سایت خبری تحلیلی کلمهhidden pichidden pichidden pichidden pichidden pic
  • صفحه اصلی
  • » زینب کبری(س) و مدیریت قیام بعد از عاشورا...

زینب کبری(س) و مدیریت قیام بعد از عاشورا

چکیده : اگر هدف امام حسن از این قیام جلوگیری از تسلط یزید بن معاویه بر امت اسلامی بود، زینب کبری بعد از عاشورا همین هدف را دنبال کرد و زمینه های سقوط یزید را فراهم ساخت. زمان زیادی نگذشت که قیام های کوفیان بر ضد حکومت اموی یکی پس از دیگری آغاز شد...


سید جواد ورعی

یکی از مقاطع مهم قیام حسینی، مقطع بعد از شهادت امام حسین(ع) است که شاید از جهاتی مهم تر از مقطع تا روز عاشوراست. چون حکومت جائری که حاضر است برای بقای خودش جنایتی مثل حادثه کربلا را مرتکب شود، حتما به کشتن فرزند پیغمبر و یارانش در کربلا و بدنامی ابدی در تاریخ را برای خود  اکتفا نکرده و به دنبال تحریف این حرکت سیاسی و اجتماعی است. بعد از کشتن شخص امام و یارانش به دنبال تحریف شخصیت امام و قیام او بر می آید. تاریخ بعد از عاشورا نشان می دهد که آوردن اهل بیت چه حکمتی داشته است.

به رغم سفارش های افراد متعددی از رجال و شخصیت های آن روز مبنی بر همراه نبردن زنان و کودکان، امام اصرار داشت تا آنان را به همراه خود ببرد. ظواهر امر تحلیل کسانی را تأیید می کرد که مخالف بردن زنان و کودکان بودند، اما امام از آینده ای خبر داشت که آنان بی خبر بودند. از عزم دولت جائر اموی بر تحریف قیام آن حضرت و ضرورت حضور کسانی که از عهده خنثی کردن این نقشه شوم برآیند. امام می دانست که از عصر عاشورا مأموریتی آغاز خواهد شد که جز از زینب کبری و امام سجاد بر نمی آید،‌ لذا بر بردن اهل بیت خود اصرار ورزید.

حق و تکلیف براندازی دولت جائر

سیاستی که از سوی ابن زیاد و یزید دنبال می شد، نشان می دهد که حقیقتاً قصد داشتند تا «قیام مقدس حسینی» را «بغی بر علیه حکومت مشروع» قلمداد کرده و «فرزند پیغمبر» را یک «شورشی بر علیه امیرمؤمنان» معرفی نمایند.

امام هم بر اساس «تعالیم دینی» و هم بر اساس «اصول مقبول عصر جاهلیت» حق داشت بر ضد دولت جائر اموی قیام کند. بنا بر مبانی فقه شیعه نه تنها حق قیام و انقلاب، بلکه قیام و براندازی دولت جائر تکلیف شهروندان است. این تکلیف از مسلمات فقه شیعه است. اگر در شرایطی مصلحت اهمّی اقتضا کند که حکومت نامشروع تحمل شود،‌ حکم ثانوی است، و گرنه حکم اولی همان تکلیف قیام و براندازی است. سید الشهدا(ع) هم در طول قیام مبانی قیام خود را در تاریخ ثبت کرده است. از رسول خدا نقل کردند که «من رأی سلطانا جائرا، مستحلا لحرام الله، مستأثراً لفیء الله، کان حقاً علی الله ان یدخله مدخله»

قیام بر علیه حکومتی که قبول آن به معنای پذیرش بدعت بزرگ «سلطنت موروثی» بجای «خلافت اسلامی» بود، تکلیف امام حسین بود. زیرا به فرموده امام ایشان برای انجام این تکلیف از دیگران شایسته تر بودند. کسانی که نقش هدایت جامعه را برعهده دارند، دارای مقام و موقعیت اجتماعی هستند، در مبارزه با انحرافها تکلیف مضاعفی دارند. خداوند نعمت مقام و موقعیت اجتماعی و نفوذ کلمه در میان مردم را بی جهات و بدون مسئولیت به کسی نداده است.

بنابر مبانی اهل سنت هم زمامدار باید شرایطی داشته باشد و مقید به رعایت کتاب و سنت باشد. بنا بر این مبنا هم امام حق داشت برای براندازی دولت یزید قیام کند.

افزون بر آن، بر اساس تعهدی هم که معاویه در قرارداد صلح با امام مجتبی سپرده بود که برای خود جانشینی تعیین نکند و خلافت بعد از او حق حسین بن علی است، حکومت یزید فاقد مشروعیت بود. بر اساس این مبنای پذیرفته شده در میان همه ملل عالم، حتی جاهلیت قبل از اسلام امام حق داشت با یزید بیعت نکند و برای براندازی او تلاش کند. به قول علامه طباطبائی قرآن نسبت به دو مسئله حساسیت مضاعف دارد: یکی شرک به خدا و دیگری پیمان شکنی.

نکته مهم این بود که امام به رغم انجام وظیفه خویش و قیام بر علیه دولت جائر اموی، در اندیشه به ثمر نشستن قیام اش بود،‌ می دانست که به نتیجه رسیدن قیام در گرو نقش آفرینی خواهر و فرزندش بعد از شهادت اوست.

