سایت خبری تحلیلی کلمهhidden pichidden pichidden pichidden pichidden pic

پذیرفتیم بی‌گله، اما نه با سکوت

چکیده :یک بار که غم غربت بی تابم کرده بود برایت نوشتم پذیرفتیم بی‌گله، بی‌شکایت. اما نه بی‌حرف، نه با سکوت… و این روزها دوره می‌کنم حرف‌هایمان را....


ساجده عرب سرخی:

برای برادرم حسین که می خواهد پدر باشد…

یک بار که غم غربت بی تابم کرده بود برایت نوشتم پذیرفتیم بی‌گله، بی‌شکایت. اما نه بی‌حرف، نه با سکوت… و این روزها دوره می‌کنم حرف‌هایمان را.

چند روز دیگر هم که بگذرد و نیایی می‌شود یک ماه. یعنی محرومیتت از سهراب می‌شود تقریباً همان قدر که بودی و داشتی اش. پرستو آرام است و همه ی نگرانی‌ها و دغدغه هایش را کرده مهربانی و سر سهراب خالی اش می‌کند که طفلک حس نکند بابایی که تازه وارد زندگی‌اش شده بود دوباره نیست. پرستو همه ی این راه‌ها را قبلاً رفته. راهروهای دادسرا و دادگاه را می‌شناسد. و من مستأصل فکر می‌کنم که چرا فکر کردیم که همه چیز تمام شده.

اشکم سرازیر بود که اتوبوس های خلوت و متروهای آرام غربت حالم را بد می‌کند که هنوز مادر بزرگ هایمان با چه سختی راه‌های دور را در اتوبوس می ایستند و تو بغض کردی که هوای پاک سیدنی در روزهای آلودگی هوا در تهران خفه ات می‌کند که سهراب و صبا و بقیه ی بچه‌ها در چه حالند.

بارها با هم مرور کردیم که زندگی خارج از کشور شاید برای کودکانمان عقلانی است اما آخر همه ی حرف‌هایمان به همان می‌رسیدیم که غربت غربت است و اسارت در غربت همان تبعید خود خواسته‌ای است که حق نداریم برایشان رقم بزنیم.

می‌گویند یکی از اتهام هایت مصاحبه با بی بی سی است و یادم نمی‌رود آن روزی که گفتم اگر می‌خواهی برگردی خطر ندارد؟ و گفتی حرف‌هایم در بازجویی سال ۸۸ و در جمع های ۸۹ و ۹۰ در تهران و این روزها در سیدنی در بی بی سی مگر تغییری کرده؟ برایت مهم بود که از اصلاح طلبی بگویی و راه سبزی که امید به اصلاح در آن موج می‌زند و بلند بگویی که برایت مهم است قانع کردن جوانان و دانشجویانی که سرخورده از تلخی ها و جورها و بازگرداندنشان به راه سبزی که به آن ایمان داشتی. می‌گفتی حیثیت نظام برایت مهم است و تخلف هایش را باید رفع کنیم نه رها.

و این روزها خسته و شکسته حس می‌کنم که قانع شدیم به انتشار چند باره ی عکسی و جمله‌ای برای پرنده هایی که تا ته آسمان پرواز کرده و تا بالاترین طبقه آسمان، آزادی را تفسیر کردید.

می‌خواهم دیوارها را ندیده بگیرم و آن در بزرگ نرده ای مشکی را هیچ بینگارم. حس‌های مچاله ی شده ی بی تاب و میل فرار از اسارت آزادی امانم نمی‌دهد.

هر چه خواستند نتوانستند بال های پرواز را بسوزانند و آسمان را در دستان خود مچاله کرده و در گوشه‌ای از ذهن‌های تاریکشان دفن کنند و تو امروز در میهمانی اجباری لانه هایشان اسیر شدی، از آنجا که پرواز کردن را تاب نمی آوردند، آسمان را از تو دزدیدند.

روزی برای پدرم نوشته بودم که از حق خود می‌گذریم برای بازجوهایت پدری کن. نوشته بودم آفتاب هم چشم آنان را می زند. شاید از همین روست که آنها به زندگی در جاهای تاریک پناه آورده اند. شاید به همین خاطر است که زندگی را زیر سقف های کوتاه معنی کرده اند. با همه ی اینها، آنها نمی توانند از پرنده دل بکنند.

آن روز برای پدرم نوشته بودم از همین روست که همه ی عظمت آسمان را در جایی تنگ و تار به نام زندان جمع کرده اند تا شاید بتوانند زندگی را در حد یک قفس، در چارچوب فضایی سر بسته به نام زندان معنا کنند. بابا همان قدر که ما به شما نیاز داریم، همان قدر که آسمان این سرزمین به پرواز شما نیاز دارد، آنها هم به شما نیاز دارند.

گفته بودم بابا ما چند روزی از حق خود می گذریم، شما چند روزی برای آنها پدری کنید.

امروز اما حق پدری کردنت برای سهراب را نمی‌توان از او گرفت، که آخرین صحبتمان همان بود که امروز می‌خواهم برای سهراب پدری کنم و اگر بناست اصلاحی صورت بگیرد از همین خانه‌های کوچکمان شروع می‌شود. می‌خواهم پدر کاملی باشم.

حسین یک ماه گذشت و پدری ات ناقص می‌شود اگر زودتر نیایی..

منبع: فیس بوک



Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوسته‌ی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.