حجتی کرمانی: رهبری در سیاستهای کلی نظام تجدید نظر کند/ «آشتی ملی» تنها راه برون رفت از بحران
چکیده :من اوضاع سیاسی را بسیار گُسسته و درهم و برهم میبینم و هرچه هم زعمای قوم کوشش میفرمایند که چهرهای عادی و حتی «فوق عالی!» از شرایط کشور ارائه دهند، اما واقعیت آنچنان روشن است که با این سخنرانیها و گفتگوها و بحث و جدلها نمیشود بر روی واقعیت دردناک سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و بخصوص اخلاقی جامعه پرده کشید. من این شرایط را همانگونه که بارها یادآوری کردهام کیفر و انتقام الهی میدانم بر آنچه ما در این سه دههی گذشته از ظلم و ستم بر سرِ خودمان آوردیم، از هتک حرمتها و تهمتها و دروغها و سلب حیثیتها و احیاناً تعرض به جان و مال و ناموس و عِرض و آبروی یکدیگر....
محمدجواد حجتی کرمانی در یادداشتی با تشبیه فضای آلوده سیاسی فعلی به آلودگی هوا، از رهبری و مسئولان نظام و همچنین منتقدان و مخالفان حاکمیت در داخل و خارج خواست که «آشتی ملی» را بپذیرند و به لوازم آن تن دهند. وی با اشاره به آیه ای از قرآن، یادآور شد: راهی که ما داریم میرویم و این نزاع و درگیری و تخاصم و تنازع پیوسته درحال گسترش که ما در آن میلولیم و مدام در کورهی جهنمیِ آن میدمیم، گامهای شیطان است که ما از آن پیروی میکنیم.
به گزارش کلمه، این چهره انقلابی کهنه کار و یار دیرین شهید بهشتی با تاکید چندباره بر اینکه تحقق چنین پیشنهادی را در حد یک رویا می داند، ابراز امیدواری کرد که رهبری خود را در قامت یوسف این قصه قرار دهد تا رویای آشتی ملی را تعبیر کند. او نوشت: علیرغم همهی تفاوت دیدگاههای من و آن بزرگوار، او را تنها معبّر و مفسّر و تأویلگرای «عملی»ای میدانم که از عهدهی تعبیر «عملی» این رؤیا برمیآید: سیّدی بزرگوار که اینک سررشته همهی امر دنیا و دین این مُلک و ملت را در دست دارد و من پیوسته شام و پگاه از درگاه خدای مهربان، سلامت و شادکامی و پیروزی و هدایت او را به بهترین راه نجات مُلک و ملت درخواست میکنم و بدین امید که این دعاها، مستجاب و این رؤیای شیرین تعبیر شود، روز را به شب و شب را به روز میرسانم یا بهتر بگویم با این رؤیاست که بیدارم! و به امید تعبیر و تفسیر «عملی» آنست که زنده و در تکاپویم!
وی همچنین از سرنوشت نظام و کشور در شرایط بحرانی کنونی پس از فقدان احتمالی رهبری ابراز نگرانی شدید کرد و نوشت: دعای شب و روز من به جان سیّد عالیقدری است که علیرغم همهی تفاوت و تضاد نگرشها، برای طول عمر و سلامت و موفقیّت او دعا میکنم. در کنار رؤیای شیرین «آشتی ملی» که برایش جان میدهم، گاهی یک کابوس وحشتناک مرا در خود فرو میبَرَد که این را گاهی با اهل دل دردمند شاکی عاصی مطرح کردهام که مرگ حق است و اگر روزی در چنین شرایط تخاصم و تنازع پیوسته رو به گسترش که ما داریم، اگر زبانم لال «ستون» خیمه انقلاب فرو افتد، چه بر سرِ این مُلک و ملت خواهد آمد و این تندخویان بدگفتار بدرفتار [مطبوعات و رسانهی ملی و تریبونهای نماز جمعه و بیشتر مجالس و محافل و کوچه و بازار و مدرسه و مسجد و خیابان و میدان] چه بر سر این مردم خواهند آورد…
حجتی کرمانی در بخشی از یادداشت خود با اشاره به تماس تلفنی یکی از جانبازان دفاع مقدس با خود و اشاره ضمنی به انتقاد وی از خطبه های ۲۹ خرداد رهبری، تصریح کرد: او نتوانست از گریه خودداری کند و چند بار گریست و مرا هم گریاند و گفت چرا این آقایان… (نام برد) در نماز جمعهی… (با ذکر تاریخ) چنین حرفهایی میزنند و مردم را به جان هم میاندازند؟ میگفت ترا به خدا صدای مرا به مقامات عالی کشور (نام بُرد) برسان و بگو چند ماه پیش از سقوط صدام او رأی ۹۸ درصدی از مردم گرفت و سوریه را ببینید که چه اوضاعی دارد… چرا ما به خونهای ریخته شدهی جوانانمان رحم نمیکنیم؟
این نویسنده روحانی که طرح پیشنهادی خود را در قالب سلسله یادداشت هایی در هشت قسمت در روزنامه اطلاعات منتشر کرده، دو صحنه از آغاز و پایان فیلم آشتی ملی را در سناریوی ذهنی خود اینگونه به تصویر کشیده است:
* نخست، در یک سخنرانی از سوی عالیترین مقام کشور اعلام میشود که در نظر است یک تجدیدنظر کلی در سیاستهای کلی داخلی و خارجی از آغاز تاکنون به عمل آید و از همهی صاحب نظران موافق و مخالفِ و وفادار به نظام جمهوری اسلامی فراخوان میشود که نظرات اصلاحی خود را مطرح نمایند. البته با قید آنکه بیان نظریات، مصلحانه و به دور از شعار و خشونت و تندی و هتک حرمت و افترا و دروغ… باشد.
* در ثانی از جمیع مسئولان و دستاندرکاران امور جمهوری اسلامی از آغاز انقلاب تاکنون و نیز از صحنهگردانان غیرمسئول اعم از مراجع تقلید و علمای بلاد و خطبا و نویسندگان و ارباب نظر سیاسی و دینی و جامعهشناسی دعوت میشود که در گردهمآیی «آشتی ملی» فراهم آیند و طی یک سخنرانی عفو عمومی همهی محبوسان و محصوران و مطرودان اعلام میشود و آنان از هر شخصیت و حزب و گروه و دسته و جمعیّت (که قبلاً در طرح مقدماتی با آنان توافق شده است) به جلسهی عمومی میآیند و مراسم آشتیکنان ملّی در «مرآ» و «منظر» عامهی خلق جهان اعم از ایرانی و غیر ایرانی به عمل میآید… (طبق آنچه در رؤیا آمده است که تمام تلویزیونهای جهان این مراسم را مستقیماً پخش میکنند!). من از تصور این منظره میخواهم پرواز کنم! چون میدانم قلب پیغمبر خدا(ص) و اولیاء دین(ع) از این پدیده غرق در شادی و سرور خواهد شد و دشمنان ما بخصوص اسرائیل با تمام وجود خواهد سوخت و در خود فرو خواهد ریخت…
وی در بخش دیگری از یادداشت خود می نویسد: من اوضاع سیاسی را بسیار گُسسته و درهم و برهم میبینم و هرچه هم زعمای قوم کوشش میفرمایند که چهرهای عادی و حتی «فوق عالی!» از شرایط کشور ارائه دهند، اما واقعیت آنچنان روشن است که با این سخنرانیها و گفتگوها و بحث و جدلها نمیشود بر روی واقعیت دردناک سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و بخصوص اخلاقی جامعه پرده کشید.
حجتی کرمانی با ارائه از تحلیلی از سه دهه ی پس از انقلاب اسلامی، تصریح می کند: من این شرایط را همانگونه که بارها یادآوری کردهام کیفر و انتقام الهی میدانم بر آنچه ما در این سه دههی گذشته از ظلم و ستم بر سرِ خودمان آوردیم، از هتک حرمتها و تهمتها و دروغها و سلب حیثیتها و احیاناً تعرض به جان و مال و ناموس و عِرض و آبروی یکدیگر… ما هر کسی را که جزیی اختلافی با ما داشت، از میدان بهدر کردیم و از اول انقلاب هر روز و هر ماه و هر سال بر تعداد مطرودین و محذوفین و پیادهشدگان به زور یا اختیار از قطار انقلاب افزودیم و حالا که نوبت به خودمان رسیده و در متنِ دستاندرکاران امور، خدشه و رخنه افتاده، آه و ناله میکنیم که چرا حرمت یکدیگر را نگه نمیداریم و قدر یکدیگر را نمیدانیم!… درحالیکه پشت سرِ همین ماها که اکنون باهم دعوا داریم، خَیِلی عظیم از محذوفین و مطرودین و متهمین و آبروریختگان و از صحنه بهدرشدگان یا بهدر رفتگان وجود دارند که نام بردن از اشخاص و جریانها و گروههای مزبور مستلزم نگارش یک کتاب است!
وی همچنین در جای دیگری نوشت: این طنر تلخی است که ما «فراکنی» را از عقول معمول و عادی هم فراتر بردهایم و اصرار داریم که رقیبان سیاسی خودمان را به ریش بیگانه بچسبانیم و غفلت داریم یا تغافل میکنیم که هرچه بر این امر بیدلیل، اصرار بورزیم، درهی عمیق میان آحاد جامعه بیشتر خواهد شد و چون امر باطلی است، به حکم ناموس الهی، دوام نخواهد یافت و دیر یا زود، کیفر اعمالمان را خواهیم داد که داریم میبینیم و خدا نکند که این آیه دربارهی ما مصداق داشته باشد که «ولنذیقنهم من العذاب الادنى دون العذاب الاکبر لعلهم یرجعون یعنی ما عذابِ پستتر را و نه عذاب بزرگتر را به آنان میچشانیم شاید بازگردند…»
متن کامل این سلسله یادداشت ها را – عینا همانگونه که در روزنامه اطلاعات منتشر شده – به قلم حجت الاسلام محمدجواد حجتی کرمانی در زیر بخوانید:
۱
رابطهی استکبار جهانی و آلودگی هوای تهران!!؟
…از این عنوان تعجب نکنید! چیزی به ذهنم رسید دریغ داشتم که از آن سخن نگویم:
رابطهی استکبار جهانی و آلودگی هوای تهران یادآور ضربالمثل «یخ» و «دروازه» است که با هیچ سریشمی به هم نمیچسبند اما اتفاقاً منظور من هم همین است! من میگویم در مورد آلودگی هوای تهران چه کسی میتواند مدعی شود دست استکبار جهانی در کار است؟! هیچکس!… اما تعجب نکنید و باور کنید و صبر کنید من اثبات کنم که بسیاری از ادعاهای همراه با غوغا و جنجال و تبلیغات پرهیاهوی ما، از همین قبیل است… بقیه مطلب را بخوانید…
* * *
نخست اجازه دهید برای طرح مسئله نظر خودم را در مورد آلودگی هوای تهران و تشابه آن با آلودگی فضای سیاسی کشور به عرض برسانم. اگر کسی از من بپرسد: اوضاع سیاسی را چگونه میبینید و آینده را چگونه مینگرید؟ من میگویم شما مگر توی این هوای آلودهی تهران، همین پیش پای خودتان را بدون دود و آلودگی میبینید تا چه رسد به قله البرز و دماوند…؟! از بالا که تهران را میبینی، هیچ بنا و ساختمانی پیدا نیست و سراسر شهر در غلظتی غم آلوده و نگرانکننده فرو رفته است… معطلتان نکنم، من اوضاع سیاسی را چنین میبینم… اما از آنجا که من بدبینی (و نیز خوشبینی) خودم را «واقعبینی» میپندارم، فوراً اضافه کنم که به یک دلیل روشن و واضح، از آینده ناامید نیستم و این امیدواری واقعبینانه را باز با شبیهسازی اوضاع سیاسی با هوای آلوده تهران توضیح میدهم: چند روز پیش چند ساعتی که به یک شبانهروز نکشید، «باد» این موجود نامرئی که از قدیم از عناصر اربعهاش خواندهاند، و من آن را «نفحه الهی» مینامم لشکر جرار دود و آلودگی را از آسمان تهران جاروب کرد و شما میتوانستید تلؤلؤ خورشید را که بر سپیدی برفهای قلههای البرز و دماوند میتابد تماشا کنید و مسحور این زیبایی خیرهکنندهی طبیعت شوید که ما انسانهای خودخواه نادان سودجو چنینش زشت و بدقواره و چندش آور کردهایم… و سیاست و اوضاع سیاسی نیز چنین است…
اگر «باد» رحمت و مهر و محبت الهی بر جانهای آلودهی ما بوزد و خودخواهیها و خودمحوریها و انحصارطلبیها و کوتاهبینیها و حسادتها و کینهها و بدخواهیها و سرانجام تنازع و تخاصمهایی که ثمرهی این خصال نکوهیده و ناپسند است، به یکسو رود و آسمان دلهای ما را صفای مهر و محبت و آشتی و همدلی و همفکری و همکاری و معاضدت و مشاورت و «تعاون بر برّ و تقوی» نورانی کند، سیاست و اوضاع سیاسی ما نیز چون فضای همه روزهی تهران تلؤلؤ خواهد یافت و چراغ امید به آینده را در دلها روشن خواهد کرد… اما چه کنیم این وزش نسیم رحمت الهی بیاغازد و ادامه یابد؟…. و چه کنیم که قلههای سر به فلک کشیده آینده را که پیوسته از آن سخن میگوییم (و وعده سرِ خرمن میدهیم) که به روشنی و وضوح و بیدغدغه و اضطراب و دلهره به تماشا بنشینیم؟…
ـ در پاسخ به وحی تبرک میجویم:
انّ الله لا یغیّر ما بقوم حتّی یُغیّروا ما بانفسهم.