شواهد و قرائن نشان می داد که دولت جائر اموی به دنبال تحریف واقعیت بود و دست کم این سه محور را دنبال می کند:

–اولا، قیام امام را بغی می خواند تا بدین وسیله دولت خود را مشروع جلوه دهد.

–ثانیا، امام را به ایجاد تفرقه در امت اسلامی متهم می کند.

برخی از فرستادگان دولت با صراحت به امام گفتند: از خدا بترس و در امت اسلامی تفرقه ایجاد نکن. امویان به دنبال وحدتی گورستانی بودند تا کسی جرأت نفس کشیدن نداشته باشد. اما نمی توانست وحدتی که به نابودی دین و دیانت منتهی می شود را تحمل کند. فرمود: «و علی الاسلام السلام، اذ قد بلیت الامّه براعٍ مثل یزید» لذا به این اتهام اعتنایی نکرد. از نظر امام وحدتی مطلوب است که در پرتو آن ارزشهای انسانی و اسلامی احیا شود.

–ثالثا، جنایت و پیروزی ظاهری خود را بر امام دلیل حقانیت خود می شمرد و آن را تبلیغ می کند.

قیام حسینی تا روز عاشورا به درستی هدایت شد ولی بعد از شهادت امام کسی باید باشد تا این قیام را تا وصول به نتیجه مدیریت و هدایت کند. زینب کبری و امام سجاد دقیقاً با گفتار و رفتار خود این قیام را مدیریت و هدایت کرده و به مقابله با این سیاست خباثت آمیز پرداختند که به تناسب موضوع جلسه مروری بر مواضع حضرت زینب(س) خواهیم داشت.

کربلا

مرثیه سرایی بر بالین برادر و تحریک احساسات مردم

نقش زینب کبری از عصر عاشورا آغاز شد. به هنگام کشتن امام حسین(ع) در گودی قتلگاه فریاد زد: ابن سعد! حسین پسر پیغمبر را می کشند و تو تماشا می کنی؟! سپس فریاد زد: «اما فیکم مسلم؛ آیا در میان شما مسلمانی نیست؟!» سپس بر بالین برادر حاضر شد و با سخنان خود حتی دشمن را به گریه واداشت. خطاب به مدینه و رسول خدا عرض کرد:

یا محمداه! یا محمداه! صلّى علیک ملائکه السماء، هذا الحسین بالعراء، مرمّل بالدماء، مقطّع الاعضاء، یا محمداه! و بناتک سبایا، و ذریّتک مقتله تسغى علیها الصّبا! فأبکت و اللّه کل عدوّ و صدیق! (وقعه الطف، ص۲۶۰)

اخبار از آینده ای نوید بخش در فضای نومیدی

در روز یازدهم که از کنار کشتگان عبور کردند، و همگان بر بالین عزیزانشان نشسته و درد دل می کردند، زینب(س) متوجه برادرزاده عزیزش امام سجاد شد که به خاطر بیماری پاهایش را روی مرکب بسته بودند تا به پایین سقوط نکند و نتوانسته بود از مرکب پایین بیاید، و با نگرانی گفت: «مالی اراک تجود بنفسک یا بقیّه جدّی و ابی و اخوتی؛ ای یادگار جدم و پدرم و برادرانم، چرا با جان خویش بازی می کنی!؟»

فرمود: «چگونه بی تاب نباشم در حالی که با چشم خود سرور خود و برادران و عموها و عموزادگان خود را می بینم که بدنهایشان به خون آغشته شده، و روی زمین افتاده و لباسهایشان از تنشان خارج شده و کسی نیست آنان را کفن کرده و دفن نمایند؟»

زینب کبری ضمن دلداری با فرزند برادر سخنانی را به نقل از امّ ایمن از رسول خدا بر زبان راند که چهار نکته مهم در آن دیده می شود:

ـ این حادثه عهد و پیمان رسول خدا با جد و پدر و عمویت

«فَوَ اللَّهِ إِنَّ ذَلِکَ لَعَهْدٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص)‏إِلَى جَدِّکَ وَ أَبِیکَ وَ عَمِّکَ»

–عهد و پیمان با گروهی از امت برای کفن و دفن شهدای کربلا
«وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ المیثاق أُنَاسٍ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّهِ لَا تَعْرِفُهُمْ فَرَاعِنَهُ هَذِهِ الْأُمَّهِ وَ هُمْ مَعْرُوفُونَ فِی أَهْلِ السَّمَاوَاتِ أَنَّهُمْ یَجْمَعُونَ هَذِهِ الْأَعْضَاءَ الْمُتَفَرِّقَهَ فَیُوَارُونَهَا وَ هَذِهِ الْجُسُومَ الْمُضَرَّجَهَ»

ـ  برپا ساختن نشانه ای بر قبر سید الشهداء و بقای آن تا روز قیامت

«یَنْصِبُونَ لِهَذَا الطَّفِّ عَلَماً لِقَبْرِ أَبِیکَ سَیِّدِ الشُّهَدَاءِ لَا یَدْرُسُ أَثَرُهُ وَ لَا یَعْفُو رَسْمُهُ عَلَى کُرُورِ اللَّیَالِی وَ الْأَیَّامِ»

–تلاش پیشوایان کفر و گمراهان برای محو آثار کربلا ولی روز به روز آشکارتر می شود.

