آیت الله دستغیب: فقط ظالمان و ستمگران در مقابل امام زمان(عج) می ایستند
چکیده :ظهور حضرت، پاسخى است به دادخواهى مظلومين، از دست ظالمان و معمولا در هر جامعهاى، درصد بيشتر مردم اسير ظلمند، و ظالمين، از يك يا دو درصد تجاوز نمىكنند، لذا هنگام ظهور، اين ستمگرانند كه در مقابل حضرت مىايستند، نه ستمديدگان. آرزوى اين بيچارگان، رهايى از زير يوغ ظلم است و وقتى كسى را ببينند كه مىتواند آنها را نجات دهد، مسلمآ ياريش مىكنند....
آیت الله دستغیب درباره ظهور امام زمان (عج) می گوید: ظهور حضرت، پاسخى است به دادخواهى مظلومين، از دست ظالمان و معمولا در هر جامعهاى، درصد بيشتر مردم اسير ظلمند، و ظالمين، از يك يا دو درصد تجاوز نمىكنند، لذا هنگام ظهور، اين ستمگرانند كه در مقابل حضرت مىايستند، نه ستمديدگان. آرزوى اين بيچارگان، رهايى از زير يوغ ظلم است و وقتى كسى را ببينند كه مىتواند آنها را نجات دهد، مسلما ياريش مىكنند.
این مرجع تقلید معتقد است: در ميان ستمگران نيز همه يك جور نيستند؛ بعضى بار سنگينترى از ظلم بر دوش دارند و بعضى عمّال ظالمينند، كه يا فريب خوردهاند يا ناچار شدهاند. بيشتر آنها هم وقتى حضرت صاحب را ببينند، تسليم مىشوند. بنابراين تعداد بسيار اندكى در مقابل امام زمان مىايستند و با ايشان مىجنگند و هلاك مىشوند. پس چنين نيست كه در هنگام ظهور، آن قدر مردم كشته شوند كه جوى خون يا درياى خون به راه بيفتد. اگر خدا مىخواست زمين را با كشتن مردم پاك كند، با زلزلهاى يا صاعقهاى يا مَرَضى اين كار را مىكرد و ديگر نيازى به حضرت صاحب الزمان نبود، در حالى كه هدف ظهور، آشنا كردن مردم با خدا و تقرّب آنان به او است، نه كشتن و جهنمى كردن آنها.
گزارش بیانات ایشان در جلسه تفسیر قرآن خود را به نقل از وب سایت حدیث سرو در ادامه بخوانید:
تفسير سوره نساء جلسه 66 ، آيات 113 و 114
لا خَيْرَ في كَثيرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إلّا مَنْ أمَرَ بِصَدَقَةٍ أو مَعْرُوفٍ أو اِصْلاحٍ بَيْنَ النّاسِ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللهِ فَسَوْفَ نُؤْتيهِ أجْرآ عَظيمآ( 114)
وَ مَنْ يُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدى وَ يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبيلِ الْمُؤمِنينَ نُوَلِّهِ ما تَوَلّى وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصيرآ( 115)
«در بسيارى از سخنان مخفيانهى آنان خيرى نيست، مگر كسى كه به صدقه، يا كار نيك يا اصلاح ميان مردم فرمان دهد و هر كس در طلب رضاى خدا چنين كند، به زودى پاداش بزرگى به او كرامت خواهيم كرد.» (114)
«و هر كس بعد از روشن شدن راه حق، با رسول خدا به مخالفت برخيزد و راهى جز راه مؤمنين درپيش گيرد، او را در همان راه كه برگزيده، وامىگذاريم و به دوزخش مىكشانيم و چه بد سرانجامى است.» (115)
نجواهاى پنهانى
لا خَيْرَ في كَثيرٍ مِنْ نَجْواهُمْ؛ «نجوا» به معنى سخن محرمانه و درگوشى است. بعضى معتقدند اصل آن از «نجوة» به معنى مكان مرتفع است كه سيل به آن نمىرسد. گويى نجوا كنندگان سخن خود را به محلى بالا مىبرند كه كسى غير از خودشان به آنجا نمىرسد. (قاموس قرآن، 7، 27)
تشكيل مجالس سرّى براى گفت و گو دربارهى موضوعاتى خاص، به دور از چشم ديگران نيز نجوا قلمداد مىشود. به طور كلى اين گونه مجالس و سخنان درگوشى، مورد رضاى خداى تعالى نيست و بيشتر به عمل شيطان مىماند، مگر آنكه براى يكى از اين سه چيز باشد:
اِلّا مَنْ أمَرَ بِصَدَقَةٍ؛ اگر عدهاى دور هم جمع شوند و به طور مخفيانه براى كمك به شخص آبرودارى همفكرى و همكارى كنند و از اين كار نيّتى جز رضاى خدا نداشته باشند، بهرهمند از پاداش بزرگ الاهى مىشوند.
