سایت خبری تحلیلی کلمهhidden pichidden pichidden pichidden pichidden pic

رنج حبس و حصر یاران

چکیده :کاش این عید بزرگ که از بزرگترین اعیاد مسلمانان است با شادی دل همه شهروندان مسلمان و غیرمسلمان این دیار جشن گرفته می‌شد. کاش دعای اللهم رد کل غریب و اللهم فک کل اسیر را همراه با نماز عید مستجاب می‌دیدیم. کاش الگوی سعه صدر و رحمت و رأفت اسلامی می‌شدیم برای جهان داعش‌زده امروز. کاش عیدمان با نزدیکی دل‌ها و زدودن کینه و نفرت‌ها عید می‌شد. کاش فردا عید شود و عید باشد برای همه. ...


کلمه – فخرالسادات محتشمی‌پور:

دارد می آید، همین نزدیکی است، همین چند قدمی…

عید فطر را می گویم. دارد از راه می رسد درست در پایان یک ماه روزه داری بندگان مومن خدا در رمضان المبارک.

فرداست که باز بخوانیم عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت. صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت.

این هشتمین ماه روزه است که می آید و می رود اما مهم ترین تفاوتش با ۷ سال گذشته و ۷ رمضان پیشین آن است که این ماه با حضور «ماه ما» قرین بوده است!

درست یک ماه پیش بود در بامداد پانزده خرداد پرشتاب و هیجان زده نوشتم: یار آمد و یار آمد و … و حالا در عصرگاه پانزده تیر می نویسم: چه خوش رمضانی بر ما گذشت با حضور یار در خانه و چه شکرانه ها دارد این حضور…

می‌گویند نوشتن ملاقات‌نامه ها که قطع شده دلتنگ می‌شویم کاش ما را که در تمام اندوه نبودن «همسرجان» شما شریک و سهیم بودیم در احساسات خوش بودن و مصاحبتش نیز شریک کنی. راست می‌گویند این شرط دوستی است که در غم و شادی هم شریک باشیم اما راستش را بخواهید غمی در گوشه دل ما هنوز آشیانه دارد و آن هم غم هجران دوستانی است که هنوز در میان دیوارهای بلند اوین محصورند و غم هجران عزیزانی که در میان خانه‌شان در حصارند!

از خدا که پنهان نیست از شما چرا پنهان باشد، هر نگاهی که به چهره همسرجان می‌اندازم همانطور که رنج‌های ۷ ساله به یادم می‌آید، رنج دوری و حبس و حصر یاران بغض می‌شود و می‌نشیند در گلو و داغی اشک می‌ماند بر گونه‌ها وانگاه باید روی برگردانم و سرم را به کاری بیهوده گرم کنم تا شرنگ غم را بر جان همسرجانم ننشانم اما او زبان نشانه را نیک می‌داند و چه زود ردّ اندوه می‌نشیند بر رخسارش و هر دو آه می‌کشیم…

و عجبا که این غم و شادی یار دیرین و وفادارند و جدایی‌شان ممکن نیست. من شرط بندگی را در شکرانه نعمت‌ها به جای آوردن می‌دانم و همه تلاشم این است که مبادا ذره ای ناشکری و قدرناشناسی نسبت به نظر لطف الهی و مهربانی و محبت های بندگانش روا دارم. همه تلاشم را می کنم اما میزان توفیق را او خود می داند که کارنامه عمل بندگان را در دست دارد.

باری یار در خانه است و ما هنوز میزبان بهترین‌هایی هستیم که رنج سفر را در همین ماه روزه بر خویشتن هموار کرده می‌آیند و سلامی می‌دهند و ادب می‌کنند و ما را شرمسار می‌کنند و زبان روزه بازمی‌گردند به دیارشان. یارانی که برای ما مهربانی و قدرشناسی هدیه می‌آورند و دل خوشی و نشاط و سرمستی به سوغات می‌برند. این روزها فضای خانه و کوی ما آنقدر مثبت است که دیگر نیازی به بالا بردن تابلوی «با لبخند وارد شوید» نداریم. لبخند و شور و سرور میهمان شب و روز خانه ماست که همیشه خوف دارم شرط و آداب خوب میزبانی کردن ندانم و به جای نیاورم. تمام شب های این ماه را جز سه چهار شب میهمان دوستان نازنین بوده ایم و چند شبی هم میهمان اقوام عزیزمان.