«لَیَجْتَهِدَنَّ أَئِمَّهُ الْکُفْرِ وَ أَشْیَاعُ الضَّلَالَهِ فِی مَحْوِهِ وَ تَطْمِیسِهِ فَلَا یَزْدَادُ أَثَرُهُ إِلَّا ظُهُوراً وَ أَمْرُهُ إِلَّا عُلُوّاً» (کامل الزیارات، ۲۶۲)

ما امروز تحقق این نوید را مشاهده می کنیم. میلیونها انسان عاشق بر گرد مرقد مطهر سید الشهدا در کربلا می چرخند.

کوفه

هنگامی که اهل بیت را وارد شهر کوفه کردن، وضعیت رقت بار آنان موجب شد تا مردم بگریند. امام سجاد فرمود: مگر چه کسانی ما را کشتند که اینان گریه می کنند؟!

زینب کبری در هیاهوی کوبیدن طبل پیروزی در دروازه شهر دستور سکوت داد و از فرصت استفاده کرده و به رغم مصیبت های فراوانی که دیده بود، با ابهتی مثال زدنی به ایراد سخن پرداخت. به قول راوى: «وَ لَمْ ارَ وَ اللَّهِ خَفِرَهً قَطُّ انْطَقَ مِنْها؛ به خدا سوگند زنی باحیاتر و ناطق تر از او ندیده ام.»

رئوس سخنرانی زینب کبری(س): (بعد از حمد و سپاس خدا)

سخنرانی حضرت دارای چند محور اساسی بود:

–سرزنش کوفیان به خاطر حیله گری، بی وفایی و پیمان شکنی

«یَا أَهْلَ الْکُوفَهِ یَا أَهْلَ الْخَتْلِ‏ وَ الْغَدْرِ وَ الْخَذْلِ أَلَا فَلَا رَقَأَتِ الْعَبْرَهُ وَ لَا هَدَأَتِ الزَّفْرَهُ إِنَّمَا مَثَلُکُمْ کَمَثَلِ الَّتِی‏ نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّهٍ أَنْکاثاً تَتَّخِذُونَ أَیْمانَکُمْ دَخَلًا بَیْنَکُمْ‏»

–وعید ذلت و خواری در دنیا و عذاب الهی در آخرت

«أَلَا بِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ وَ فِی الْعَذَابِ أَنْتُمْ خَالِدُونَ أَ تَبْکُونَ أَخِی أَجَلْ وَ اللَّهِ فَابْکُوا فَإِنَّکُمْ أَحْرَى بِالْبُکَاءِ فَابْکُوا کَثِیراً وَ اضْحَکُوا قَلِیلًا فَقَدْ أَبْلَیْتُمْ بِعَارِهَا وَ مَنَیْتُمْ بِشَنَارِهَا وَ لَنْ تَرْحَضُوهَا أَبَداً وَ أَنَّى تَرْحَضُونَ»

در ذلت کوفیان همین بس که امیرانی جنایتکار بر آنان مسلط شدند که یکی از آنان حجاج بن یوسف ثقفی بود که در باره اش گفته اند: «اگر همه ملتها جنایتکاران خود را در یک مسابقه حاضر کنند و ما حَجّاج را در این مسابقه حاضر کنیم، پیروزیم.»

–یادآوری جایگاه امام حسین(ع) و عظمت جنایت به خاطر قتل کسی که

–نواده خاتم پیغمبران

-معدن رسالت

–سید جوانان بهشت

–سنگر شما در جنگ

–پناه حزب و دسته شما

–مایه آرامش و مرهم زخم تان در صلح

–مرجع و مشعل هدایت در اختلافات و نزاعها  بود.

«قُتِلَ سَلِیلُ خَاتَمِ النُّبُوَّهِ وَ مَعْدِنِ الرِّسَالَهِ وَ سَیِّدُ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّهِ وَ مَلَاذُ حَرْبِکُمْ وَ مَعَاذُ حِزْبِکُمْ وَ مَقَرُّ سِلْمِکُمْ وَ آسِی کَلْمِکُمْ‏ وَ مَفْزَعُ نَازِلَتِکُمْ وَ الْمَرْجِعُ إِلَیْهِ عِنْدَ مُقَاتَلَتِکُمْ وَ مَدَرَهُ حُجَجِکُمْ وَ مَنَارُ مَحَجَّتِکُمْ»

– زیان در این معامله و گرفتار شدن در خشم الهی

«أَلَا سَاءَ مَا قَدَّمَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ وَ سَاءَ مَا تَزِرُونَ لِیَوْمِ بَعْثِکُمُ فَتَعْساً تَعْساً وَ نَکْساً نَکْساً لَقَدْ خَابَ السَّعْیُ وَ تَبَّتِ الْأَیْدِی وَ خَسِرَتِ الصَّفْقَهُ وَ بُؤْتُمْ‏ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ ضُرِبَتْ عَلَیْکُمُ الذِّلَّهُ وَ الْمَسْکَنَهُ أَ تَدْرُونَ وَیْلَکُمْ أَیَّ کَبِدٍ لِمُحَمَّدٍ ص فَرَثْتُمْ وَ أَیَّ عَهْدٍ نَکَثْتُمْ وَ أَیَّ کَرِیمَهٍ لَهُ أَبْرَزْتُمْ وَ أَیَّ حُرْمَهٍ لَهُ هَتَکْتُمْ وَ أَیَّ دَمٍ لَهُ سَفَکْتُمْ‏ لَقَدْ جِئْتُمْ شَیْئاً إِدًّا تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ‏وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا»

–فریب نخوردن به خاطر مهلتی که داده شده اند، زیرا خداوند در کمینگاه شان است.