اين را نيز بايد دانست كه صدقه منحصر به مال نيست و كمك براى رفع هر نوع گرفتارى از ديگران، نوعى صدقه محسوب مىشود. اميرامؤمنين عليه السلام مىفرمايد: يكى از مصاديق صدقه اين است كه انسان از شأن و وجههى خود براى خير رساندن به ديگران استفاده كند. البته اين غير از پارتىبازى و يا سفارشات ناحق و سوء استفاده از موقعيت خويش است.
أوْ مَعْرُوفٍ؛ يكى ديگر از استثنائات نجوا، مطلق كار خير و پسنديده است؛ تشكيل جلساتى به منظور اشاعهى يك معروف يا جلوگيرى از يك منكر ـ البته از راه شرعى و عقلى آن ـ از مصاديق معروف است.
أوْ اِصْلاحٍ بَيْنَ النّاسِ؛ سومين مورد جواز نجوا، آنجا است كه با هدف رفع كدورت و ايجاد صلح و آشتى ميان مردم و گروههاى مختلف صورت گيرد.
وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللهِ فَسَوْفَ نُؤْتيهِ أجْرآ عَظيمآ؛ كسانى كه فقط به منظور جلب خشنودى پروردگار، و نه به دست آوردن اسم و رسم يا حفظ شأن و شهرت خويش، به طور مخفيانه اين كارها را مىكنند، از پاداش بزرگ خداوند بهرهمند مىگردند.
اگر نجواها و جلسات محرمانه با هدفى متضاد با اهداف فوق صورت پذيرد؛ مثلا عدهاى دور هم جمع شوند تا براى كسى زحمتى ايجاد كنند، يا آبرويش را بريزند، يا اتّحاد ميان قوم يا ملّتى را از بين ببرند، يا در اعتقاداتشان شبهه افكنند، مشمول عذاب دردناك خداى تعالى مىشوند.
كنارهگيرى از پيامبر
وَ مَنْ يُشاقِقِ الرَّسُولَ؛ «شقاق» به معناى جدا شدن در اثر مخالفت و دشمنى است. هر كس، پس از آنكه هدايت برايش روشن شد، از رسول خدا جدا شود و با او به دشمنى برخيزد و از مسير اهل ايمان بيرون رود، خداى تعالى او را در همان راهى كه برگزيده، به خود رها مىكند و در آخرت به دوزخش مىافكند.
يكى از تأويلات اين آيه، همان شأن نزولى است كه ذكر شد. مجمع البيان درباره عاقبت آن مرد (ابن ابى ابيرق) مىنويسد: وى به كفر گراييد و مرتد شد و به مشركين مكه پيوست. در آنجا نيز ديوارى را سوراخ كرد كه به خانهاش دستبرد بزند ولى ديوار بر سرش فروريخت و هلاك شد. كلبى گويد: او به شام رفت. در يكى از منازل ميان راه دست به سرقت زد و مقدارى متاع دزديد ولى پيش از فرار به دام افتاد و آن قدر سنگش زدند تا مرد.
تأويل ديگر آيه
يكى ديگر از تأويلات آيه، دشمنان مولا على عليه السلام و فرزندان معصوم اويند. هر كس با وجود علم به ولايت ايشان و روشن شدن راه هدايت، از فرمان پيامبر سرپيچى كند و به غير راه مؤمنين رود، به خود واگذار مىشود و به جهنم درمىافتد.
