هادی خانیکی: رسانه منتقد روند حکمرانی را اصلاح میکند
چکیده :رسانهها به دليل نقش انتقادي كه دارند به اصلاح روندهاي حكمراني ميپردازند وجامعه موفقي در اين سطح به دست ميآيد. در اين شرايط رسانه دولتي نبوده و ضد دولت هم نيست....
از خیابان نسبتا شلوغ گذشتم به سمت دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی (سابق)، دانشکدهیی که سالها پیش از این دانشجوی دوره لیسانس آن بودم. از راهروی پرپیچ و خمی هم عبور کرده تا به اتاق بسیار کوچک وجمع جوری رسیدم با کتابخانهیی پر از کتاب و البته استاد ارتباطات – دکتر هادی خانیکی – که یک روز سردبیر من بود و اینک در مقام استادی همان صلابت، دانش، آگاهی و آرامش را تداعی میکرد.
به گزارش اعتماد، دکتر هادی خانیکی در دفتر کوچکش در دانشکده با من نزدیک به سه ساعت سخن گفت و با حوصله زیاد… موضوع درباره یکی از مهمترین مطالبات جامعه مدنی در سال ۹۲ از رییسجمهور جدید بود؛ آزادی رسانهها. چه آنکه یکی از شعارهای اصلی حسن روحانی در زمان انتخابات نیز تاکید روی همین مطالبه بود و بعد از رییسجمهور شدن نیز بارها بر تحقق این شعار تاکید کرد. از این رو درباره نسبت دولت توسعهگرا با آزادی رسانهها با دکتر هادی خانیکی گفتوگو کردیم. وی از مدل ارتباطات افقی در عصر شبکههای اجتماعی و عصر سیطره ارتباطات، نسل چهارم ارتباطات توسعه، نسبت بین آزادی و عدالت، نقش رسانهها در جامعه شبکهیی، محو نظریات جهانشمول توسعه پایدار، مشارکت شهروندان درتوسعه و… سخن گفت. او مشارکت همهجانبه شهروندان را در همه زمینهها از جمله رسانهها و به ویژه رسانه مکتوب – که هنوز هم با وجود گسترش رسانههای گوناگون از جمله توسعه روز افزون اینترنت و روزنامهنگاری سایبر از اهمیت خاصی برخوردار است -… امری ضروری خواند.
تاثیر مردم را در انتخاب یک دولت توسعهگرا دیدیم. سوال این است که نقش شهروندان را در بحث توسعه پایدار و همکاری با رسانههای جمعی و همچنین مشارکت عمومی مردم را در فعالیتهای مختلف و همکاری با دولت چگونه ارزیابی میکنید؟
اساس رویکرد توسعه پایدار، مشارکت شهروندان و گروههای اجتماعی است، با دیدگاههای نوینی که در امر توسعه وجود دارد، پایه توسعه، کنشگری و مشارکت آحاد شهروندان است.
نقش رسانه هاو به ویژه مطبوعات در این مورد چیست؟ چون ظاهرا امسال با انتخاب آقای روحانی روح تازهیی بر کالبد مطبوعات دمیده شده است؟
در این میان، در مورد نقش رسانه مکتوب باید گفت که یک تقسیمبندی کلاسیک نسبی بین قدرت و جامعه وجود دارد که بدین معنی بر تمرکز گرایی دولت قوی تکیه میکند که معنای واقعی آن، این است که جامعه ناتوان است و منابع قدرت، ثروت و جامعه فاقد قدرت واقعی هستند. یک نظریه دیگر هم نظریه آرمانی لیبرال است. این نظریه درمورد نقش دولت معتقد است که دولت باید حذف شود که واقعیتها نشان میدهد که هردو رویکرد از واقعیتها فاصله دارند.
بنابراین به نظر شما چه رویکردی را در این زمینه باید برگزید؟
در این میان رویکرد سومی هم وجود دارد که شامل جامعه قوی و دولت قوی است و دولت زمانی قوی میشود که شهروندان آن قوی باشند و این محصول جمعی است و ما باید این رویکرد را درنقش رسانه مکتوب در توسعه بپذیریم و این تعبیر یونسکو را قبول داشته باشیم که چنین شرایطی «حکمرانی خوب» را به وجود میآورد و طبیعتا شکاف بین دولت و مردم کم میشود. در این میان رسانهها به دلیل نقش انتقادی که دارند به اصلاح روندهای حکمرانی میپردازند وجامعه موفقی در این سطح به دست میآید. در این شرایط رسانه دولتی نبوده و ضد دولت هم نیست.
