ماجرای “میم”
چکیده :چرا آقای قاضی؟! «چون از منافقین برایت ایمیل میآمده». برای خیلیها میفرستن، کسی اهمیتی نمیده. «پس چرا برای من نمیفرستن؟!» و حکم ۲ماه بازداشت به اتهام ارتباط با مجاهدین را امضا...
بهاره هدایت
میم یکی از کمحاشیهترین بچههای دانشکده بود. به اقتصاد علاقه داشت ولی از هر بحثی نهایتا میرسید به طبیعت و موسیقی و فیلم. در واقع میم نوسان دلنشینی بود بین این ۴ حوزه.
میزان علاقهاش به کنش سیاسی در این حد بود که هر ترم یکی دو بار همت کند و از ۳ طبقه پلههای ساختمان تا اتاق انجمن بالا بیاید و گپی بزند و برود.
نه چپ بود و نه مذهبی؛ برعکس، مثل خیلی از ماها در آن سالها لیبرال بود و لیبرال هم ماند.
اما داییاش مجاهد و زندانی دهه ۶۰ بود، و همین باعث دستگیری و تغییر سرنوشتش شد. من هم یک ماه درگیر ماجرا بودم. ۲۱تیر ۸۷صبح روزی که شبش وعده عروسیام بود، ساعت ۷ صبح در خانه پدری بازداشت شدم. ساعت ۱۱ نشده بود که با فکر عروسی، هاج و واج به دیوار سلول نگاه میکردم.
ظهر بازجویی شروع شد:
«ما به مساله نفاق ‘اشرافیت’ کامل داریم».
با خودم گفتم خب پس خدا رو شکر، چیزی نیست، ممکنه تا شب خونه باشم.
ادامه داد: برایمان هم هیچ فرقی نمیکند که طرف چه کسیست.
+خب؟ به من چه؟
-عکاس مراسم عقد شما کی بود؟
[منظورش از مراسم عقد، یک جشن ۲۷ نفره در ۳ ماه قبل بود، و منظورش از عکاس مراسم همان میم بود که با موبایل سونیاریکسون ۲ مگاپیکسلیاش عکس میگرفت.]
-میدانی که دستگیرش کردیم؟
+بله میدانم. ۲ ماه است بازداشت شده.
-چرا در مراسمتان بود؟
+طبیعتا چون دوستیم!
-پس اعتراف میکنی که با او در ارتباطی؟
-چه جور ارتباطی؟ دوستیم بههرحال.
+اعتراف کرده که سرپل منافقین است. و از طریق تو خط نفاق را در تحکیم پیش میبرده.
-ما فقط برای هم جک میفرستادیم؛ یک کمی هم شنیع بود البته. حالا اینکه او آن جکها را از کی میگرفته و میخواسته با آنها چه خطی را در تحکیم پیش ببرد، من نمیدانم.
+بازی درنیار. گفتم که ما ‘اشرافیت’ کامل داریم. خوب گیرتان انداختیم. دیگه چیا میگفت؟
+میگفت شجریان گوش بده و کیارستمی ببین. برایم از آنها فیلم میآورد.
-پس برایت فیلم هم میآورده!.. در جلسات تحکیم شرکت میکرد؟
+ممکن است یکی ۲جلسه عمومی را آمده باشد.
-پس در جلسات شرکت میکرده!
+بله بین ۲۰۰نفر مینشست و سخنرانیها را گوش میکرد.
-و بیانیههای تحکیم را او مینوشت.
+نه قطعا. بین خودمان مدعی نوشتن زیاد است. نوبت به میم نمیرسد!
-پس بیانیههای شما را از کجا میآورده که برای منافقین میفرستاده؟
+ما بیانیهها را روی سایت منتشر میکنیم، توی جیبمان که نگه نمیداریم. همه میبینند و میتوانند برای هر کس بخواهند بفرستند.
… و همینطور الیآخر..
فردا رفتیم دادسرا. با آن مدل بازجویی تقریبا مطمئن بودم آزادم میکنند.
ولی قاضی قانع نشد.
چرا آقای قاضی؟! «چون از منافقین برایت ایمیل میآمده». برای خیلیها میفرستن، کسی اهمیتی نمیده. «پس چرا برای من نمیفرستن؟!» و حکم ۲ماه بازداشت به اتهام ارتباط با مجاهدین را امضا کرد.
من نهایتا بعد از ۳۵روز (همزمان با میم) با کفالت آزاد شدم.
میم ماجرا را اینطور تعریف میکرد:
-از داییم شروع شد.
+گرفتنش؟
-نه، فقط چند تا احضار.
+تو رو چرا گرفتن؟
-روی ارتباط من با انجمن حساس شدن.. فکر میکردن من از داییم و شماها از من خط میگیرید. هرچی میگفتم تو کتشون نمیرفت تا روزی که با اون وضع دیدمت.. احساس کردم درجا پیر شدم.. دیگه هر چی گفتن نوشتم.
+کجا منو دیدی؟
-همون روز که روبرومون کردن دیگه!
+من و تو رو روبرو کردن؟! کی؟ کجا؟
-بعدازظهر ۱۷ تیر.
+منو ۲۱ تیر گرفتن میم جان!
-مگه میشه؟! تو برگشتی بهم گفتی: میم، هر چی میدونی بهشون بگو!
+ولی من هیچکس رو ندیدم در طول بازجوییها!
-چرا خودت بودی! گریه میکردی، انگار زده بودنت.. برگشتی نگام کردی گفتی «همهچی رو بهشون بگو، میم».. من تا صبح خوابم نبرد، هی خودمو لعنت میکردم که باعث دستگیریت شدم..
+از چه فاصلهای دیدی؟
-یکی دو متریم بودی بابا.. خودت بودی!
+مطمئنی ۱۷ تیر بود؟
-آره، چون همون قبلش اجازه دادن زنگ بزنم خونه، یادم مونده. بعد بازجوم گفت میخوای هدایت رو ببینی؟
+بازیت دادن میم..
آن شکنجه روانی کار خودش را کرده بود. میم به هر کار کرده و نکرده اعتراف کرده بود؛ اینکه سرپل مجاهدین بوده، بیانیهها را مینوشته، خط میداده..
من بعدها تبرئه شدم. میم پنج سال حکم گرفت، سال ۸۸ وقتی از ایران میرفت ۲۵ ساله بود. و بعد ۳-۴سال کمپ و آوارگی بالاخره رسید سویس.
مجبور شد زبانی غیر از انگلیسی یاد بگیرد و دوباره از نو درس بخواند.
حالا یک اقتصاددان لیبرال موفق است، دور از سیاست و هیاهو.. و البته دور از وطن!
حالا این پسر، علی یونسی من را یاد میم میاندازد..
وقتی حق دادرسی عادلانه و امکان دسترسی به وکیل مستقل وجود ندارد، وقتی بخشی از ماموریت دستگاه امنیتی ساختن و اجرای سناریوهای سیاسیست، و وقتی اعتراف اجباری اینقدر شایع است، نمیدانم با کدام آبرو و اعتبار اتهام میزنند..؟!
Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوستهی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085