سایت خبری تحلیلی کلمهhidden pichidden pichidden pichidden pichidden pic
  • صفحه اصلی
  • » عاشورا؛ «امر به معروف و نهی از منکر» و مدعیان دینداری‎...

عاشورا؛ «امر به معروف و نهی از منکر» و مدعیان دینداری‎

چکیده :در این روزها همراه با میردربند یادآور و مروج این حقیقت باشیم که «اگر سالار شهیدان برای برپایی “امر به معروف و نهی از منکر” و احیای “دین محمد” راهی میدان نبرد شد، بر ماست که یاد بگیریم و به دیگران نیز یاد بدهیم که عمل نادرست مدعیان دینداری به حساب دین گذاشته نشود.»...


کلمه – سیدحامد آرین

باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

عاشورا که می شود باز همه زمان و زمین به یاد مظلومیت کسانی می افتد که برای امر به معروف و نهی از منکر بر حکومت ظلم شوریدند و پرچم آزادگی را برای همیشه به اهتزاز در آوردند. عاشورای ما هر ساله یادآور مظلومانی است که در جدال نابرابر تسلیم ستم و زور نشدند تا جاودانه تاریخ نام و یادشان زنده بماند.

عاشورا برای ایران زمین همیشه یادآور داستان های ماندگار بوده و هست. خورشید که به وسط آسمان می آید، بیرق های سبز در دستان آنانی قرار می گیرد که همه فریادهای فروخفته خود را در طول سالها در ظهر عاشورا بر سر ظالمان فرو می آورند و هر ساله صحنه نابرابر مجاهدان راه حق و مارقین و ناکسان را به نمایش می گذارند.

سالها پیش وقتی در اوج روزهای انقلاب، راه پیمایی تاسوعا و عاشورا شد صحنه همدلی و همبستگی آنانی که در زیر شلاق ستم طاقت از کف داده بودند و به تاسی از امامشان که در توصیف قیام عاشورا می گفت ” مگر خون ما رنگین‌تر از خون سیدالشهداء است ما چرا بترسیم از اینکه خون بدهیم یا اینکه جان می‌دهیم؟ آن هم در ماجرای دفع سلطان جائری که می‌گفت مسلمانم مسلمانی یزید هم مثل مسلمانی شاه بود اگر بهتر نبود بدتر نبود لکن چون با ملت اینطور می‌کرد و مردی بود متعدی و ظالم و ملت را می‌خواست زیر بار اطاعت خودش بی‌جهت ببرد، سیدالشهداء لازم دید که سلطان جائر را سراغش برود ولو اینکه جان بدهد” به خیابان ها آمدند، شعار آزادگی و استقلال دادند. زیر بار ظلم و ستم نرفتند و در برابر آنان که می خواستند آنان را وادار به اطاعت خود کنند، ایستادگی کردند تا سرانجام فریادهای آزادی خواهی شان در یک فجر سپیده به ثمر نشست.

برای آنان که داستان راستین انقلاب اسلامی را می دانند و آنها که برای بزرگداشت دین خدا قیام کردند و در تاسوعا و عاشورای انقلاب خواسته‌های بیش از صدساله‌ی خویش را در ندای مردی بازشناختند که پایمردی‌اش در راه را آزموده بودند، می خواستند باز واگویند داستان “ما” شدن مردمی را که پراکنده بودند که چگونه دست مهر دادند به هم و چگونه پس از سالها استبداد، سریر قدرت را در هم پیچیدند و حاکمان سرنوشت خود شدند. پدرانی که در آن زمان شاهد انقلاب بودند ماجرای راستین انقلابی را که در این دیار به نام دین برپا شد، برای نسلی که آنچه می‌داند یا از طریق رسانه‌های تحریف‌گر رسمی و یا از طریق روایت‌گران ناهمدل با آن است، بازگو کردند و این گونه شد که سال ها بعد که ارزش هایی که پدران برایش قیام کرده بودند به خفا می رفت و عده ای می خواستند با زور ملت را با خود هم صدا کنند و فریادهای اعتراض شنیده نمی شد و خونشان بر سنگفرش خیابان ها می نشست، یکی از همان ها که در عاشورای ۵۷ پرچم آزادگی در دست گرفته بود زبان این ملت شد و گفت که شاهد است که چگونه حقوق مردم بدان‌گونه که در قانون اساسی آمده، نادیده گرفته می‌شود، … نظامیان به جای انجام وظایف قانونی خود سر از عرصه‌های سوداگری و مال‌اندوزی در می‌آورند، و هیچ صدای مخالفی تحمل نمی‌شود. و زندانها پر از زنان و مردانی است که این نگاه حاکم بر دولتمداران را بر نمی‌تابند.

