سایت خبری تحلیلی کلمهhidden pichidden pichidden pichidden pichidden pic

ما جمع می شویم آن ها تفریق

چکیده :یکی می گوید: خانم این جلسات مداوم شما خاری است در چشم برادران سپاه می گویم البته هر دسته و گروهی خوش خیم و بدخیم دارد حواسمان به آدم های منزّه و دل خون سبزپوشی باشد که هنوز عهدشان با شهیدان را فراموش نکرده اند. ...


کلمه – فخرالسادات محتشمی پور:

این بهاران است که با صدای دلنواز خود در شب تولد پدر نه برای ما بلکه برای او می خواند. تارهای نازک گیتارش را نرم و ملایم به صدا در می آورد و با صدای مخملین خود هم ساز می کند:

سر راه برگشتنت آیینه میکارم.

گلدونای دلتنگو رو پله میذارم.

لحظه های بی قصه رو طاقت ندارم.

چشم من به راه عشقه.

رفتنت گناه عشقه.

اون روی سیاه عشقه.

ماه من ماه من تو چاه عشقه.

بهاران می گوید: این آواز را هنوز برای پدر نخوانده ام. لابد آقا مسعود پدرام هم وقتی گیتار به دست برای هم بندهای آزاده اش در ۳۵۰ هنرنمایی می کند به آنان می گوید این قطعه را برای بهارانم می نوازم و قطعه دیگر را برای عشق ماندگار زندگی ام زهرا و سهم علی هم محفوظ است.

زهرا از عاشقانه هایش برایمان می گوید در شب تولد یار دربندش. امشب شب شادی است اما به جای برف شادی اشک است که از چشم ها فشانده می شود بر فضای گرم و صمیمی پیرامون خانواده کوچک پدرام. زهرا از آشنایی اش با مسعود می گوید. از رنج هایی که با هم طی سال هایی پرجفا با هم کشیدند. از دوری های اجباری از همه سختی های زندگی و مقاومت هایی که ثمره شیرینش شد دو فرزند نازنین و یک عشق پاک جاویدان و می رسد به روزهای عجیب پس از خرداد ۸۸. روزهایی که مثل همه روزهای خدا تلخ و شیرین را توأمان داشته و دارد. از برکت های این روزها می گوید که دوستی ها را محکم تر و محبت ها را عمیق تر کرد. از «من» می گذرد از «ما» می گوید.

علی از این صحنه های شگفت تصویربرداری می کند آرام و بی صدا و بهاران می گوید: از پدر نمی گویم برایش می خوانم:

یادمه اون شب که رفتی، چشمو بستم

شیشه عمر جوونیمو شکستم

تا به تو پیغام دلجویی فرستم

اسمتو با شیشه کندم رو دستم

درد اومد، داد اومد، دلبر شیاد اومد

اما من دل برنداشتم

غیر تو دلبر نداشتم

حال اول درد عشقه ماه من

کاری با آخر نداشتم…

خانه کوچک و قدیمی پدرام در خیابان شریعتی یا خانه کوچک تر بهمن و حسین در پونک یا خانه نقلی حسن در یوسف آباد یا خانه سراج در یکی از محلات مشهدالرضا یا خانه جانباز بازنشسته سپاهی فرزین که اینک زندانی سپاه است و همان جا تن بیمارش با شلاق ستم آشنا شده است، یا خانه آن دیگر دوست آن دیگر یار آن مهربان همراه، فرقی نمی کند این روزها همه این خانه ها خانه ماست. ما در خانه های یک دیگر تکثیر می شویم، ریشه می دوانیم، تکرار می شویم.

یکی می گوید: خانم این جلسات مداوم شما خاری است در چشم برادران سپاه می گویم البته هر دسته و گروهی خوش خیم و بدخیم دارد حواسمان به آدم های منزّه و دل خون سبزپوشی باشد که هنوز عهدشان با شهیدان را فراموش نکرده اند. می گوید: حواسمان هست ولی این بازجوی ما می گفت: زن تاجزاده می داند که همسرش فراموش شده هر هفته برنامه می گذارد و افطاری می دهد. می گفت شما فراموش شده اید بی خود زحمت می کشید. خنده بر لب می آورم و می گویم: راه را خدا به ما نشان می دهد آدرس را هم قبلا گرفته ایم برای رسیدن به حقیقت مجاهدت لازم است. ۵ سال را در کنار هم تاب آورده ایم بقیه اش هم می گذرد. فرق ما فراموش شده ها با آنان که آرمان ها و ارزش هایشان را فراموش کرده اند این است:

«ما جمع می شویم آن ها تفریق»!



Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوسته‌ی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.