سایت خبری تحلیلی کلمهhidden pichidden pichidden pichidden pichidden pic
  • صفحه اصلی
  • » دنیای امروز و داوری های ترامپیست...

دنیای امروز و داوری های ترامپیست

چکیده :در دنیای جهانی شده امروز دو نگرش به گلوبالیسم و جهانی شدن وجود دارد. جهانی شدن خصوصا در طول هفت دهه گذشته بعد از پایان جنگ جهانی دوم و سه دهه گذشته بدنبال تحولات بسیار عمیق در تکنولوژی، پدیده ای بوده است که لیبرالیست‌های سیاسی بدنبال گسترش آن بوده اند. در طول خصوصا دو دهه گذشته، گلوبالیسم و جهانی شدن اقتصاد هم کنش‌های مثبت و هم منفی خودرا عیان کرده...


مهدی نوربخش

عبدالرضا داوری، مشاور سابق احمدی نژاد، اخیرا در تویتی ترامپ را عضو حزب خدا دانسته و به زبان انگلیسی نوشته است، “در قرآن آمده است که حزب خدا حزب شیطان را شکست میدهد. امیدوارم خداوند تورا در جنگ بر علیه گلوبالیست‌ها پیروز گرداند.” در تویت‌های دیگر خود در گذشته، داوری ادعا کرده بود که ترامپ پای در جای پای پیامبران برای دفاع از ستم‌دیدگان گذاشته است.  این نوشته مختصر در مورد تحلیل افکار و شخصیت داوری نیست؛ بلکه تکیه بر این واقعیت دارد که چگونه افرادی از حقیقت چشم میپوشند و دنیایی برای خود تصور میکنند که این دنیا اصلا وجود خارجی و حقیقت ندارد و در این دنیای ذهنی از چه حق هایی براحتی میگذرند. واقعیت تلخ دومی که این افراد برای همگان روشن میکنند اینست که چه کسانی هشت سال در جایگاه مشاورت به رئیس جمهور مقدرات این کشور را بدست داشته اند.

اما ترامپ واقعی کیست؟ ترامپ یک فاسد اخلاقی و مالی، شکننده قانون و ارزش‌های دموکراتیک، نژاد پرست واقعی، شخصیتی خوکامه و دروغگو، انسان خودخواهی که برای منافع شخصی خود بسیار بیشتر از منافع ملی و مردم ارزش قائل است، یک گلوبالیست واقعی و رهبر نالایقی که سیاستهای او در حیطه کرونا به مرگ سه هزار انسان در روز و به مرز ۳۰۰ هزار شهروند آمریکائی منجر شده است. بجز از تمام خصوصیاتی که برای ترامپ در بالا به آنها اشاره شد، ترامپ یک گلوبالیست واقعی با تعاریف خاص خود در شرایط بین المللی فعلیست. بجز اینکه او شاگرد کامل نئولیبرالیسم اقتصادی در نادیده گرفتن نقش دولت در توزیع ثروت از طریق مالیات و اختصاص منابع مالی به پرکردن شکاف های اجتماعی، ایجاد شبکه امنیت اجتماعی (Social Safety Net) و ارتقاء کیفی زندگی شهروندان کم در آمد آمریکا در دسترسی به منابعی نظیر بهداشت و تعلیم و تربیت رایگان است، ترامپ یک تبعیض‌گرای نژادیست و مایل نیست که اقلیت‌های سیاه پوست، لاتین تبار و غیره بطور یکسان از منابعی که این کشور تولید میکند بهره مند گردند. او بعنوان مثال سخت مخالف ارتقاء دستمزد حداقلی حدود هشت دلار به پانزده دلار در ساعت برای شهروندان طبقه پایین این کشور است.