مردم همه آنچه را می خواستند در کلام نخست وزیری می جستند که در سال های جنگ و بحران شانه به شانه آنان سنگر به سنگر رفته بود و نگذاشته بود خسارت های ناشی از جنگ کمر ملت را بشکند. هرچند میرحسین می گفت که من در این دعوت بلیغ نبودم، ولی پیام اصیل انقلاب حتی از بیان نارسای من آنچنان دلنشین بود که نسل جوان را، نسلی که آن روزگاران را ندیده بود و میان خود و این میراث بزرگ احساس فاصله می‌کرد، به هیجان آورد و صحنه‌هایی را که تنها در ایام نهضت و دفاع مقدس دیده بودیم بازسازی کرد.

باز هم عاشورا شده بود. مردم در عاشورای هشتاد و هشت مثل همه عاشوراهای قرن ها بیرق عزاداری امام حسین (ع) را بر دوش می کشیدند و زیر لب شعار آزادگی می دادند. مردم شعار می دادند ”ما جنبش سبزیم و علمدار حسینیم” و ”حسین حسین”. اما نام حسین مثل همیشه برای ظالمان قابل تحمل نیست. به عزاداران حمله و دشنام گفته می شود. مردم فریاد تکبیر سر دادند و یاری خدایشان را طلب کردند. فریاد الله اکبرشان پیوند می خورد با فحش و ناسزایی که ماموران نثار عزاداران حسین می کردند. مردم به تاسی از امام شهیدان می گفتند ”هیهات منا الذله”. در داستانها خوانده بودند که این فریاد امامشان بود، آنگاه که باران نیزه بر سر یارانش فرو می بارید در صحرای کربلا.

“ابوالفضل علمدار، دیکتاتور رو برش دار”. “این ماه ماه خونه، یزید سرنگونه”. باز این مردم بودند که در برابر این همه فحاشی و توهین با تمسک به امام شهیدان می خواستند به این لشکری که تا بن دندان مسلح به رزمگاه آمده بودند پاسخ دهند. مردم در روز عاشورا تکلیف خود را با ظالمان روشن کرده بودند. “یا حجت ابن الحسن، ریشه ظلم رو بکن” نشان از باور عمیق مردمی بود که اسلام را برای کشور خود برگزیده بودند و از امام زمان شان استعانت می کردند. آنها در داستان ها خوانده بودند که در عزاداری عاشوراها، سیاه پوشان امام حسین را کسی به خون نکشیده بود، حتی آن گاه که پدرانشان برای مبارزه با ظالم همین خیابان ها را برگزیده بودند. اما این بار حاکمیتی که سلطه اش را به زور سرنیزه به مردم تحمیل می کند و می خواهد همه را به اطاعت از خود وادارد، حتی عاجز است که شهامت یزیدیان را داشته باشد.

در عزای سیدعلی ها

در این روز باز این “حسین” بود که داغدار دردانه هایش می شود. او سیاهپوش عزیزانی شد که عاشورای هشتاد و هشت به معراج رفتند و از این زمین خاکی پرکشیدند. او که بعدها در بیانیه ای یاد آوری کرد ظلم و جنایتی را که به مردم عزادار شده بود: به یاد دارید که در عاشورای سال گذشته با عزاداران معترض چه کردند: آنها را از پل‌ها به پایین انداختند، با ماشین از روی پیکر بی‌دفاع آنان گذشتند، سینه‌ی مالامال از عشقشان را هدف گلوله قرار دادند. او که خود استخوان در گلو سالها در گوشه ای از فرهنگستان نقش خیال می کشید از آنچه تجربه کرده بود طی سالهایی که از دست رفته بود، می دید که این یاغیان برای ماندن به این اریکه قدرت چگونه از خود بی خود شده و بی‌شرمانه عکس‌العمل مردم خشمگین را با نمایش ناقص و گزینشی در رسانه‌هایشان، شورش دست‌نشانده‌های استکبار نامیدند و فریاد وا اسلاما سر دادند!