«فَلَا یَسْتَخِفَّنَّکُمُ الْمَهَلُ فَإِنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَا یَحْفِزُهُ الْبِدَارُ وَ لَا یُخْشَى عَلَیْهِ فَوْتُ النَّارِ کَلَّا إِنَّ رَبَّکَ‏ لَنَا وَ لَهُمْ‏ لَبِالْمِرْصادِ

می توانم نتیجه این سخنرانی را در دو جمله خلاصه کنم:

یکم، بهره برداری سیاسی از فرصت پیش آمده برای معرفی امام و ماهیت قیام از یک سو و جنایت بنی امیه از سوی دیگر.

دوم، نهیب زدن به مردم و بیدار کردن دلهای خفته و زدن جرقه قیام کوفیان بر علیه دولت جائر اموی.

اگر هدف امام حسن از این قیام جلوگیری از تسلط یزید بن معاویه بر امت اسلامی بود، زینب کبری بعد از عاشورا همین هدف را دنبال کرد و زمینه های سقوط یزید را فراهم ساخت. زمان زیادی نگذشت که قیام های کوفیان بر ضد حکومت اموی یکی پس از دیگری آغاز شد.

در مجلس عبیدالله

دومین فرصت در مجلس عبیدالله بن زیاد در دارالاماره کوفه به وجود آمد. زینب کبری(س) با اطرافیان و بی اعتنا به عبیدالله، امیر کوفه (بنا بر این که تعبیر تاریخ متکبّره باشد) یا با لباسهای مندرس و به صورت ناشناخته‌ (با بر این که تعبیر متنکّره باشد.) وارد مجلس شد و توجه ابن زیاد را جلب کرد و زخم زبان های او را در پی داشت. گفت: «الحمدلله الذی فضحکم و قتلکم و اکذب احدوثتکم؛ سپاس خدای را که شما را رسوا کرد و کشت و دروغ هایتان را آشکار کرد.»

آنچه را به عنوان سیاست امویان اشاره کردم، با صراحت در گفته ابن زیاد نمایان است. کشتند و مرتکب جنایت شدن، اکنون قصد داشتند که آن را دلیل بر حقانیت خود معرفی کنند که با عکس العمل زینب کبری روبرو شدند. حضرت زینب با شجاعت وصف ناپذیر ـ و به قول دکتر عایشه بنت الشاطی که در باره زینب کبری کتابی نوشته و نامش را  «بطله کربلا» گذاشته ـ پاسخ داد:

الحمدلله الذی اکرمنا بنبیّه محمد و طهّرنا من الرّجس تطهیرا، انّما یفتضح الفاسق و یکذب الفاجر و هم غیرنا و الحمدلله؛ سپاس خداوندی را که به خاطر پیامبرش محمد به ما کرامت بخشید و از هر گونه پلیدی پاک کرد، تنها فاسق است که رسوا می شود و فاجر دروغ می گوید، و خدا را سپاس که اینان غیر ما هستند.»

ابن زیاد که از این طریق راه بجایی نبرد، بار دیگر گفت: «کیف رأیت صنع الله باخیک؟؛ رفتار خداوند را با برادرت چگونه دیدی؟» باز هم همان خط را تعقیب می کند ولی زینب پاسخی داد که حیرت همگان را برانگیخت. فرمود:

-ما رأیت الا جمیلا، هولاء قوم کتب الله علیهم القتل فبرزوا الی مضاجعهم، و سیجمع الله بینک و بینهم فتُحاجُّ و تُخاصَم، فانظُر لِمَن یکونُ الفَلج یومئذ؟ هبلتک امّک یابن مرجانه؛ جز زیبایی ندیدم، آنان گروهی بودند که خداوند شهادت در راه خودش را مقدر کرده بود و به جایگاه خویش پر کشیدند، و خدا به زودی تو و آنان را یک جا جمع کرده و تو را بازخواست خواهد کرد، آن روز خواهی دید که چه کسی پیروز است؟ ای پسر مرجانه مادریت به عزایت بنشیند. (لهوف، ترجمه احمد فهری، ص ۱۶۱)

شجاعت زینب در رویارویی با ابن زیاد و مخاطب ساختن وی به «ابن مرجانه» که او را به یاد مادر بدکاره اش می انداخت و خوش نداشت کسی او را به نام وی مخاطب سازد، باعث خشم و غضب او شد و دستور قتل زینب را صادر کرد. اما اطرافیان به او یادآور شدند که با زنی که این همه مصیبت دیده محاجه نکن. بر خود مسلط شد و ادامه نداد. اینکه گفتگوی عبیدالله با حضرت زینب به این نقطه رسید نشانه شکست قطعی امیر کوفه در برابر زینب بود. اینجا بود که به گفتگو با امام سجاد رو آورد تا شاید بتواند راه فراری از این مخمصه برای خود بیابد.