علّت زير پا گذاشتن دستور پيامبر يا در مراحل بعد، دستورات ائمه اطهار عليهم السلام، گاه دلخور بودن از آنان بر اثر يك سوء تفاهم يا سوء ظن بىمورد و گاهى به خاطر رياستطلبى و يا حسادت به جايگاه آنان بود. بعضى اوقات فقط يك نفر از راه ايشان كنار مىگيرد، اما بعضى اوقات كسى پيش مىافتد و عدّهى زيادى رابه دنبال خود مىكشاند و تا ظهور حضرت مهدى عجّل الله تعالى فرجه مردم را از راه آنان منحرف مىسازد. كسانى كه در مقابل حضرات معصومين ادّعاى امامت داشتند، چه از خلفا و چه از دانشمندان، همگى از مصاديق (مَنْ يُشاقِقِ الرَّسُولَ) هستند.
واقعآ جاى بسى تعجب است كه افرادى پيدا شوند و به كسى چون حسين بن على عليه السلام كه پيامبر آن همه دربارهاش سفارش فرمود، لقب خارجى دهند و او را از دين جدّش بركنار بدانند و بگويند بر امام وقت (يزيد بن معاويه) خروج كرده است. اين نتيجهى عوض شدن همهى ارزشهاى دينى و اجتماعى است.
در زمان امام حسن عليه السلام نيز با وجود آنكه ابتدا مردم با ايشان بيعت كردند، دسته دسته به معاويه پيوستند و حتى قول خيانت به آن حضرت را به معاويه دادند.
در تفسير عياشى آمده است كه وقتى اميرالمؤمنين در كوفه بود، عدّهاى از مردم نزد ايشان آمده، درخواست كردند براى نمازهاى مستحبى ماه رمضان امام جماعتى معيّن كند. حضرت نپذيرفت و آنها را از برگزارى جماعت نهى كرد. آنها در مسجد جمع شدند و گريه كنان فرياد مىزدند: «وا رمضانا، وا رمضانا» حارث اعور نزد اميرالمؤمنين آمد و عرض كرد: مردم ضجّه مىزنند و از اين سخن شما ناراحتند. حضرت وقتى چنين ديد، فرمود: رهايشان كن. هر كس را كه مىخواهند براى نماز انتخاب كنند. سپس اين آيه را تلاوت فرمود: (وَ من يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبيلِ الْمُؤمِنينَ نُوَلِّهِ ما تَوَلّى وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصيرآ).
تشخيص مؤمنين
براى قدم گذاشتن در راه مؤمنين، ابتدا لازم است مؤمن را بشناسيم و بدانيم اين لفظ به چه كسى اطلاق مىشود. مؤمن كسى است كه به اصول پنجگانهى دين اسلام معتقد باشد و بر اساس اين اعتقادات، واجبات را انجام دهد و محرمات را ترك كند و در اين انجام و ترك، راه را بر هر توجيهى ببندد. در سخنان اهل بيت، شاخصههاى ديگرى نيز براى مؤمنين بيان شده است از جمله: راستگويى، پرهيز از ظلم و وفاى به عهد.
دوران ظهور
در روايت است كه حضرت صاحب الزمان عجّل الله تعالى فرجه زمين را پر از عدل و داد مىكند، بعد از آنكه از ظلم و جور پر شده بود.
روشن است كه ظهور حضرت، پاسخى است به دادخواهى مظلومين، از دست ظالمان و معمولا در هر جامعهاى، درصد بيشتر مردم اسير ظلمند، و ظالمين، از يك يا دو درصد تجاوز نمىكنند، لذا هنگام ظهور، اين ستمگرانند كه در مقابل حضرت مىايستند، نه ستمديدگان. آرزوى اين بيچارگان، رهايى از زير يوغ ظلم است و وقتى كسى را ببينند كه مىتواند آنها را نجات دهد، مسلمآ ياريش مىكنند.
در ميان ستمگران نيز همه يك جور نيستند؛ بعضى بار سنگينترى از ظلم بر دوش دارند و بعضى عمّال ظالمينند، كه يا فريب خوردهاند يا ناچار شدهاند. بيشتر آنها هم وقتى حضرت صاحب را ببينند، تسليم مىشوند. بنابراين تعداد بسيار اندكى در مقابل امام زمان مىايستند و با ايشان مىجنگند و هلاك مىشوند. پس چنين نيست كه در هنگام ظهور، آن قدر مردم كشته شوند كه جوى خون يا درياى خون به راه بيفتد. اگر خدا مىخواست زمين را با كشتن مردم پاك كند، با زلزلهاى يا صاعقهاى يا مَرَضى اين كار را مىكرد و ديگر نيازى به حضرت صاحب الزمان نبود، در حالى كه هدف ظهور، آشنا كردن مردم با خدا و تقرّب آنان به او است، نه كشتن و جهنمى كردن آنها.