میر دربند که زینب وار رسالت پیام رسانی مظلومان عاشورای تهران را بر دوش داشت می پرسید: آیا آن کس که ماشین پلیس دوبار از روی او رد شد، آمریکایی بود یا کسانی که از روی پل به پایین پرتاب شدند دست‌نشانده‌ی آمریکا و اسرائیل؟ یا کسانی که در ظهر عاشورا حسین حسین گویان مورد تیر مستقیم گرفتند از لشگر یزید و عمروعاص و ابن‌زیاد؟

او شهادت می دهد به دستگیری تعداد زیادی زن و مرد از بهترین فرزندان این انقلاب و آب و خاک، و می گوید که این همه برای این است که فریادها را در گلو خفه کنند. و باز او است که انذار می دهد این جماعت را که قدرت طلبی چشمشان را به روی حقایق بسته است که خشم فروخورده‌ی مردم آگاه و مظلوم بسیار خطرناک‌تر از فریادهای تظلم‌خواهی آنها خواهد بود. که او شاهد بود مردمی را که با آرامش برای یک پرسش و جست و جوی حق شهروندی خود به خیابان آمدند چگونه زدند و کشتند و بردند و در تریبونهایی که به ناحق کسب کرده اند به “قلب حقیقت” پرداختند و فریاد وا اسلاما سردادند.

دوران سخت دین و دینداری

میرحسین که چون پیشوایش درد “دین” دارد و “اسلام رحمانی” را اکسیر حیات بخش رهایی از این مظالم می داند، بر این باور است که “دین و دین‌داری” در این حکومتی که به نام خدا و کام قدرتمداران برپا شد، ” دوران سختی” را می‌گذراند. او می داند که پرسش این نسل را که چگونه می شود دیندار بود وقتی به نام دین “این همه سیاه‌کاری‌ها” می‌شود، او می داند گرایش جوانان به نحله ها و فرقه ها و دین‌گریزی هنگامی زمینه‌ی گسترش پیدا می‌کند که دینی که ترویج می‌شود با بدیهی‌ترین اصول اخلاقی مثل صداقت و پرهیز از دروغ در تضاد باشد، به نام دین‌داری دست به جنایات هولناک زده شود، تهمت و دروغ برای از میدان به‌در کردن معترضین از تریبونهای مقدس نمازجمعه، نه تنها مجاز که مستحب تلقی شود، با بخشنامه همه‌ی منابر و مساجد برای رواج تهمت و دروغ بر ضد معترضین بسیج شود و چشم به احقاق حقوق کارگران و معلمان در همین مکانهای مقدس بسته شود و شکافهای طبقاتی و فساد و فحشای بی‌سابقه ناشی از فقر و طلاق و بیکاری، پدیده‌های عادی تلقی شوند.

خیلی ها می پرسیدند در این هنگامه ای که همه ارزشها و آرمانها به یغما رفته و داعیه داران جمهوری اسلامی هیچ باوری به “اصول انقلاب” ندارند و مردمان گریزانند از این همه کج روی بنام دین، این نخست وزیر محبوب امام با کدام توشه به مصاف آمده است. این سیاستمدار اخلاقگرا، بار همه این سال ها را بر شانه های خود کشیده بود و اینک شده صدای رسای همه آن “سکوتها”. هر آنچه می گفت و می نوشت همانها بود که بیست سال در گلوها مانده بود و بیرون نمی آمد. موسوی می خواست به جوانان یادآوری کنه که این‌همه ظلم و خشونت و نفرت که از سوی صاحبان تریبون‌های رسمی، آمرانه به عنوان اسلام معرفی می‌شود، ربطی به اسلام ندارد.

