واقعیاتی از داعش
چکیده :رحیم قمیشی “حسن” دوست دوران جنگم تازه بعد از چند سال از سوریه برگشته بود که دیدمش. من تشنهی دانستن در مورد سوریه و او پر بود از ناگفتهها. یک ساعت پشت سر هم برایم صحبت میکرد. آنقدر موضوع سوریه امنیتی شده که نمیدانم اصلا میشود صحبتهای دوستم را بنویسم یا نه. نمیخواهم بگویم حسن...
رحیم قمیشی
“حسن” دوست دوران جنگم تازه بعد از چند سال از سوریه برگشته بود که دیدمش. من تشنهی دانستن در مورد سوریه و او پر بود از ناگفتهها. یک ساعت پشت سر هم برایم صحبت میکرد.
آنقدر موضوع سوریه امنیتی شده که نمیدانم اصلا میشود صحبتهای دوستم را بنویسم یا نه.
نمیخواهم بگویم حسن از نقش منفی نیروهای ایران خدای ناکرده گفته باشد، اما از همه چیز میگفت. از مظلومیت مردم سوریه در زمان یکه تازی بشار اسد در قدرت، از اینکه حزب بعث سوریه در دیکتاتوری چیزی از بعث صدام کم نداشته، از اینکه اقلیت شیعه ساکن در سوریه چه ظلمها در زمان پدر و پسر اسد تحمل نکردهاند.
برایم باور کردنی نبود حسن میگفت تا قبل از ورود نیروهای ایرانی به سوریه ارتشیهای سوریه اجازه نداشتند در پادگان نماز بخوانند و اگر دیده میشد کسی نماز میخواند یا روزه میگیرد با مجازاتهای خیلی سنگین روبرو میشد.
حسن میگفت بشار اسد هیچ وجههای در بین مردم سوریه نداشت و اگر شرایط جنگی از بین برود و انتخاباتی آزاد برگزار شود او هیچ شانسی برای انتخاب ندارد.
مگر از ترس حاکم شدن جریان تندروی مقابلش!
و البته حسن از ظلمهایی که نیروهای نیابتی عربستان و کشورهای مرتجع منطقه به سر مردم میآوردند کم نگفت.
اشک را در چشمهایش میدیدم وقتی حکایت شهید شدن دو دختر دوست سوریهایاش را برایم تعریف میکرد، دو دختر ده دوازده ساله.
جنایتهای باور نکردنی که گروههای داعشی با پول و یا از روی اعتقادات احمقانهشان انجام میدادند.
در آخر صحبتها سؤال مهمم را از حسن پرسیدم.
گفتم حسن بعضی میگویند اگر شما نرفته بودید سوریه داعش ممکن بود به داخل مرزهای ما بیاید…
یعنی راست میگویند؟
چنین چیزی ممکن بود اتفاق بیفتد؟!
حسن بعد از چند سال که داعش را از نزدیک دیده بود، بعد از دیدن هزاران حکایتی که نمیشد بنویسمشان و حتما روزی گفته خواهند شد، با تأمل جواب بسیار مهمی را به من داد که مرا حسابی به فکر برد.
– تو فکر میکنی الان در کشور ما داعشی نداریم، تو فکر میکنی داعشی حتما باید ابروهایی ضخیم، دهانی کشیده، لب و لوچهای آویزان و چشمهایی قرمز داشته باشد با لباسی مخصوص؟!
تو فکر میکنی داعشیها داعشی به دنیا امدهاند؟ فکر میکنی داعشی از صبح تا شب فقط دارد سر میبرد؟!
با تعجب نگاهش کردم، یعنی چه میخواست بگوید؟ او داعشیها را دیده بود، او با داعشیها جنگیده بود، او جنایات وحشتناک داعشیها را دیده بود.
حسن ادامه داد:
– همه اینهایی که بیمطالعه، بیتعقل، بدون منطق، متعصبانه از نظرات خودشان و گروهشان جانبداری میکنند، همه اینهایی که فکرشان را تعطیل کرده و خدایشان و عقلشان را سپردهاند به تشخیص دیگران، همه اینهایی که فکر میکنند مخالفانشان هیچ حقی ندارند…
همه اینها داعشی هستند!!
گفتم حسن، با این حساب ما کم داعشی نداریم، بعضی با لباسهای شیک، بعضی با سوابق مهم، بعضی با تحصیلات، بعضی با وجههی مذهبی، بعضی با لباس روشنفکری…
با سر تایید کرد.
او حتی اسم گروههای مهمی را میآورد و میگفت اینها همه شرایط داعش شدن را دارند!
حسن با تاکید میگفت خیلی از ما بالقوه یک داعشی هستیم؛
وقتی پول و امکانات نظرمان را عوض میکند.
وقتی دینمان را دیگران به ما میدهند.
وقتی خدایمان روی زمین است.
وقتی تنها خودمان برحق هستیم.
وقتی فکر کنیم جز ما همه گمراهند.
وقتی فکر کنیم ما داعش نیستیم…
و تصور کنیم تنها دیگران میشود داعش باشند!
وقتی حتی یک نقد را، یک عیب را، یک اشتباه را، یک خطا را
به خودمان و گروهمان و فکرمان وارد نمیدانیم!
Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوستهی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085