز به پرونده قتل ستار بهشتی رسیدگی نشده است.
متن کامل این نامه به گزارش جرس به شرح زیر است:
بسمه تعالي
حضرت آیت الله خامنهای رهبر جمهوری اسلامی ایران
پس از سلام و تحیت؛ استحضار دارید که عوارض مشكلاتي كه در يك جامعه پديد ميآيد تنها در يک خانواده و حتي يك نسل پديدار نمیگردد بلكه گريبان گير نسلهاي آتي هم خواهد شد. همانند جنگ که با گذشت بيش از دو دهه از اتمام آن، خرابي شهرها، آوارگیها، مسائل ناشی از استفاده از مواد شيميايي، مسائل مربوط به جانبازان و خانواده هاي معزز شهدا و…. هنوز از مشكلات مهم جامعه است.
عوارض ناشی ازعملكرد حاکمیت هم در كشور از جمله مسائل اثرگذار و ماندنی است. براي مثال اثرات وضعي كشتن يك فرد بيگناه (عمدي باشد يا غير عمدي) نسلهاي متمادي را تحت تأثير قرار خواهد داد. يكي از اين افراد كشته شده در نیروی انتظامی تحت امر شما، ستار بهشتي است. يك كارگر گچكار ساده روزمزدي كه نان آور و همدم و پرستار مادرش بود. مادري كه در عين پير بودن راست قامت است و با اینکه داغ جوان بر دلش بود صبور بود؛ او از نظر مادي ضعيف بود ولي از معنویت و معرفتي قوي برخوردار بود.
بايد رفت و در كنار اين مادر نشست تا نیاز به قيامت و معاد و حسابرسي را بیشتر درک کرد.
وقتي وارد خانه محقّر او مي شويم هیچ وسيلهای چشمگير نيست؛ آنچه جلب توجه می کند عكس است که دیوارها را منقوش نموده است. عکسهايي تقريباً یکنواخت از ستار، و بعضي ديگر چون سهراب که از كشته شدگان تظاهرات اعتراضي انتخابات ۸۸ و شبنم كه در عاشورای ۸۸ زير چرخ ماشين نيروي انتظامي له شد.
مادر ستار میگوید كه ما هميشه حتی شبها به جای خواب با پسرم صحبت میكنیم. در این اتاق طاقچهاي است و روي آن علاوه برعكس، پلاستيک كوچكی است كه حاوی مشتي مو میباشد. آيا ميدانيد اين موها چه بود؟ در يكي از مراسم ستار كه مأموران امنيتي قصد ممانعت از برگزاری آن را داشتند، زد و خورد صورت گرفته و يكي از آنان حجاب از سر مادر داغدار كشيده و نیز چنگ در موهايش انداخته که در نتیجه مقداری از آن كنده شده بود و اين مادر ميگفت كه من اينها را به عنوان…. نگه داشتهام.
اگر بر فرض محال فردي همچون ستار بهشتي گنهكار هم بود و در دادگاه صالحه با حضور هيئت منصفه محاكمه و محكوم به اعدام و سپس اين حكم اجرا شده بود، باز وظيفه من و شما و ديگران در قبال اين مادر مظلوم و زجر كشيده چه بود؟ آيا غير از اين بود كه او را دريابيم و بر زخم دلش مرهمي نهيم؟ و یا…
او امروز از کسی چیزی نمیخواهد جز محاکمه و مجازات بانیان و عاملان قتل فرزندش. آن مادری که من دیدم، مطمئناً انجام این محاکمه و مجازات آمران آن و سپس عذرخواهی نظام از وی، دل شکسته او را التیام خواهد بخشید و شاید این مانع شود ازاینکه وی آهی برکشد و در نتیجه بنیانها برافکنده شود. فریاد مظلومیت مظلومی که دستش از چاره کوتاه است و توان دفع ظلم و دفاع از خود را ندارد، فریاد بلندی است که طنین آن همۀ جهان را پر میکند همانگونه که طنین فریاد این مادر در دنیا پیچید. بیتردید آه مظلوم گریبان ظالم را خواهد گرفت چرا که خداوند خود پناه بیپناهان و فریادرس ستمدیدگان است. ظالمانی که بر ضعیفان و ناتوانان می تازند، در حقیقت به جنگ پروردگار میروند و او را به مصاف با خود فرامیخوانند. به خوبی آشکار است که در این نبرد، این ستمگرانند که محو و نابود میشوند.