جامعه کنونی را جامعه شبکهیی نام نهادهاند در چنین جامعهیی، نقش رسانههای سنتی و مطبوعات چه میتواند باشد؟
یکی از فرآوردههای جامعه شبکهیی، محصولات ورود به عصر اطلاعات و نقش رسانههاست. از نظر «مانوئل کاستلز»، پارادایم جدید مهمترین عنصرش این است که در نوعی فشردگی زمان و مکان شکل گرفته است و فاصله بین زمانهای متفاوت گذشته، امروز و آینده، کمدوامتر شده است. عمری که بر یک پدیده و یک نظر میگذرد عمری کوتاهتر دارد، پیشرفتهای صنعتی باعث پدیدههای اجتماعی – فرهنگی کمدوامتر و مکانهای نزدیکتر شده و کولاژهای فرهنگی رخ داده است وعناصر جهانی فرضا درزندگی درتهران اثر میگذارد و عناصر محلی بر عناصر جهانی تاثیرگذار است.
به لحاظ فرهنگی تغییراتی که اشاره کردید چه مفهومی دارد؟
دراین شرایط وابستگی متقابل اوضاع اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بیشتر میشود. «واگرایی» بین بخشهای مختلف، به عنوان مثال (ورزشی، سیاسی و…) اگر یک امر فرهنگی نباشد از شکلگیری یک فرهنگ جدید مجازی را خبر میدهد که بخشی از آن در دنیای واقعی است. این دو پاره فرهنگی بر یکدیگر اثر میگذارند و در این حالت یک نوع روابط متقابل وارتباطات تعاملی شکل میگیرد که در این حالت قدرت از آن فرهنگ است و جریانهای متغیر و متکثر فرهنگی، قدرت را میسازند.
بنابراین میتوان نتیجه گرفت که قدرت فرهنگی در جامعه شبکهیی تاثیر بسیار زیادی دارد؟
در این جامعه – شبکهیی- از عناصر فرهنگی، مثلث، قومیت، مذهب و زبان، روی هم تاثیر میگذارند و طبیعتا چون فرهنگ و قدرت فرهنگی وجود دارد، رسانه تاثیرگذارتر بوده و سیاستگذاری ارتباطی اهمیت خاصی پیدا میکند. البته نباید فراموش کرد که بدبینی صاحبنظران مکتب فرانکفورت مثل هابرماس، بحث امروز را ایجاد کرده که بر شکلگیری جامعه شبکهیی یا شبکههای مجازی تاثیر گذاشته و روی حوزه عمومی تاثیر میگذارد.
انتقاد هابرماس در این زمینه چیست؟
بیشترین انتقاد هابرماس در شکلگیری فضای مجازی این است که بخشهایی از کنشگران اجتماعی – فرهنگی به حاشیه رفته وشکلگیری فضای مجازی نتوانسته همه بخشهای سازنده اندیشه را به متن بیاورد. زبان رسانههای جدید عمومیتر ودر سطوحی، سطحیتر قرار میگیرد و فرهنگ مکتوب و فرهنگ کتاب با این فرهنگ تفاوت دارد. منتقدان نسبت به فضای مجازی نیز کسانی هستند که پایه نقد را برتفاوت بین فرهنگ مجازی و فرهنگ واقعی قرار میدهند. به عبارت دیگر، فرهنگ مجازی گذرا، ساده و سطحیتر است و اندیشه را کمتر درگیر میکند زیرا فرهنگ واقعی عمدتا حواس بیشتری را درگیر میکند. نکته دیگر هم این است که جهان مجازی و جهان واقعی در کجا تبدیل میشوند و درکجا اثر میگذارند که همان بحث امروز است که به آن اشاره کردم. البته پاسخی هم که داده شده این است که این جهان یعنی جهان مجازی، با معیارهای جهان گذشته و هندسه معرفتی برخوردار از این ارتباطات نوین، گسستهایی را به وجود آورده است ودرجایی هم پیوندهای تازهیی از انقلاب ارتباطات را پدید آورده است که دریک به اصطلاح جامعه شبکهیی در معرض یک زندگی متکثر چند فرهنگی قرار داده ونقش مهمی به رسانههای اجتماعی داده است. در حال حاضر باید بپذیریم که در پارادایم انگارههای مدلهای ذهنی، شناخت واقعیتهای پیشرو، پارادایم تحولات فزاینده، جهان دستخوش تغییر انگارههای ذهنی جدیدی شده است.