و اذا ارادالله بقوم سوءً فلامرّد له و ما لهم من دونه والٍِ اگر وزش «باد» (به عنوان یکی از عناصر اربعه در طبیعت) در اختیار ما نیست (هر چند علم، گستاخانه «خیز» گرفته است که عنصر هوا را نیز سلیمانوار چون آب و خاک و آتش مهار کند) امّا نسیم رحمت الهی، که بر کلّ گسترهی هستی وزیدن میگیرد بسته به سیاست و ظرفیت ماست چرا که این نسیم بر جان و دلی میوزد که از کینه و بدخواهی و فزونطلبی و تنگنظری و سایر خصال نکوهیده تهی باشد…
* * *
الان که این یادداشت را مینویسم شبکه ۵ از هوای آلودهی تهران در روز «هوای پاک؟!!» (امروز ۲۴ دیماه) سخن میگوید. و گوینده هم از مراسم روز «هوای پاک!!» صحبت میکند! و این یک طنز تلخ است که هم گریهآور و هم خندهآور!… مثل خیلی از کارهای ما!… اجازه بدهید از این سوژه نگذرم و به یک تشابه دیگر اشاره کنم: ما با این همه عوامل عقبرفت و سقوط اخلاقی و اقتصادی و سیاسی، «از رو نمیرویم» و مانند همین نامگذاری بدترین روزِ هوای آلودهی تهران به نام «هوای پاک»، مُدّعی مدیریت جهان میشویم و همه را جز خودمان در «ضلال مبین» میدانیم… آری: هم خنده دارد، هم گریه دارد!!… این دعوی سیاسی ما مانند نامگذاری بدترین روزهای تهران به نام «هوای پاک».
* * *
…عنوان مقاله فراموشم شد: «رابطهی استکبار جهانی و آلودگی هوای تهران» همان رابطهی یخ و دروازه!…
به پندار من: بسیاری از توهمات ما در مورد دست داشتن «استکبار جهانی» در ریز و درشت جریانات سیاسی ما، کم از توهم رابطه استکبار و آلودگی هوا نیست! باز از تمثیل استفاده کنیم: واقعاً تقصیر این آلودگی کُشنده هوا، جز فرد فردِ ما هستیم؟ میگویم فرد فرد ما که شامل خود من هم میشود، من یکی هم وقتی با ماشین دفتر آمد و رفت میکنم در حدود یک میلیونیم آلودهکنندگان شهر تهرانم ولی وقتی سوار خودرو هستم چه خودم چه راننده، از ترافیک سنگین و دود و دم ماشینهای دیگر، شکایت میکنیم و حق هم داریم اما فراموش کردهایم (من و یک میلیون یا بیشتر آدم مثل من) که خودمان هم یکی از عوامل آلودگی هستیم… اجازه بفرمائید به زبان «اولیاء دین» سخن بگویم: در روایات آمده است که گناهانِ کوچک را کوچک نشمارید که کوچکشماری گناه، خود، گناهی بزرگ است چرا که از انباشته شدن گناهان کوچک است که گناهان بزرگ شکل میگیرد… فوراً اضافه کنم که تمثیل نقش تکتک ما در آلودگی هوا به خوبی این حکمت دینی را روشن میکند… تکتک ما هر کدام، در حد خود، تنها یکمیلیونیم سهم در گناه بزرگ آلودگی داریم، اما وقتی همه به هم آمدیم و پهنه تهران بزرگ را از سایه سنگین خودروهای خود پوشاندیم، در کل میشود این سیاهی و تباهی و ابر تیرهی مسلّط بر همه جای تهران از کوه و دشت و بیابان… توضیح گناهان کوچک سیاسی که ما را به این روز سیاه نشانده است باشد در شمارهی بعد،… اگر خدا بخواهد…
۲
ارباب سیاست، تریلیها و کامیونهای دودزا… و بنزین سیاسی…
در شمارهی گذشته اشاره کردم که همهی ما در آلودگی هوای تهران و سایر شهرهای ایران نقش داریم و هرکدام به اندازهی اثری که میگذاریم، گناهکاریم. در اینجا میخواهم به یک تبصرهی مهم اشاره کنم «هوای آلوده» را به «سیاستآلوده» پیوند زنم و آن اینست که سهم تریلیها و کامیونهای دودزا، در آلودگی بیشتر و گناهشان سنگینتر است. این تریلیها و کامیونها که معمولاً هیکلهای درشت و نتراشیده نخراشیده دارند آدمهای بدقیافهی پرمدعایی را میمانند که سر و صدا و «اهن تلپ»شان در بزرگراهها و خیابانها و حتی در کوچهها و باریکراههای پرپیچ و خمِ پارهای از محلات که ترکیبی ناجور و نامناسب از معماری قدیم و جدید را به هم آمیخته و مانند همهی شئون ما به هیچ چیز «سنت» و «مدرنیته» نمیماند! آری… در هر کوی و برزنی راه میسپارند و گوش مردمان و ساکنان خانهها و مغازهها را میآزارند. من این تریلیها و کامیونها را به ارباب سیاست مانند میکنم که دودزائی آنان در آلوده کردن فضای سیاست و جامعه، از من و شمای یک لاقبا خیلی بیشتر است و گناهشان در انحراف از جادهی اصلی انقلاب اسلامی از فردْ فرد ما سنگینتر است در اینجا یک محاسبهی سرانگشتی میکنم ( با آنکه نمرهی من در ریاضیات و نیز هندسه و جهتشناسی زیر صفر است) و آن اینست که اگر تعداد تریلیها و کامیونهای غولپیکر بدقوارهی معمولاً کثیف را با تعداد خودروهای سواری مقایسه کنیم و نیز مقدار سمّی که اینها به هوا میپراکنند با یکدیگر بسنجیم، خواهیم دید که با آنکه از لحاظ تعداد، آنها اندکند و اینها بسیار. امّا دودزائی این تعداد کمتر، از دودزائی آن تعداد بیشتر، بسی افزون است این تشبیه یا تمثیل خوب میتواند مقصودم را بیان کند و نقش ارباب سیاست را در آلوده کردن فضای سیاست جامعه به وضوح نشان دهد…
***
بُعد دیگر قضیه که باز ممکن است در محاسبهی نهایی نادیده گرفته شود، همان است که در شماره گذشته اشاره کردم که گناهان کوچک را نباید کوچک شمرد. روایتی هم یادم آمد: اعظم الذنوب ما استخّف به صاحبه. بزرگترین گناه، گناهی است که گناهکار، آنرا سبک بشمارد. با توجه به این آموزش دینی و اخلاقی، باید حساب کنیم که دود حاصل از مجموع خودروهای معمولی من و شما از دود حاصل از تریلیها و کامیونهای غولپیکر بیشتر است یا کمتر؟ و آیا غلظت چشمگیر و آزاردهندهی دودهای متصاعد از لولههای بدقوارهی تریلیها و کامیونها با آنکه به وضوح به چشم میآیند، آیا از آن ذرات معلق نادیدهای که از اتومبیل من و شما متصاعد است بیشتر است یا کمتر؟ نتیجه محاسبه هر چه باشد که به نظرم سهم من و شما در مجموع محاسبه بیشتر میشود اما آنچه به وضوح، بیشتر به چشم میآید و بیشتر آزار میدهد همان دودهای وحشتناک تریلیها و کامیونهاست که وقتی از کنار آنها ردّ میشوی، هم باید گوشت را بگیری، هم چشمت را ببندی، هم بینیات را با دستمال یا ماسک از آسیب آن برحذر داری… به نظرم توضیح بیشتر لازم نیست و خوانندهی فهیم ما همه موارد ذکرشده را با مقوله سیاست و ارباب سیاست، مقایسه و تطبیق میکند و موقعیت عامّ حکومت و مردم را با این تمثیل ساده به روشنی درمییابد… پس یادمان باشد برخلاف آنچه در بسیاری محافل و مجالس و معابر و منابر(!) جاری و رایج و زبانزد است، همهی تخممرغهای آلودگی سیاسی را توی سبد «حکومت» چیدن به همان اندازه نادرست است که آلودگی هوای تهران و شهرستانها را تنها معلول تریلیها و کامیونهای بدریخت و بدبو و پر سر و صدا بدانیم… هرچند در مورد اینها سخت مشهود و ملموس است و ما یک لا قباها سهم خودمان را در آلودگیهای سیاسی نادیده میگیریم چنانکه سهم خودمان را در آلایندههای تهران و شهرستانها…
***
نکتهای دیگر: ما به حکم ضرورت و هم بر سبیل «خودکفائی» خودمان در کارخانجات «پتروشیمی» بنزین تولید میکنیم و باعث شدهایم نه تنها تهران که سایر شهرستانها حتی آنها که به نسبت، ترافیک بسیار سبکتری دارند، دودآلود شوند… در اینجا یک تشابه بسیار باریک و ذرهبینی مقولهی بین سیاست و مقولهی رانندگی دیده میشود: ما میگوییم میخواهیم خودکفا شویم و این حتی در مورد علوم انسانی، دغدغهی پارهای از بزرگان ما شده است که نکند جامعهشناسی، روانشناسی، علوم سیاسی، حقوق و امثال آن «غربی» باشد و ما داریم ناآگاهانه یا گاهی آگاهانه فرهنگ غرب را در دانشگاههامان ترویج و تبلیغ میکنیم و تازه پس از ۳۴ سال از پیروزی انقلاب داریم فکر میکنیم و مشورت میکنیم و برنامه میریزیم که نغمهای از نو ساز کنیم و بنایی از نو بسازیم و این در اقتصاد و برنامهریزی بودجهای نیز دغدغهی ما شده است… و در ورزش کشور۱ نیز… بلبشوی اقتصادی را که عارف و عامی و پیر و جوان و شهری و دهاتی و همه و همه با آن دست به گریبانند و با خون و پوست لمس میکنند و قیمتهای بیکنترل عیناً مثل بافتهای سرطانی بیمحابا، روز به روز و گاهی ساعت به ساعت رشد میکنند و تکثیر میشوند و تنها این نیست… در عرصهی دانشگاهها و حوزههای علمیه و حوزههای هنری و آفرینندگیهای سینمایی و تئاتر و شعر و موسیقی و تجسمی نیز. اهل اطلاع و ارباب فن، از آشفتگیها و بیبرنامگیها و تفاوت و تضاد و درهم ریختگی نظریات و برنامهها فریادشان به آسمان بلند است. اندک توجه حتی به تیتر روزنامهها و مجلات و پارهای از رسانههای دیگر که من خوشبختانه کمتر تلویزیون میبینم و گاهی فقط اذان و قرآن را از رادیو گوش میکنم آری… نگاه اجمالی به درددلها و شکوههای ارباب علم و فلسفه و هنر و حتی ورزش کشور (که خود یک هنر بسیار والا و جذاب و پرکشش و اگر درست هدایت شود انسانساز است)، نشان میدهد که ما در همهی شئونمان همانند اقتصاد و گرانی و آشفتگی پولی، نابسامان هستیم…
باری ما دغدغهی «اسلامی» شدن دانشگاهها و نیز سایر شئونمان را داریم و اما چون پایه و مایهی اندیشهورزی و فکری و معلوماتی و اطلاعاتیمان همین است که هست، دچار چنین اوضاع نابسامانی هستیم… حالا به سراغ تمثیلم بروم: این بنزین فرآوردهی پتروشیمی دارد پدر هر چه ریه و دل و رودهی کودک و بزرگ است درمیآورد و ما خوشحالیم که «خودکفا» شدهایم و خودمان بینیاز از غرب داریم بنزین تولید میکنیم. درحالی که داریم خلق خدا را تا عمق جانشان بیمار میکنیم و به بیمارستان میفرستیم و از آنجا هم به «آرامستان»۲
پینوشت:
۱. اشاره میکنم به برنامهریزی خاص مذهبی ورزشی و نمایندگان روحانی در ورزش کشور یا همان «ماست و دروازه» یا «یخ و دروازه!»
۲. اختراع جدید لغتسازان ما که به جای گورستان، آرامستان به ما هدیه فرمودهاند! که اگر در این دنیا آرام نیستیم لااقل به خیال آرامش در دنیای دیگر خوش باشیم!