در پاسخهای زینب کبری به ابن زیاد دو نکته حائز اهمیت وجود دارد:

نخست، پاسخ قاطع به ابن زیاد و برملا کردن نیرنگ او در مقدس و بر حق جلوه دادن جنایت خویش

و دوم، نگاه به حادثه کربلا از دو زاویه، از زاویه استناد حادثه به خدای متعال که جز زیبایی نبود، شهادت در راه خدا، و نگاه از زاویه استناد حادثه به امویان که جنایتی هولناک بود.

شــــــــام

مقطع دیگری که باید مدیریت سیاسی قیام کربلا را در گفتار و رفتار زینب کبری پی گرفت و زوایای آن را تحلیل کرد، سرزمین شام و در دربار سلطنتی یزید بن معاویه است. در شام،‌ مرکز خلافت و سلطنت امویان به گمان خود جشن پیروزی بپا کرده بودند و منتظر ورود اسیران جنگ بودند. کاروان اسرای کربلا دوم ماه صفر وارد شام شدند یعنی بیش از بیست روز از حادثه عاشورا گذشته و رنجها و مشقتها، دردها و مصیبتها، طعن ها و زخم زبانها شنیده و اینک با وضعیتی رقت بار وارد چنین محیطی شده اند. روح بلند و شجاعتی مثل زینب و امام سجاد لازم دارد تا اوضاع را دگرگون کند.

در دربار  سلطنتی یزید
وقتی اسیران را وارد مجلس یزید کردند، یکی از اطرافیان از یزید خواست تا دختر امام حسین را که البته نمی دانست کیست، به عنوان کنیزی به او ببخشد. این درخواست جسارت آمیز بهانه ای شد تا زینب کبری بخروشد و مجلس بزم یزید به مجلس محاکمه او تبدیل گردد. فرمود:-  کذبت- و اللّه- و لؤمت! ما ذلک لک و لا له؛ به خدا قسم دروغ گفتی و خود را پست و خوار کردی، نه تو چنین حقی داری و نه او.

این سخن بر یزید گران آمد و عصبانی شد و فوری عکس العمل نشان داد و گفت: «به خدا تو دروغ گفتی، من می توانم و اگر بخواهم، انجام می دهم.» زینب کبری پاسخ داد:

– کلّا و اللّه، ما جعل اللّه ذلک لک إلا أن تخرج من ملّتنا و تدین بغیر دیننا؛ به خدا قسم، هرگز نمی توانی، خداوند چنین حقی به تو نداده مگر این که از دین اسلام خارج شوی و به دین دیگری درآیی.»

یزید از این سخن به شدت برآشفت و گفت: «چگونه جرأت می کنی با من چنین سخن بگویی؟! پدر و برادر تو از دین خارج شدند.» لابد مقصودش از اینکه برادر تو از دین خارج شد، این بود که بر علیه خلیفه مسلمین قیام کرد و باغی است. که البته حتی بغی بر علیه خلیفه مشروع مسلمین هم موجب خروج از دین نمی شود. اما معلوم نیست مقصودش از اینکه پدرت از دین خارج شد، چه بود. چون اگر معیار کفر بغی باشد، معاویه که بر علیه خلیفه مشروع اسلامی خروج کرد و جنگ صفین را به راه انداخت، باید از دین خارج شده باشد، نه علی (ع). به هر حال زینب کبری بدون آنکه از این درشتگویی خلیفه هراسی به خود راه دهد، فرمود:

– بدین اللّه و دین أبی و أخی و جدّی اهتدیت أنت و أبوک و جدّک؛ تو و پدرت و جدت به وسیله دین خدا و دین برادر و پدر و جد من هدایت شدید.

بار دیگر یزید با عصبانیت که نشانه شکست و خفت در برابر زینب کبری بود، گفت: ای دشمن خدا! دروغ گفتی. زینب که شکست قطعی یزید را مشاهده کرد، فرمود:

–  أنت أمیر مسلّط تشتم ظالما تقهر بسلطانک؛ فعلا که تو فرمانروای مسلطی به ستم به ما دشنام می دهی، به سبب قدرت خود بر ما چیره شده ای. یعنی فعلا قدرت دست توست و مست قدرتی و می توانی دشنام دهی. (وقعه الطف، ص۲۷۲)

یزید در برابر این منطق حرفی برای گفتن نداشت،‌ لذا سکوت کرد. منطقی که طبل رسوایی یزید را در همان مجلس به صدا درآورد. مردی که سبب این مشاجره میان یزید و زینب کبری شده بود، پرسید: یزید برای چه اگر این دختر را به من ببخشی از دین خارج می شوی؟ مگر اینان چه کسانی هستند؟ وقتی فهمید آنان اهل بیت پیغمبرند، یزید را لعن و نفرین کرد که تو به ما دروغ گفتی که اسیران رومی اند. یزید که از شدت خشم به خود می پیچید و این شکست را نتیجه درخواست آن مرد می دانست،‌دستور قتل او را صادر کرد.