زینب (س) و پیام رسانی کربلا

عاشورا در تاریخ ماندگار نشد مگر با پیام رسانی بانوی کربلا. او که بار همه سختی های ناشی از جلای وطن و داغ و اسیری را یک تنه بر دوش کشید تا به هر گذری که می رسد صدای رسای امام شهیدان و یارانش باشد. عقیله بنی هاشم که سیاه پوش عزیزانش بود اما در ابلاغ پیام عاشوراییان قاصر نبود. او با شهامت عامل اصلی این جنایت را خطاب قرار داد و به سرلشکریان و سربازان و مزدوران نپرداخت چرا که می گفت اینان از دور تو پراکنده خواهند شد وقتی از سریر قدرت به زیر کشیده شدی. زینب کسی را مخاطب اصلی خود قرار داده بود که در پس دیوارهای کاخ خود پنهان شده و فقط فتوای حمله صادر کرده بود. ای یزید! هر کید و مکر که داری بکن، هر کوشش که خواهی بنمای، هر جهد که داری به کار گیر، به خدا سوگند هرگز نتوانی نام و یاد ما را محو کنی، … هرگز ننگ این ستم را از خود نتوانی زدود، رای توست و روزهای قدرت تو اندک و جمعیت تو رو به پراکندگی است.

یزید با همه ظلمی که به خاندان پیامبر روا داشت اما آنقدر گستاخ نبود که نگذارد خواهری داغدار برای تسلی قلب محزونش بر او فریاد خشم برکشد و بگوید: ” اى زاده معاویه! اگر چه حوادث روزگار مرا در شرایطى قرار داد که با تو سخن بگویم، اما من، تو را کوچک مى شمارم و بسیار سرزنش مى کنم و توبیخ فراوانت مى کنم. آه چه شگفت انگیز است که مردان خدا به دست گروهى شیطان صفت کشته شوند.”

زینب توانسته بود در کاخ ستم فریاد بر آورد که “اى یزید، براى تو کافى است در قیامت به دادگاهى وارد شوى که قاضى آن خدا، باشد و خصم و طرف دعواى تو محمد(ص) و پشتیبان او جبرئیل. در روز قیامت، نه تنها تو به مکافات اعمال ضد انسانى خواهى رسید، بلکه آنهایى هم که تو را بر این مسند نشاندند و بر گرده مسلمین سوار کردند، سزاى همکارى هاى خود را دریافت خواهند نمود. آن روز است که بدانید، چه سرنوشت دردناکى دارید و یکى پس از دیگرى بدبخت و بیچاره تر و ناتوان تر و شکست خورده تر خواهید بود.”

عاشورای هشتاد و هشت اما زینبی می خواهد تا پیام رسان آن همه ظلمی باشد که در ظهر عاشورا بر عزاداران حسین رفت. هرچند بازماندگان میلیونی و شاهدان ناظر بر کربلای ایران را حتی نگذاشتند داستان مظلومیت خود به کسی بازگویند و ناچار بودند رجزخوانی و دروغ پردازی و نمایشهای خودساخته کسانی را شاهد باشند که عزیزانشان را به خون نشانده بودند، اما میرحسین باز تاکید دارد که بر ماست که در این دوران بحران‌زده، کاری زینبی کنیم و پیام راستین دین را با چهره‌ی فطرت‌پسندانه‌ی آن به تشنگان حقیقت برسانیم.

میرحسین در برابر مکر مکاران و آنان که ” قلب حقیقت” می کردند تسلیم نشد، حصر را برگزید اما از پیام رسانی خود چشم نپوشید بر این باور بود و هست که ” بر ماست که همچون زینب (س) با بازگویی حقیقت، ملات کاخ دروغ را زائل کنیم. بر ماست که همچون تمامی خاندان حسین (ع)، زنده نگه داشتن یاد شهدای گران‌قدر انقلاب، جنگ و حوادث پس از انتخابات و آزادزنان و آزادمردان دربندمان را وظیفه‌ی همیشگی خود بدانیم، و بر ماست که در این ماه پرخاطره، با برپایی مراسم و شرکت در مجالس بزرگداشت حماسه‌ی حسینی، به حفظ نهادهای مدنی سنتی کمک کنیم.”

در این عاشورا که میرحسین بیش از هزار و سیصد روز است که در بند ظالمان گرفتار آمده بر ماست که با بازگویی حقیقت در برابر ظلم و ستم ایستادگی کنیم و پیام رسان و مصداق آنان باشیم که چون ایمان آوردند استقامت و پایداری کردند. در این روزها همراه با میردربند یادآور و مروج این حقیقت باشیم که ” اگر سالار شهیدان برای برپایی “امر به معروف و نهی از منکر” و احیای “دین محمد” راهی میدان نبرد شد، بر ماست که یاد بگیریم و به دیگران نیز یاد بدهیم که عمل نادرست مدعیان دینداری به حساب دین گذاشته نشود.”



Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوسته‌ی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.