۳
دوقلوهای درمانی: آشتی ملّی نهضت دوچرخهسواری…
در دو شمارهی گذشته تصویری گویا از شرایط فیزیکی و سیاسی شهر و کشورمان ارائه کردم. نمیدانم توانستهام شما را به ژرفای احساس نگرانی خودم از هر دو مقولهی «هوا» و «سیاست» واقف کنم یا نه. میدانم بسیاری از خوانندگان گرامی ما، خودشان را با این نگارنده حقیر، همدرد و هماحساس مییابند و شاید به مراتب از این نگارنده به عمق فاجعهی آلودگیهای «هوا» و «سیاست» آگاهتر باشند… اما به هرحال، آنچه مرا وا میدارد که گاهی قلمی بزنم، سرریز احساسات و نگرانیهاست که چارهای جز بروز و ظهور از راه قلم بر صفحه کاغذ ندارد…
در این شماره، میخواهم درد دلم را پایان دهم و بجای نسخه از «درد»، از «دوا» بگویم. این را اضافه کنم که یکی از دردهای ما اینست که در تمامی شئون از سیاست تا هوا پیوسته از درد میگوییم و وقتی سخن از علاج درد میشود، بسیاری واپس میزنیم و ناامیدانه میگوییم: چه چاره؟ همین است که هست!… شما ببینید هر چه آلودگی و غلظت هوای تهران بیشتر و کُشندهتر میشود، حساسیت ما کمتر و کمتر میشود!! گویی خود را تسلیم جهنم خودساختهی خود کردهایم و میگوییم چارهای نیست، باید سوخت و ساخت! درحالیکه همین حالتِ یأس و تسلیم به شرایط ناسالم و مسمومکننده سیاست و هوا، گناه مضاعف است و همه باید درصدد چاره باشیم… چه چارهجویی سیاسی، چه اجتماعی، چه اقتصادی که به نظرم ریشهی همهی خرابیهای ما سیاست ماست. که چنانکه یکبار اشاره کردم سیاست ما دیانت ما را با خود میکشد و میبرد… تا ناکجاآباد… درحالیکه بایستی دیانت ما سیاست ما را میبُرد به مدینهی فاضله… والحدیث ذو «شجون» (قابل توجه آقای شجونی!)
* * *
این قلم یکی دو سال قبل طی مقالهای خطاب به سردار دکتر قالیباف شهردار پرتلاش و سختکوش تهران که او هم تسلیم این شرایط شده و گویی چارهای نمیبیند جز مثلاً طبقاتیکردن بزرگراه صدر که به نظر من، به هیچوجه جوابگو و چارهساز نیست مقالهای در اطلاعات نوشتم و نامهای توسط یکی از کارمندان مطمئن شهرداری برای ایشان به ضمیمه کتاب (از آتشکده تا مسجد) فرستادم اما اگر به شما جوابی دادند به من هم دادهاند! من حرفم اینست که کسی در این مملکت گوشش به حرف حساب بدهکار نیست و همه چنان گرفتار روزمرّگی و بیبرنامگی و تسلیم در برابر شرایط ناسالم سیاسی و اجتماعی و جوّی هستیم که به اصطلاح فرصتِ سر خاراندن نداریم و این همان بلای آسمانی است که ما را گرفتار اعمال ناشایست خودمان کرده و راه برونرفتی، جز توبه و بازگشت و تغییر کلی و اساسی در سیاست و سایر شئون میسر نیست. با این طبقاتیکردنها و زوج و فردکردنها و امثال آن، مشکل هوای تهران حلشدنی نیست که نیست. در سیاست هم انتخابات، منتخابات، مشکلی را حل نمیکند (اگر اضافه نکند!!) باید فکری انقلابی کرد و من باز اصرار دارم که به کلی خط تولید شهری و سیاسی ما در قلمرو ادارهی فیزیکی شهر و اداره سیاسی کشور باید زیر و رو شود و در هر دو مورد طرح دارم که ذیلاً کوتاه به عرض میرسانم:
* * *
بازهم نهضت دوچرخهسواری!
در مورد هوای تهران ما چارهای جز «نهضت دوچرخهسواری» نداریم… و من مقالات زیادی در این باره نوشتهام و مقالات تأییدیهای نیز مطالعه کردهام و از کشورهای پیشرفته هم اطلاعاتی دارم که آنها به چنین راهی رفتهاند و میروند اما چون شهردار محترم جواب مرا نداده و هیچ حرکتی در این زمینه نمیبینم لذا بیش از این به خودم و شما زحمت نمیدهم ولی بر «امکان» قطعی عملیشدن «نهضت دوچرخهسواری» تأکید و اصرار دارم و باز هم اتمام حجت میکنم که اگر این طرح در شوراهای گوناگون شهرسازی و راهنمایی و رانندگی مورد بررسی کارشناسی قرار گیرد و با عزم ملّی و تصمیم قطعی مراحل اجرای آن پیشبینی و با قاطعیت البته با طی مراحل فنی و کارشناسی، اجرا شود امید میرود که بلبلان به تهران بازآیند و کلاغها رخت از پایتخت برکنند! وگرنه این هوای کُشنده و غمبار که بلای جان و تنِ صغیر و کبیر شده و پرندگان خوشنوا را فراری داده با این بیتصمیمی و روزمرگی و سردرگمی مسئولین، از سرِ ما و دیگر «نفسکشندگان» از پرنده و چرنده دستبردار نیست… و روز به روز هم بدتر و بدتر و بدتر میشود… که داریم میبینیم و من بعد از نمازها بخصوص نماز صبح، نگاهی به فضای تیره و تار شهر میاندازم و میگویم:
ـ ربّنا اخرجنا من هذه القریه الظالم اهلها. خدایا ما را از این شهر ستمگر بیرون بر!
* * *
میخواستم بر سر موضوع سیاسی و طرح پیشنهادی «آشتی ملی» بروم که آنرا درمان دردهای بیشمار سیاسی میشمارم امّا به نظرم رسید این موضوع را در مقاله بعدی مطرح کنم که بتوانم حق مطلب را بهتر ادا کنم. فعلاً برای آنکه، هم سماجت و اصرار و تأکید خودم را بر «نهضت دوچرخهسواری» ابراز دارم و هم برای توضیح بیشتر که «امکانِ» اجرای این راهحل را (که در نظر پارهای غیرقابل اجرا مینماید) به ذهنها نزدیک کنم یک رؤیای خیالی را مطرح میکنم که شاید رؤیای صادقه باشد و تأویل آن سالها بعد به مرحله تحقق برسد:
«نهضت دوچرخهسواری» بلاتشبیه مثل «اقامهی صلوه» است با «نماز خواندن» فرق دارد. ما مأموریم علاوه بر نمازخواندنِ فردی، «اقامهی صلوهی» کنیم یعنی این سنّت الهی را بصورت جمعی و پرشکوه و بصورت یک شعار دائمی «برپا داریم». «نهضت دوچرخهسواری» هم این نیست که فردا صبح من و شما با دوچرخهای که داریم یا نداریم سرازیر خیابانهای مملو از ماشین و آکنده از دود و دم و راههای قفل شدهی بزرگراهها و خیابانهای اصلی و فرعی و کوچه پسکوچههای تهران و شهرستانها شویم. «نهضت دوچرخهسواری» به اجمال اینست که با یک برنامهریزی سه ضلعیِ کوتاهمدت میانمدت و درازمدت، با فعال کردن و واردکردن کارخانجات دوچرخهسازی همراه با واردکردن خود دوچرخه میلیونها دوچرخه ارزانقیمت ۱۰ تا ۲۰هزار تومانی (بجای ماشینهای ۵۰۰ تا یک میلیارد تومانی) در دسترس عموم بگذاریم و زیرساختها و بسترهای فیزیکی لازم را در سراسر تهران و پارهای شهرها از بزرگراهها گرفته تا خیابانهای فرعی فراهم آوریم که البته لازم میشود، (مثل طرح پرخرج بزرگراه صدر)، تضییقات و محدودیتهای موسمی و موقتی برای آمد و رفت ماشینها برقرار کنیم و بجای صدها و میلیاردها تومان صرف طبقاتی کردن یا تونل و زیرگذر زدن که هیچ اثری در کم کردن دود و دم ندارد و بلکه برعکس موجب افزایش آن میشود (بیآنکه از بار ترافیک بجز مدت محدودی چیزی بکاهد) پول و امکانات و توان مهندسیمان۱ را در ایجاد راههای ارتباطی زنجیرهای دوچرخهسواری و ایجاد پُستهای میانی برای کرایه دادن دوچرخه و دیگر موارد لازم و پیشبینیهای ضروری که کلّ اینها یک کتاب میشود و پهنهی تهران بجای آنکه پارکینگ اتومبیلها باشد که هست بشود پیست مسابقات دوچرخهسواری شبانهروزی!! بهبه چه رؤیای شیرینی!! و بر مهندسان خلاّق و هنرمند ماست که بقیهی این نمایشنامه را که من ایدهاش را مطرح کردم با تمام زوایا و کارکردها و ابزارهای عملیاتی فنی و اجتماعی آن و… بنویسند و این رؤیا را تعبیر کنند که اگر به عمر ما وفا نکرد، لااقل به همراه چشمانداز ۲۰ ساله (به سررسید ۱۴۴۰) یا لااقل تا آخر قرن آینده! به مرحله اجرا درآید!…
* * *
بعدالتحریر: این قسمت را باید اول مقاله میآوردم، یادم رفت: برادر بزرگوار قدیمی ما آقای خسروشاهی تلفنی فرمودند اینکه شما نوشتهاید استکبار جهانی رابطهای با آلودگی هوای تهران ندارد برخلاف نظر آقای احمدینژاد است که چندی پیش فرمودند دشمنان، ابرها را باردار کردهاند که پیش از رسیدن به ایران ببارند و چیزی نصیب ایران نشود! من میگویم: بر فرض اگر سخن ایشان که توسط متخصصان با قاطعیت ردّ شد، صحیح هم بود باز ایشان نمیتوانست ادعا کند دود و دم بنزین و گازوئیل و غیره… را استکبار به وجود آورده است. تنها میتوانست مدعی شود که ما از سرِ اضطرار و ناچاری، برای مبارزه با آلودگی هوا چشم به آسمان دوخته بودیم ولی استکبار، در کار خدا دخالت کرد و ما را همچنان درگیر سیئات اعمالمان قرار داد… که این نیز اگر صحیح باشد نقمت الهی است!…
تا شماره بعد و طرح مسئله آشتی ملّی
پینوشت:
۱ـ این بخش را مهندسان ما، در طبقاتیکردن بزرگراه صدر بروز دادهاند و شایسته هرگونه تشویق و تقدیر علمی و فنی هستند. گیرم که نتیجهی اینهمه هنر مهندسی بسیار بسیار اندک است.
۴
آشتی ملی، تنها راه برونرفت… (مقدمه!)