چو آه مظلوم کند کمانه
سرای ظالم شود نشانه
دعایی را در آن خانه از صاحب عزا شنیدم که هر صاحب وجدانی را به خود میآورد؛ او میگفت: “امیدوارم ستارآخرین نفر باشد که اینگونه کشته میشود”. مسلماً سرپوش گذاشتن بر روی این مسائل مانع اجابت این دعا میگردد ولی محاکمه و تنبیه عاملین و آمرین آن میتواند جلوی تکرار اینگونه حوادث را بگیرد.
امام صادق(ع) فرمود: “العامل بالظلم والمعین له والراضی به شرکاء ثلاثة؛ ستمکار ویاور او و آنکه به ستم او راضی باشد هر سه آنان در ستم شریکند.”
من با چشم خود این مظلومیت را دیدم و با گوش خود شنیدم و اکنون بیان میکنم که اگر کسی نشنیده، بشنود و آنانی که دستی بر آتش دارند و قدرتی در بازو، اقدام و دلجویی کنند.
امید است جنابعالی که به مقدار مجموع افراد این مملکت مسئولیت دارید این مهم را برای خشنودی آن مادر ستمدیده انجام دهید. والسلام.
زهرا ربانی املشی
۱۰/۱۲/۱۳۹۱
بانو بزرگوار ولایت و مجتبا جان ولایت و اوباشان بیت اب از سرشان گذشته در خون و فساد غرقه گشته اند
بس کنید بس کنید
بس کنید از این همه ظلم و قساوت بس کنید
سرب داغست این که میبارید بر دلهای مردم
موج خونست آنکه میرانید بر آن کشتی خودکامگی را
بشنوید این بانگ فرزندان مادر مرده است
کز ستم های شما هرگوشه زاری میکنند
بنگرید این خلق عالم را که دندان بر جگر
بیدادتان را بردباری میکنند
با تمام گریه هایم باز نومیدانه خواهش میکنم
بس کنید بس کنید
بنده شاید به نوعی درد مادر ستار را اندکی درک کنم – روز شنبه 4 /12 /91 ساعت 7ونیم صبح برای اعتراض به گران فروشی ایران خودرو به درب سیمای مرکز مشهد مراجعه کردم تا از طریق مثلا سیما درد دل عنوان کنم (برنامه گزارش 5) کاغذی در دست داشتم که نوشته بودم نصرمن الله و فتح قریب مرگ بر ایران خودرو جانباز فریب – چنان 2 تن از مزدوران نیروی انتظامی یک درجه دار و یک سرباز حشیشی به جانم افتادند -حال جانباز هفتاد درصد با عارضه صعب العلاج چقدر توان کتک خوردن دارد – به روی زمین افتاده بودم -کسی گفت ظاهرا جانبازه -فریاد درجه دار مزدور نیروی انتظامی بلند شد به درک مفت حقوق هاش و…. خلاصه اگر مدیر حراست سیمای خراسان رضوی به دادم نرسیده بود معلوم نبود الان کجا بودم -بعد آقایان جمع شدند صورت جلسه ای درست کردن (البته بعد از اینکه دیدن ترساندن من برای رفتن به مرکز 110 و کلانتری بی فایده است) من بدون خواندن با فامیل دیگری امضا کردم-صدای ضارب می آمد که الان شما میرین این نره بگه کتک خوردم چوب خوردم- خلاصه اگر محبت حراست صدا و سیمای خراسان رضوی نبود -رهایشان نمیکردم -هر چند تازه متوجه شدم من که با یک باتون و چند مشت و لگد دست و پایم 2 هفته در گچ بود و به لحاظ کم خونی تزریق خون داشتم با ستار بهشتی مگر چه کردند – آهای بزرگانی که این دردنامه را میخوانید