در هر افطار در جمع یاران و بزرگانی بوده ایم که با لطفشان ما را نواخته اند. و چشمان مهربانشان با شوق ما را، من و همسرجان را، در کنار هم و در کنار عزیز دخترمان پاییده است و زبان شان به شکر و دعا باز شده است. از آن سه چهار شب شب هایی را خود میزبانی میهمانان ضیافت الهی را کرده ایم و شبی را دعوت کارگردان موفق و محترم تئاتر جناب رحمانیان و همسر عزیزشان مهتاب خانوم نصیرپور را اجابت کردیم و برای تماشای نمایش مراسم ضربت خوردن به تئاتر شهر رفتیم. همه این سال ها که تنها یا با فاطمه جان برای تماشای نمایش های خوب شهر می رفتیم دلتنگی بیش از همیشه به دلم راه می یافت زیرا می دانستم همسرجان هنر دوست و هنر پرورم در بند تنهایی اش از این جهت به حال ما غبطه می خورد. اما حضورم در این میعادگاه های هنری نه فقط برای حظّ بردن از هنرنمایی هم وطنانم، هنرمندان پیش‌کسوت و جوان، بود بلکه می‌خواستم به نیابت از همسرجان هنر را روا داشته و جایگاه هنرمند را پاس دارم. تقدیم برخی از نمایش‌ها به من در طول این سال‌ها بنا به لطف و قدرشناسی کارگردانان و هنرمندان متعهد و مردمی کشورمان بود و تقدیم نمایشی که دیدیم به همسرجان تقدیر از ارزش هایی بود که همه ما به آن ایمان و اعتقاد داریم و پای بندیم.

ما همیشه هنرمندان کشورمان را ستوده‌ایم از آن رو که گاهی از سیاست‌مداران بهتر و عمیق‌تر شرایط سیاسی کشور را دریافته‌اند و از تشکل ها و کنشگران سیاسی بهتر و مناسب تر عمل کرده اند. و چه اندوهی بر دلمان نشست دیشب وقتی که سرخوش از خلق یکی از بهترین صحنه های زندگی مان در شب تولد دخترمان، خبر دردناک درگذشت کارگردان بزرگ کشورمان عباس کیارستمی را خواندیم. و عجبا که این غم و شادی یار دیرین و وفادارند و جدایی شان ممکن نیست…

دیشب پس از ۷ سال پر رنج دخترم توانست تولدش را در کنار پدر جشن بگیرد می دانم که بخشی از دل مهربان او هم در حوالی اوین که ریحانه و بهاره و مادر علی و کیانا را در حبس دارد، جا مانده است اما نشئگی حضور ارجمند پدر در جمع صمیمی دوستان او را به آسمان برد و مرا شیفته تماشای صحنه در آغوش گرفتن پدر و فرزند کرد. من این صحنه را زیاد دیده ام و با دیدنش زیاد گریسته ام و سال هاست که منتظر تکرار آن با حضور دردانه دور از وطنمان هستم. اما چه کنم که در اوج لذت و سرشاری از نعمت یادم از آغوش تهی از فرزندان نرگس محمدی خالی نماند و یاد اعتصاب غذایی که تن رنجور این مادر را رنجورتر می کند. چه خواسته ساده و ابتدایی ای دارد این مادر دربند زنان اوین: شنیدن صدای فرزندانش. و چه خواسته ساده و بدیهی داشتم من در روزهای اعتصاب غذا در دو الف: دیدار همسرجان! من با آزادی به خواسته‌ام رسیدم: به ملاقات‌های کابینی! و کاش نرگس زودتر آزاد شود و آغوش مادرانه‌اش بار دیگر عطر تن فرزندانش را تجربه کند. کاش بماند و بپاید و مادرانه‌هایش را مانند عطر خوش گندم در فضای شهر بپراکند برای همه علی و کیاناهای آسیب‌دیده از رنج دوران. و برای همه آدم‌هایی که از احساس و عاطفه تهی شده‌اند و از عشق و از ایمان…

دارد می‌آید، همین نزدیکی است، همین چند قدمی… عید فطر را می‌گویم. کاش این عید بزرگ که از بزرگترین اعیاد مسلمانان است با شادی دل همه شهروندان مسلمان و غیرمسلمان این دیار جشن گرفته می‌شد. کاش دعای اللهم رد کل غریب و اللهم فک کل اسیر را همراه با نماز عید مستجاب می‌دیدیم. کاش الگوی سعه صدر و رحمت و رأفت اسلامی می‌شدیم برای جهان داعش‌زده امروز. کاش…

کاش عیدمان با نزدیکی دل‌ها و زدودن کینه و نفرت‌ها عید می‌شد. کاش فردا عید شود و عید باشد برای همه.



Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوسته‌ی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.