خشم او سبب شد تا با چوبی که در دست داشت به سر مقدس سیدالشهداء که در مقابلش نهاده بودند، جسارت کند. این رفتار شنیع اعتراض ابو برزه اسلمی را برانگیخت. این رفتار بار دیگر زمینه را برای زینب کبری فراهم کرد تا با فریاد تظلم خواهی خود مجلس بزم یزید را بر هم زند. فریاد زد:

– یا حسیناه، یا حبیب الله، یابن مکه و منی، یابن فاطمه الزهراء سیده نساء العالمین، یابن بنت المصطفی

سپس برخاست و خطابه ای ایراد کرد که نتیجه اش رسوایی و پشیمانی یزید از کرده خود شد و مسئولیت حادثه ای را که در ابتدای مجلس با خواندن اشعاری «انتقام گرفتن از خاندان هاشم» معرفی کرده بود، بر عهده ابن زیاد نهاد و به لعن و نفرین او پرداخت. سخنان زینب کبری در چند محور خلاصه می شود که مجموعه آنها به خنثی شدن سیاست خطرناک دولت جائر اموی در تحریف نهضت عاشورا و به مسلخ بردن این قیام مقدس بود، منتهی شد.

رئوس سخنرانی زینب کبری در کاخ با شکوه و جلال یزید:

– هشدار به یزید که پیروزی ظاهری دلیل حقانیت نیست،

«أَ ظَنَنْتَ یَا یَزِیدُ حَیْثُ أَخَذْتَ عَلَیْنَا أَقْطَارَ الْأَرْضِ وَ آفَاقَ السَّمَاءِ فَأَصْبَحْنَا نُسَاقُ کَمَا تُسَاقُ الْأُسَرَاءُ أَنَّ بِنَا هَوَاناً عَلَیْهِ وَ بِکَ عَلَیْهِ کَرَامَهً وَ أَنَّ ذَلِکَ لِعِظَمِ خَطَرکَ عِنْدَهُ فَشَمَخْتَ بِأَنْفِکَ وَ نَظَرْتَ فِی عِطْفِکَ جَذْلَانَ مَسْرُوراً حَیْثُ رَأَیْتَ الدُّنْیَا لَکَ مُسْتَوْثِقَهً وَ الْأُمُورَ مُتَّسِقَهً وَ حِینَ صَفَا لَکَ مُلْکُنَا وَ سُلْطَانُنَا فَمَهْلًا مَهْلًا أَ نَسِیتَ قَوْلَ اللَّهِ تَعَالَى‏ «وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ‏»؛‌ ای یزید آیا گمان می کنی که زمین و آسمان را بر ما تنگ کرده ای، و ما را به اسارت در شهرها می گردانی و ما نزد خدا خوار شده ایم و تو گرامی و عزیز؟! و آن را به خاطر مقامی می دانی که نزد خدا داری؟! و به همین جهت باد به دماغت افکنده ای و با غرور و نخوت با دیگران رفتار می کنی و از این که دنیا بر وفق مراد توست، و امور به میل تو پیش رفته و راه پادشاهی ات هموار گشته، شادمانی؟! اندکی آهسته تر، مگر گفتار خدای متعال در قرآن را فراموش کرده ای که فرمود: آنان که کافر شدند،‌گمان نکنند مهلتی که به آنان داده ایم به نفع ایشان است، بلکه به آنان مهلت داده ایم که بر گناه خویش بیافزایند و عذابی خوارکننده در پیش دارند.»

ـ محاکمه وی به خاطر رفتار با خاندان پیغمبر

أَمِنَ الْعَدْلِ یَا ابْنَ الطُّلَقَاءِ تَخْدِیرُکَ حَرَائِرَکَ وَ إِمَاءَکَ وَ سَوْقُکَ بَنَاتِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) سَبَایَا قَدْ هَتَکْتَ سُتُورَهُنَّ وَ أَبْدَیْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ وَ یَسْتَشْرِفُهُنَّ أَهْلُ الْمَنَاهِلِ وَ الْمَنَاقِلِ وَ یَتَصَفَّحُ وُجُوهَهُنَّ الْقَرِیبُ وَ الْبَعِیدُ وَ الدَّنِیُّ وَ الشَّرِیفُ لَیْسَ مَعَهُنَّ مِنْ رِجَالِهِنَّ وَلِیٌّ وَ لَا مِنْ حُمَاتِهِنَّ حَمِیٌّ وَ کَیْفَ یُرْتَجَى مُرَاقَبَهُ مَنْ لَفَظَ فُوهُ أَکْبَادَ الْأَزْکِیَاءِ وَ نَبَتَ لَحْمُهُ مِنْ‏دِمَاءِ الشُّهَدَاءِ وَ کَیْفَ یَسْتَبْطِئُ فِی بُغْضِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ مَنْ نَظَرَ إِلَیْنَا بِالشَّنَفِ وَ الشَّنَئَانِ وَ الْإِحَنِ وَ الْأَضْغَانِ ؛ ای پسر آزادشدگان! آیا این عدالت است که زنان و کنیزان خود را پشت پرده جای داده و دختران رسول خدا را به اسارت گرفته و این سو و آن سو می کشی، و پرده حجابشان را بدری و سر و رویشان را بگشایی، و دشمنان آنان را از شهری به شهری ببرند و  فرومایگان چهره های آنان را بنگرند؟ نه مردی برای سرپرستی آنان باقی گذاشته ای و نه حمایت کننده ای دارند، چگونه می توان انتظار دلسوزی از کسی داشت که جگر پاکان را بجود و از دهان بیرون افکند و گوشتش از خون شهیدان اسلام روئیده باشد؟ چگونه چنین کسی در دشمنی با ما کوتاهی کند، کسی که همواره با بغض و کینه به ما نگریسته است؟!»

