سایت خبری تحلیلی کلمهhidden pichidden pichidden pichidden pichidden pic
» بازگشتی نوآئین به اسلامی که دین زندگی است، نه دین زندانی

بازگشت به انقلابی که از دست رفت

چکیده :نسل جدید ما علی رغم فساد بی پایان حکومتی به دین بازگشتی آزادانه دارد. بازگشتی که درآن نفی تمامی وجوه حکومت دینی و دین حکومتی مستتر است. بازگشتی همراه با خواست زندگی عمیق، معنادار و هدف دار که یکی از راه هایش از قرآن و اسلام می گذرد. این همان بازگشت به انقلاب در عصر جوانمرگی انقلاب 57 به دست حاکمانی است که معانی انقلاب را به پای مطامع پوچ خود قربانی کردند. بازگشتی نوآئین به اسلام به عنوان دین زندگی نه دین زندانی. اسلام به عنوان راه رفتن نه راه بستن....


کلمه – شهریار اتابک:

وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ ۚ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِکُمْ ۚ وَمَنْ یَنْقَلِبْ عَلَىٰ عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئًا ۗ وَسَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ (آل عمران: ۱۴۴)

و محمد جز پیامبری نیست که پیش از او هم پیامبرانی بوده‌اند، آیا اگر او بمیرد یا کشته شود از پیروی او و عقیده خود باز می‌گردید؟ و هرکس که از عقیده خود بازگردد هرگز به خداوند زیانی نمی‌رساند، و زودا که خداوند سپاسگزاران را پاداش دهد

 

36 سال از انقلاب عظیم و مبتنی بر اسلام رهایی بخش سال ۵۷ گذشته است. فرزندان دهه ۶۰ پدران و مادران امروز اند و فرزندان دهه ۷۰ جوانان و فرزندان دهه ۸۰ نوجوانان آن. همگی به اینترنت، ماهواره ها و دنیای فناوری دست رسی دارند. زبان بلدند و کتاب می خوانند و مدل پوشش و کار خود را انتخاب می کنند. پدران انقلاب که خود در برهه زایش آن جوان بوده اند امروز در سنین میانسالی و رو به کهولت اند. آنها در انقلاب مشارکت داشته اند و فرزندان دهه ۶۰ شان با آژیر قرمز و بوی خاک و خون جنگ و درس خواندن در خانه و پناهگاه بزرگ شده اند. برای این همه امروز انقلاب چه تصویری دارد؟ چه میراثی و چه حاصلی؟ برای علم شان، برای اخلاق، برای فناوری، برای احترام جهانی و منطقه ای، برای معیشت و دارایی، برای شعور سیاسی و ابعاد فرهنگی و برای مشاغل و خانه و زندگی شان چه بر جا نهاده است؟ آنان شنیده اند که پیامبر فرموده است: کاد الفقر ان یکون کفرا. می دانند که پیامبر شخصا فقر را عزیز می داشت و در زمینه معرفتی خود فقر را بزرگ ترین ثروت می دانست و از آن بهره ها برده بود. اما این را نیز گفته بود که اگر فقر از دری وارد شود کفر با او به درون می آید. این ۴ نسل اکنون در برابر آینه ای که برابرشان است ایستاده اند و به خود می نگرند و می پرسند: آیا میراث انقلاب غنی و سرشار از ثروت ۵۷ در تمامی آن زمینه ها آنان را فقیرتر کرده یا ثروت مندتر؟ به دنبال محصول انقلاب و نظام سیاسی که برآمده آن و هم نسل فرزندان دهه ۶۰ است جست و جو می کنند و از پیچیده ترین و شاید دردناک ترین سوالات به ساده ترین و شوربختانه درست ترین جواب ها می رسند:

