سایت خبری تحلیلی کلمهhidden pichidden pichidden pichidden pichidden pic

اولویت شبکه اجتماعی بر اتاق فکر

چکیده :باور کنیم شبکه اجتماعی ساختن نوع دیگری از حزب یا حزب سازی زیر زمینی نیست و شامل کار بسیار گسترده ای در سپهر مدنی است که امور خیریه و مدرسه سازی و تکدی زدایی و حمایت از ایتام و بیماران گرفته تا فعالیت های صنفی و امور حزبی و دانشجویی و غیره را شامل می شود....


عمادالدین باقی


دیالکتیک اندیشه و عمل شبکه ای


ایضاحی بر: در پستوی اتاق فکر

نقد اتاق فکر دعوت به نیندیشیدن

در هفته نامه آسمان شماره ۲۱ شنبه۷مرداد ۱۳۹۱ ص۱۳-۱۱ گفتاری از نویسنده ارجمند جناب مراد ثقفی در نقد مقاله« در پستوی اتاق فکر» انتشار یافته بود با عنوان« نقد اتاق فکر یا دعوت به نیندیشیدن؟». نقدی خواندنی بود و با علاقه آن را نیوشیدم. شائق بودم که به پاس نقد و ناقد و خوانندگانش از پاسخ یا توضیح بپرهیزم چه دوست دارم ناقد را حتی اگر سخنش را ناوارد می دانم بستایم . نقد اگر وارد باشد هدیه ای است که باید سپاسگزارش بود و تصحیح کننده است و اگر وارد نباشد در نهایت یک نظر است که به اندازه نظر ما حق ابراز شدن دارد لذا برآن بودم که فقط یکی از خوانندگان وبهره مندانش باشم و یا صرفا توضیحی را برای جناب مراد ثقفی ارسال نمایم اما دوستان مختلفی خواستار توضیح شدند لذا امیدوارم این نوشته در حکم ایضاح و گفتگو تلقی شود نه جوابیه. چون دوست دارم سپاسگزار نقد ایشان باشم با اکراه این فقرات را می نگارم.

۱- گمان می کنم دوری از صفت گزینی فضا را برای نقد کردن منصفانه تر می کند و اینکه گفته شده است باقی«به نقد تندی از پیشنهاد تأسیس اتاق فکری که در آن به راهکارهایی اصلاحی برای معضلات کشور اندیشیده شود پرداخته است» این مناقشه را بر می انگیزد که در کجا تندی شده و اصولا تند بودن چیست و چه معیاری دارد و مبادا همانند کسانی شویم که هر نقدی را صفتی می بخشند تا نفله اش کنند.

۲- در نقدنوشته مذکور آمده است: باقی نه کمترین اشاره‌ای به سازماندهی سیاسی در جوامع به قول خودش «پسادیجیتال» که در آنها ثبات سیاسی وجود دارد می‌کند و نه به اینکه پس از پایان یافتنِ اولین مرحله از آنچه او «بهار عربی» می‌خواند، آن افرادی که ادعا می‌شود به صفت فردی عرض اندام کردند در کجای نظم‌های جدید در این کشورهای عربی قرار دارند. یعنی نه اشاره‌ای می‌کند به جایگاه امروزی احزاب در جوامع اروپای غربی -که مسلماً در زمره اولین جوامعی بودند که به دوران کامپیوتر و اینترنت و موبایل و بهپاد وارد شدند- و نه به اینکه پس از پشت سر گذاشتن اولین مرحله بهار عربی، هم اکنون چه گروه‌هایی بر این کشورها حُکم می‌رانند».«به نظرم نه فقط اشتباه، بلکه گمراه‌کننده خواهد بود اگر تمامی احزاب و سازمان‌های سیاسی دوران «پیشادیجیتالی» را احزابی بدانیم که بر اساس سانترالیسم دموکراتیک تشکیل شدند و متشکل بودند از تعدادی نخبه و قهرمان و خیل عظیمی عقبه‌ی گوش به فرمان که به اشاره‌ای «تا مرز جان باختن» می‌رفتند. و به همین سیاق اشتباه خواهد بود اگر گمان کنیم که امروز نظم سیاسی دموکراتیک در جهان دیجیتالی بر پایه احزاب و سازمان‌های گسترده و ملی نمی‌گردد. مردمسالاری ـ که تا اطلاع ثانوی به همان نظمی اتلاق می‌شود که در جوامع صنعتی غربی پایه‌گذاری شد- بر گرده سازمان‌ها و احزاب و اجتماعات سیاسی و اجتماعی‌ای حمل شد که در همان اعصار پیشادیجیتالی تأسیس شدند و گذار از موج دوم به سوم نیز در این واقعیت تأثیر تعیین‌کننده نداشته‌است.». چنانکه ملاحظه می شود این نقد به بحث درباره جوامع پسا دیجیتال و پیشا دیجیتال پرداخته و کاستی های مقاله مرا در این زمینه یادآور شده است اما در عالم مطبوعات همه می دانند که از یادداشت کوتاه چه انتظاری باید داشت و آن نه همچون یک کتاب که شاید شبیه چکیده مقالات همایش های معتبر است که لُب سخن یا ایده کلی را در چند سطر تقریر کرده و برای آگاهی تفصیلی، مخاطب را به مقاله یا منبعی دیگر ارجاع می دهند. من هم قرار نبود در مقاله«درپستوی اتاق فکر» به تبیین وضعیت دموکراسی در جوامع پیشا دیجیتال و پسا دیجیتال و حل همه مشکلات آن بپردازم به ویژه اگر فرض بر این باشد که خواننده مجله با این مباحث آشنایی اجمالی دارد اشاره ای کافیست و اگر آشنا نباشد نباید از یک مقاله انتظار رسیدگی به همه بحث ها و مسائل او را داشته باشد و البته هرکس ناقد محترم را بشناسد می داند که ایشان در زمره عالمان این امورند. بنابراین اینکه مثلا«جایگاه امروزی احزاب در جوامع اروپای غرب» چیست؟ اساسا موضوع بحث مقاله نبوده است. لابد این روش نقد را می شناسید که اثری را بخاطر آنچه ننوشته نقد می کنند و این شیوه نقد، مطبوع و مقبول نیفتاده که درباب آنچه گفته نشده است داوری کنیم. باید درباره آنچه گفته شده است قضاوت کرد. سابقه یا سرگذاشت اتاق فکر و احزاب و… در دیگر کشورها یا خارج کشور موضوع بحث من نبوده و نگاه به داخل داشته ام (بگذریم که در خارج نیز هر عملی که دنباله داخل نباشد عقیم و برآب است)