هل من ناصر ینصرنی -من منتظرم تا اتفاقی بیفتند یا با سخنم و یا با فریادهام جز مخالفین ظلم و ستم استبداد خواهم بود -یک جان بیتشر ندارم – ضمنا خود حضرت میگفتند کتک زدن شما وظیفه آن دو مامور نبوده چون شما به سیما حمله نکرده بودی -هر گونه شک و شبهه ای دارین راجع به این نوشته با ایمیلم تماس بگیرین تا به هر روزنامه ای بگین مراجعه کنم — در آخر سید مظلوم میر حسین موسوی – آه دل مظلوم به سوهان ماند -گر خود نبرد برنده را تیز کند
به گفته دوستمان در کامنت بالا اب از سر خا منه ای و مجتبی خا منه ای و دارو دسته رانت خور و ادم کش و سرکوبگرشان گذشته این ها می دانند که پایگاه مردمی ندارند پس باید بکشند زور بگند و سرکوب کنند و کار های غیر قا نونی بکنند و رشوه و اختلاس بکنند چون از اینده خودشان هم مطوئن نیستند
بنده شاید به نوعی درد مادر ستار را اندکی درک کنم – روز شنبه 4 /12 /91 ساعت 7ونیم صبح برای اعتراض به گران فروشی ایران خودرو به درب سیمای مرکز مشهد مراجعه کردم تا از طریق مثلا سیما درد دل عنوان کنم (برنامه گزارش 5) کاغذی در دست داشتم که نوشته بودم نصرمن الله و فتح قریب مرگ بر ایران خودرو جانباز فریب – چنان 2 تن از مزدوران نیروی انتظامی یک درجه دار و یک سرباز حشیشی به جانم افتادند -حال جانباز هفتاد درصد با عارضه صعب العلاج چقدر توان کتک خوردن دارد – به روی زمین افتاده بودم -کسی گفت ظاهرا جانبازه -فریاد درجه دار مزدور نیروی انتظامی بلند شد به درک مفت حقوق هاش و…. خلاصه اگر مدیر حراست سیمای خراسان رضوی به دادم نرسیده بود معلوم نبود الان کجا بودم -بعد آقایان جمع شدند صورت جلسه ای درست کردن (البته بعد از اینکه دیدن ترساندن من برای رفتن به مرکز 110 و کلانتری بی فایده است) من بدون خواندن با فامیل دیگری امضا کردم-صدای ضارب می آمد که الان شما میرین این نره بگه کتک خوردم چوب خوردم- خلاصه اگر محبت حراست صدا و سیمای خراسان رضوی نبود -رهایشان نمیکردم -هر چند تازه متوجه شدم من که با یک باتون و چند مشت و لگد دست و پایم 2 هفته در گچ بود و به لحاظ کم خونی تزریق خون داشتم با ستار بهشتی مگر چه کردند – آهای بزرگانی که این دردنامه را میخوانید
هل من ناصر ینصرنی -من منتظرم تا اتفاقی بیفتند یا با سخنم و یا با فریادهام جز مخالفین ظلم و ستم استبداد خواهم بود -یک جان بیتشر ندارم – ضمنا خود حضرت میگفتند کتک زدن شما وظیفه آن دو مامور نبوده چون شما به سیما حمله نکرده بودی -هر گونه شک و شبهه ای دارین راجع به این نوشته با ایمیلم تماس بگیرین تا به هر روزنامه ای بگین مراجعه کنم — در آخر سید مظلوم میر حسین موسوی – آه دل مظلوم به سوهان ماند -گر خود نبرد برنده را تیز کند
این جور کارها پایانی ندارد