مبحث ارتباطات مشارکتی را چگونه تبیین میکنید ؟
تاقبل از نسل چهارم ارتباطات توسعه، به رسانه به عنوان ابزار مثبت نگاه میشد اما از نسل چهارم ارتباطات توسعه که بحث ارتباطات مشارکتی است، صحبت از این نیست که رسانه خود یک ابزار بلکه رسانه، به عنوان زمینهیی برای کنشهای جدید در نظر گرفته میشود و مخاطبان به عنوان مصرفکنندگان فرهنگ نیستند و خود آنها به کنشگران تبدیل میشوند. در حقیقت نوعی روزنامهنگاری جدید توسعه پایهگذاری میشود که نمونه ساده آن پیدایش و شکلگیری روزنامهنگاری شهروندی است که هر شهروند بایک موبایل وبا امکانات ساده خود به فرستنده پیام تبدیل میشود، درحقیقتگیرنده پیام خود به ارسالکننده پیام تبدیل شده و حد ومرز بین رسانه و غیر رسانه از بین رفته است
ویژگی ارتباطات مشارکتی چیست؟
همانگونه که گفته شد نسل چهارم ارتباطات توسعه، ارتباطات مشارکتی است که یک تعریف اولیه از مدل دیالکتیکی فرآیند توسعه را ارائه میکند. در این حالت ارتباطات توسعه، ارتباطات مشارکتی است که دو طرفگیرنده و فرستنده پیام، کاملا مستقل از یکدیگر ایجاد ارتباط میکنند. در حقیقت یک عده پیامها را میگیرند ومصرف میکنند و در عین حال خود به فرستنده پیام تبدیل میشوند. دراین حالت ارتباطات عمودی وجود ندارد و همه ارتباطات افقی است و همه در همعرض یکدیگر قرار دارند. در این تعریف از ارتباطات، توسعه ارتباطی، ابعاد توسعه و همه در سطوح فروتر توسعه قرار میگیرد. زمانی که به توسعه و توسعه یافتگی میپردازیم عملیترین روشها، اشکال یا صورتبندی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را در توسعه تعریف میکنیم دراین حالت مدل دیالکتیکی فرآیند توسعه تعریف میشود، اگر جایگاه ارتباطات یا ظرفیتهای مادی و معنوی بالاتر برود، نقش موثر ارتباطات در عرصههای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، روانی و… مشخص میشود. اقتصاد، سیاست، اجتماع، فرهنگ، فرد و روانشناسی فردی و ارتباطات همه حلقههای توسعه هستند و اگر بخواهیم جامعهیی در مسیر توسعه قرار بگیرد لازمهاش این است که اقتصاد به سوی اقتصاد مولد حرکت کرده و نقش توسعه و توسعه سیاسی با بالا رفتن سطح مشارکت و رقابت، ارتباطات، سوگیری به سمت رقابتهای سیاسی و… تبیین شود و از نظر اجتماعی نیز باید همگرایی در جامعه انجام شود.
ممکن است درباره سه نسل دیگر ارتباطات توسعه نظر دهید.