بچه های دهه ۶۰ بالاترین آمار بیکاری در جهان را در ایران اسلامی می بینند. پدرانشان بالاترین آمار فحشا و فساد و پنهان را. دختران دهه ۷۰ می خوانند و می بینند و می شنوند که آمار دردناک صادرات نوامیس وطن و دخترانشان به عرب نشین های خلیج فارس برای کسب درآمد! جنون آمیز است. و باز می خوانند و می بینند و می شنوند که بالاترین آمار طلاق متعلق به کشور اسلامی شان است که از انقلابی رهایی بخش و عظیم سربرآورده است. بچه های دهه ۶۰ و پدرانشان کاهش شدید و دهشتناک ارزش پول ملی را زندگی می کنند. همانطور که با نداشتن خانه و مقدمات بدیهی زندگی آبرومند – که اساسا رفاه به ذهنشان خطور نمی کند – به زیستنی دائمی در چرخه تورمی خو کرده اند. اگر بخواهند کار کنند جمهوری اسلامی راهی جز دلالی برایشان باز نگذاشته است. اگر بخواهند به دنبال تولید یا ایجاد تعاونی بروند به آنان می خندند و خیالاتی شان می خوانند. اگر از نان حلال سخنی به زبان آرند، امل و عقب افتاده نامیده می شوند و تلخ اینجا که آنها در همه این تحقیرها و مضحکه ها نه رد پا، که خود دست و پای نظامیان و سپاهیان و آقازاده های رانت خورده و افعی شده ای را می بینند که دستشان بر چپاول اموال ملی و مردمی باز باز است! بازاری را می بینند که به یمن این یقه سفیدهای همیشه و همه جا حاضر، تا خرخره به واردات بنجل چینی و عربی و هندی فرو رفته و از استقلالشان حتی قرآن و مهر و دکمه و سوزنی هم باقی نگذاشته است که اینها هم همه چینی اند. و می بینند که تولید ملی زیر لگد چکمه پوش این «استقلال» مضحک له و نابود شده است.

پدرانشان با خود می اندیشند و با درد، که از نظام سیاسی مولود انقلاب چه می خواستند؟ در این همه سال با چه جنگیدند و این همه مبارزه را برای کدام دستاورد بزرگ ادامه دادند؟ عزت و عظمت کسب کردند؟ در سالم سازی سیستم اقتصادی حاکمیت به جایی رسیدند؟ بینی مستکبران جهان را به خاک مالیدند؟ مشت محکم را روانه صورت استکبار جهانی کردند و آمریکا و اسرائیل را از روی زمین محو نمودند؟ آنان زندگی شان را در چه راهی و برای کدام دستاوردهای عظیم خرج کردند و اینک با دستان خالی چه در انبان دارند؟

آیا این همه آمار حیرت انگیز فساد و دزدی و اختلاس که تمامی رکوردهای جهانی را جا به جا کرده و تازه با برخورد و محاکمه ای هم رو به رو نمی شود نتیجه انقلابشان و برآمدن این سیستم سیاسی بوده است؟ با خود می اندیشند که ارزش ایرانی در دیگر نقاط جهان چقدر نازل شده و دیگر بیش از این می تواند تحقیر شود و آبرو و حرمتش به درهمی به یغما رود؟ از خود می پرسند انقلاب کردیم که امروز فرزندان دهه ۶۰ مان برای کسب درآمد ۵ ماه کلیه هاشان را به حراج گذارند و در کشورهای حاشیه خلیج فارس ظرف و لباس بشویند و عملگی کنند؟ انقلاب کردیم که امروز دروغ معنا و مفهوم نظام سیاسی مان باشد؟ انقلاب کردیم و خون دادیم و جنگیدیم که بی حرمت و بی شعورمان بپندارند و چند نفر نظامی و چند نفر روحانی به جای همه ۷۰ میلیون مان تصمیم گیرند و ما را از شورای قرآن به فرعون طاغوت بازگردانند؟

با خود می گویند: ما کوشیدیم که آزادی حاکم باشد و نشر عقاید محترم شمرده شود و آنقدر در حوزه های علمیه و دانشگاه های ما مباحث عمیق و متنوع معرفتی و سیاسی و فلسفی طرح شود که در دنیا بدان غبطه بخورند و ایران را مهد حکمت و فکر و اندیشه آزاد و عمیق بدانند و فقه ما آنقدر لوازم و ظرفیت های دموکراتیکش را گسترش دهد تا بی نظیر ترین و عالی ترین مدل حکومت دینی را طراحی کند و در آن باب گفت و گو و مباحثه و مفاهمه برای همگان باز باشد و باب تکفیر بسته شود و ما بتوانیم با سر بالا و صدای بلند بگوییم این تشیعی است که ما بدان مفتخریم و این فقهی است که مدعی هستیم دانش دینی ما و بستر حقوق و تکالیف ماست. آن وقت ناگاه با دیدن حوزه های امروز و نتایج آن و پرورده های آن و حاصل آن بپرسند آیا برای اینهمه بود که جان دادیم و خون و مال؟ از خود بپرسند این نظام دینی که با خون دل برآوردیم پس چرا در حوزه علمیه اش دیگر طباطبایی و طالقانی و بهشتی و مطهری و مفتح و باهنر و جعفری نمی روید؟ مگر بالاترین حمایت ها را از نظام نمی کند و نمی گیرد؟ چرا در موسیقی هیچ دستاوردی نداشته بلکه باب آن را حرام می داند؟ چرا نویسنده بزرگی در ادبیات پرورش نداده؟ چرا در حوزه اخلاق و فلسفه و کلام هیچ متفکر جدی محصول این نظام نیست و هرکه هست برخلاف آن روییده و پوییده است؟

