سایت خبری تحلیلی کلمهhidden pichidden pichidden pichidden pichidden pic

شمر چگونه شمر شد؟

چکیده :برای شمر، حق یعنی در سپاه خلیفه بودن، اگرچه خلیفه، یزید باشد، و باطل یعنی : کسی که در برابر خلیفه قیام کرده است، اگرچه پسر پیامبر(ص) باشد. سنان بن انس، برادرزادۀ مالک اشتر نیز با همین تئوری، دست به آن جنایات زد؛ بدون آنکه ذره‌ای دچار عذاب وجدان...


رضا بابایی

عاشوراشناسی بدون شناخت جبهۀ مقابل امام حسین(ع)، راه به جایی نمی‌برد. گفتارها و تحلیل‌های ما بیشتر دربارۀ جبهۀ حسینی عاشورا است؛ اما پایۀ دیگر عاشوراشناسی، ورود به جهان ذهنی و باورهای کسانی است که آن قساوت تاریخی را آفریدند.

عاشورا از منظر امام حسین(ع) و یارانش، روزی است که یا باید با عبید الله بن زیاد، نمایندۀ یزید در کوفه، بیعت می‌کردند و یا تن به شهادت می‌دادند. آنان راه دوم را برگزیدند و به استقبال مرگ خونین رفتند.

اما سپاهیان کوفه، نگاهی دیگر به ماجرا داشتند و همان نگاه، آنان را به آن جنایت بزرگ واداشت.
دربارۀ قاتلان امام حسین(ع)، نکته‌ای مهم وجود دارد که بدون نظرداشت آن، نمی‌توان فهمید که چرا آنان پسر و بازماندگان پیامبرشان را بی‌رحمانه کشتند و به شکرانۀ این پیروزی، سجدۀ شکر به جا آوردند و آن را ذخیرۀ آخرت خویش دانستند. اکثر آنان که آن روز در کربلا برای کشتن امام حسین(ع) و یارانش بی‌تابی می‌کردند، از سابقه‌ای مقبول در اسلام و در جنگ‌های علی(ع) با معاویه برخوردار بودند. اگر گوشۀ چشمی هم به وعده‌های ابن زیاد داشتند، آن را پاداشی حلال برای خود می‌دانستند؛ نه آنکه انگیزۀ اصلی آنان برای حضور در جنگ باشد.

آنچه آنان را در این رویارویی، انگیزه و نیرو می‌‌بخشید، عقیدۀ آنان دربارۀ خلافت و جایگاه آن در اسلام بود. آنان دفاع از خلیفۀ وقت را دفاع از کیان اسلام و سرزمین‌های اسلامی و عین دینداری می‌دانستند؛ چه خلافت در دست علی(ع) باشد و چه در دست معاویه یا یزید.

شمر بن ذی الجوشن که در جنگ صفین به طرفداری از علی(ع) شمشیر ‌زد، فرق علی را با معاویه، در جایگاه آن دو می‌دانست، نه در شخص علی یا شخص معاویه. می‌گفت: علی(ع) خلیفه است و معاویه طاغی بر خلیفه. پس باید در رکاب خلیفه علیه معاویه جنگید.
به همین دلیل و با همین استدلال، تقریبا اکثر کسانی که روزی در سپاه علی(ع) علیه معاویه جنگیدند، در زمان خلافت معاویه، در سپاه او داخل شدند. در سال ۶۰ نیز که یزید بر مسند خلافت نشست، شمر و هم‌قطارانش همچنان وظیفۀ خود را دفاع از خلافت و خلیفۀ وقت می‌دانستند.

برای شمر، حق یعنی در سپاه خلیفه بودن، اگرچه خلیفه، یزید باشد، و باطل یعنی : کسی که در برابر خلیفه قیام کرده است، اگرچه پسر پیامبر(ص) باشد. سنان بن انس، برادرزادۀ مالک اشتر نیز با همین تئوری، دست به آن جنایات زد؛ بدون آنکه ذره‌ای دچار عذاب وجدان شود.

مسئلۀ خلافت برای اکثر مسلمانان در آن دورۀ تاریخی تا زمان حملۀ مغول، مسئلۀ اصلی جهان اسلام بود و برای حفظ آن به‌جان می‌کوشیدند. آنان، خلیفه را اولی الامر و خلافت را منبع مشروعیت و خودداری از بیعت را ، «خروج» می‌خواندند. خلیفه چنان جایگاهی داشت که هر گونه مخالفت با او به معنای خروج از جرگۀ مسلمانان و الحاد محسوب می‌شد.
اگر اسماعیله را «ملاحده» می‌نامیدند، از آن رو است که آنان ساز مخالف زدند و خلافتی دیگر در مصر بر پا کردند؛ وگرنه اسماعیلیان کجا و الحاد کجا؟

اگر طغرل، مؤسس سلسلۀ سلاجقه و برخی دیگر از سلاطین ایرانی، به‌رغم توانایی بر انقراض خلافت بنی‌عباس، از در صلح با خلفای بغداد وارد ‌‌شدند، از آن رو بود که می‌دانستند درگیری با خلافت، به فقدان مشروعیت در میان مسلمانان می‌انجامد و بدون تأیید خلفا، سلطنت بر ایران و عراق و حجاز ممکن نیست.
سرانجام نیز بساط خلافت را مغول برچید؛ نه مسلمانان.

روزی که سربازان مغول، مستعصم، آخرین خلیفۀ عباسی را نمدمال می‌کردند، چشم‌های اهل بغداد به آسمان بود که عذاب خدا کی و چگونه نازل می‌شود !
وقتی خبر کشتن مستعصم عباسی و انقراض بنی‌عباس، در شیراز به گوش سعدی رسید، دو مرثیه به زبان‌های فارسی و عربی گفت که اندکی از ذهنیت مسلمان قرن هفتم را دربارۀ خلافت و خلیفه نشان می‌دهد:

آسمان را حق بود گر خون بگرید بر زمین
بر زوال ملک مستعصم امیرالمؤمنین

ای محمد گر قیامت می‌برآری سر ز خاک
سر برآور وین قیامت در میان خلق بین

اگر متعصب‌ترین دانشمندان اهل سنت، همچون ابن تیمیه، حاضر به دفاع مطلق از اصحاب جمل نیستند و امر آنان را به خدا وامی‌گذارند، از آن رو است که نمی‌خواهند از خروج بر خلیفۀ وقت(علی) دفاع کنند.
معاویه نیز اگر رسما بر تخت خلافت نمی‌نشست، به جرم خروج بر خلیفه(علی) در جنگ صفین، جایگاه فعلی را در میان اهل سنت نداشت.

روز عاشورا، دو نظریه دربارۀ حکومت، رو در روی هم ایستادند: یک سو کسانی بودند که بیعت را «حق» می‌دانستند و در سوی دیگر، کسانی ایستاده بودندکه بیعت با خلیفه را «تکلیف» می‌پنداشتند.
گروه اول،حق خود می‌دانست که بیعت کند یا نکند،گروه دوم می‌گفت: تکلیف هر مسلمان، بیعت باخلیفۀ مسلمین است و جز این، عصیان و سرکشی در برابر جانشین رسول خدا(ص)و ورود به جرگۀ خوارج است.آن‌همه بی‌رحمی با خاندان رسول ص ،از همین‌جا آب می‌خورد.



Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوسته‌ی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.