۳- انتقاد شده که: پرسش اصلی که متأسفانه هیچ پاسخی در نوشته‌ی باقی به آن داده نمی‌شود آن است که چرا عمادالدین باقی تشخیص داده که اتاق فکر پیشنهادی «اصحاب و ارباب سیاستِ» اصلاح‌طلب از نوع اول(قیم مابانه و نامطلوب) است و نه از نوع دوم( نوع مطلوب)؟ وی کمترین اشاره‌ای به نام و نشان کسانی که این اتاق‌ها را تأسیس کرده‌اند که نمی‌کند، اندک توصیفی که از چگونگی برگزار شدن یا نشدنِ جلسات این اتاق‌ها نمی‌دهد، به کدام دلیل خواننده باید بپذیرد که این اتاق قرار است به توصیف عمادالدین باقی میراث‌خوار «سانترالیسم دموکراتیک»، یعنی شیوه سازماندهی بلشویکی باشد و نه آن اتاق فکری که در پیوند و تعامل با جامعه است؟ به همان میزان که توضیحات غایبند، اتهامات حی و حاضر می‌باشند.
ابتدا به این سخن کلی توجه می دهم که دلیل اینکه مقاله و سخن برخی نویسندگان بیشتر مورد توجه قرار می گیرد این است که بسیاری از مردم کم و بیش و ارتکازا یک پیشفرض دارند و آن این است که سخن عده ای “پس و پشت” دارد و برآمده از خبرها و اتفاقات پشت پرده است به همین دلیل است که از خلال سخن برخی تحلیل گران می توان به کشف خطوطی از اخبار و ناگفته ها و نانوشته ها و تصمیماتی نایل شدکه اعلام نشده اند و گاه خود آن تحلیل در حکم یک خبر است اما من لزومی ندیدم به این پس و پشت ها اشاره کنم زیرا اگر گشتی در اینترنت شواهد فراوانی به دست می دهد که چگونه بعضی به جای همه سخن می گویند و حتی تصمیم می گیرند و راهبرد صادر می کنند. درست است که نشانی کسی را نگفته ام و بیان نکرده ام از کجا فهمیده ام که منظور ارائه دهندگان پیشنهاد اتاق فکر از چه نوع بوده است، اما نیازی هم ندیده بودم. چه این یک قاعده کلی است که در پس هر تحلیلی، خبری نهفته است که شاید نویسنده نمی تواند همه آن را فاش بگوید اما نیازی هم به آن نیست زیرا صرف اینکه قبل از سرمایه گذاری بر روی شبکه اجتماعی وارد بحث اتاق فکر شویم معنایی جز آن که گفتم ندارد. همین جا تاکید می کنم که روا نیست ما در مقام نیت خوانی برآییم و نیز تردیدی نیست که برخی از مدافعان اتاق فکر( و بطور مشخص شخصیتی چون آقای عبالله نوری) آرمانی جز بهبود اوضاع و مردم سالاری ندارند و به همین سبب از تذکر و توجهی که در مقاله داده شده برآشفته نشده اند به ویژه که ایشان به صفت روحانی بودن خود درک عمیقی از روحانیت به عنوان یک شبکه اجتماعی و نقش کلیدی اش در جریان انقلاب اسلامی داشته و انواع و اشکال دیگر شبکه اجتماعی را می شناسد. گرچه بحث اتاق فکر از گذشته همواره مطرح بوده و اخیرا نیز افراد مختلفی مانند آقای عبدالله نوری و دکتر نجفی و دیگران آن را مطرح کرده اند اما اساسا مقاله نقد اتاق فکر معطوف به هیچ شخص خاصی نبوده و فقط درباره مشکلات آن و تلقی های مثبت و منفی از آن سخن گفته است.