یادآوری: این قلم در پایان سال ۸۹ در مقالهای در اطلاعات، سال ۹۰ را دقیقه ۹۰ برای (آشتی ملی اعلام کرد) که مثل همه حرفهای من کسی به آن اعتنایی نکرد و به اصطلاح «ترهای برای آن خُرد نکردند.» و چون حقیر میسوزم و میسازم!، به این بیاعتناییها عادت کردهام و از رو نمیروم و هر چند گاه یکبار، عُقدههای فروخوردهام را میگشایم و باعث تصدیع خوانندگان و دلخوری پارهای از مسئولان مملکتی میشوم. این هم تازگی ندارد. اوراق پروندهی مرا طی این ۳۴ سال ورق بزنید ملاحظه میکنید روزی نبوده که حقیر حرفی نزده باشم که به مذاق پارهای خوش نیامده باشد و مرا مورد لطف و محبت!! انتقادهای تند و خشن قرار نداده باشند… اما چند سالی است که برادران بزرگواری که عادت به نواختن حقیر داشتهاند، مشغول «خودمشتمالی» هستند و یکدیگر را مینوازند و منِ یک لا قبای مغمومِ مهجورِ مظلوم(!) را به حال خود گذاشتهاند. و از سوی دیگر؛ پارهای دیگر، گاهی به یاد این «فراموش شدهی دوران» میافتند و پیشنهاد مصاحبه و گفتگویی میدهند که پارهای از آنها را پارهای از خوانندگان محترم اطلاعات دیده و خواندهاند و آنها که ندیدهاند و نخواندهاند هم بروند ببینند و بخوانند که از تاریخ ۲۸ اسفند ۸۹ که آن مقاله را نوشتم تاکنون شاید متجاوز از ۱۰۰ صفحه مطلب شود…
***
بروم بر سر سخنم، من اوضاع سیاسی را بسیار گُسسته و درهم و برهم میبینم و هرچه هم زعمای قوم کوشش میفرمایند که چهرهای عادی و حتی «فوق عالی!» از شرایط کشور ارائه دهند، اما واقعیت آنچنان روشن است که با این سخنرانیها و گفتگوها و بحث و جدلها نمیشود بر روی واقعیت دردناک سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و بخصوص اخلاقی جامعه پرده کشید… و من این شرایط را همانگونه که بارها یادآوری کردهام کیفر و انتقام الهی میدانم بر آنچه ما در این سه دههی گذشته از ظلم و ستم بر سرِ خودمان آوردیم، از هتک حرمتها و تهمتها و دروغها و سلب حیثیتها و احیاناً تعرض به جان و مال و ناموس و عِرض و آبروی یکدیگر… ما هر کسی را که جزیی اختلافی با ما داشت، از میدان بهدر کردیم و از اول انقلاب هر روز و هر ماه و هر سال بر تعداد مطرودین و محذوفین و پیادهشدگان به زور یا اختیار از قطار انقلاب افزودیم و حالا که نوبت به خودمان رسیده و در متنِ دستاندرکاران امور، خدشه و رخنه افتاده، آه و ناله میکنیم که چرا حرمت یکدیگر را نگه نمیداریم و قدر یکدیگر را نمیدانیم!… درحالیکه پشت سرِ همین ماها که اکنون باهم دعوا داریم، خَیِلی عظیم از محذوفین و مطرودین و متهمین و آبروریختگان و از صحنه بهدرشدگان یا بهدر رفتگان وجود دارند که نام بردن از اشخاص و جریانها و گروههای مزبور مستلزم نگارش یک کتاب است! و کافی است که برادران و خواهران ارجمندی که در این سالها در جریان امور بودهاند، نگاهی به گذشته از آغاز انقلاب تاکنون بیندازند تا به لیستی طولانی از محذوفین و مطرودین که توسط ارباب دعوای امروز، از میدان بهدر رفتهاند دست یابند، و من خودم یکی از آنهایم که البته به دلایلی که یکی از آنها لطف خاص رهبر انقلاب و نیز لطف همین آقای دعائی و اصحاب مطبوعات است، هنوز دست و پایی میزنم وگرنه اگر اینها نبود من از همان دعوای شدید مجلس اول بر سر عدم کفایت سیاسی رئیس جمهور وقت، به کلی حذف شده بودم… و الان هم عملاً حذف شدهام. ولی به روی خودم نمیآورم و از رو نمیروم و هر چند گاهی آهی میکشم و سوزِ دلی ابراز میدارم چرا که به لطف الهی هیچگاه ناامید نمیشوم و خدا را شکر… بگذرم… خیلی به حاشیه رفتم…
***
و امّا آشتیِ ملیِ پیشنهادیِ حقیر (مقدمه!)
این پیشنهاد، نخست خدمت رهبر انقلاب و آنگاه به کل ارباب سیاست اعم از مسئولان فعلی کشور و کل مسئولان پیشین و نیز شخصیتها و احزاب و گروههای معترض و مخالف چه آنان که رخت مهاجرت بربستهاند یا آنان که در کشورند ولی به دلایلی لب بربستهاند و یا آنان که به حبس و حصر دربستهاند و نیز عموم مراجع عظام و علمای اعلام و خطبای کرام و شخصیتهای فرهنگی و علمی و همهی کسانی که به نحوی از انحاء میتوانند در سرنوشت کشور مؤثر باشند و نیز تکتک افراد ملت که مانند منِ یک لا قبا هیچکارهاند و فریادشان به جایی نمیرسد، اما در حدّ پراکنده کردن ذرّات معلّق نامرئی آلودگی در هوای سیاست، میتوانند اثرگذار باشند. منظورم همهی افراد عادی و معمولیاند اعم از دانشجو و کاسب و بازاری و مسجدی و کمیتهای و سپاهی و بسیجی و کارمندانِ جزء دولت و شاغلین آزاد از دهاتی و شهری و باسواد و بیسواد… که هرکدام، همانگونه که اشاره کردم در آلوده کردن فضای سیاسی در جلسات خانوادگی و دوستانه و میهمانیها، جشنها و عزاها و نیز در مترو و تاکسی و اتوبوسهای شهری و صف خرید و اداره و مسجد و مدرسه و همه جا و همه جا مشغول غیبت و تهمت و شایعهپراکنی و قول به غیرعلم و عقدهگشایی و بدگویی و هتک حرمت و بیاحترامی و آبروریزی این یا آن مقام مسئول یا غیر مسئول یا وابستگان آنان یا این روحانی و آن روحانی و این وکیل و آن وزیر و یا آن مخالفِ معارض و منتقد هستیم بخاطر فشار زندگی و عدم تکافوی دخل و خرج به زمینِ و زمان ناسزا میگوییم و… خلاصه تکتک ما که شرایط ناسالم و ملتهب و بیکنترل سیاسی، به عصیان و گناهمان کشانده است، مخاطب این نوشته و این پیشنهادند. به یادم آمد آیه کریمهی قرآن که از زبان و دل به آن ایمان دارم و به آن عشق میورزم.
«یا ایّها الّذین آمنوا ادخلوا فی السِّلم کافهی ولا تتبّعوا خُطُوات الشیطان»
یعنی ای کسانی که ایمان آوردهاید همگان به آشتی درآیید و از گامهای شیطان پیروی نکنید.
دقت میفرمایید که خداوند در برابر دعوت به آشتی، به «خُطُوات شیطان» اشاره میکند و این بدان معنی است که راهی که ما داریم میرویم و این نزاع و درگیری و تخاصم و تنازع پیوسته درحال گسترش که ما در آن میلولیم و مدام در کورهی جهنمیِ آن میدمیم، گامهای شیطان است که ما از آن پیروی میکنیم… اگر کسی مدعی است جز این است این گوی و این میدان. مثلاً با دلیل بفرمایند که ادامه دعوای خرداد ۸۸ راه شیطان نیست…
ستون من به اصل مطلب نرسیده بسته شد! تا فردا…
۵
آشتی ملی تنها راه برونرفت (۲)
…فکر نمیکردم این یادداشتها اینقدر طولانی شود و اگر قلم را مهار نکنم، بیش از این به درازا خواهد کشید. ولی شما به جای من! آیا میتوانید از نقل تلفنی که امروز صبح به من شد و از آنسوی خط، مردی که مردانگی و صداقت از تُن صدا و گفتارش میتراوید، سخنانی از سرِ درد و مسئولیتشناسی و نگرانی گفت صرفنظر کنید؟
ـ مرد، با لحنی جدّی و آکنده از احساس تأثّر و تألّم، خود را سرتیپ خلبان علی… بازماندهی جنگ تحمیلی در سن متجاوز از هفتاد سالگی معرفی کرد که از گروه ۲۵ نفرهی خلبانهایی که یکدیگر را میشناختند، در تشییع جنازهی ۲۳ تن از آنان شرکت کرده و تابوت آنها را بر دوش کشیده و باز به پرواز جنگی خود ادامه داده و بالغ بر ۲۵۰۰ (دو هزار و پانصد پرواز) داشته است. او نتوانست از گریه خودداری کند و چند بار گریست و مرا هم گریاند و گفت چرا این آقایان… (نام برد) در نماز جمعهی… (با ذکر تاریخ) چنین حرفهایی میزنند و مردم را به جان هم میاندازند؟ میگفت ترا به خدا صدای مرا به مقامات عالی کشور (نام بُرد) برسان و بگو چند ماه پیش از سقوط صدام او رأی ۹۸ درصدی از مردم گرفت و سوریه را ببینید که چه اوضاعی دارد… چرا ما به خونهای ریخته شدهی جوانانمان رحم نمیکنیم؟ او گفت «حضرت آقا» مرا میشناسند، اما هرچه کرده نتوانسته راهی به دیدار با ایشان پیدا کند… به او گفتم کاش نواری داشتم صحبتهای شما را ضبط میکردم و اگر میشد به گوش مقامات عالیه میرساندم…
اما در اینجا میخواهم از حضرات امامان جمعه محترم از سیّد و غیرسیّد از چاق و لاغر! از پیر و جوان۱ درخواست کنم شما را به خدا (و اگر نه، به دستهای بریدهی قمر بنیهاشم!!) قسمتان میدهم که دست از این سخنان تحریکآمیز بردارید و مردم را به حال خودشان بگذارید. بگذرم… وگرنه پیوسته در کورهی نزاع و تخاصم دمیدن، برخلاف نصّ صریح «ولا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم» است.
* * *
و اما آشتی ملّی: بگذارید این سناریو را آنگونه که در ذهن خیالپرورِ خوشبین خود میپرورم، برای شما بنویسم که لااقل در عالم خیال، کَیْف کنید! برای آنکه نظرم را بگویم شما را ۳۴ سال به عقب برمیگردانم و شور و هیجان حاکم بر سراسر ایران را که چشم جهانیان را خیره کرده بود، به یادتان میآورم و فوری شما را ۳۴ سال به جلو میآورم یعنی همین روزهای حاضر پایانی دی و آغاز بهمن ۹۱. ماچه بودیم؟ و چه شدیم؟ به خدا آه از نهاد هر ایرانی مخلصِ وطندوستِ خدمتگزاری برمیآید…
هر ایرانی که به این سرزمین عشق میورزد و ایران را چون مادری مهربان دوست دارد و به آن احترام میگذارد، چه مسلمان باشد چه مسیحی چه زرتشتی چه کلیمی یا هر دین و آئین و مسلکی که داشته باشد… در بهمن ۵۷ فاصلهها از میان برداشته شده بود و مسلمانان و اقلیتهای مذهبی و صاحبمسلکان گوناگون همه زیر لوای رهبری امام خمینی رضوانالله علیه گرد آمدند و ریشه رژیم سلطنتی را از بیخ و بُن برکندند… و امروزهی روز چه میبینیم؟ صفّ واحد و پولادین انقلابیون، تکه تکه و پاره پاره شده و هر شخصیت و گروه و طایفهای برای خود دفتر و دستکی دارد و نان خودش را میپزد و مواظب است کلاه از سر خودش نیفتد… آن هم نه از ترس بیگانگان و دشمنان که از ترس دوستان و همکاران و همرزمان قدیم!… واویلا!…
* * *
علامات سقوط اخلاقی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و بروز انواع مفاسد اجتماعی و اختلاسهای کلان و زورگیری لمپنها و سُست شدن عقاید جوانان و بیاحترامی نسبت به بزرگان و چه بگویم… صف واحد بهمن ۵۹ را، اینک به صفوفی متخاصم و متنازع و ستیزهگر و فحّاش و تهمتزن و دروغپرداز و کینهورز و بیگذشت و سختگیر و بیملاحظه و پر از حقد و حسد و کینه و خصومت تبدیل کرده است… اینها سیاهنمایی نیست… گزارش از سطح عمومی جامعه است از مسجد و مدرسه گرفته تا خانه و دانشگاه تا کوچه و خیابان و میدان ترهبار؟… آنها که منکرند، بیا روبرو کنیم!…
* * *
من منکر وجود جوانان پاکسرشت و فداکار و باگذشت و آمادهی جانبازی در راه انقلاب و رهبری نیستم ولی با یک تشبیه میخواهم بزرگانی را که به این قشر جوان پاکباخته، دل خوش دارند، یادآور شوم که در همین تهرانِ آلوده و کثیف، شما پارکهای پر از درختهای سر به فلک کشیده میبینید که در واقع ریههای تنفسی این شهر «تختهسر۲ شده» هستند… همچنین پارهای از مساجد و محافل و مشاهد مشرّفه که اخلاص و پاکی در آنجا موج میزند… امّا این موارد، استثناهایی است که بازگوی فضای عمومی جامعه چه از نظر طبیعی و فیزیکی و چه از نظر فرهنگی و معنوی و سیاسی، نیست… من وقتی پارهای سخنان را در تشریح اوضاع عمومی کشور و بهخصوص مدح و منقبت جوانان نسل سوم انقلاب میشنوم، پیش خودم میگویم این گوینده بزرگوار درست میگوید امّا مرجع ضمیرش به استثناها برمیگردد نه قاعدهها!… و وقتی به کُنه مسئله فکر میکنم وحشتم میگیرد که چگونه میشود اینهمه عقبافتادگی و سقوط و درهمریختگی و نابسامانی و دعوا و جنجال و گسیختگی را نادیده گرفت و از کشور «گل و بلبل» و «مدینهی فاضله» آرمانی سخن گفت…
* * *
…حالا کمکم میخواهم با مهار قلم به اصل مطلب بپردازم۳:
تصویر خیالی من، بازساخت وحدت غرورآفرین و شادیبخش و تاریخساز ۲۲ بهمن ۵۷ است که قلم من از بیان اوصاف آن و نیز از بیان آنچه ما بر سرِ انقلاب آوردهایم… امّا اجازه بفرمائید تصویر ذهنی خودم را از آنچه به نام «آشتی ملی» مینامم بازگو کنم…
تا فردا
پینوشت:
۱ـ خوانندهی محترم! مرجع ضمیرهای این امامان جمعه را خودتان میدانید!
۲ـ «تختهسر شده» اصطلاح کرمونی به معنی شیئی مزاحم و غیرقابل اصلاح و غیرقابل دور ریختن.
