موسیقی، فقه یا سیاست؟
چکیده :بحث موسیقی در فقه سنتی ما، تحت تاثیر مباحث مربوط به غنا قرار دارد و کموبیش ذیل احکام آن مورد قضاوت و داوری قرار میگیرد. در حالی که به روشنی میدانیم که موسیقی و غنا هم از نظر «مفهوم» و هم از نظر «مصداق» با هم متفاوتند و باید، هر یک بهطور جداگانه مورد بررسی قرار گیرند. نسبت میان موسیقی و غنا، نسبت اعم و اخص است. غنا تنها نوع خاصی از موسیقی است و داوریهای انجامشده در مورد آن قابل تعمیم به همه انواع موسیقی...
علیرضا علویتبار
با درگذشت استاد بزرگ آواز (زندهیاد محمدرضا شجریان)، به همراه موج بزرگ عاطفی که در کشور پدید آمد، یک بار دیگر بحث از جایگاه هنر موسیقی، در نظام کنونی ایران نیز مطرح گردید. پرسشهای ایجاد شده در اذهان با پخش گفتارهایی از رهبر فقید انقلاب، به حوزه آموزهها و اندیشههای دینی نیز تسری یافت. من نه موسیقیدانم و نه به معنای متعارف فقیه هستم. اما به نظرم رسید که با یادآوری برخی از اطلاعات عمومی موجود در این زمینه، میتوانم به روشنتر شدن زمینه گفتوگو و داوری منصفانهتر یاری رسانم. حاصلش نوشتهای است که در برابر شما قرار دارد.
۱) بحث موسیقی در فقه سنتی ما، تحت تاثیر مباحث مربوط به غنا قرار دارد و کموبیش ذیل احکام آن مورد قضاوت و داوری قرار میگیرد. در حالی که به روشنی میدانیم که موسیقی و غنا هم از نظر «مفهوم» و هم از نظر «مصداق» با هم متفاوتند و باید، هر یک بهطور جداگانه مورد بررسی قرار گیرند. نسبت میان موسیقی و غنا، نسبت اعم و اخص است. غنا تنها نوع خاصی از موسیقی است و داوریهای انجامشده در مورد آن قابل تعمیم به همه انواع موسیقی نیست. غنا (که قرائت مشهور آن با کسر «غ» است) در فقه سنتی ما تعریف خاصی دارد. این تعریف از اجزایی ساخته شده است که اگر موسیقی فاقد یکی از آنها بود، دیگر مصداق غنا محسوب نمیگردد. این عناصر سازنده مفهوم غنا به شرح زیر هستند:
یکم. صدای انسان است. هر چیزی که از جنس صدا و آواز انسان نباشد، غنا نیست. مثلا رقص غنا نیست.
دوم. صدای با معنا است. غنا باید صدای شامل الفاظ معنادار باشد. هورا، هلهله، کِل زدن و… که از الفاظ معنادار نیستند، غنا محسوب نمیشوند.
سوم. صدایی جذاب و لذتبخش است که از طریق زیر و بم دادن و کشیدن صدا حاصل میشود.
چهارم. صدایی طربآور است. منظور از طرب در فقه سنتی ما نوعی بیخیالی، سبکسری و بیارادگی و تضعیف قوه تعقل است. شبیه به مستی ناشی از مصرف مشروبات الکلی.
پنجم. متناسب با مجالس لاابالیگری و گناه و بیهودگی و هدر دادن وقت است.
هر یک از شرایط لازم فوق، در یک قطعه موسیقی وجود نداشته باشد، دیگر نمیتوان آن را غنا نامید. وقتی چنین تعریفی در مورد غنا میشود، کموبیش میتوان پیشبینی کرد که چه داوری در مورد آن میشود و چه حکمی برایش صادر میگردد. درباره حرام بودن غنا (با اجزاء پیشگفته) بهطور کلی اختلافی میان فقیهان شیعه وجود ندارد. تنها تفاوت این است که برخی تحقق شرط پنجم را برای حرمت غنا ضروری میدانند، اما برخی دیگر چهار شرط نخست را برای حرمت کافی میانگارند.
اما به هر حال بحث از موسیقی به طور کلی کجا و بحث از غنا (شکل بسیار ویژهای از موسیقی) کجا!
۲) توجه به آنچه گفته شد، نشان میدهد که آنچه بهعنوان گفتار از رهبر فقید انقلاب نقل میشود و یا از کتب ایشان آورده میگردد، مربوط به غناست و نمیتوان آن را به کل موسیقی تعمیم داد. بهطور نمونه به برخی از نوشتههای ایشان توجه کنید:
-غنا کشیدن و ترجیع صدا با کیفیت خاص طربآور و متناسب با مجالس طرب و ابزار اعمال لهو است. (روحالله خمینی، تحریرالوسیله، ج ۱، ص ۴۹۷).
-منظور از طرب، خفتی است که بر نفس عارض میشود و به وسیله آن عقل زائل میگردد و انسان از نظر عرف مردم، کارهای شخص مست را انجام میدهد. (روح الله خمینی، المکاسب المحرمه، ج ۱، ص ۱۹۸).
