سایت خبری تحلیلی کلمهhidden pichidden pichidden pichidden pichidden pic

شرارت امر خیر در ایران!

چکیده :یک سر به چمهر بزنید! روستایی در لرستان. مردمانی که قبل از سیل بالاترین همبستگی اجتماعی را داشته اند امروز به یک شکاف اجتماعی گسترده دچار شده اند. آنان که دیروز زیر تیغ آفتاب مهربانانه گندم درو می کردند امروز زیر سایه ی ابر نامهربانی کینه به سینه می ریزند و برای هم دندان می...


یاسر عرب

زن و شوهری ثروتمند تصمیم می گیرند کار خیر کنند. بعد با خودشان می گویند «خوب حالا چه کار کنیم؟» آنگاه آلبوم خاطراتشان را ورق می زنند و می بینند «آخی! در کودکی خیلی تنها بودیم..» این می شود که می روند جلوی بهزیستی (سازمانی که نمی داند به چه زبانی بگوید توانِ مدیریت آسیبهای اجتماعی در ایران را ندارد!) و ظرف سه الی چهار سال ۴۵ بچه را به سرپرستی قبول و به شکل اتوبوسی به خانه چهار طبقه شان می آورند. (جانم به این اعتماد به نفس!) کار خیر از این پر سر و صدا تر؟ از در و دیوار خبرنگار و رسانه ها و تشویق و تمجید حواله شان می شود. به عنوان نیک اندیش قدر می بینند و بر صدر می نشینند و حلقه های تازه ای از خیرین دور ایشان را می گیرند. حالا شب شعر، کنسرت، چلوکبابی شاندیز و … هر آنچه بزرگترها در آروزی اش هستند ویترین زندگی این بچه هاست. پس چرا زن و شوهر مهمان ویژه ی برنامه ماه عسل صدا و سیما نشوند؟ اما با درد زمان چه کنیم؟ پانزده سال می گذرد و بالاخره آخر پاییز می شود. نتیجه؟ تعدادی از بچه ها در این مدت فرار کرده اند. برخی از پسران معتاد شده اند. بعضی دختران بزه کار شده اند. برخی با یکدیگر ازدواج کرده و طلاق گرفته اند و حالا هر کدام سر جنگ دارد با دیگری برای تصاحب بچه و باقی زندگی اش! بهزیستی چه می گوید؟ «هیچ!» چه دارد بگوید؟ بعد ۱۵ سال می فرمایند «جواز اینها را باطل کردیم» (البته فقط جواز نوانخانه شان را) گزارشاتی از مسائل «اخلاقی» مرد سرپرست، از طرف کودکان حالا بزرگ شده، پرونده قضایی می سازد و نیازی به چهار شاهد عادل هم پیدا نمی شود! بچه ها بعد از مدتی یکی یکی شهادت و شکایت شان را پس می گیرند! خیریه اما با همین سیستم فضاحت بار همچنان دایر می ماند! (چون آن مجوز که باطل شده برای بهزیستی بوده و این مجوز که دایر است را نیروی انتظامی داده است! شوخی اش هم دیگر بی مزه است. نه؟)

یک سر به چمهر بزنید! روستایی در لرستان. مردمانی که قبل از سیل بالاترین همبستگی اجتماعی را داشته اند امروز به یک شکاف اجتماعی گسترده دچار شده اند. آنان که دیروز زیر تیغ آفتاب مهربانانه گندم درو می کردند امروز زیر سایه ی ابر نامهربانی کینه به سینه می ریزند و برای هم دندان می سایند!

چرا؟ چون خیرین محترم بعد از سیل مداخلات بدون مطالعه ای داشته اند که موجب چشم و هم چشمی و احساس تبعیض بین خانواده های نیازمند شده است. قبل از سیل سطح زندگی مردم نزدیک به هم بود و هنگام سیل تقریبا همگی زندگی از دست داده بودند. خیرین محترم اما به این یکی یخچال داده اند و به آن یکی نداده اند. برای آن یکی مبلمان برده اند و به این یکی زیلو هم نرسیده. آن برادر زندگی اش را با سلیقه ی فلان خیر مثل کاخ ساخته و این برادر همچنان خاکستر نشین است. حتی این کودک سه عروسک دارد و آن یکی در حسرت یک اسباب بازی مانده! ختم کلام اینکه بعد از سیلِ آب، حالا سیلِ کینه روستا و مردم اش را با خود برده است.

دوست مستند سازی دارم که به دعوت انجمن حمایت از زندانیان سال گذشته برای توصیف وضعیت خانواده های زندانیان استانی (اکثرا بی بضاعت) مشغول فیلمسازی شده است. قرار تولید سی روایت از سی خانواده بوده اما با تولید داستان هفتم پروژه از سمت کار فرما متوقف می شود. چرا؟ چون فیلم ایشان (به عنوان یک مستند ساز اجتماعی که خود دانش آموخته علوم اجتماعی است) واکاوی دقیق ریشه های فقر در خانواده زندانیان و متمرکز بر ایده ی توانمند سازی ایشان بوده است. پس رسما به ایشان گفته می شود «یا فیلمهای گریه دار تولید بفرمایید یا از ادامه همکاری معذوریم! چرا که این اشک ریختن مخاطب است که او را دست به جیب می کند» اینکه برگزار کننده «جشن های گلریزان» چه نفع یا نیتی از چرخه ی استخراج «اشک و پول» دارد البته وظیفه ی دوست بنده بوده و حدس هایی نیز دارد اما اجمالا از این روند بوی خوبی به مشام نمی رسد…

فهم جامعه ی ما از کار خیر و امور خیریه و تشکیلات خیریه ها و نگاه خیرین و … در چه وضعیتی است. بعد از ماجرای غیزانیه خیریه ای با بنده تماس گرفته بود که «برای پروژه کشاورزی در خوزستان فلان میلیارد می خواهیم هزینه کنیم اما اطمینان نداریم و چون به تو اعتماد داریم اگر بگویی کار خوبی است ما انجام می دهیم!» یعنی فاجعه اینکه خیریه یک صدم آن هزینه (پول پاشی) را حاضر نیست صرف پژوهش کند و ببیند این رویکرد در دراز مدت چه عواقب و پیامدهایی دارد؟ بعد می خواهد با یک تماس سر و ته قصه را هم بیاورد!

به باز اندیشی در فرایند «خصوصی سازی سازمان بهزیستی» و رصد «منظومه خیرین و خیریه ها در ایران» نیازمندیم. چرا برخی پروژه های رفع محرومیت (مثلا در بشاگرد) بعد چهل سال تمام نمی شود؟

کاش نهادی، سازمانی، نیرویی، یا سرمایه ای نمادین برای بررسی «شرارت امر خیر در ایران» قدمی بردارد.



Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوسته‌ی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.