۳ـ از این پراکندهنویسی به یاد یادداشتهای پربار و آموزنده و پر از حکمت استاد بزرگوار همولایتیمان دکتر باستانی پاریزی میافتم که در همین یادداشتهای اخیرشان در مورد مرحوم دکتر گنجی از بامداد تاریخ تا پایان آن، سخن رفته بود…!
۶
آشتی ملی، تنها راه برونرفت…(۳)
در این شماره نخست یادآوری کنم که عنوان مقاله که طنزی تلخ دارد، هر چند تکراری حشوآمیز به نظر میرسد، امّا به پندار نگارنده، این طنز در تمامی مطالبی که ذیل این عنوان میآید مشهود است چرا که تلختر از این طنز چیست که پیروان آئین «اسلام» که نامش از «سلم» یعنی صلح و آشتی گرفته شده و نیز نخستین آیهی کتاب آسمانیش که یکصد و چهارده بار در این کتاب مقدس تکرار شده «بسمالله الرحمن الرحیم» است که طبق آنچه از تفاسیر مستفیض و حتی متواتر اهلبیت علیهمالسلام رسیده است، «رحمان» اشاره به «رحمانیّت عام» الهی دارد که شامل هر انسان کافر و مؤمن و حتی هر مخلوقی است. و «رحیم» مشعر بر «رحیمیّت خاص» اوست که برحسب استعداد ذاتی و نیز اکتسابی انبیاء و اولیاء و عبادالله صالحین، آنان را دربر میگیرد… آنگاه ما مسلمانها، آنهم ما مدعیان اختصاصی(!) پیروی از اهلبیت علیهمالسلام نه تنها سرِ تسلیم به «سِلم» و «اسلام» راستین که آئین جهانی است فرود نمیآوریم بلکه با تفسیر و تأویل خودخواهانه از اسلام و قرآن و سُنّت، در این ۳۴ ساله، یکبار هم نشده که با کسانی که از خودی و غریبه دعوا کردهایم، راهِ سِلّم و آشتی پیش گیریم و تنها برای نمونه و آزمایش یکبار به آیهی:
«ادفع بالتی هی أحسن فاذا الذی بینک و بینه عداوهی کأنه ولی حمیم یعنی بدی را به بهترین راه دفع کن که ناگهان، کسی که میان تو و او دشمنی است، گویی دوست صمیمی توست!» عمل کرده باشیم! و باز برخلاف آیهی کریمهی:
« وإن جنحوا للسلم فاجنح لها و توکل على الله یعنی اگر دشمن برای آشتی بال گشود تو هم بال بگشا و بر خدا توکل کن»، پیوسته بر کورهی دشمنی با خودی و بیگانه میدمیم و ای کاش در یک جایی این کار خلاف عقل و دین و سیاستِ منطقی و عاقلانه، متوقف میشد!!…
ما دقیقاً برخلاف سُنّت و سیرهی پیشوایان بزرگوار دین که علاوه بر تأییدات خاص الهی از عاقلترین و سیاستمدارترین عقلا و سیاستمداران جهان بودهاند، و به همین دلیل با صبر و استقامت و حلم و حوصله و شرح صدر تمام، در برابر تندخوییها و بدگوییها و کارشکنیها و توطئههای شبانهروزی دشمنانشان راهِ مدارا و مهرورزی و احسان و نیکوکاری و بسطِ قسط و عدل را در مورد آنان، پیش میگرفتند و در گذر زمان، دشمنان کینهتوزِ توطئهگر، دوستان صمیمی و یاران فداکار آنان میشدند و «اذا الذی بینک و بینه عداوهی کأنه ولی حمیم» که کلام وحی آمده در سیرهی عملی رسولخدا(ص) و جانشینان بزرگوارش تحقق عملی مییافت و خلاصه آن پیشوایان بشریت، با سیاست دینیای که داشتند «دین را دنباله» و ابزار سیاست نکرده بودند ، برخلاف ما که به چنین سنت سیئهای آلودهایم، پیوسته دشمنان خود را در صف دوستان جا میدادند و به تعبیر این حقیر، متخصص دوست کردن دشمنان بودند و ما طی این ۳۴ ساله هر روز و هر ماه و هر سال و هر دهه، بدتر از روزها و ماهها و سالها و دهههای پیشین بنام دین و اسلام و قرآن و پیغمبر و امام، صد درصد برخلاف آن بزرگواران عمل کردهایم بطوری که در دنیا کسی از ما متخصصتر در «دشمن کردن دوست» نیست… و ارائه دلیل برای امری که از آفتاب روشنتر است، کاری است که نهتنها بر وضوح و بدیهی بودن مطلب نمیافزاید بلکه از آن میکاهد…
* * *
گفتم این طنر تلخی است که ما «فراکنی» را از عقول معمول و عادی هم فراتر بردهایم و اصرار داریم که رقیبان سیاسی خودمان را به ریش بیگانه بچسبانیم و غفلت داریم یا تغافل میکنیم که هرچه بر این امر بیدلیل، اصرار بورزیم، درهی عمیق میان آحاد جامعه بیشتر خواهد شد و چون امر باطلی است، به حکم ناموس الهی، دوام نخواهد یافت و دیر یا زود، کیفر اعمالمان را خواهیم داد که داریم میبینیم و خدا نکند که این آیه دربارهی ما مصداق داشته باشد که «ولنذیقنهم من العذاب الادنى دون العذاب الاکبر لعلهم یرجعون یعنی ما عذابِ پستتر را و نه عذاب بزرگتر را به آنان میچشانیم شاید بازگردند…»
* * *
…میخواستم امروز سخنم را به پایان برم اما این قلم طاغی، که در دست احساس زجردیدهی دردکشیده و نگران من سرکشی میکند و مرا به دنبال خود میکشاند، سخن را دراز کرد و من میترسم با این پرگویی، بالاخره هم از ادای حق مطلب برنیایم و مانند بسیاری از موارد دیگر مخصوصاً در سخنرانیهای ناکامم به ادای مطلب حق خودم ظلم کرده باشم… بد نیست خاطرهای نقل کنم:
من با شهید بهشتی در ایام مجلس خبرگان قانون اساسی، مباحثات طلبگی استاد شاگردی داشتیم و این مباحثات که در صورتجلسات مجلس چاپ شده، آن ایام نقل محافل و مجالس بود و بعضی از دوستان را هم تا سالها با من سرسنگین کرده بود که چرا با استاد خودم کلنجار میروم… باری… در همان ایام، در یک مجلس مهمانی خانوادگی، بهنظرم منزل مرحوم حاج شیخ محمدرضا آیتاللهی (پدر بزرگوار دکتر حمیدرضا آیتاللهی رئیس فعلی پژوهشکدهی علوم) آن شهید بزرگوار مادر ابوذر را دیده بود و پس از سلام و علیک و احوالپرسی به او گفته بود: به آقای حجتی بگویید کمتر عصبانی بشود چون وقتی عصبانی میشود حرف حسابش هم از بین میرود…
…خدا را شکر میکنم که من جایی سخن نمیگویم وگرنه با این دلِ پردردی که دارم و اعتراضی که به صدر تا ذیل مسئولین جمهوری اسلامی دارم، حتماً و قطعاً کار دست خودم میدادم و همین چند کلمه را هم نمیتوانستم تقدیم خوانندگان کنم…
با اعتذار از درازی سخن… تا فردا…
۷
آشتی ملی، تنها راه برونرفت… (۴)
زوایای «آشتی ملی» و یوسف تأویلگرای آن…
…رؤیای «آشتی ملّی»، رؤیای بسیار شیرینی است که میتواند ازسوی مُعبّران با بینشها و گرایشهای گوناگون و متضاد سیاسی، اجتماعی و روانشناسی… تعبیرات متفاوتی داشته باشد که عدهای آنرا «اضغاث و احلام» یعنی آشفته و بی«تأویل» پندارند، امّا شاید هم از قبیل خواب دیدنِ همزندانیان حضرت یوسف(ع) باشد و یا خواب عزیزِ مصر که هر دو از زبان آن پیامبر عزیز الهی «تأویل» شد و همانگونه رخ داد که آنحضرت با دید آیندهنگر الهیاش گفته بود… خدایا چه میشود اگر این «رؤیا» را تعبیرگر و تأویلگرانی یوسفخصال و روشنبین و آیندهنگر و مؤیّد به تأییدات الهی، تعبیر و تفسیر و تأویل «عملی» کند و آن را در «عمل» به منصّه ظهور رساند و چراغی نو فرا راه تودهای عظیم از گمگشتان راه برافروزد… که راهنمایان اشتباهکار، آنان را به اینسو و آنسو کشیده و میکشند و آنان را در وادی نزاع و خصومت و ناامیدی و اضطراب و نگرانی از آیندهی خودشان و فرزندانشان و آینده مُلک و ملت ما درانداخته و درمیاندازند و مراد من از این یوسف(ع)، سیّدی بزرگوار و خوشگفتار و خوشرفتار است که علیرغم همهی تفاوت دیدگاههای من و آن بزرگوار، او را تنها معبّر و مفسّر و تأویلگرای «عملی»ای میدانم که از عهدهی تعبیر «عملی» این رؤیا برمیآید: سیّدی بزرگوار که اینک سررشته همهی امر دنیا و دین این مُلک و ملت را در دست دارد و من پیوسته شام و پگاه از درگاه خدای مهربان، سلامت و شادکامی و پیروزی و هدایت او را به بهترین راه نجات مُلک و ملت درخواست میکنم و بدین امید که این دعاها، مستجاب و این رؤیای شیرین تعبیر شود، روز را به شب و شب را به روز میرسانم یا بهتر بگویم با این رؤیاست که بیدارم! و به امید تعبیر و تفسیر «عملی» آنست که زنده و در تکاپویم!… وگرنه فضای غمبار و مسموم و آلودهی «هوا» و «سیاست»، نه برای من که برای هیچکس حتی خواجه حافظ شیرازی هم! مجال و حالی باقی نگذاشته است مگر تنی چند که گرفتار جمع مال و ثروتند و از بازار آشفته کشور سوءاستفاده سرشار میکنند و درحالی که مردمی بسیار به نان شب محتاجند از دوا و درمان بیماری خود و بچههایشان ناتوانند و بسیاری از بیچیزی و بیتوانی، تسلیم فرشته مرگ میشوند که تنها راه رهایی از این «شِبهزندگی» است… و نیز پارهای ارباب سیاست یا به تعبیر بهتر سیاستبازان حرفهایِ به ظاهر دینی که در باطن غیردینیاند. چرا که دچار نزاع و تخاصم بر سر جاه و مقام یا به کرسی نشاندن دیدگاههای تند و کُند سیاسی متضاد خویشند و یا با سوء فهم از دین و تطابق آن به مقتضیات عاقلانه و عالمانه عصر، با تعصّبهای ویرانگر، همه را به چوب نفی و طرد و تفسیق و تکفیر سیاسی و دینی، میرانند و جز خودشان و تعداد معدودی از همفکرانشان همهی ارباب عقاید سیاسی دیگر و فعالان عرصهی دین و سیاست و بطور کلی اکثریت ملت را فاقد شعور کافی میدانند و بر آنند که با این طرز فکر و عمل، اصالت دین را از دستبرد جاهلان یا مغرضان یا غربزدگان محفوظ میدارند… آری… به جز این ثروتاندوزان و این متخاصمان عرصهی سیاست، عموم مردم گرفتار «هوا» و «سیاست» آلودهاند و اینان که به خود مشغولند، نه خودشان مجال دارند و نه به دیگران مجال میدهند که بنشینند برای این آلودگی کُشندهی پهنهی «هوا» و «سیاست» چارهای بیندیشند!… و افسوس و هزار افسوس که فضای کشور از مطبوعات و رسانهی ملی و تریبونهای نماز جمعه و بیشتر مجالس و محافل و کوچه و بازار و مدرسه و مسجد و خیابان و میدان پر است از دود و دم خفقانزای «هوا» و «سیاست»… باز… قلم… سرکشید!…
* * *
…میگفتم دعای شب و روز من به جان سیّد عالیقدری است که علیرغم همهی تفاوت و تضاد نگرشها، برای طول عمر و سلامت و موفقیّت او دعا میکنم. در کنار رؤیای شیرین «آشتی ملی» که برایش جان میدهم، گاهی یک کابوس وحشتناک مرا در خود فرو میبَرَد که این را گاهی با اهل دل دردمند شاکی عاصی مطرح کردهام که مرگ حق است و اگر روزی در چنین شرایط تخاصم و تنازع پیوسته رو به گسترش که ما داریم، اگر زبانم لال «ستون» خیمه انقلاب فرو افتد، چه بر سرِ این مُلک و ملت خواهد آمد و این تندخویان بدگفتار بدرفتار چه بر سر این مردم خواهند آورد… و از اینرو است که من نه تنها به خاطر سوابق و ارادت و عشق دیرینهی شخصی بلکه حتی از دیدگاه عام سیاسی و بینالمللی بر آنم که وظیفه تکتک ایرانیان، دعا برای حفظ جان و سلامتی و موفقیت این سیّد عالیمقام است…
* * *
دریغم آمد به این نکته ظریف و شریف که اکنون از ذهنم گذشت اشاره نکنم: فرق رؤیای تعبیر شده توسط حضرت یوسف(ع) با رؤیای مورد انتظار تأویل حقیر اینست که یکی از رؤیاها که عزیر مصر دیده بود توسط یوسفِ زندانی تعبیر شد ولی رؤیای من که رؤیای یک «زندانی هوا و سیاست و دود و آلودگی» است به یاری خدا توسط «عزیزِ مصر انقلاب اسلامی» تعبیر عملی خواهد شد. اما وجه مشترک آنست که هر دو رؤیا توسط عزیزان مصر کنعانی و ایرانی به مرحلهی اجرای عملی میرسد. انشاءالله. والله علی کل شیئٌ قدیر.