در دنیای جهانی شده امروز دو نگرش به گلوبالیسم و جهانی شدن وجود دارد. جهانی شدن خصوصا در طول هفت دهه گذشته بعد از پایان جنگ جهانی دوم و سه دهه گذشته بدنبال تحولات بسیار عمیق در تکنولوژی، پدیده ای بوده است که لیبرالیست‌های سیاسی بدنبال گسترش آن بوده اند. در طول خصوصا دو دهه گذشته، گلوبالیسم و جهانی شدن اقتصاد هم کنش‌های مثبت و هم منفی خودرا عیان کرده است. در حیطه تحولات مثبت گلوبالیسم باید گفت که بسیاری از کشورهایی مانند چین، هند، برزیل و غیره به بازار جهانی دسترسی پیدا کرده و حق انحصاری دنیای غرب را برای دسترسی به این بازار به چالش رقابتی اقتصادی کشیده اند. دنیای جهانی شده امروز، دسترسی بسیاری از کشور های دنیا را به تکنولوژی در تولید، تعلیم و تربیت و غیره میسر کرده است. بسیاری از کشورهای دنیا نظیر چین، هند، برزیل ، کره جنوبی و ویتنام با دسترسی به این بازار جهانی، اقتصادی پویا و رو به رشد ایجاد کرده اند. اما در طرف مقابل، جهانی شدن از یک واقعیت بسیار ملموس دیگری هم پرده برداشته است. کشورهایی که دسترسی کافی به منابع ضروری برای ایجاد زیرساختهای اقتصادی لازم در فراهم آوری توان‌های رقابتی (Competitive Advantage) را نداشته تا امتیازات مقایسه ای (Comparative Advantage) در اقتصاد و صنعت خود کسب نمایند، نتوانسته اند در بازار جهانی شده امروز شرکت حداکثری و مؤثر نسبت به توان خود بنمایند. بخش بزرگی از اقتصاددانان در غرب مانند جفری سکز(Jeffrey Sachs) ، جوسف استیگلیتز  (Joseph Stiglitz) و پال کراگمن(Paulkrugman) بر این باورند که باید به کشورهای ضعیف برای ایجاد توان‌های اقتصادی و رقابتی از طرق مختلف و خصوصا نهادهای بین المللی کمک نمود تا آنها بتوانند در این اقتصاد جهانی شده به طور فعال شرکت نموده و به اصطلاح از میوه این تحول بزرگ در روابط بین الملل بهره مند گردند. بیل گیت، بنیان گذار کمپانی مایکروسافت در این تفکر جای میگیرد. لذا راه حل برای آنها توقف جهانی شدن و یا به جنگ ان رفتن نیست. کشور چین و هند بعنوان مثال، کشورهایی که نظامهای اقتصادی آنها سوسیالیست-کاپیتالیسم بوده که هردو از جهانی شدن بهره های فراوانی برده اند،  هرگز حاضر نیستند که با این کنش جهانی مقابله کنند بلکه روز بروز خودرا برای بهره گیری بیشتر از آن آماده میکنند.

تحول دیگری که در طول سه دهه گذشته در سطح جهانی اتفاق افتاده است پافشاری براحساس مسئولیت اجتماعی و جهانی (Corporate Social Responsibility) کمپانی‌های چند ملیتی (Multinational Companies) و نگاه به تلاشهای آنها در درون مرزهای کمپانی مادر و یا خارج از آنها بوده است. بحث طرفداران احساس مسئولیت اجتماعی این است که کمپانی‌های صاحب صنایع و یا خدمات با جامعه در مراوده بود، از ان بهره گرفته و باید از سودی که کسب میکنند، مانند یک شهروند، مخارجی را برای ایجاد توازن اجتماعی متقبل گردند. میلتون فریدمن که متعلق به نسل دوم مدرسه اقتصادی شیکاگو  (Chicago School of Economics) است با این عقیده مخالف بوده و اعتقاد دارد که کمپانیها بزرگ و یا کوچک مسئولیتی در مقابل اجتماع نداشته و بزرگترین وظیفه آنها تولید ثروت برای سهامداران خود میباشد. این اندیشه امروز کاملا با چالشهای بزرگی روبرو شده و خصوصا کمپانیهای بزرگ چند ملیتی در طول دو دهه گذشته با چالشهای بزرگی برای تعهد خود به مسئولیتهای اجتماعی روبرو شده اند. شهروندان جهانی میخواهند که این کمپانی‌ها مسئولانه به منافع مردم و ملی کشورهای مختلف بیندیشند و از وارد شدن در بازی برد-باخت پرهیز نمایند.  بعضی از کمپانیهایی‌که به این چالش جواب درخوری نداده اند، زمانی با تلاشهای تحریمی بین المللی خصوصا از طرف NGO ها روبرو شده اند. بسیاری از کمپانی‌های بین المللی در حال حاضر تعهد های اخلاقی خود را در این زمینه ها بطور شفاف اعلام میکنند و بسیاری در سطح جهانی با نهادهای بین المللی برای ارتقاء کیفی زندگی مردم در کشور های مختلف همکاری می‌نمایند.