آنها می پرسند که قرار بود انقلاب کنند تا همه چیزشان؛ دارایی شان، نان شان، عزت شان، حرمت شان، کشاورزی شان، صنعت شان، آب شان و خاک شان را با سانتریفیوژهای کم فایده معاوضه کنند؟ پس آن همه آرمان های اخلاقی و ایمانی کجا رفت؟ یعنی همه به کنار و همه تعطیل و همه بیکار تا چرخ این چرخه هسته ای به دور یک ساختار تهی شده از ارزش ها بچرخد؟ و پس از آن که چرخید، این همه مشاغل و صنایع و کشاورزی و تولید بر زمین مانده و عقیم شده را چه کسی باید احیا کند و آب حیات نداشته بر صورتش بپاشد؟

پدران دهه ۶۰ با خود می اندیشند کجا را خطا رفتیم و چه چیز را ارزان فروختیم و ارزش های بنیادین انقلاب کجا جامانده است که انقلابی که بنا بود منادی آزادی و عدالت و زیست نمونه و مظهر ترقی و پیشرفت و تعالی اخلاق و علو علم و نفی فامیل سالاری و ثبت شایسته سالاری و نفی استبداد و ثبات دموکراسی باشد، امروز جز با دروغ، با رشوه، با پارتی بازی و تملق و چاپلوسی نمی گردد؟ انقلاب منادی دموکراسی به کجا رسید که امروز برای حیات سیاسی باید تملق و ستایش رهبری را گفت که با خطاهای مکررش در ۸ سال پشتیبانی و حمایت بی دریغ از فاسدترین غاصبان دولت در این سرزمین و با تایید و حمایت غصب نهاد ریاست جمهوری که – نصفه و نیمه – تعلقی به مردم داشت، منتخب واقعی و ملی و دینی و اخلاقی آنان، میرحسین موسوی را از حق خود محروم کرد و وقتی او را مدافع مردم و حق دید و خط قرمزش را حق ملت دانست، در حصرش کرد. حصر نخست وزیر دوران جنگ که کشور را با حداقل تخلف از قانون اساسی و کمترین میزان تخلفات مالی و سیاسی در طول تاریخ این سرزمین از آن دوران مهیب گذرانده و دولت و سرمایه ای سالم و پرثمر را به دست اخلاف خود داده بود برای نسل پدران دهه ۶۰ انحراف عمیق و بازناگشتنی از انقلاب بود.

اینجا بود که با خود می اندیشند اگر بتوانند رهبر این نظام اسلامی را یک بار از نزدیک – و بر اساس فرمایش رسول الله بدون واسطه و نگهبان و بی لکنت زبان – ببینند، از او بپرسند که برای رسیدن به کدام نتیجه بزرگ و دستاورد عظیم با عمر و سرمایه و سلامتی و باور و ایمان ما چنین کردی؟ بیست سال مخالفان خود را به زنجیر کشیدی و حکم محبس دادی و بزرگانی که تو را نصیحت کردند و خیرخواهانه راهی برای بازگشت به اصول بنیادین انقلاب و جلوگیری از انحراف انقلاب برایت گشودند قفل بر دهان زدی و در خانه به حصر کشاندی. تمام سرمایه های این سرزمین را به پای سیاست های موهوم ریختی و با گماردن رئیس دولت پیشین بر راس امور اجرایی کشور و غصب حق مردم، و چشم بستن بر تخلفات گسترده و دزدی های میلیاردی و فساد ساختاری افسارگسیخته وی و عاملانش و منع از برخورد یا محاکمه آنان، ته مانده جیب ملت محروم و درمانده را تهی کردی و سرمایه ملت را بر باد دادی و اکنون همان هسته ای را نیز بر باد نهاده ای؟! آیا اولین کار پیگیری قانونی تخلفات تو بر اساس اصول شرع مقدس و قانون اساسی نیست؟

آنان میراث آزادیخواهانه انقلاب را می دیدند که سرافکنده و شرمسار، با غل و زنجیر بر دست و پای سعید رضوی فقیه بر تخت بیمارستان بسته شده است. می دیدند که این میراث، دختران وطن را بهاره هدایت و مریم شفیع پور و بسیاری چون آنان را به زندان های طویل المدت فرستاده و می دیدند که قاضیانی از جنس و از شکل و حتی از روح همان قاضیان نظامی بیدادگاه های پهلوی – منتها امروز بی کراوات و نشان نظامی بلکه با ریشی انبوه و تسبیحی در دست و پیراهنی کثیف و روی شلوار انداخته یا روحانی ای بی مبالات و ظلم دوست – فرزندان آنان بلکه هم نسلان آنان را به زندان می اندازند.