ـ وعید سرنوشت شوم یزید و کسی که او را بر گرده مسلمانان سوار کرد، و پیوستن به آباء و اجداد خود و پشیمانی و عذاب آخرت

«فَوَ اللَّهِ مَا فَرَیْتَ إِلَّا جِلْدَکَ وَ لَاحَزَزْتَ إِلَّا لَحْمَکَ وَ لَتَرِدَنَّ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ(ص) بِمَا تَحَمَّلْتَ مِنْ سَفْکِ دِمَاءِ ذُرِّیَّتِهِ وَ انْتَهَکْتَ مِنْ حُرْمَتِهِ فِی عِتْرَتِهِ وَ لُحْمَتِهِ حَیْثُ یَجْمَعُ اللَّهُ شَمْلَهُمْ وَ یَلُمُّ شَعَثَهُمْ وَ یَأْخُذُ بِحَقِّهِمْ … وَ سَیَعْلَمُ مَنْ سَوَّلَ لَکَ وَ مَکَّنَکَ مِنْ رِقَابِ الْمُسْلِمِینَ وَ أَیُّکُمْ‏ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضْعَفُ جُنْداً »

ـ اشاره به وارونگی روزگار و تحقیر یزید و حزب الشیطان خواندن بنی امیه

«وَ لَئِنْ جَرَّتْ عَلَیَّ الدَّوَاهِی مُخَاطَبَتَکَ إِنِّی لَأَسْتَصْغِرُ قَدْرَکَ وَ أَسْتَعْظِمُ تَقْرِیعَکَ وَ أَسْتَکْثِرُ تَوْبِیخَکَ لَکِنَّ الْعُیُونَ عبْرَى وَ الصُّدُورَ حَرَّى الَا فَالْعَجَبُ کُلُّ الْعَجَبِ لِقَتْلِ حِزْبِ اللَّهِ النُّجَبَاءِ بِحِزْبِ الشَّیْطَانِ الطُّلَقَاءِ؛ و اگر مصائب روزگار کار مرا بدینجا کشانده که ناچار شده ام با چون توئی سخن بگویم، با این حال قدر و منزلت تو را بسیار پست می دانم و تو را سرزنش و توبیخ می کنم، لکن چشم ها گریان و قلبها سوزان است از این مصیبت، شگفت است که حزب خدا به دست حزب شیطان و آزادشدگان کشته می شوند!»

ـ نوید پیروزی امام حسین در آینده تاریخ

«فَکِدْ کَیْدَکَ وَ اسْعَ سَعْیَکَ وَ نَاصِبْ جُهْدَکَ فَوَ اللَّهِ لَا تَمْحُو ذِکْرَنَا وَ لَا تُمِیتُ وَحْیَنَا وَ لَا تُدْرِکُ أَمَدَنَا وَ لَا تَرْحَضُ عَنْکَ عَارَهَا وَ هَلْ رَأْیُکَ إِلَّا فَنَدٌ وَ أَیَّامُکَ إِلَّا عَدَدٌ وَ جَمْعُکَ إِلَّا بَدَدٌ یَوْمَ یُنَادِی الْمُنَادِی‏ أَلا لَعْنَهُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ؛ اکنون هر نقشه ای داری به کار ببر، و از هیچ کوششی دریغ مکن، به خدا سوگند نمی توانی نام و نشان ما را محو کنی و سروش ما را بمیرانی، و به حد ما نتوانی رسید و ننگ این اعمال را نتوانی شست. بدان که رأی و تدبیرت سست و روزگارت اندک و جمعیتت رو به پراکندگی است. در آن روز منادی الهی ندا می دهد: لعنت خدا بر ستمکاران.» (لهوف، ص ۱۸۱ـ ۱۸۵)

با ایراد این خطبه مجلس برهم خورد، جرأت اعتراض های دیگر در همان مجلس پیدا شد. زنی از پشت پرده به رفتار یزید با زنان اهل بیت پیامبر که آنان را در مرأی و منظر نامحرمان نشانده و اهل بیت خود را در سراپرده اعتراض کرد.

این خطبه دستاورهای ارزشمندی به دنبال داشت که به برخی اشاره می شود:

ـ به هم خوردن اوضاع مجلس و پشیمانی یزید، لعن و نفرین ابن زیاد و متوجه کردن مسئولیت جنایت بر عهده وی

ـ دستورهای بعدی وی مبنی بر اجابت درخواست اهل بیت مثل برگزاری مجلس عزا در خانه ای در کنار دارالحکومه به مدت سه روز، برگرداندن اهل بیت به مدینه با عزت و احترام، دستور اکید به لشکر شام مبنی بر ایمن بودن اهل بیت در حادثه حرّه.