۴- در نقد نوشته آمده است:«در اینکه رسانه‌های جدید بر امکانات تعامل اجتماعی به میزان قابل توجهی افزوده‌اند شکی نیست، همینطور تردیدی نیست که سهل‌الوصول بودن این رسانه‌ها، امکانات عرض‌اندام فردی و مشارکت انفرادی را در روندهای اجتماعی افزوده است. اما به نظرم نه درست است بگوئیم که پیش از گسترش اینترنت و موبایل، رسانه‌ها یکسویه بودند و نویسندگان مطبوعات یک‌تنه به قاضی می‌رفتند و راضی بر می‌گشتند و نه اینکه رسانه‌های دوران پسادیجیتالی را دوسویه و فاقد دوگانه‌ی نویسنده-‌مخاطب. اشتباه است اگر مطبوعات و نویسندگان عصر «پیشادیجیتالی» را افرادی کنده شده از جامعه، برج عاج‌نشین و خطابه‌سرایانی به شمار آوریم «برسازنده‌ی» مخاطب و نه در گفت‌و‌گو با وی. آن رسانه‌ها نیز به میزانی که نویسندگان‌شان و تولیدکنندگان‌شان در بطن جامعه زندگی می‌کردند در بده‌بستان دائمی با جامعه خود قرار داشتند.»
ابتدای این سخن جز تصدیق آنچه درباره رسانه در عصر جدید گفته شده بود نیست اما چه کسی از مفهوم دوسویگی، نفی دوگانه نویسنده-مخاطب را نتیجه گرفته است.؟ خود تافلر هم که پیش بینی کننده و مبدع نظریه دوسویه شدن ارتباطات و رسانه ها در عصر پسا دیجیتال است چنین ادعایی نکرده و از دوسویه شدن رسانه ها، نفی مخاطب- نویسنده را نتیجه نگرفته است. اگر سخن از دوسویه شدن رسانه ها حرف نادرستی بوده در درجه نخست متوجه تافلر است و بعد متوجه من که موافق سخن او هستم اما نه تافلر و نه من، دوگانه نویسنده-مخاطب را نفی نکرده ایم. فقط ادعا این بوده که در جهان جدید ارتباطات دوسویه شده است و این رویداد؛ قهرا پیامدهایی داشته که تافلر این پیامدها را در جامعه و حتی در رنگ و بوی غذا و هوا و صداها هم به خوبی توضیح داده است. این سخن او نه به معنای این است که در عصر پیشا دیجیتال ارتباطات دوسویه مطلقا و در هیچ شکلی وجود نداشته و نه به این معناست که در عصر جدید دیگر ارتباط یکسویه ای درکار نیست، بلکه سخن بر سر پارادایم این دو دوره است. اینکه در جامعه پیشا دیجیتالی هم نویسنده در تعامل با خواننده است نفی مدعای من در مقاله قبلی نیست زیرا اولا سخن آن مقاله درباره ارتباطات در عصر جدید است که دو طرفِ فعال و بی واسطه دارد نه درباره “نویسنده و خواننده”. دو دیگر اینکه تعامل، نه تنها در عصر پیشا دیجیتال که حتی در یک سلول انفرادی هم که هیچ موجود زنده و حتی هیچ شیءی برای ارتباط متقابل وجود ندارد، برقرار می شود و انسان به جای تعامل عین و ذهن، تعامل ذهن با ذهن را برقرار می سازد(در کتاب منتشر نشده ام درباره جامعه شناسی زندان به تفصیل در این زمینه سخن گفته ام) بنابراین وجود تعامل، جزیی از زیست موجود زنده است ولی اساسا مسئله آن مقاله نبوده و وارد چنین موضوعی نشده است و مسئله مخاطب-نویسنده غیر از بحث تعامل در ارتباطات مورد نظر تافلر است. او هم هنگامی که از دوسویه شدن ارتباطات سخن گفته و پیامدهایش را نوشته است نخواسته وجود آن تعامل ها بین نویسنده و خواننده را در عصر پیشین نفی کند. در واقع موضوع بحث همان است که در نقد نوشته نیزگفته شده:« در اینکه رسانه‌های جدید بر امکانات تعامل اجتماعی به میزان قابل توجهی افزوده‌اند شکی نیست، همینطور تردیدی نیست که سهل‌الوصول بودن این رسانه‌ها، امکانات عرض‌اندام فردی و مشارکت انفرادی را در روندهای اجتماعی افزوده است».
اکنون با این توضیحات من نمی دانم مقاله جناب آقای ثقفی در این بخش عزم انکار چه مدعایی را داشته؟ آنچه را که نه در مقاله ام اشارتی و نه بدان باوری داشته ام و نه منطقی است که کسی گمان کند شاید منظور من از بحث دوسویگی در عصر جدید، حذف نویسنده-مخاطب در عصر گذشته است زیرا دست کم خود یک نویسنده عصر پیشادیجیتال بوده و فراگرد تعامل نویسنده-مخاطب را به خوبی درک کرده و نمی توانسته ام چنان بیندیشم که گفته اند.