از خود می پرسند انقلاب کردیم و جنگیدیم که تاج زاده و بهشتی شیرازی و میردامادی و بسیاری چون اینان به چه جرمی در زندان باشند؟ انقلاب کردیم و جنگیدیم که میرحسین پاکدست و پاک آئین همراه بانوی بزرگ و قرآن پژوه ظلم ستیزش زهرا رهنورد و شیخ شجاع و صریح اللهجه مهدی کروبی در زندان باشند و زجر بینند چون در مقابل استبداد رای رهبری ایستادند و او را به رعایت قانون اساسی فراخواندند و چون گفته بودند این راه و این شیوه، سازنده بزرگ ترین فسادها و دزدی ها از امول ملت است و این انحراف از آرمان ها و ارزش های سازنده و سرزنده انقلاب ۵۷ است که توسط دولت و همچون خطی مولد انحراف دنبال می شود؟

از خود می پرسند چنین می خواستیم؟ که امروزمان به مضحکه شعارها و شعرهای انقلاب مان سپری شود و چون تصویری از آن می بینیم دیگر نه تنها آن حس نوستالژیک توام با غرور را در دل حس نکنیم بلکه سر از شرم فرو افکنیم و ببینیم که نظام برآمده از انقلابمان، اسباب شوخی و خنده فرزندان دهه ۷۰ و ۸۰ مان شود و خواست و سلیقه شان را خلاف تمامی جهاتی که حکومت برای آنان ترسیم کرده و معین نموده، در کویرها در سفرها در مهمانی ها و حتی در اماکن عمومی فریاد زنند و فیلم کنند و در همه جای جهان منتشر سازند؟

امروز بدون نیاز به هر سیاه نمایی یا یأس و دشمنی و جهالت، هرکس در هر کجای دنیا ثمرات انقلاب اسلامی ۵۷ را برشمرد و میوه های آن را دانه دانه کنار نهد چه در دست خواهد داشت؟ چه تصویری به چشم خواهد دید تا بتواند میزان عمل ما به ایمان مان و انقلاب مان را اندازه گیری کند و میراث ما را قابل تامل و نیکو بداند. برای ساختن جامعه آرمانی مان، چه کردیم جز تاختن بر زمینی آباد اما محتاج هرس و سم پاشی که به ثمن بخس، آب و خاک و حرمتش را زیر و رو کردیم و با تغییر شکل استبداد شاهی و بازتولید استبداد دینی ریشه های زاینده آزادی را خشکاندیم و شوره زار پراکندیم و بیابان ساختیم. نکند ما مسلمانانی بودیم که چون رسول مان لذت مرگ را چشید از انقلاب و اعتقاد و ایمان خود بازگشتیم و به جاهیلت استبداد و حاکمیت فردی و قیمومیت بر مسلمان رشید آزاد تن سپردیم و وعده خدا را فراموش کردیم: و زودا که خداوند سپاسگزاران را پاداش دهد.

برای نسل امروز، بازگشت به انقلاب همین جاست که رخ می دهد؛ در گریز ناگزیر از زندگی قالبی و تحمیلی و اجباری که بر نسل دهه ۶۰ و ۷۰ و ۸۰ وارد می شود آنها کار خود را می کنند. آرام و بی هیاهو و این زیستن آزادی و شکستن زندگی قالبی است که حکومت به نام اسلام بر آنان تحمیل کرده است. آنها در این مسیر مداوم و مکرر به ارزش ها و آرمان های انقلاب باز می گردند و بدون اینکه از آن نام ببرند بنیادهایش را با سلیقه ها و روش های خود بازتولید می کنند. با موسیقی، با شادی و با گردهمآیی شان. با آزادی فکر، تلاش برای عدالت و حرمت مساوات. با تلاش برای رهایی سبک زندگی و بیرون آوردن آن از زیر یوغ حکومتی که حصارهای تنگ و فاسد فکری اش را عین متن مقدس رهایی بخش و انسان ساز قرآن می داند. نسل جدید ما علی رغم فساد بی پایان حکومتی به دین بازگشتی آزادانه دارد. بازگشتی که درآن نفی تمامی وجوه حکومت دینی و دین حکومتی مستتر است. بازگشتی همراه با خواست زندگی عمیق، معنادار و هدف دار که یکی از راه هایش از قرآن و اسلام می گذرد. این همان بازگشت به انقلاب در عصر جوانمرگی انقلاب ۵۷ به دست حاکمانی است که معانی انقلاب را به پای مطامع پوچ خود قربانی کردند. بازگشتی نوآئین به اسلام به عنوان دین زندگی نه دین زندانی. اسلام به عنوان راه رفتن نه راه بستن.



Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوسته‌ی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.