* * *
حالا بروم بر سرِ بازگوکردن رؤیای آشتی ملی
قسمتی از این رؤیا یا «طرح»، جنبه مقدماتی دارد که جای طرحش اینجا نیست و من برای این مرحله، فکری دیگر در سر دارم که نمیدانم تا کجا و چگونه چه میتوانم بکنم که با واقعیتها بخواند و تقدیر الهی چه باشد…
اما آنچه قابل ذکر است: دو صحنه از آغاز و پایان فیلم آشتی ملی است که در سناریوی ذهنی من چنین آمده است:
* نخست، در یک سخنرانی از سوی عالیترین مقام کشور اعلام میشود که در نظر است یک تجدیدنظر کلی در سیاستهای کلی داخلی و خارجی از آغاز تاکنون به عمل آید و از همهی صاحب نظران موافق و مخالفِ و وفادار به نظام جمهوری اسلامی فراخوان میشود که نظرات اصلاحی خود را مطرح نمایند. البته با قید آنکه بیان نظریات، مصلحانه و به دور از شعار و خشونت و تندی و هتک حرمت و افترا و دروغ… باشد.
* در ثانی از جمیع مسئولان و دستاندرکاران امور جمهوری اسلامی از آغاز انقلاب تاکنون و نیز از صحنهگردانان غیرمسئول اعم از مراجع تقلید و علمای بلاد و خطبا و نویسندگان و ارباب نظر سیاسی و دینی و جامعهشناسی دعوت میشود که در گردهمآیی «آشتی ملی» فراهم آیند و طی یک سخنرانی عفو عمومی همهی محبوسان و محصوران و مطرودان اعلام میشود و آنان از هر شخصیت و حزب و گروه و دسته و جمعیّت (که قبلاً در طرح مقدماتی با آنان توافق شده است) به جلسهی عمومی میآیند و مراسم آشتیکنان ملّی در «مرآ» و «منظر» عامهی خلق جهان اعم از ایرانی و غیر ایرانی به عمل میآید… (طبق آنچه در رؤیا آمده است که تمام تلویزیونهای جهان این مراسم را مستقیماً پخش میکنند!). من از تصور این منظره میخواهم پرواز کنم! چون میدانم قلب پیغمبر خدا(ص) و اولیاء دین(ع) از این پدیده غرق در شادی و سرور خواهد شد و دشمنان ما بخصوص اسرائیل با تمام وجود خواهد سوخت و در خود فرو خواهد ریخت…
این آیهی کریمه به یادم آمد که گفتهاند دربارهی جانشینی حضرت علی(ع) نازل شده است:
«الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون و لاتمّ نعمتی علیکم و لعلکم تهتدون»
آیه را از اول تا آخر نوشتم که حالت خودم را با تلاوت این آیهی کریمه نشان داده باشم. آیه کریمه موقعیتی را برای مسلمانان ترسیم میکند که کافران از دین آنان مأیوس شدهاند و به آنان توصیه میکند که از کافران نترسند و از خدا بترسند و اشاره میکند که نعمتش را بر آنان تمام کرده و آنان شایستهی آنند که راه یابند…
شما را به وجدانتان سوگند میدهم ای متخاصمان و دعواگران عرصهی سیاست! آیا وضع کنونی، مورد رضایت خدا و پیغمبر است و دشمنان را مأیوس کرده است یا تحقق رؤیای من اگر تعبیر و تفسیر عملی شود؟!… من هیچ وجدانی را راضی به وضع موجود نمیدانم که هرکسی تقصیر را به گردن دیگری میاندازد. (تمثیل ماشینسواری فراموش نشود).
من یک چشمهی آن را نوشتم و یک منظره از این رؤیا و این فیلم بلند در دست تهیهی ذهنیام را فرا دید شما نهادم… شما هم چندی در این رؤیا فرو روید و برای سیّد عزیز بزرگوار اولاد پیغمبر(ص) که باید حافظ دین جدش باشد و از سُنّت حسنهی آن برگزیدهی محبوب الهی پیروی کند و راه عفو و صفح و سماحت و بزرگواری جدّش را ادامه دهد دعا کنید… خدایا مستجاب کن و رؤیای شیرین مرا تحقق عملی بخش… آمین یا ربّ العالمین.
شمارهی آینده: سخن پایانی: پرسش از سیاست! به هوا!
تصحیح و توضیح:
۱ـ در شمارهی ۱/۱۱/۹۱ «قلم از… «عاجز است» صحیح است.
۲ـ در شمارهی ۲/۱۱/۹۱ «فرافکنی» صحیح است.
۳ـ «آقای دکتر حمیدرضا آیتاللهی کرمانی رئیس پژوهشگاه علوم انسانی» است.
۸
سخن پایانی: پرش از «سیاست» به «هوا»!
دربارهی تشابه آلودگی هوای تهران و سیاست آلودهی کشور هرچه بگویم، کم گفتهام ولی میخواهم در این سخن پایانی یک نکتهی واضح و روشن را بازگو کنم و آن اینست که این هر دو مقوله برمیگردد به مدیریّت غلط یا سوء مدیریّت یا صحیحتر عدم مدیریّت کشور در سالهایی دراز… این عدم مدیریّت که آلودگیهای دوگانهی «هوا» و «سیاست» را در پی داشته و دارد، یکشبه و یک روزه و یک ماهه و یک ساله پدید نیامده و محصول و فرآوردهی سالهای سال است که از آغاز انقلاب تاکنون بدین پایه رسیده است و غمانگیزتر و تأثرآورتر آنکه نسل جدید که دوران شکوهمند پیروزی انقلاب را ندیده، تنها با این مظاهر منفی روبرو است و هر چه از گذشتهی پرشور و شعور و حماسهی بلند ملت ایران در پیروزی بهمن ۵۷ بگویی، با احساس موجود و شرایط مشهود او تضاد دارد و او بههیچوجه قانع نمیشود…
* * *
بگذرم و کوتاه کنم. در پایان برای «مستند کردن» حرفهای خودم در مورد آلودگی هوای تهران۱ مطلبی را از روزنامه اعتماد مورخه ۲۰ دیماه ۹۱ نقل میکنم از قول پرفسور پرویز کردوانی (جغرافیدان و پدر کویرشناسی ایران).
پروفسور کردوانی میگوید: «تهران هیچی ندارد! یک جهنّم کثیف با هوای آلوده و محیط کثیف و فشرده است حتی جا نیست آدم راه برود… ما فرهنگ ماشینسواری نداریم ما موقع پیادهروی، پارک رفتن و حتی نان خریدن هم سوار ماشین میشویم.»
مطلب دیگری از روزنامه خودمان اطلاعات نقل میکنم:
روزنامه اطلاعات مورخه ۲۰ دیماه ۹۱ از قول مدیرعامل شرکت کنترل و کیفیت هوای تهران تیتر زده است:
«ترکیبات سرطانزای بنزینهای داخلی سه برابر استاندارد است.» و مطلب چنین ادامه یافته است:
«میزان ترکیبات سرطانزای آروماتیک بنزین داخلی دو تا سه برابر استاندارد جهانی است و علاوه بر این، گوگرد و سایر ناخالصیهای موجود در بنزین داخلی هم حدود ۵/۳ برابر میزان استاندارد برآورد میشود.
به گزارش ایسنا، این مطلب را یوسف رشیدی مدیرعامل شرکت کنترل کیفیت هوای تهران اعلام کرد و توضیح داد: نمونه بنزین تولید داخل به منظور بررسی به یک مرکز پژوهشی در کشور آلمان فرستاده شد که این نتایج حاصل از آن است.
او با اشاره به این که عدد اکتان بنزین سوپر داخلی کمتر از استاندارد جهانی است، ادامه داد: البته عدد اکتان بنزین معمولی فاصله زیادی با استاندارد جهانی دارد و این در شرایطی است که هر چه عدد اکتان یک سوخت بیشتر باشد، آن سوخت در مقابل پدیده احتراق مخرب، فشار و گرما مقاومتر است.
رشیدی به میزان ترکیبات آروماتیک موجود در بنزین شامل بنزن، تولوئن و زایلین اشاره کرد و افزود: این مواد سرطانزا که بسیار خطرناکند، بر اساس استاندارد یورو ۴ باید زیر یک درصد باشند که بر مبنای نتایج این آزمایشها، در بنزینهای داخلی دو تا سه درصد است.
مدیرعامل شرکت کنترل کیفیت هوای تهران درباره میزان گوگرد در بنزین داخلی هم توضیح داد: بر اساس استاندارد یورو۴ این ترکیب باید زیر ppm 50 (ذره در میلیون) باشد در حالی که در بنزینهای داخلی حدود ppm 180 (ذره در میلیون) است.
رشیدی تاکید کرد:خودروهای نسل جدید حتماً باید از بنزین سوپر استفاده کنند؛ اغلب رانندگان این گونه خودروها این اصل مهم را رعایت نمیکنند و خودروسازان داخلی هم ضریب تراکم باک خودروهای خود را دستکاری میکنند و این فرآیند آلودگی هوا را تا۴۰ درصد افزایش میدهد.»
ایضاً روزنامه اعتماد در شمارهی ۲۰ دیماه ۱۳۹۱ چنین آورده است:
بنزن بنزین استاندارد:زیر ۱درصد گوگرد بنزین
استاندارد: ppm زیر ۵۰ گوگرد گازوییل
استاندارد:زیر ppm 50
سازمان
محیط زیست ۵ برابر استاندارد (۵درصد) نزدیک به استاندارد ـــ
شرکت کنترل کیفیت هوا ۲ تا ۳ برابر
حد استاندارد PPm 180
(5/3 برابر) گازوییل معمولی:
PPm 8000ـ۷۰۰۰
گازوییل شرکت واحد:
زیر ppm 500
گوگرد ۱۶۰ برابری در گازوییل و ۵/۳ برابری در بنزین
بنا به گفته شاعری، استاندارد مصرف انرژی در ایران چهار برابر استاندارد جهانی ست. انرژی خود از آلایندهها محسوب میشود. شاعری میزان بنزن موجود در بنزین را ۵ درصد اعلام کرد و از استاندارد یک درصدی آن خبر داد. وی همچنین گوگرد موجود در بنزین را نزدیک به حد استاندارد دانست. این سخنان در حالی ازسوی قائم مقام سازمان محیطزیست اعلام شد که مدیرعامل شرکت کنترل کیفیت هوای تهران آماری دیگر را تأیید میکند. یوسف رشیدی، درباره میزان آلایندههای موجود در بنزین به «اعتماد» گفت: «میزان ترکیبات آروماتیک موجود در بنزین شامل بنزن، تولوئن و زایلین سرطان زا و بسیار خطرناکند، بر اساس استاندارد یورو۴ باید زیر یک درصد باشند که بر مبنای نتایج این آزمایشها، در بنزینهای داخلی دو تا سه درصد است. اما درباره گوگرد باید گفت استاندارد جهانی ۵۰ppm است که میزان آن در بنزین داخلی ما حدود ۱۸۰ppm است یعنی حدود ۵/۳ برابر است.»این اعداد اما درباره گوگرد گازوییل صدق نمیکند، رشیدی با اشاره به میزان استاندارد گوگرد در گازوییلهای معمولی و گازوییلهای شرکت واحد گفت: «اعداد و آمار ارائه شده بنزین با گازوییل تفاوت دارد، درباره گازوییل معمولی میزان استاندارد باید زیر ۵۰ppm باشد در حالی که در گازوییل مصرفی ما گوگرد حدود ۷۰۰۰ تا ۸۰۰۰ppm است که این تفاوت زیادی با آنچه باید باشد دارد. همچنین درباره گازوییل شرکت واحد باید گفت گوگرد موجود درآن زیر ۵۰۰ppm است که بازهم با آنچه باید باشد تفاوت دارد اما از وضع بهتری برخوردار است.»رشیدی با بررسی عدد اکتان بنزین معمولی و فاصله زیاد آن با استاندارد اعلام کرد: «عدد اکتان بنزینهای معمولی و سوپر تولید داخل به ترتیب ۸۳ و ۹۵ است در صورتی که استاندارد جهانی حداقل ۹۵ است. عدد اکتان بنزین سوپر داخلی نیز کمتر از استاندارد جهانی است، البته عدد اکتان بنزین معمولی فاصله زیادی با استاندارد جهانی دارد و این در شرایطی است که هر چه عدد اکتان یک سوخت بیشتر باشد، آن سوخت در مقابل پدیده احتراق مخرب فشار و گرما مقاومتر است.»