۵- در فراز دیگری از نقد سودمند جناب ثقفی آمده است: «بحث در مورد اظهارات تافلر در کتاب «موج سوم» فرصت جداگانه‌ای می‌طلبد. زبان این کتاب گاه توصیفی است و گاه تجویزی و گاه ارشادی. توصیف تافلر از پدیده‌هایی که به نظرش خبر از «موج سوم» می‌دهند گاه با داوری و ارزش‌داوری همراه است و گاه هشدارگونه. خواندن این کتاب سی سال پس از انتشارش می‌تواند با گرفتن سر میان دو دست یا به دندان گزیدن پشت دست همراه باشد و می‌تواند با تعجب از توصیف مناسبی از آنچه او سی سال پیش دیده بود. از نظر من، عدم توجه به تبعاتِ از بین رفتن نهاد خانواده، نداشتن دید انتقادی نسبت به افزایش تحکم شرکت‌های چندملیتی بر سرنوشت انسان‌ها، ندیدن جابجایی تولید به سمت استثمار کودکان و زنان در کشورهایی که این اقشار امکان دفاع از خود را ندارند ـ دقیقا به دلیل نبود همان احزاب و سازمان‌ها و تشکلاتی که پیش از این نام بردم- و بسیاری فجایع دیگر که فهرست و چگونگی برآمدن و تأثیرات فاجعه‌بار آنها را بر مردمسالاری و حقوق بشر می‌توان از جمله در کتاب «انبوه خلقِ» هارت و نگری (ترجمه رضا نجف زاده، نشر نی) خواند، در زمره پشت دست گزیدن‌ها هستند؛ و وقوف به ارزش‌های جهانشمول انسانی، بالا رفتن آگاهی به محیط زیست در زمره روشن‌بینی‌های وی. اما از منظر ساماندهی سیاسی دو نکته در نوشته تافلر روشن است: یکی اینکه باید نهادهای سیاسی و مدنی و اجتماعی را، هم بیشتر و هم بهتر به کار گرفت؛ و دوم اینکه باید جمع‌ها و جمعیت‌هایی را سامان داد که به تولید فکر در ارتباط با عمل بیندیشند، یعنی همان اتاق‌های فکری که تافلر احزاب و سندیکاها و وزرا و وکلا و صاحبان سرمایه و صنعت را به تشکیل‌ دادن‌شان برای تبادل نظر با دیگران فرا می‌خواند»
همه این سخنان متین و استوارند اما اساسا موضوع مقاله قبلی من بررسی نظریه تافلر و کتاب او نبوده است که کسی در مقام نقد آن قرار گیرد و اینهمه به بررسی آن اختصاص یابد. گفته شده است: «خواندن این کتاب سی سال پس از انتشارش می‌تواند با گرفتن سر میان دو دست یا به دندان گزیدن پشت دست همراه باشد» اما موضوع بحث من اتاق فکر بوده و برای روشن کردن مدعای خویش یکی از دهها نکته مهم تافلر را که مقبول یافته ام و گمان دارم که مقبول عام است برگرفته ام و خود جناب ثقفی هم در نقدنوشته شان تصدیق کرده اند که عصر دیجیتال چه پیامدهای شگرفی داشته و جهان ما را به دو عصر پیشا دیجیتال و پسا دیجیتال تقسیم کرده است. اگر شما از کتاب نویسنده ای مطلبی را نقل کنید و حتی برای مثال یک روحانی عبارتی از مارکس را از میان همه نظریه های او درست پنداشته و بدان استناد جوید آیا باید آن را مترادف با دفاع از تمامیت کتاب و نظریه های او پنداشته و کمر همت به نقد آن نویسنده و کتاب هایش ببندیم به گمان اینکه داریم نقل قول کننده را نقد می کنیم؟ در نقد مقاله در پستوی اتاق فکر گفته شده که باقی به تافلر استناد کرده در حالی که امروزه انتقاد فراوانی بر او رواست چنانکه باید دست خود را بگزیم. سلمنا که چنین باشد اما این که تافلر اشکالاتی هم داشته چه ارتباطی به مدعای مقاله نقد اتاق فکر دارد. همین جا محض اطلاع خوانندگان گرامی اشاره می کنم اگر امروز کشف شده که برتافلر نقدهایی هم وارد است نگارنده ۲۴ سال پیش که خوانندگان مسحور نظریه های جذاب او بودند و هنوز تافلر نقد نشده بود و نقد او به آسانی امروز نبود در ضمن تبیین تاییدآمیز نظرات وی در نامه ای به آیت الله منتظری در اوایل۱۳۶۷ سپس در روزنامه سلام در سال۱۳۷۲ منتشر کردم(که این مقاله در واقع فصلی بود از کتاب تولد یک انقلاب که بعد از آن منتشر شد) در آن گفتار پیش بینی تافلر درباره جهان آینده را خوش بینانه خوانده و گفته ام برخلاف دیدگاه او که جهان در تمدن سوم خود بسوی همزیستی می رود ، در تمدن سوم روابط ظالمانه اشکال تازه ای به خود می گیرد و روش های تازه استعماری متناسب با تمدن نوین شکل می گیرند و نظریه تافلر نوعی خوشه چینی به سود سلطه جهانی امریکا و تئوریزه کردن آن قلمداد شده است( تولد یک انقلاب، ص۳۴۰-۳۲۹) دقیقا کاری که امروز و سال ها بعد ناقد محترم انجام داده و حسن و عیب اثر تافلر را برشمرده اند که خود می توانست به صورت مقاله ای مستقل از نقد اتاق فکر عرضه شود و گویی اشاره من به تافلر بهانه خوبی بود برای گشودن سفره انتقاد درباره او.

۶- نیز در آن نقد نوشته ارزشمند آمده است:«عمادالدین باقی اشاراتی نیز دارد به مفاهیمی همچون «عقل جمعی» و تغییر و تبدیل نگاه به دموکراسی و حقوق بشر که چندان به اصل مطلب مربوط نیست، یا دستِ کم باید بگویم که من ربط آنها را درک نکردم» اما وقتی در همین متن انتقادی خواندم« به نظر من همین نگاه مثبت به اتاق فکر را می‌توان از مفهوم حوزه عمومی هابرماس نیز استنتاج کرد به شرط آنکه همچون عمادالدین باقی آن را در معنای شکسته و بسته‌ای که در نوشته‌اش به دست داده نگیریم » متحیر شدم زیرا القا می کرد که گویی باقی معتقد است نظریه عقل جمعی هابرماس مخالف تشکیل اتاق فکر است و حالا ناقد محترم می خواهند ثابت کنند که چنین نیست بلکه از نظریه هابرماس هم می توان فایدت تاسیس اتاق فکر را استنباط کرد. این در حالی است که خود ناقد اشاره دارد که از مقاله باقی دو نوع اتاق فکر برداشت می شود که یک نوع آن که قیم مابانه است با نظریه های دموکراتیک معارض است.
درباب عقل جمعی، مورد اشاره در آن مقاله، مرجع ضمیر خودش را پیدا می کند و اشاره من به کسانی بود که در انتخابات اخیر همین که چند نفری به یقینی رسیده بودند می گفتند عقل جمعی چنین می گوید. ربط این بحث به اتاق فکر نیز واضح تر از آن است که پرسیده شود بحث عقل جمعی چه ربطی به اتاق فکر دارد چون نگرانی عمده من از اتاق فکر دقیقا همین است که چند نفر خود را مظهر عقل جمعی پندارند و برآن بودم توضیح دهم که “عقل جمعی” غیر از “عقل جمع” است. ممکن است گفته شود چه کسانی و کجا خود را مظهر عقل جمعی پنداشته اند و… اما نیازی به ورود به این جزییات نیست چه، اگر نگاهی به سایت ها در همان زمان بیفکنیم مشاهده می کنیم که بسیاری (چه به صفت فردی چه گروهی شان) می گفتند ملت ایران چنین می خواهد. همانگونه که در جانب پوزیسیون هر چه می کنند ان را نظر ملت می دانند در جانب مقابل نیز هرچه می گویند نظر ملت قلمداد می نمایند و مصادیقش فراوان تر از آن است که نیازی به ذکر آنها در یک مقاله کوتاه با محدودیت فضای مجله باشد. بنابراین نتیجه گیری زیر فاقد وجاهت است: «اینکه افرادی دور یکدیگر جمع شوند و تصویری را از آنچه خواست و مطالبات عمومی است تبیین کنند، ابدا به این معنا نیست که آنها دیگرانی را از همین کار منع کرده‌اند یا «عقل جمعی» خود را به منزله «عقل عمومی» در معنای مفرد و یگانه‌ی آن به جامعه تحمیل کرده‌اند. در این صورت هر تحریریه‌ی هر نشریه‌ای را می‌توان متهم به تحمیل «عقل جمعی» خویش به جامعه کرد» زیرا به باور من تحریریه یک نشریه هم می تواند بگوید نظر ما این است(عقل جمع) نه اینکه نظر خود را به جمعیت وسیع تر و متنوع تری تعمیم دهد و بگوید عقل جمعی این است.
منتقد ارجمند می افزاید:«اما حوزه عمومی مورد نظر هابرماس نه به معنای کل جامعه است و نه فضایی چنان گسترده که برای دسترسی به تعقلی که از آن برمی‌خیزد نیاز به نظرسنجی و غیره داشت. ویژگی این حوزه عمومی قرار گرفتنش ورای قطب‌های قدرت رسمی همچون دولت و اقتصاد و جمعیت و کلیساست. به عبارت دیگر حوزه عمومی عرصه‌ای مکانی-زمانی است که در آن، افراد آزادانه مشارکت کرده و به تبادل نظر می‌پردازند. به همین دلیل نیز محلی است برای تجلی کنش ارتباطی و تفاهمی که برونداد آن می‌تواند قدرت را نقد کند.» و برای اثبات سخن خود به نقدی از فضای مجازی و توان ان در ایجاد تفاهم بین الاذهانی پرداخته. من هم با بسیاری از نقدهای مطروحه درباره فضای مجازی موافقم و اغراق درباره ان را روا نمی دانم اما مانند خود ایشان معتقدم«در اینکه موبایل و اینترنت و اصولا فناوری دیجیتالی می‌تواند به تشکیل سهل‌تر و تعدد و تکثر این فضاها مدد رساند شکی نیست» اما در عین حال تاکید می کنم که منظور من از شبکه های اجتماعی را به فضای مجازی تقلیل داده اند در حالی که تعمدا و با عنایت خاصی در آن مقاله از تعبیر”شبکه مجازی و واقعی”سخن گفته بودم چون شبکه اجتماعی مجازی بدون شبکه اجتماعی واقعی( سازمان های مردم نهادو احزاب و مطبوعات و…..) ناپایدار و ناکام است. تجربه مصر نشان داد جنبش جوانان ۶ آوریل مصر(گروه فیس‌بوکی) با شبکه مجازی توانستند انقلاب مصر را راه بیندازند اما شبکه اخوان که ۸۰ سال پیشینه و تجربه داشت شبکه ای واقعی بود که قدرت را به دست گرفت و اگر دومی نبود چه بسا اولی هم در نیمه راه یا مضمحل یا مصادره و جذب قدرت می شد.