نتایج مدیریت قیام بعد از شهادت امام حسین(ع):

ـ رسوا شدن بنی امیه و دستگاه غاصب خلافت

ـ جلوگیری از تحریف نهضت حسینی که آن را به عنوان بغی بر خلیفه مسلمانان جلوه داده بودند.

ـ تحریک احساسات مردم و بیدار شدن وجدان جامعه و پشیمانی گروههایی از مردم

ـ تبدیل پیروزی ظاهری یزید به شکست حتمی و فرار کردن از پذیرش مسئولیت حادثه و آن را به ابن زیاد نسبت دادن/ هم چنین پشیمانی ابن زیاد و عمر سعد و … که احساس خسران کردند.

ـ آغاز شورش ها و قیام ها یکی پس از دیگری و برچیده شدن حکومت آل ابی سفیان در کمتر از سه سال بعد از حادثه کربلا.

پرسش و پاسخ:

مروری بر تاریخ نشان می دهد که زنان در صدر اسلام در عرصه های اجتماعی و سیاسی مثل بیعت، جنگ و … حضوری فعال داشتند، آیا آن دسته از قطعات تاریخی که نشانگر حضور فعال و عالمانه زنان در صحنه های اجتماعی و سیاسی است، شاهدی نیست بر این که در استنباطات فقهی تحولی لازم است تا موانع این حضور برطرف شود؟

در پاسخ این سئوال به چند نکته کلی اشاره می کنم:

اول آنکه، با این که برخی از فتاوای فقهی می تواند مانع حضور زنان در عرصه های اجتماعی باشد، اما موانع حضور لزوماً احکام فقهی فقیهان نیست، بلکه باید انگیزه بانوان برای این حضور تقویت شود. آیا همه زنانی که حضوری فعال در عرصه های اجتماعی و سیاسی ندارند، به خاطر فتاوای فقهی است. آنجا که فتوای فقهی مانع نیست مثل نقد و انتقاد، مشارکت سیاسی چرا حضور ندارند؟ لازم است همه موانع در این زمینه شناسایی شود.

دوم آنکه، استنباط حکم در دانش فقه از اصول و ضوابطی تبعیت می کند و فقیه به منظور دستیابی به حکم خدا باید آن اصول و ضوابط را مراعات کند. منابع معتبر استنباط قرآن، سنت و عقل است. وقایع تاریخی اگر مربوط به غیر معصوم باشد که حجیت ندارد، اگر مربوط به معصوم باشد، حجت است و  زیرمجموعه سنت، با این تفاوت که فعل معصوم چون زبان ندارد، به اصطلاح اصولی اطلاق ندارد تا در مواردی که با پرسشی روبرو می شویم و تردید می کنیم، بتوانیم به اطلاق آن تمسک نماییم. در باره فعل معصوم امکان دارد مربوط به شرایط خاص زمانی و مکانی باشد، ممکن است صرفاً دلیل بر جواز و مشروعیت باشد، نه وجوب.

دوم آنکه، به منظور سرایت دادن یک حکم از یک موضوع در گذشته تاریخ به زمان حال باید توجه داشت که موضوع همان موضوع باشد. مثلا مثالی که یکی از خواهران محترم زدند که «در صدر اسلام در جنگها ثبت شده که زنان مسلمان در حضور امام معصوم رجز خوانده اند و از سوی امام مورد اعتراض قرار نگرفته اند، پس چرا امروز با تک خوانی زنان مخالفت می شود؟» باید توجه داشت، به فرض اثبات چنین مواردی در تاریخ،

اولا، آیا «رجز خوانی در میدان جنگ» همان «تک خوانی زنان» در اصطلاح امروزی است؟ اگر از نظر موضوع متفاوتند و دو موضوع جدا هستند، نمی توان حکم جواز یکی را به دیگری سرایت داد.

ثانیاً، حتی اگر از نظر موضوعی یکسان باشند، از کجا می دانید که در حکم جوازِ رجز خوانی زنان در میدان جنگ خصوصیتی نیست که آن را مجاز می سازد؟ شاید عدم اعتراض معصوم به این رفتار مختص شرایط خاص جنگی و میدان رزم باشد، آیا می توان رفتاری را که در شرایط مخصوصی مجاز است، در محیط و شرایط دیگری مجاز شمرد؟ این که عرض کردم سیره زبان ندارد تا در چنین مواردی مورد استناد قرار گیرد، به این معناست.

سوم آنکه، نقل یک ماجرای تاریخی در یک کتابی که برای استنباط احکام الهی نوشته نشده، و مولف کتاب صرفا به منظور استفاده اخلاقی یا نقل واقعه ای تاریخی آن را نقل کرده، و بسا از نظر میزان اعتبار ماجرا هم تحقیق نکرده، هر چند کتاب معتبر و نویسنده هم شخصیتی سرشناس باشد، به معنای اعتبار تاریخی آن ماجرا نیست. استناد به وقایع تاریخی در استنباطات فقهی شرایط مخصوصی دارد که اگر رعایت نشود، نمی تواند منبع استنباط حکم شرعی قرار گیرد.

متن سخنرانی در مؤسسه مطالعات و تحقیقات زنان در شب اربعین حسینی

منبع: سایت نویسنده



Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوسته‌ی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.