شرح مناجات شعبانيه
حضرت آیت الله شیخ حسنعلی نجابت
«فَقُلْتَ مَا أنْتَ أهْلُهُ وَ تَغَمَّدْتَنِي بِعَفْوِكَ اِلَهِي اِنْ عَفَوْتَ فَمَنْ أوْلَى مِنْكَ بِذَلِكَ وَ اِنْ كَانَ قَدْ دَنَا أجَلِي وَ لَمْ يُدْنِنِي مِنْكَ عَمَلِي فَقَدْ جَعَلْتُ الاِقْرَارَ بِالذَّنْبِ اِلَيْكَ وَسِيلَتِي»
پروردگارا! پس فرمودهاى «مَا أنْتَ أهْلُهُ» تو اهل نيستى و فرو بردى به قعر درياى عفو خودت و مرا در آن غريق فرمودى. فرمودى «مَا أنْتَ أهْلُهُ» عرض شد نعم ما انا اهلٌ ولى در اثر توكل مرا در عفو خودت غرق فرمودى. و اگر عفو فرمودى مرا هيچ كس سزاوارتر از اين عطا و اين بخشش جز تو نيست. اين عنايت از فضل خاص حضرتعالى است. پروردگارا! اگر مرگ من نزديك شده ولى عمل من موجب قرب من نشده و عمل من در مقابل عطاى تو هيچ اندر هيچ است پس به تحقيق قرار دادهام اقرار به گناه خودم را وسيلهاى براى تفضّل تو و تقرّب به تو و نجات خودم. الآن اعتراف مىكنم كه من بد هستم و تو خوب و من جاهل و تو عالم.
قبلا فرمود: خدايا مثل اينكه خودم را در محضر تو حاضر مىدانم و رحمت تو جان مرا اداره كرده و من غوطهورم در نعم تو و در احسان تو و در فضل تو. براى من اين مسلّم است كه اينجور است مسئله، پس حالا كه نسبت به نشئه دوم غفلاتى دارم، اينجور نيست كه تو را مىشناسم و غفلت از تو نداشتم، غفلت دارم. اگر عفوم بكنى «اِلَهِي اِنْ عَفَوْتَ فَمَنْ أوْلَى مِنْكَ بِذَلِكَ» چه كسى لايقتر از تو هست براى عفو كردن؟ تو صاحبخانه هستى كه هستى؛ همه كاره هستى كه هستى؛ غنى هم هستى. تو اولى هستى كه عفو بفرمايى من را بالنسبه به ديگران. سزاوار به عفو تويى و چيزى هم از دستگاه تو كم نمىشود. «اِلَهِي اِنْ عَفَوْتَ» از بندهى نادانى مثل بنده، كيست اولى و سزاوارتر به اين كار از حضرتعالى؟
خدايا اگر نزديك شده مرگ من ولى اعمالم مقرِّب نيست در درگاه تو، «قَدْ دَنَا أجَلِي» مرگ نزديك شده به من و اگر عمل من پذيرفته درگاه تو واقع نشده و عمل من نزديك كننده نبوده به تو «فَقَدْ جَعَلْتُ الاِقْرَارَ بِالذَّنْبِ اِلَيْكَ وَسِيلَتِي» ولى نزد تو اقرار به گناه مىكنم. همين اقرار خودم نزد پروردگار عالم وسيله نجات من است «فَقَدْ جَعَلْتُ الاِقْرَارَ بِالذَّنْبِ». مىگويم: خدايا من بد كردم؛ تو خوب هستى، من بد. همين كه مىگويم تو خوب هستى، من بد، دلّال ترقّى من مىشود؛ دلّال نجات من مىشود؛ وسيله نجات من مىشود.