۷- نقد مقاله در پستوی اتاق فکر، فرصتی را نه فقط برای نقد تافلر که برای نقد دیدگاه نگارنده آن درباره حقوق بشر نیز فراهم آورده است لذا در آن نقد نوشته سودمند آمده است:«همین ناروشنی در بحث باقی در مورد تغییر دید ما نسبت به حقوق بشر وجود دارد. درست است که برای برخی از دیدگاه‌ها، روند تغییر حقوق بشر از حقوق سیاسی به حقوقی ناظر بر اجتماع و سپس حقوقی ناظر بر محیط زیست، را نوعی «پیشرفت» در فهم حقوق بشر به شمار می‌آورند. اما اولاً همه‌ی مفسران امروزی حقوق بشر این سیر را سیر تکاملی نمی‌دانند. دیگرانی هستند که این تغییر را جدا شدن حقوق بشر از «حقوق محوری» و «انسان‌محوری» به شمار می‌آورند و آن را بازگشت به «رمانتیسیزم» با تمامی سویه‌های ضد مدرن و تام‌گرایانه‌ی آن به شمار می‌آورند. ثانیاً ارتباط مستقیمی میان این سیر ـ چه آن را مطلوب بدانیم و چه نامطلوب- با کامپیوتر و موبایل و اینترنت و بهپاد وجود ندارد. در مورد تعمیم حق رأی به اقشار مختلف اجتماعی ـ به عنوان مثال وارد‌شدن زنان در شمول دارندگان حق رأی، یعنی مثالی که باقی ارائه می‌دهد- نیز حقیقتاً ارتباط آن با امواج تافلری روشن نیست.» درباره ذکر مثالی از حق رای زنان برای بیان سیر تکاملی مفاهیم حقوق بشر و اینکه عصر دیجیتال چنانکه خود تافلر به خوبی توضیح داده است هنجارها و مذاهب و فرهنگ ها را دستخوش تغییر کرده است و اینکه در همین سه دهه اخیر چه رویدادهای مهمی در زمینه حقوق بشر و شکل گیری مفاهیم و اسناد تازه رخ داده و ربط بحث حقوق بشر را با عصر پسا دیجیتال روشن می کند نیاز چندانی به بحث نیست و فقط درباره نکته ای که بیانگر نقد جریان چپ به حقوق بشر است که همواره منتقد جدی حقوق بشر بوده و البته تاثیر انکار ناشدنی مثبتی در پیشرفت آن از لیبرالیسم فردگرایانه به نسل دوم حقوق بشر داشته است اشاره می کنم این انتقاد جریان چپ که نسل سوم حقوق بشر با تاکید بر محیط زیست از انسان محوری جدا شده و دچار انحطاط گردیده است برخاسته از یک اشتباه ساده است. آن اشتباه ساده این است که تاکید بر محیط زیست به معنای طبیعت گرایی نیست که بازگشت به رمانتیسیزم و نظایر آن تلقی شود و نسل سوم حقوق بشر، محیط زیست را جایگزین بشر نکرده است که دچار انحراف شده باشد بلکه محیط زیست هم از آن رو واجد اهمیت شده که محیط زیستِ انسان است و پسمانده های عصر صنعتی و اتم(حادثه اتمی چرنوبیل اوکراین در ۲۶ آوریل ۱۹۸۶و حادثه‌ اتمی فوکوشیمای ژاپن در پی زلزلهٔ ۹ ریشتری و سونامی۱۱ مارس ۲۰۱۱ را فراموش نکنیم) و آلودگی ها و انتشار ویروس های خطرناک و …. زندگی انسان را به خطر انداخته است و “انسان” محور محیط زیست است و طبیعت برای اوست.