رفتار کمپانی‌های چند ملیتی در طول خصوصا دو دهه گذشته با گذشته فرق‌های فاحشی پیدا کرده است. اول: کشورهایی‌که این کمپانیها درون آنها سرمایه گذاری می‌کنند با تحولات اقتصادی چشمگیر و ایجاد نیروی کار متخصص روبرو بوده اند. لذا این کشورها براحتی توانسته اند با این کمپانی‌های بزرگ چند ملیتی برای چگونگی روابط و نحوه سرمایه گذاری مذاکره کنند. دوم: کمپانی‌های چند ملیتی کوشش کرده اند که کمتر از نیروی کار و مدیریت  (Expatriate)سرزمین مادر و جایی که در آن شکل گرفته اند به کشورهایی‌که در آن سرمایه گذاری میکنند استفاده کرده و از نیروی کار و مدیریت کشوری که در آن سرمایه گذاری میکنند بهره گیرند. دلیل ان یکی هزینه گسیل کارمندان خود برای کار در کشور ثانوی و دیگری ایجاد رابطه خوب با کشوریست که در آن سرمایه گذاری میکنند. این کمپانی‌ها یاد گرفته که اگر توانستند با مردم کشوری که در آن سرمایه گذاری می‌کنند روابط خوبی برقرار کرده و با آن کشور در یک باز‌ برد-برد سهیم شوند، آینده بهتر و سود بیشتری عاید آنها خواهد گردید. سوم: در دنیای جهانی شده امروز و دسترسی آزاد به اطلاعات، مردم دنیا بهتر قادر شده اند اعمال یک کمپانی چند ملیتی را در کشور دیگری رصد کنند. کمپانی‌های چند ملیتی برای اینکه مشتریانشان بین المللی هستند، کوشش میکنند تا اعتبار خودرا در نزد این مشتریان چند میلیونی حفظ کنند.

اما جواب به اینکه چرا کمپانی‌های چند ملیتی خارج از مرزهای خود سرمایه گذاری می‌کنند بسیار روشن است. کمپانی‌های چند ملیتی که اصولا سهام آنها در بازارهای بورس جهانی خرید و فروش شده و ملی هستند، برای افزایش سود بر سهم مالکین خود در خارج سرمایه گذاری میکنند. اما زودتر از چند ملیتی شدن باید بازار داخلی آنها یعنی سر زمین مادر از سود آوری اشباع شده باشد و دوم اینکه امتیازات خاص تولیدی و مدیریتی  (Distinctive Competencies)قابل انتقال به کشور دیگری برای آن کمپانی کسب شده باشد. در گذشته بسیاری تصور می‌کردند که کمپانیهای چند ملیتی فقط بخاطر کارگر و دستمزد ارزان از مرزهای خود بیرون رفته و در کشورهای دیگری سرمایه گذاری کرده و فعال میشوند. کمپانیهای چند ملیتی به دو عامل در تصمیم خود برای سرمایه گذاری خارجی روی میاورند. اول موقعیت ملی و فرهنگ یک کشور است (National Context & Culture). در موقعیت ملی به نهادهای دولتی و ملی نگاه می‌کنند و بعنوان مثال می‌خواهند بدانند آن کشور از قوه قضائیه مستقلی برخوردار هست و یا نیست. آنها به میزان ثبات سیاسی در یک کشور توجه میکنند. کمپانیهای چند ملیتی به سه دلیل کمتر مایل هستند در کشورهای استبدادی سرمایه گذاری کنند. یک: در اینگونه کشورها با فساد اداری و رشوه روبرو هستند. پرداخت رشوه هزینه عملیاتی کردن تلاشهای  (Transaction Cost) یک کمپانی را بالا برده و در بسیاری از کشورهای غربی غیر قانونیست. دو: در کشورهای استبدادی ثبات سیاسی و قضایی وجود ندارد. سه: این کمپانی‌ها نمیخواهند در مظان تهمت همکاری با یک نظامی استبدادی در سطح بین المللی قرار گیرند. دوم: کمپانی‌های بین المللی در کشورهایی سرمایه گذاری میکنند که منابع مختلفی برای آنها قابل دسترسی باشد. آنها در کشور مخصوصی که این شرایط را داراست سرمایه گذاری میکنند و به آن محل سرمایه گذاری  (Location Economy)میگویند. این محل در مقایسه با الترنتیوهای مختلف باید از شرایط بسیار بهتری برخوردار باشد.