روى كفن حضرت سلمان، حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مرقوم فرمودند همين كلمات را به لسان ديگر. در مدائن بغداد مرقوم فرمودند، از لسان جناب سلمان است : «وفدت على الكريم» وارد شدم به شخص كريم؛ وارد شدم به خانه كريم؛ به خانه خداى كريم. «وفدت على الكريم بغير زادٍ»؛ يعنى نماز شب مقبول نياوردم؛ روزه مقبول هم نياوردم؛ حج مقبول هم نياوردم؛ هيچى نياوردم. «بغير زاد»، زاد يعنى عمل صالح، بيانشان كن، زاد زاد، «مِن» بيانش مىكند: «من الحسنات و القلب السليم» قلب سليم هم ندارم؛ قلب خالص هم ندارم؛ قلب پاك هم ندارم؛ عمل هم ندارم، ولى كجا مىخواهم وارد شوم؟ خانه اول كريم مىخواهم وارد شوم. اگر بخواهند به خانه اول كريم حقيقى وارد شوند، «و حمل الزاد اقبح كل شىء». آى خدا آمدم، نماز خوبى هم آودرم! اين قبيح است، بنده خدا. «و حمل الزاد اقبح كلّ شىء اذا كان الوفود على الكريم» اگر بر اكرم الاكرمين مىخواهى وارد شوى، كوله پشتى بارسنگين بر مىدارى مىبرى كجا؟ مگر آنجا نيست؟ آقا يك گلى ببريم براى خدا. بله گل ببر براى خدا لكن معنايش اين است كه عقلت را عوض كن نسبت به خدا؛ عقل و شعورت را نسبت به خدا عوض كن؛ يعنى بدان خدا، هم حاضر است، هم كريم است، هم دوستت مىدارد. نقل حرف آخوند و سيّد نيست، حرف صد و بيست و چهار هزار پيغمبر است؛ حرف قرآن مجيد است.
با سلام
مشکل اصلی آنهایی هستند که مفت خور هستند، یعنی آن عدهای که همانند زالو به جان جامعه و مردم افتاده اند و منافع خود را در سرکوب و خفه کردن مردم میبینند، کسی انتقاد نکند، کسی اعتراض نکند، کسی حرفی نزند، که آنها بتوانند همچنان هر غلطی میخواهند بکنند. فساد و جنایت از شواهد چنین جامعهای هست.
با درود فراوان
نزدیک به شانزده روز دیگر ماه محرم شروع میشود شما رو به خدا بیایید و کمی در مورد چگونگی شهید شدن امام حسین و یارانش و اینکه چه موردی در آن زمان بود که باعث این اتفاق شد در بالا کمی اشاره شد دوری از پیامبر و سنت وروش و منش پیامبر به خاطر اینکه در آن زمان کسانی پیدا شدند که داعیه ی دین و اسلام داشتند امثال ابو موسی اشعری تا برسد به زمان خود امام حسین که امثال شریح قاضی ها پیدا شدند و فتوا دادند . بله فتوا کسانی فتوا دادند که ادعا میکردند که کسی هستند و آشنایی کامل بر دین و اسلام دارند سر دسته ی این افراد هم کسی نبود جز یزید بن ماویه که ادعای ولایت فقیهی داشت و خود را مرجع تقلید همه مسلمین جهان میدانست ( تازه شاعر هم بود) آونقدر پر و بالش دادند تا شد قاتل امام حسین یه عده آخوند و مرجع تقلید درباری به یزید گفتند که تو نایب پیامبری که یزید رو توهم برداشت و دستور قتل امام حسین رو داد جالبر اینکه بعد از گذشت هزار و سیصد و اندی سال تاریخ باز تکرار شد و بیچاره امام زمان هم مثل جدش تنهای تنهاست به قول قدیمیها وقتی امام زمان ظهور کرد همین آخوندهای درباری که جیره خوار حکومت هستند دستور و فتوا میدن که با امام زمان مبارزه کنید و سر ببرید و بیارید و جایزه ببرید
فقط خدا به داد مردم برسه که اکثر مردم عقلشون به چشمشون هست .
به قول امام محمد باقر : بعد از ما کسانی به اسم اینکه فرزندان ما هستند به بهانه بر پایی حکومت اسلامی قیام خواهند کرد . مبادا با اینهایی که گفتم همراه باشید چون اینها به حکومت و دولت دیگر ی وابسته هستند . که برای ما و حکومت ما پرچم و نشان خاصی موجود است .و هرگاه دیدی مردی با سیصد و سیزده یار ظهور کرد با ایشان باشید که رستگار عالم خواهید بود
دیگر قضاوت با خودتان هست