۸- مقاله من بیش از همه در معرض اتهام دعوت به بی عملی بود و چون دفع از اشکال مقدر کرده و بدان اشاره ای داشته ام ناقد محترم اتهام تازه ای جسته و کل مقاله را اساسا فراتر و مخرب تر از دعوت به بی عملی دانسته و دعوت به نیندیشیدن قلمداد کرده اند گرچه خود گفته اند که باقی از دو نوع اتاق فکر مطلوب و اتاق فکر نامطلوب سخن گفته است ولی نمی دانم دعوت به نیندیشیدن و امتناع تفکر از کجای مقاله من درآمده است.لذا از این قسمت که شاه بیت نقد و بی دلیل ترین آن است می گذرم.
مقاله نقد اتاق فکردعوت به بی عملی نکرده است و بلکه اگر قرار بود نقدی وارد شود این بود که دعوت به پرعملی کرده است زیرا برساختن شبکه اجتماعی بی عملی نیست بلکه عملی واقعی است و بیش فعالی می خواهد. ایده اتاق فکر گرچه به زعم ناقد ارجمند فقط برای اندیشیدن است اما همین هم فقط یک حرف است و فردا اگر تشکیل چنین اتاق فکری عملی نشد عذر موجه می آورند که نگذاشتند اما در مورد شبکه اجتماعی چنین نیست. شبکه اجتماعی اولا عرصه وسیع تری برای اندیشیدن و تبادل فکر است. دیگر اینکه ایراد وارده این است که هر از گاهی در برابر فضای سرخوردگی موجود ناگهان ایده دلخوش کنکی داده می شود و عده ای به آن سرگرم می شوند و چون گرهی گشوده نمی شود و کاری از پیش نمی رود دوباره سرخوردگی ها را عمیق تر می کند(فعلا به عوارض خطرناک تشدید سرخوردگی ها برای مُلک و ملت کاری ندارم). سخن نگارنده این است که اگر فضا به قدری مساعد باشد که این چند تن از معتمدین بتوانند اتاق فکر را تشکیل دهند معنایش این است که اصلا خود احزاب اصلاح طلب می توانند از ممنوعیت خارج شده و فعال شوند و شکل حزبی و مدرن تر هم اندیشی محقق گردد. اما پرسش این است که قرار است چند نفر به عنوان اتاق فکر گردهم آیند. اگر این جمع قرار است نامحسوس و نامعلوم باشد و کسی از کردار آن آگاهی نیابد که اتاق فکر نیست بل همان پستوست و اگر قرار است تحت عنوان اتاق فکر فعالیت آشکاری داشته باشد در خوش بینانه ترین وضعیت اگر از مراجع امنیتی یا قضایی یا سیاسی به تک تک آنها تلفن زده و بگویند اجازه ندارند چنین جلساتی تشکیل دهند و یا در بدبینانه ترین حالت، چند ساعتی هم برخی از آنها را بازداشت کنند آیا چنین نشست هایی ادامه می یابد؟ بگذریم که حتی پیش از هر اقدامی برای ممانعت از شکل گیری اتاق فکر ، برخی از موضع آوانگارد و با ایده های غیر عملی تری چون تشکیل اتاق فکری از هزاران نفر ناشناخته و بدون هیچ اقدامی در این جهت، اصل آن را تعلیق به محال می برند.
هنگامی که به همین سادگی می تواند اتاق فکر تعطیل شود ما مجاز نیستیم شهروندان را با امیدهای واهی سرخورده کنیم مگر اینکه پیش از آن از طریق تعامل با سیستم، تضمین هایی برای آزادی عمل این جمع اخذ شده باشد که این هم باید شفاف بوده و شهروندان از آن آگاه باشند یا اینکه از عقبه اجتماعی نیرومندی برخوردار باشد که تعطیل کردنش به این سادگی میسر نباشد. اگر فقط همین سخن را هم گفته بودم به معنای بی عملی نبود زیرا پیش بینی و تدبیر و پیشگیری از عوارض سوءِ یک عملِ ظاهر الصلاح، دعوت به بی عملی نیست اما مقاله در پستوی اتاق فکر از این هم گامی فراتر نهاده و نشان داده است که پیش در آمد اتاق فکر برساختن شبکه اجتماعی است و این کار یعنی آستین بالا زدن و هزینه کردن(اعم از هزینه وقت و پول). صرف طرح ایده اتاق فکر بدون توجه به مشکلاتی که دارد، کار عملی و رافع مشکلات نیست شبکه اجتماعی یعنی اینکه هر روز ساعت ها به نحو خستگی ناپذیر وقت صرف کنیم و پول هزینه کنیم و چشم طمع از حضور رسانه ای برگیریم تا زیر بنایی اجتماعی بسازیم که پشتوانه هر اتاق فکر یا حزب یا رفتار قانونی دیگر باشد و پیش از آن هم تفکر اجتماعی را از آلودگی به سیاست زدگی بپیراییم و باور کنیم شبکه اجتماعی ساختن نوع دیگری از حزب یا حزب سازی زیر زمینی نیست و شامل کار بسیار گسترده ای در سپهر مدنی است که امور خیریه و مدرسه سازی و تکدی زدایی و حمایت از ایتام و بیماران گرفته تا فعالیت های صنفی و امور حزبی و دانشجویی و غیره را شامل می شود. اینجا مجال تشریح جزییات بحث شبکه اجتماعی نیست و فقط اشاره می کنم که بدون برساختن ریشه ها و شالوده های اجتماعی، هر کار دیگری آب در هاون کوبیدن است چنانکه اگر در هرجای دنیا ۸۰ نماینده مجلس تحصن می کرد یک دگرگونی بزرگ در کشور به وجود می آمد اما در اینجا اکثریت مردم حتی از این تحصن باخبر هم نشدند و یا اهمیت و حساسیتی نشان ندادند و اصلاح طلبان به عنوان پیشرو ترین نیروی اجتماعی در ایران هیچوقت تن به یک آسیب شناسی جدی ندادند و به نظریه های توجه به عمق اجتماعی بی اعتنا بودند (اکنون به دلایل عدیده تمایل به توضیح بیشتر آن ندارم).
همه سخن من این بود که اتاق فکر را گرچه در هر شکل و صورتی اجازه نخواهند داد ولی برفرض تشکیل، باید همان بحث ها را از جمع پستویی به در آورد و بیشتر و متنوع تر با حضور نمایندگانی از جریانات مختلف زبانی و سیاسی و فکری با ماهیتی دموکراتیک تر و امروزی تر سامان داد. در واقع مهم ترین دغدغه من ضمانت های دموکراتیک و حقوق بشری هرنهادی است که تحت هر عنوانی می خواهد شکل بگیرد و نیز با بیان مشکلات اتاق فکر خواستم کمکی به پخته تر شدن آن در فضای مباحثه کرده و نیز نشان دهم که باید کاری عملی تر و مفید تر از آن انجام داد و آن تدارک مقدمات درست و تکیه گاه های اتاق فکر است.