کشورهاییکه سخت به توسعه اقتصادی دلبسته اند، زمینه های داخلی را برای سرمایه گذاری‌های خارجی فراهم می‌آورند. سرمایه گذاری خارجی در دنیای امروز و با مشخصاتی که در بالا بآنها اشاره شد، موتور تحرک توسعه و پیشرفت اقتصادیست. سرمایه گذاری خارجی از طرفی ایجاد بازار کار کرده و از طرف دیگری به ورود تکنولوژی پیشرفته برای تولید و خدمات کمک می‌کند. کشورهایی مثل چین و کره جنوبی با سرمایه گذاریهای خارجی امروز باین میزان از رشد اقتصادی رسیده اند. کره جنوبی برای سالها محل سرمایه گذاری کمپانی‌های غربی و ژاپنی بود. چین بخاط بازار بزرگ خود و دستمزد ارزان، هرساله میلیاردها دلار سرمایه خارجی جذب مینماید. کشور ایرلند که روزی در اروپا بیشتر برای کشاورزی، ماهیگیری و صنایع دامی خود شناخته میشد امروز توانسته است سرمایه گذاری ۲۴ کمپانی چند ملیتی را در بخش دارو سازی و بیوتکنولوژی در صنعت خود جذب نماید. کمپانی‌های فایزر، نواریس، و جانسون و جانسون در زمره این کمپانیها قرار گرفته اند. کمپانی جانسون و جانسون که بزودی سومین واکسن کرونا را بدنیا عرضه میکند، ۱۲۵ هزار کارمند در ۶۰ کشور دنیا دارد. یکی از دلائلی که ایرلند توانسته است یکی از مرکز پژوهشی و تولیدی صنعتهای داروسازی و بیوتکنولوژی در دنیا گردد، ایجاد رشته های مختلف دانشگاهی در این بخش و فراهم آوری نیروی کار متخصص در این حیطه بوده است. ایرلند همزمان کشوری دمکراتیک همراه با نهادهای پاسخگوی دولتی و قوه قضائیه ای مستقل است.

عبدالرضا داوری و همفکران او دنیایی برای خود ساخته اند که این دنیا فقط در فکرهای بسته آنها قابل هضم و فهم است. دنیای بیرون برای آنها از پیچیدگی‌های و در هم تنیدگی‌های این عصر برخوردار نیست. وقتی احمدی نژاد به شش مصوبه تحریمی سازمان ملل نگاه می‌کرد و آنها را کاغذ پاره مینامید فکر میکرد که آنها واقعا کاغذ پاره اند و در آینده میتواند این کاغذ های پاره را به ذباله دان انداخته و فراموش کند. او از پیچیدگی و در هم تنیدگی دنیای امروز و نرمهایی‌که آن را تعریف میکند خبری نداشت. او نسبت به این نرم‌ها جاهل بود و هنوز هم جاهل مانده است. حامیان دیروز او هم به سازمان ملل و اصولا دنیای بیرون مرزهای ما همین‌گونه می‌اندیشند. بارها حسین شریعتمداری خواسته است که ایران به اسرائیل حمله کند. او فکر میکند حمله به اسرائیل آسان، با یک تصمیم عملی و پایان کار است و بعد از آن چیز دیگری اتفاق نمیافتد و کار به همانجا خاتمه پیدا میکند. این نحوه برخورد با دنیا،  متاسفانه به بخش بزرگی از سیاست خارجی کشورما در طول چهاردهه گذشته شکل و هویت داده است.