در فتاوی توانمندترین فقهای سنتی معاصر نیز میتوان تفکیک دوگونه موسیقی را از یکدیکر دید. بهطور مثال: «هر آهنگ و آوازی که مناسب مجالس لهو لعب باشد، به نحوی که در نظر نوع مردم صورت لهوی محسوب میشود، خواندن و گوش دادن به آن حرام است» (حسینعلی منتظری، رساله استفتائات، سوال ۴۸۶).
یا «هر نحو موسیقی و غنا و اصوات و لهو الحدیثی که موجب گمراهی انسان از راه خدا و سعادت گردد، اجرا و شنیدن و تهیه ابزار و وسایل مخصوص آنها یا درست کردن به قصد چنین استفادهای، حرام و معصیت است.» (یوسف صانعی، مجمعالمسائل، جلد دوم، سوال ۸۵۷).
با توجه به تصریحی که همه این فقهای سنتی میکنند، موسیقی بهطور کلی از دید فقه سنتی حرام نیست. بلکه هنگامی حکم حرمت در مورد آن داده میشود که داوری عرف مردم آن را لغو (فاقد فایده و نتیجه مفید) و لهو (تضعیفکننده اراده انسان و بازدارنده) و همراه با دعوت به گناه تشخیص دهد. مواضع مطرح شده در مورد موسیقی از طرف فقهای سنتی را باید در همین چارچوب فهمید و تفسیر کرد و الا از انصاف و واقعبینی خارج شدهایم.
برخورد نواندیشی دینی با موسیقی، داستان دیگری دارد که باید جداگانه به آن پرداخت.
۳) برخورد با موسیقی و موسیقیدانها، در ایران بعد از انقلاب تابعی از خطمشیگذاری فرهنگی، بهطور کلی بوده است. توضیح آنکه خطمشیگذاری فرهنگی در ایران بعد از انقلاب، از سرمشقهای متفاوتی تأثیر پذیرفته است و سرمشق غالب در خطمشیگذاری فرهنگی در سالهای پس از جنگ را میتوان به معنای خاصی «سرمشق راهبردی» نامید. محور اینگونه از خطمشیگذاری فرهنگی، برآورد و ارزیابی است که خطمشیگذاران از تمایلات و خواستههای متنوع قشرها و گروههای مختلف اجتماعی دارند. گاهی خط مشیگذاران این تمایلات و خواستهها را سازگار و همسو فرض میکنند و از این رو خط مشیگذاری را بر مبنای «همگرایی» انجام میدهند. اما گاهی و در مواردی فرض را بر ناسازگاری و غیرهمگرا بودن این تمایلات میگذارند و به ناگزیر به نوعی مجادله و برآورد نیرو و تأثیر متقابل و پویا میان خواستههای متغایر روی میآورند. از این رو در این سرمشق گاه با انفعال و تسلیم شدن در برابر خواستههای عمومی مواجهیم و گاه با برخوردی که میتوان آن را «راهبردی» نامید. منظور از برخورد راهبردی در اینجا، نگاهی است که به خطمشیگذاران امکان میدهد تا در مسایلی که نتیجه برخورد دو درخواست مغایر است، مواضعی را انتخاب کند که نشاندهنده توازن قدرتهای موثر در موضوع باشد. به بیان دیگر خطمشیگذار با استفاده از روش آزمون و خطا و تجربه مداوم و با توجه به آرایش قدرت و روابط میان جریانهای ذینفوذ و قدرتمند، به انتخاب خطمشی میپردازد. نوسان، فرصتطلبی، خطا و تلاش برای تصحیح مواضع از ویژگیهای این سرمشق است. خطمشیگذاران در این سرمشق «خط قرمز» از پیش مشخص شدهای ندارند، آنها تابع نیروی برتری هستند که در صحنه تصمیمگیری حاضر است. این نوع برخورد را در میان سیاستورزان کشور نیز میتوان دید. نگاهی به نوسانهای آنها بیندازید، تا این واقعیت مشخصتر گردد. از طرد شجریان تا همراهی و همدلی با تتلو، از تحت فشار گذاشتن هنرپیشههای داخلی تا اعلام همراهی با آنجلینا جولی و…! برخورد با موسیقی و اهالی موسیقی را باید در نظام تصمیمگیری ملوکالطوایفی کنونی درک کرد. کنسرت مجوز گرفته از مرکز نمیتواند به دلیل مخالفت در یکی از سلطاننشینهای کشور! به اجرا درآید. وزیری که در مقابل طرد یک هنرمند سکوت مصلحتی میکند ناگهان عزادار او میشود و پیراهن چاک میکند!
مشکل هنر و موسیقی و فرهنگ در ایران بیشتر از آنکه «فقه سنتی» باشد، نظام خطمشیگذاری فرهنگی است. دیدگاههای ما در جهتگیریهای ما تأثیر غیرقابل انکاری دارد، اما این قاعده برای کسانی درست است که در عمل پایبند اصولی هستند! نه آنها که هرگاه نیروی زیادی بر آنها وارد شود بهجای اعتراض و کنارهگیری و استعفا، تسلیم میشوند. ظاهرا خطمشیگذاران فرهنگی ما پذیرفتهاند که «دستی را که نمیتوان گاز گرفت، ببوس و روی سرت بگذار»!
منبع: مشق نو
Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوستهی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085