۹- با این توضیحات بهتر می توان بر آن فراز از نقد نظری افکند که می گوید:«باقی می‌نویسد:از سوی دیگر مضیقه‌های امنیتی اجازه تشکیل اتاق فکر جدی را نخواهد داد. بر همین اساس می‌توان جملات بسیار دیگری را یادآور شد و به عنوان مثال گفت که همین مضیقه‌ها اجازه انتشار مطبوعات جدی را هم نمی‌دهد و اجازه انتشار کتاب جدی را هم نمی‌دهد و ایراد سخنرانی و حتی استفاده مجاز از اینترنت و غیره و غیره را هم نمی‌دهد. با این همه، سال‌هاست که همه تلاش می‌کنیم که با عنایت به همین مضیقه‌ها، آنچه را که صلاح می‌دانیم بازگو کنیم. پذیرش ماتقدمی این مضیقه‌ها و استناد به آنها برای نگفتن و ننوشتن و تلاش نکردن، به رفتار آن فردی می‌ماند که در ۴۰ یا ۵۰ سالگی خودکشی کند به این بهانه که به هر حال در ۸۰ یا ۹۰ سالگی دار فانی را وداع خواهد گفت. بگذارید کسانی که به باور شما وظیفه ابلاغ این مضیقه‌ها را دارند به اینکار اقدام کنند، شما و بنده که نباید سخنگوی این افراد بشویم»
تاکید مقاله نقد اتاق فکر بر”نمی گذارند” تاکید بر واقع بینی و واقع گرایی است و اینکه با حرف های غیر عملی سراب نسازیم و افراد را بی جهت دلخوش نکنیم اما این سخن را چنین تعبیر کرده اند که “باید بنشینیم تا اجازه دهند…” گمان دارم این سخن کمی دور از انصاف است زیرا گوینده آن تاکید، فرد مجهول الهویه ای نبوده و دست کم در تمام سال های گذشته و حتی پیش از دوم خرداد ۸۶ که بسیاری از دوستان و همراهان امروز به گونه دیگری می اندیشیدند منتظر اجازه نبود و به همین خاطر در سال۱۳۷۴ از تدریس در دانشگاه ممنوع شد، از کار در موسسات مختلف محروم گردید، پروانه نشر گرفت آنهم لغو شد و بسیاری محدودیت های دیگر تا حبس و غیره(که در نامه سرگشاره ای به رئیس قوه قضاییه در مطبوعات سال ۸۶ جزییات آن آمده است) زیرا او وظیفه امر به معروف و نهی از منکر را تابع صدور اجازه نمی دانست.

۱۰- به واپسین فراز از مقاله « نقد اتاق فکر یا دعوت به نیندیشیدن؟» که رسیدم دو چیز معما شده بود یکی اینکه گفته شده بود:«عمادالدین باقی مُهر بطلان بر سامان سیاسی مردمسالارانه در این جوامع(غربی) زده است» و درک نکردم این برداشت از کجا درآمده است. آیا اگر کسی مدعی شد اتاق فکر از نوع سانترالیسم و پولیت بورویی نامطلوب است وباید با شبکه اجتماعی در تعامل پیوسته باشد مهر بطلان بر سامان سیاسی مردمسالارانه است؟
نکته دیگر اینکه گفته بود«هم اکنون که در اقصی نقاط جهان گروه‌های متعددی در اتاق‌های فکری که حقیقتا عنوان «پستو» شایسته برخی از آنهاست جمع می‌شوند و بنا را بر آن گذاشته‌اند که برای ما تصمیم بگیرند، حقیقتا چه استبعادی دارد که ما خود در اینجا گِرد هم بیائیم و به همفکری بپردازیم.» با این سخن ارجمند پایانی در آن نقد نوشته، درمانده بودم که آیا اینهمه نقد کردن برای اخذ نتیجه ای بوده است که من در همان مقاله نقد اتاق فکر در صدد بیانش بودم؟ اگر ماحصل نقد این باشد که گفته اند، دیگر چه محلی برای نزاع می ماند؟

منبع:  وبسایت نویسنده



Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوسته‌ی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085

۷ پاسخ به “اولویت شبکه اجتماعی بر اتاق فکر”

  1. iranabadec گفت:

    شبکه های اجتماعی در مرحله گذار مهمی قرار دارند. به همین دلیل مطالعه دیدگاهها در این خصوص و پیدا کردن “درک” مشترکی در مورد اهمیت شبکه های اجتماعی به موضوع روز تبدیل شده است.
    دیدگاه آقای باقی را در جهت اثباتی این ضرورت یافتم. ونقد اتاق فکر نیز به روشنی در این یادداشت تدوین شده است.
    عمل شبکه ای از آنجائی که به ارتباط ارگانیک از جنس “خِرد” استوار است و “خِرد” را نمی توان در هیچ “نهانخانه ای” گرفتار و پنهان کرد – مطابق نظر “باقی” – عین “پرعملی” است.
    به این بحث با دقت بیشتری توجه کنیم که ارزش این بحث به نظر این قلم از ارزش «کل چاههای نفت» در خاورمیانه بیشتر است!