ترامپ نه اصولا مشکلی در جهانی شدن دیده است و نه کمپانیهایی که متعلق با اوست از مسئولیتهای اجتماعی و اخلاق حرفه ای برخوردار بوده و از این اصول  دفاع کرده اند. ترامپ از پایان ماه ژانویه و کناره گیری از قدرت،  با مشکلات عدیده قانونی در سطوح مختلف و در دادگاههای مختلف امریکا خصوصا در نیویورک که فسادهای اقتصادیش تعقیب می‌گردد روبروست. یکی از دلائلی که ترامپ می‌خواست و می‌خواهد بهر قیمتی در کاخ سفید و رئیس جمهور آمریکا بماند، چالشهای قانونی در مقابل اوست. ترامپ یک فاسد اقتصادیست. دادستان دیوان عالی آمریکا، ویلیام بار، فلسفه ای در قضاوت معمول کرده بود که رئیس جمهور این کشور مادامیکه در ان منصب بماند از چالشهای قضایی مصون میماند. این فلسفه قضایی با چالشهای بزرگی در صحنه سیاست آمریکا روبرو بوده است. یکی از دلائلی که ترامپ در حال حاضر از ویلیام بار بسیار ناراضی است، قبول نتایج پیروزی قانونی بایدن در انتخابات توسط دادستان انتخابی خود اوست.

اما آنچه عبدالرضا داوری در مورد ترامپ بر آن اصرار دارد، در دنیای واقعیت حقیقت ندارد. جنگ‌های تجاری ترامپ که چیزی عاید آمریکا نکرده است برای مقابله با گلوبالیسم نبوده است که بیشتر برای کسب قدرت بیشتر در پایگاه راست افراطی آمریکا شکل است. اکنون هم خود ترامپ و هم فرزندان او با چین مروادات تجاری بزرگی داشته و دارند و کوشش میکنند که در بازار کار این کشور با دستمزدهای ناچیز شرکت کنند. چند هفته پیش فاش شد که ترامپ هنوز در چین حساب بانگی فعال دارد. اما داوری‌های ایران پرده از حقیقت دیگری بر می‌دارند که ضربات خود را بر سیاست ما در زمان احمدی نژاد وارد کرده و هنوز هم می‌کند. او و احمدی نژادی‌ها فکر کرده و می‌کنند که هدف وسیله را توجیه میکند. این بزرگترین خطریست که پوپولیست‌ها بر پیکر سیاست هر کشوری وارد میکنند. آنها اعتقاد دارند که هدف آنها آنچنان مقدس است که هر وسیله ای اگرچه غیرقانونی و همراه با فساد را توجیه میکند. خصوصا در دور دوم احمدی نژاد اطلاعات و رسانه های آزادتر با تهدیدات بزرگی روبرو شدند. افراد شریفی بعد از انتخاب مجدد احمدی نژاد به حصر و زندان کشیده شدند اما گویی همه قربانی دنیای تخیلی احمدی نژاد و مشاورین او گردیدند. آنچه برای این دسته از سیاستمداران و مشاورین آنها مهم نبوده و نیست، واقعیت و اخلاق در سیاست است. پوپولیسم احمدی نژادی نه از ابتدا با واقعیت و اخلاق سر  اشتی داشته و نه هنوز دارد. به درستی در صحنه سیاست کشور به آنها خوارج گفته اند. خوارج تابع اندیشه جزم خود بودند و در این راه بزرگترین بی‌عدالتی تاریخ بشریت یعنی قتل عل بن ابیطالب، مرد عدالت، صلح، تقوا و پاکی را مرتکب شدند. برای آنها تصورشان از عدالت خارج از حقیقت و واقعیت وجودی عدالت شکل گرفته بود. این تصور زائیده فکرهاییست که نهایتا خود و نه جامعه و اجماع را حجت میدانند.

منبع: هفته نامه صدا



Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوسته‌ی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.