* * *
در پایان، از حوصلهی خوانندگان ارجمند روزنامه گرامی اطلاعات که این یادداشتها را پیگیری فرمودند و مخصوصاً آن برادران عزیزی که تلفنی حقیر را مورد لطف و عنایت قرار دادند تشکر میکنم و از خدای مهربان میخواهیم که از گناهان فردی و جمعی ما درگذرد و همهی ما را از صغیر و کبیر و حاکم و محکوم به راه راست عقل و شرع رهنمون گردد و گناهان همهی ما را بیامرزد و شب سیاه و تیرهی ما را به روز روشنی رساند.
والسلام
پینوشت:
۱ـ که خوشبختانه در این ساعت، سیاهی از جلو رفته و جلوهی تابش زرّین آفتاب، جلال و عظمت خیرهکنندهای به این سکاندار کشتی زمین داده است که وجعلنا الجبال اوتاداً.
حال که حضرتعالی دلنوشته های خویش را به آیات الهی استناد کرده اید, اجازه بفر مایید این آیه شریفه را یادآور شوم:
سوره بقره آیه هجدهم: “صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ / آنها کران، گنگها و کورانند؛ لذا (از راه خطا) بازنمىگردند!”قلم فرانسه
خون شهدا.چه شهدای جنگ و یا سیاسیون در حال جوشش است
آقای حجتی کرمانی علیرغم ارادتی که به شما وبعنوان شاگرد قبل ازانقلاب شما دارم باید بگویم “شتردرخواب بیند پنبه دانه” شما اکنون که ماهی به دمش رسیده است ازخواب غفلت بیدارشده اید واز رهبرانی که خود رابه خواب زده اندمی خواهید بیدارشوند! تکلیف قربانیان به قول شما سه دهه که ما جان ومال وآبرو وهمه چیزآنها رابه باد داده ایم چه می شود با روبوسی رهبری وچند مطرود خودی قضایا حل می شود؟ یادتان رفته است که ۱۰% جمعیت این کشورازجوروظلم انقلابی که باگل سرخ درلوله های تفنگ به پیروزی رسید جلای وطن کرده وتمام هستی آنها مصادره یا به باد رفته است؟ چرا بیدارنمی شوید استغاثه به دربارجلادان وغارتگران بیت المال چه دردی ازاین ملت رادوامی کند سرنوشت ایران تحت جکومت استبدادی جزسرنوشت عراق، لیبی وسوریه نخواهد بود شما هم بی جهت خودتان رابه زحمت بیاندازید وآخرعمری بهتراست تتمه اعتبارخودراصرف توبه ودرخواست عفو ازمردم باذکراشتباهات خودبکنید شاید ازسوی مردم مورد قبول قرارگیرد
جناب اقای حجت الاسلام حجتی کرمانی ،ما نظاممان را دوست داریم برایش هزینه کردیم ، روحانیون روشن ضمیر و آگاه و دلسوز همچو جنابعالی ،ایت الله دستغیب ، صانعی ، رفسنجانی ، ، خاتمی ، بیات زنجانی ، …. را دوست داریم ،امیداست گفتارتان عملیاتی و به کرسی بنشیند و انقلاب از ید قدرت استبدان دینی به لوای مدیریت آگاهانه بازگردد انشاالله آن روز نزدیک است .
با سلام به حاج آقای حجتی کرمانی و با تشکر از ایشان باید گفت که :
کلمه پاک بر قلب ناپاک اثر نمی کند . امیدواریم مدیران کشور که صاحبان قدرتند , در سحرگاهان و دور از چشم شیطان , قلب آلوده خود را که لبریز از هوای نفس است , به پالایشگاه خداخواهی ببرند و پس از تطهیر قلب به صحنه آیند و آلودگی های بر شمرده توسط محقق محترم را از تن جامعه پاک کنند . بی جهت مولی امیرالمومنین صلوات الله و سلامه علیه نفرمود که : (( انسان قبل از آن که بخواهد جامعه را امامت کند باید امام نفس خود باشد )). در هر حال ناامیدی از گناهان کبیره و از جنود شیطان است .
من بعید بدانم اقای خا منه ای تن به چنین کاری اشتی ملی بدهد . او می داند اشتی ملی یعنی چهار تا حزب و چهار تا روزنامه ازاد و رادیو تلوزیونی که در اختیار همه و مردم و جریان های سیاسی مختلف باشد و به عدالت در ان گفتمان و بحث باشد . که در این صورت اقای خا منه ای حفظ قدرتش را از دست می دهد . اقای خا منه ای برای حفظ شرایط و قدرتش . سه گزینه را علامت زده ۱- پنهان کاری از مردم و عوام فریبی ان ها ۲- اشتی نا پذیری و یک دندگی با دشمن فر ضی و بزرگ کردن ان برای عوام و مزدوران اطرافش ۳ – سر کوب و تهمت و افترا
بهتان به کسانی که حتی با او کمی زاویه دارند . مانند همین وازه بی بصیرت و ساده لوح و.. . کلا اقای خا منه ای در این سه استرا تزی نشان داده است که حتی اخلاق را که زیر بنای دین و شعار انقلاب بود را هم لگد مال کرده و زیر پا گذاشته
و خواهد گذاشت
به نظر من اگر چند نفر دیگر حتی دسته جمعی از رو حانیون و ایت الله های با نفوذ و اسا تید دانشگاه و سیا سیون عالی مقام و دلسوز و با شها مت از این رهبر بخواهند و نامه به او بنویسند و از او در خواست ملا قات کنند که از سر لجبازی و یک دند گی و خود سری و خود بزرگ بینی و ضد مردم بودن دست بردارد و تن به یک اشتی ملی بدهد شاید بشود که او را راضی کرد و از این راه رفته به چاه باز گردد . البته اطرا فیا ن رهبر و مشاورانش متا سفانه همه مداح او و چاپلوس هستند و شها مت این کار ها را ندارند این کار ها از دست دیگران مانند حجتی کرمانی شاید بر اید
با سلام به همه ی خوانندگان عزیز و دست اندرکاران سایت محترم کلمه
من با توجه به مطلبی که در ذیل خبر درگذشت دکتر حبیبی درج کردم و با توجه به آن دیدگاه می خواهم مطلبی عرض کنم
اگر مقصود جناب حجتی کرمانی از بیان این مسایل این است که تلویحاً به آقای خامنه ای باجی دهند تا بلکه او دست از دیکتاتوری بکشد، برایم قابل هضم است. بالاخره یک راه است. مگر نشنیده ایم که رسول خدا (ص) به برخی از قبایل و طوائف باج می داد؟ نمونه اش: پس از یکی از غزوات، به یکی از قبایل غنایم بیشتری داد؛ قبیله ی اوس یا خزرج (تردید از من است) نزد حضرت گلایه کردند و سابقه ی کمکهای خود به ایشان را یادآوری نمودند. حضرت فرمودند «من گوسفندان را به ایشان دادم تا بر اسلام باقی بمانند و خود را برای شما گذاشتم! کدام بهتر است؟»(نقل به مضمون). از این مثال ها در سیره ی اهل بیت زیاد است و همان دینی که امر به قیام و جاهد می کند، قیامش و جهادش برای آخرین مرحله است و راه گفتگوهای زمینی و حتی باج دادن را باز گذاشته است که مرز ظریف این دو، با دقت در سیره ی رسول خدا و امیر مومنان آشکار می گردد. مثلا ممکن است برخی بپرسند که چرا حضرت امیر به معاویه باج نداد؟ به نظرم پاسخ در این است که اسلام باج می دهد برای اصولش اما اصولش را باج نمی دهد! امیرالمومنین به معاویه باج نداد چون اسلام و به طور کلی هر دینی، برای عدالت است. این مانند این می ماند که رسول خدا به مشرکان باج بدهد آن هم چه باجی؟ اینکه مثلا بگوید باشد؛ من دست از اسلام می کشم ولی شما بجایش اسلام را بپذیرید!!
اما اگر منظور جناب حجتی کرمانی این است که این کار یک راه عملی است و به این دلیل انجام آن را یک رویا می دانند که آقای خامنه ای لجباز و یک دنده است، به نظرم سخت در اشتباهند! چرا؟ به این دلیل که گیریم در آقای خامنه ای ذره ای عقلانیت پدیدار شد و اراده کرد که پیشنهاد آقای حجتی را اجابت کند. خب، فرمان عفو عمومی می دهد! حالا سوال: آیا همه ی این زندانیان فرمان عفو را می پذیرند؟ چرا نمی پذیرند؟ چونکه پذیرفتن فرمان عفو یعنی اینکه من گناهکارم و تو مرا عفو کرده ای. آیا زندانیان می پذیرند؟ گیریم که همه ی زندانیان از حق خود گذشتند و مادر سهراب اعرابی و سایر شهیدان و آواره شده ها و شکنجه شده ها و … نیز همگی و بدون استثنا (فرض محال که محال نیست) از حق خود گذشتند.ممکن است پرسیده شود که حالا دیگر چه مشکلی وجود دارد؟ مشکل این است که اولا: این رهبری که فرمان عفو می دهد ولی فرمان آزادی و اعاده ی حیثیت نمی دهد، نشان داده که هنوز بر خوی استبدادی خود است و در حقیقت با این کلک ها می خواهد چند روزی و یا چند ماهی زمان بخرد تا دوباره قوت گرفته و همان اعمال گذشته را در فرصتی دیگر تکرار کند. ثانیا: گیریم همه ی آنهایی که آقای حجتی گفته اند جمع شدند و آن مجلس آشتی ملی را تشکیل دادند. خب، سرنوشت آنهایی که جنایت و دزدی کرده اند و یا آن دسته از نظامیانی که دستشان تا مرفق به انواع فساد آلوده است و باندهای مافیایی تشکیل داده اند چه می شود؟ ۱- آیا رهایشان می کنند و بر همان مسند قبلی می نشینند و کارهایشان را ادامه می دهند؟ آن وقت این می شود اصلاح؟!!! ۲- آیا محاکمه شان می کنند؟ در این صورت آیا در بین این جماعت فاسد ده نفر پیدا می شود که خودش مسولیت اعمالش را به عهده بگیرد و در پیشگاه یک دادگاه صالح، مسوولیت اعمالش را به گردن رهبری نیندازد و مثلا نگوید «آقا در جریان بودند»؟ ۳- آیا فقط برکنارشان می کنند؟ یعنی تمام این مسوولین نظامی و قضات فاسد و جیره خواران ریز و درشت بارگاه حضرت آقا را برکنار می کنند؟ یعنی همه ی آنها حاضرند دست از این میلیاردها دلاری که در اختیارشان است بکشند؟ تکلیف اموال ملت چه می شود؟ گیریم فلان سپاهی را بر کنار کردند؟ آیااموالی که دزیده است را از او پس می گیرند؟ آیا اصلا او حاضر است که اموال دزدیده شده را که مقدارش سر به فلک می کشد پس دهد؟ اگر یکی مثل احمدی نژاد در بینشان پیدا شد که هزاران برگ سند از تمام مفسده های ریز و درشتشان در اختیار داشت و تهدید کرد که اگر مرا کنار بگذارید من هم این پرونده ها را رو می کنم، با او و امثال او چه می کنند؟
با توجه به مطالب فوق، به نظرم آقای خامنه ای تنها یک راه دارد و این همان راهی است که قرآن در پیش پای خطاکاران می گذارد: توبه به درگاه خدا و عذرخواهی از ملت. در این صورت من خودم به اندازه ی سهم خودم به آقای خامنه ای امان می دهم و حساب را به روز جزا می سپارم. یعنی اگر در دادگاهی همه ی این مفسدین آمدند و گفتند که شخص آقای خامنه ای در تمامی فسادشان شریک است و در دادگاه و با ادله ی انکار ناپذیر هم این ثابت شود، من به حرمت عذرخواهیش و علیرغم خطاکاریش، حاضرم فقط و فقط به شخص آقای خامنه ای امان دهم تا بلکه این کار به سرانجام برسد و ملک و آیین از این وضع نجات پیدا کند. به نظرم اگر این کار را بکند، دیگر نیازی نیست تا نگران هوچی گری های فرد بی مایه ای مثل احمدی نژاد باشد و سرانجام می تواند اندکی آبرو (که هر ۱۰ سال به ۱۰ سال و پس از جنایتهای پرورش یافتگان مکتبش به رخ ملت می کشد) برای خود بخرد و اولین دیکتاتوری در تاریخ باشد که از راه خود بازگشته است.
انشاء الله
یک جوان علاقمند به جمهوری اسلامی که هنوز کورسوی امیدی برای اصلاح می بیند.
دوست عزیز اون تکیه ای اول صحبتاتون که گفتید مربوط به جنگ حنین بوده.