  2. ناشناس گفت:

    راستش مدتیست که به فاروم یا چت غیر مستقیم . فکر میکنم … میتوان انرا اتاق فکر مجازی دانست ..منراستش سوادم اجازه نمیدهد که انچه را این بزرگواران در این دومقاله نوشته اند را به خوبی در یابم برایم بسیار پیچیده وغیر قابل فهم است ..فقط همین موضوعشمرا به خود جلب کرد ..تازه متوجه شدم که انانیکهمتفکرین ما هستند چقدر سخنشان با عموم جامعه متفاوت است وانگار که از کره دیگری سخن میگویند وبراستی من یکی که نمیتوانم با انها ایجاد ارتباط کنم ..البته ممکن است بگویند این متفکرین هم نیازی به مخاطبینی چون من ندارند ..انها مخاطبین زبده وخاص خود را دارند ..ولی ایا بیشتر مردم مثل من هستند یا از ان خواص هستند؟ واینکه ایا تمام هدف از این اتاقهای فکر این نیست که مشکلی را از جامعه وامثال من حل کنند ؟ ایا برای این منظور لازم نیست که بتوانند با امثال من ارتباط برقرار کنند تا مشکلات وکمبودهای فکری ومعنوی وفرهنگی ما را بیشتر متوجه شوند تا بتوانند ان وقت در ان اتاقهای فکری که میگویند انها را تجزیه وتحلیل کنند وحل وفصل نمایند ..راستش با این گونه نوشته ها اتاق فکر برای من جای پر از رمز ورازی میشود که دست نیافتنی است ومال از ما بهتران است ..ممکن است بگوئید که نتیجه این اتاقهای فکر است که برای من وامثال من مفید است خیلی لازم نیست من از چند وچون ان سر در بیاورم ..ولی ایا لازم هم نیست انها از انچه من میخواهم سر در بیاورند ..یا انها بر اساس فرضیاتی وحدسیاتی وقوانینی ونظریاتی که از فلان فیلسوف قرن نوزدهم یا فلان اندیشمند اروپائی دورام معاصر میدانند ..به خوبی از مشکلات امثال ما خود بخود اگاه هستند ونیاز زیادی ندارند تا با ما ارتباط برقرار کنند..ایا واقعا این میتواند سخن درستی باشد؟ ////به هر حال انچه که به نظر میرسد فاروم یعنی اتاق فکر مجازی که این روزها در باره موضوعات مختلف در تمام دنیا وجود دارد چندان در بین کاربران ایرانی رایج نیست ویا اگر هم هست من یکی از ان بی اطلاعم ..این فاروم با برقراری ارتباط غیر مستقیم با افراد در زمینه یک موضوع بحث وتبادل نظر میشود ..واز انجائیکه ما ایرانیان در ابراز عقیده در دنیای واقعی بسیار هراسناکیم به دلیل پیشینه تاریخی که داریم دیکتاتوریها و مجازاتهای دولتی وحکومتی ..وهمچنین محازاتها وتهمتهای که از جانب جامعه ممکن است متحمل شویم ..در این فضای مجازی بهتر میتوانیم انچه که دردل داریم بر زبان بیاوریم وتمرینی میشود برای انکه بتوانیم بتدریج در یک جامعه ازاد زندگی کردن را بیاموزیم ..خواهشمند است در این زمینه اگر در خور میدانید فکر کنید

  3. سامان گفت:

    جامعه به این گفتگوها و نقدهای سازنده بسیار نیازمند است و به نظر من وجود اتاق فکر و ارتباطات مجازی میتوانند مکمل هم باشند

  4. مابیشماریم گفت:

    عبدالله نوری با فعال تر شدن در سال ۹۱ و بیان مواضع هوشمندانه و راهبردی باعث ایجاد انرژی و امیدی جدید در جنبش سبز و جریان اصلاحات شده

  5. ناشناس گفت:

    سلام
    چرا بخش “تماس با ما”ی سایت شما کار نمی کند. من نسبت به این مقاله صحبت ندارم بلکه نسبت به مسائل کلی تری انتقاد و پیشنهاد دارم. چون بخش “تماس با ما”ی سایت شما کار نمی کرد مجبور شدم که از اینجا پیام بگذارم

    کلمه: با ایمیل سایت تماس بگیرید: info@kaleme.com

  6. ناشناس گفت:

    با سلام و عرض پوزش از مزاحمتی که دارم و عرض تشکر از پاسخگوئی سریع شما
    من نمی توانم با میل با شما تماس بگیرم. البته قاعدتاً باید امکان کامنت گذاری در بخش “تماس با ما”ی سایت شما هم فراهم باشد. یا یک بخش دیگر که خودتان صلاح می دانید. به عنوان مثال بخشی برای دریافت انتقادات و پیشنهادات. لطفاً من را راهنمائی فرمائید
    یک موضوع دیگر دارم که در کامنت بعدی خدمتتان عرض می کنم
    خدا نگهدار
    ۹۱/۵/۲۸

    کلمه: با سلام و ادب. اگر امکان ارسال ایمیل هم ندارید، هر چه در بخش نظرات بنویسید به دست ما می رسد.

  7. ناشناس گفت:

    با سلام و عرض پوزش از مزاحمت مجدد
    پیشنهاد می کنم بخش کامنت های سایت تقویت شود. منظورم آن است که امکان این فراهم باشد، که افراد روی کامنت دیگران هم بتوانند نظر بدهند و یا همچنین افراد روی هر نظر و کامنتی امکان امتیاز دادن داشته باشند. الان در داخل کشور برخی سایت ها با استفاده از این روش به شدت بر تعداد مخاطبین خود افزوده اند و اصولاً بخش کامنت های آنها به شکل مستقل از مقالات، طرفداران بسیار پیدا کرده و متن کامنت ها دست به دست می گردد و بعضاً افراد اصل مقاله و این کامنت ها را کپی کرده و از طریق میل برای یکدیگر ارسال می کنند.
    حتماً خودتان بیشتر از من به موضوع آشنائی دارید …
    ۹۱/۵/۲۸