که سپاه اسلام با هوازن مقابله کردند.
اصولا معنی باج دادن یعنی پا پاس کشیدن از حق.
و با معنی بخشش و بزرگی متفاوت هست ، نمیخواهم مغالطه یا سفسطه کنم.
اما در جنگ حنین که من پیشنهاد میکنم داستان انرا کامل مطالعه کنید تا بهتر در متن قضیه قرار بگیرید.
پیغمبر باج نداد ، بلکه این ها افرادی بودند که تازه به اسلام گرویدند بعد از شکست و پیغمبر خود این کار خود را دلیل بر این دانست که دل های انان را بدست اورد جدا از حکمت های دیگری چون نشان دادن چهره خوب از اسلام و رواج جوانمردی و مردانگی و بخشش.
اما پیغمبر از حق کوتاه نیامده.
پیغمبر با انصار معامله ای معنوی به جای مادی کرده و اصولا هیچ باجی نداد و از حق کوتاه نیامد و حق این بود که انصار به هرچه رسول خدا گفته راضی بودند و به تقسیم غنا برای بدست اوردن دل مردم تازه ایمان اورده راضی شده وسر تسلیم فرود اورند.
مثل اینکه شما یکی از عزیزانتان مثل پدرتان بگوید میخوای در این خانه کنار من بمانی یا ویلای فلان جا را ببری واز من جدا بشوی؟این معامله حق است و هیچ اشکالی ندارد؟
پیغمبر فرمود : من برای شما ، غنائم برای انها؟!و به درستی که در این معامله انصار پیروز بودند.
واگر هم شما بخواهید اسمش را باج بذارید گویی پیغمبر به انصار باج داد نه به قبیله هوازن!
این معامله ای بود که انصار پس از توضیح پیغمبر اکرم راضی و خشنود شدند.
و در واقع این عمل را بخشش به مسلمانان تازه وارد گویند.ویا هر تعبیر زیبایی دیگر و به هیچ وجه باجی نداده.
وقتی چیزی را از روی میل و رغبت بدهی نمیشود باج ، بلکه وقتی با کراهت بدهید میشود باج ان هم در شرایط خاص.
اما خود شما در جواب خودتان در ادامه گفتید که مثلا حضرت علی ع به معاویه باج نداد و از حق زره ای کوتاه نیامد.
ما در دین چیزی دیگری هم داریم به نام بخشش که گذشتن از حق خود است ولی به هیچ وجه به ان باج گفته نمیشود.
دوست عزیزم ، آقا مهدی فکر کنم در این زمینه دچار اشتباه و شبهه شدید.
این رویای آقای حجتی بود همانطور که خودشان فرموئه اند . اما راه حل برون رفتن از بحران و نجات کشور این است که ، همزمان با آزادی زندانیان سیاسی ، فرمان عفو عمومی به امضای رهبری و معتمدین مردم از قبیل موسوی و کروبی در مورد جرایم گذشته افراد داده شود و انتخابات ازاد برگزار گردد . تا بعضی ها هم بتوانند عبای خود را روی سرشان بکشند و به گوشه ای بخزند . کاری که دیر یا زود مجبورند انجام دهند . روزی که گوشه ای نخواهند یافت .
عمل به آیه “انا الله لا یغیر….” هم در سال ۵۷ از طرف ملت شروع شد ، لعنت به آنان که نگذاشتند .
آقای حجتی تحلیل و نگرانیتان از وضع اسف بار جامعه ما کاملا صحیح است،لکن با ارزیابی و حسن ظن شما به آقای خامنه ای مخالفم و آنرا صحیح نمیدانم،یعنی شما باز در این یک مورد تقیه و محافظه کاری کردید!
آقای حجتی وضعیت امروز جامعه ما حاصل سیاستهای متعمدانه و لجوجانه آقای خامنه ای است،شما هنوز به ایشان حسن ظن دارید؟!
آقای حجتی!مگر دهها نامه تفصیلی آقای نوری زاد تاثیری در توقف لجاجت های کودکانه ایشان داشته است که نامه و نوشته شما تاثیر داشته باشد؟!
وقتی از نظر مقام معظم رهبری همه چیز در مسیر صحیح خود قرار دارد و کشور در بهترین وضعیت است آیا نگارش چنین مطالبی کوبیدن بر طبل اختلاف نیست .
مقام رهبری دیدبانی بیدار و هوشیار هستند و از نصیحت نصیحتگران بی نیازند . این ما هستیم که باید به نصایح ایشان گوش فرا دهیم .
در یک حکومت جمهوری یعنی مردمی ،معیار در مسیر صحیح بودن نظر قطعی مردم است ، نه نظر آنکه از طرف مردم حاکم شده است،نظر مردم هم بوسیله رفراندوم و نظر سنجی های واقعی بدست می آید،والا باصطلاح هیچ بقالی نمیگوید ماست من ترش است!
مگر تمام حکومتهای دیکتاتوری و دیکتاتورهای تاریخ از نحوه حکومت داری خود ناراضی بوده اند؟!
دوست عزیز معیار مردمند ،البته نه فقط مردمی که در راه پیمائی های حکومتی و با بوق و کرنا حاضر میشوند ،بلکه عموم ملت ایران.
عجب هوشیاری که ایران را نابود کرد و امروز ما یکی از وابسته ترین و بد بخت ترین کشور های جهان هستیم و در حد و اندازه عراق افغا نستان زیمباوه و کشور های امریکار لاتین و. شده ایم و در تورم گرانی اعدام اعتیاد اختلاس سر کوب رشوه خواری و رانت خوری از ان ها هم پیش افتاده ایم
بله ایشان بسیار با هوشند. در حقیقت ایشان با تکیه به فضل خداوند و الهام از امام زمان زمام امور را چنین ماهرانه تا امروز اداره فرموده اند. این ما آدمهایی ساده لوح و بی بصیرتیم که نمیتوانیم اینهمه پیشرفت را در تمام زمینه ها ببینیم. فقط کافیست یک نظر به اطرافمان بیندازیم و با ٣۴ سال قبل قیمتها، آب و هوا، روحیه مردم، فقر مردم، فرهنگ از بین رفته، و شما اسم ببرید مقایسه کنیم! بله چه زیباست سلطنت ولایی و چه خوشبختیم ما
جناب حجتی گرامی حرفهای شما ازسردرداست قابل قبول اما راه حلتان که فرموده ایدآشتی ملی مطمئنا امکانپذیرنخواهدبود چون اشتی ملی باید درمیان کسانی انجام شود که ملیت راقبول داشته باشندودرسرهمه کسانیکه میخواهندبایکدیگراشتی ملی کنند دردودغدغه ملی مسئله اصلی آنان باشد نه قدرتمداری وزورومنافع شخصی وغارت همه ثروت کشور.امروزدرکشورما ایران گیتی هاحاکمند یعنی کسانیکه درجریان گروگانگیری سفات امریکا بامذاکرات پنهانی باجناح محافظه کاردولت مردان آمریکائی یعنی حزب جمهوری خواه آمریکا رامحور سیاستهای داخلی وخارجی کشورمان کردندواستقلال کشورراتقدیم غرب کرده وبتبع ان ازادی نیز ازملت سلب شد.لذااین نظام قادربآشتی ملی نخواهدبود.خودراخسته نکنید به راه حل دیگری فکرکنید.
دلِ خوشی دارید ! من هم آرزوم بود حکومت با هزینه ای کمتر از انقلاب اصلاح شود و شرایط خوب شود و با ثبات باقی بماند و این ثبات مقطعی نباشد که دوباره بعد از ۸سال اصلاحات ،کشور را بدهند دست کسانی تا به توبره بکشندش اما به زمین برگردیم به واقعیت !! برای هر اتفاقی باید شرایطی پیش آید و اتفاق افتد که کم کم نشان از اصل ماجرا باشد(فصلی که نکوست از..)حالا شرایط و اتفاقات نه خیلی دور بلکه ۸۸ به امروز را با هم نگاه کنیم،این نشانه ها به کدام نزدیک تر است ؟رویای دوستداشتنی شما یا واقعیت زهرماری!!!!
فرصت اصلاح را در ۸۸ و از طریق اشخاص محترم و خداشناسی چون آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی از دست دادند .حال(بانهایت تاسف) زمانِ کارِ دیگریست تا اینطوری جلوی ویرانی را بگیریم با خرابی بزرگ دیگری که اگرچه اسمش خرابیست اما لااقل ویرانی نیست و اندکی کمتر ازویرانی کامل است.
دو دسته با نظام شاه مخالف بودند: دسته اول گروهی که آزادی و شرکت همه آحاد را در اداره مملکت می خواستند. دسته دوم، همین هایی که الان در صدر قدرتند و تمامیت خواه. مخالفت دسته دوم نه با شکنجه بود و نه استبداد، بلکه چرا آنها در راس قدرت قرار ندارند.
خامنه ای نشان داده که به دسته دوم متعلق است وگرنه با دیدن شرایط کشور کدام دلسوخته مردم، میهن و اسلام اینقدر به سیاست های غلط خود پافشاری می کند؟ پس او فقط وابسته به قدرت است و نه خدا نه مردم و نه میهن. البته آرزو بر هیچ کس عیب نیست و من با نفس آرزوی آقای حجتی کاملا موافقم. ولی شواهد فقط نشان از یک دندگی – بی فکری – و خود بزرگ بینی رهبر دارد. ایشان حاضر نیست حتی موسوی یا کروبی را آزاد کند.
ولی برای وزیدن یک بعد قوی ما هم دعا می کنیم.
آقای خامنه ای دشمن ملت ایران است. زیرا غارت کنندگان ثروت آنها را آزاد گذاشته تا مردم را به خاک سیاه بنشاند، مردم را حصر و زندانی میکند. میلیون ها نفر از ایرانیان را فراری داده است. میکشد، میبرد، میخورد! پس این ملت از مرگ ایشان غمگین نمیشود! در نبودن ایشان ملت بزرگ و متمدن ایران مملکت را از دست عده ای آخوند شیاد نجات میدهند و آن را نه با ریا و زور که به صورت آبرومندانه ای، چنانچه شایسته انسان است اداره میکنند. و شما هم لباس های خامنه ای نیز به جای رویا پردازی و تملق از خامنه ای، اگر وجدان دارید و براستی دین دارید، وظیفه دارید بر این دستگاه ستم، ابوذروار بشورید و بجنگید و ایندفعه استثنا ئا شربت شهادت را خود بنوشید!
با سلام به دوستان متأسف انه میبینم همه هموطنانم از طرح ساده ترین موضوع احتمالا نه به طور عمد بلکه سهوا دور شده اند موضوع مهم حتی به صورت تینر یا سر فصلی هم اگر مطرح شود ارزشش بسیار ناچیز میشود ولی عمدتا با نظر کوتاهی به تاریخ اجتماعی وسیاسی چند سده اخیر میتو ان شاخت بهتری از حوزه فکری ایرانی ومشغولیت فکری اکثریت جامعه ایران و دل مشغولیهای خرافی ومذهبی که از پانصد سال پیش بمرور وچگونه در تک تک سلول بدنه جامعه تثبیت گردیده است وبسیار ساده لوحانه است اگر اتفاقات اجتماعی از زمان مشروطیت وانقلاب ۵٧ یا حوادث پس از ان وحتی یکصد سال اینده را سراشیبی برای رسیدن به یک شرائط پایدار وترقی در بهبود روابط اجتماعی از هر نظر دانست چه رسد به صحبت از جامعه رشد یافته خلاصه کلام اینکه راه بسیار بسیار طولانی ومسیر بسیار بسیار مشگل است ولی این از خاصیت انسان است که ارزوهای خویش را در مقیاس عمر إنسانی جویا میشود
جناب آقای حجتی عزیز وهمشهری گرامی ،دیرگاهی است که براثر جفاهای آقایان وبی توجهی به زجر وناله مظلومان خشم خداوند شروع شده وما درآن خشمیم وبقول حضرتعالی درعذاب خداوندی گرفتار وعجبا کسانیکه ادعای مسلم بودن را یدک میکشند از درک این خشم عاجز مانذه اند .مسولین ما هیچ را هی ندارند جز تسلیم شدن دردادگاه عدل الهی ،اینها به اندازه ای به حقوق مردم تجاوز کرده اند که خداوند راه توبه وانابت را برآنها مسدوذ کرده ودارند میروند تا انتهای دریای عمیق ظلم وستم .مگرمیشود اینهمه انسان بیگناه کشته وزخمی ومال باخته وناموس باحته شوند وبعد شخص ظالم برگردد وبگوید من اشتباه کردم .خیر، او در رویاهای خود ترسیم کرده اش آنقدر غرق است وموشهای سپید وسیاه (شب وروز )مشغول جویدن پایه های قدرت فرعونی ونمرودی اویند که او بخیال خام خودش مشغول خوردن کندوی عسل است .
رهبری از نردبان قدرت بالا رفته و از ان بالا خیلی خوشش امده پائین بیا هم نیست مگر ملت زیر نردبانش بزنند و او سر نگون شود انشا الله