نخستین نسل نظریههای ارتباطات توسعه خوشبینانه است زیرا این نظر وجود داشته که رسانهها میتوانند روندهای توسعه را کوتاهتر کنند، نظیر نظریه نوسازی دانیل لرنر که در غرب پیموده شد که با این نگرش رسانهها میتوانند این روند و این مسیر تغییر را کوتاهتر کنند. نسل دوم ارتباطات توسعه در برابر دیدگاه قبلی قرار میگرفت که بدبینانه و تحت تاثیر اندیشههای سوسیالیستی، مکاتب وابستگی، برای رسانهها، نقش منفی در نظر میگرفت. این نظریه بر این موضوع تاکید میکرد: جوامع دیگر (جوامع غربی) از طریق به کارگیری این نظریهها، سایر جوامع را از هویت ملی و زبانی خود دور میکنند، به این ترتیب رسانهها در این قبیل جوامع، نقش منفی دارند. نسل سوم ارتباطات توسعه، نظریههای کاربردی یا فناورانه هستند که به میزانی که اهمیت پیدا میکنند تحت عنوان ورود به عصر ارتباطات نامیده میشود و در حقیقت در عصر ارتباطات به همین اعتبار است که به کاربرد ارتباطات توسعه بیشتر توجه و به نقشهای مثبت و منفی آن پرداخته میشود. این موارد شامل نظریههای اقتصاد رسانهاند که تکنولوژی رسانه، جامعه اطلاعاتی و نظریههای جامعه اطلاعاتی، تئوریهای انتقادی، پسا ساختارگرایانه و پسامدرن در آنها دیده میشود که به جنبههای مثبت و منفی رسانهها میپردازد.
به اینترتیب نسل چهارم ارتباطات توسعه، نگرش عمیقتری به انواع ارتباطات در جامعه دارد؟ این طور نیست؟
مفهوم ارتباطات، مفاهیمی فراتر از رسانهها هستند هرچند که رسانهها، ظرف برقراری و گسترش ارتباطات به شمار میروند اما الزاما ارتباطات محدود به رسانهها نمیشود، ارتباطات با مفهوم انتقال، معنا، دقت و صحت در نظر گرفته میشود و طبیعتا محدود به عوامل فناورانه تکنولوژیک، رادیو، تلویزیون، مطبوعات و شبکههای مجازی نیست بلکه معنای مشترکی بین فرستندگان پیام و گیرندگان پیام وجود دارد و بر فهم مخاطب تکیه میشود. با این مقدمه درحقیقت ارتباطات توسعه به این پرسش جواب میدهد که رسانهها اعم از وسایل ارتباط جمعی و رسانههای سنتی و نو، همه اینها چگونه میتوانند پیامی را رد و بدل کنند و جامعهیی را در انتقال پیام مشارکت داده و جامعه را به جامعه ارتباطی تبدیل کنند. برای پیشبرد توسعه به ظرفیتهای مادی و معنوی نیازمند است و همچنین نیاز به ابزارها و مجاری ارتباطی وجود دارد که از طریق آنها بتوان فرهنگ توسعه را گسترش داد. تاکنون نظریههای ارتباطی زیادی مطرح شده و از زمانی که مساله توسعه جوامع جدیتر شد این نظریهها مورد توجه قرار گرفت و جوامع جدید طبیعتا آن هم از ابتدا سراغ رسانهها رفتند که در روند توسعه تسهیل وتسریع شود.
توسعه فرهنگی چه تاثیری در باز شدن فضای رسانهها و مطبوعات دارد؟
نقش توسعه ارتباطی، افزایش تکثر است. توسعه فرهنگی به مفهوم دیگر نوگرایی و نوزایی در رسانههاست و افزایش نقش توسعه از نظر فردی بالابردن انطباق فرد با تحولاتی است که رخ میدهد. هنگامی که زمینههای توسعه را کنار هم میگذارید به این نتیجه میرسید که اقتضائات صرف اقتصادی نیست، توسعه به مثابه آزادی است. از قول یک متفکر میتوان گفت که اقتصاد دو پایه دارد یک پایهاش مشارکت است و پایه دیگر آنهم حقوق است. در جامعهیی که در آن مشارکت وجود دارد شهروندان با حقوق خود آشنا هستند و تحرکهای توسعه در آن مفاهیمی غیر اقتصادی خواهد بود. هنگامی که سطح مشارکت بالا رود اقتصاد مولد ارتقا مییابد و سیکلی مطرح میشود که به هم پیوستگی عرصههای مختلف توسعهیی را مطرح میکند. این سیکل از آزادی درحوزه سیاست و از خلاقیت در حوزه فرهنگ حرف میزند و اینها داد و ستد و تعامل دارند و طبیعتا با الزام چنین نگاهی به توسعه، رسانههای آزاد وجود خواهند داشت که این مساله به بالارفتن ظرفیتهای مادی و معنوی جامعه کمک میکند.
برای گسترش آزادی مطبوعات و رسانهها درشرایط کنونی چه باید کرد؟
باید توضیح بدهم نسبتی بین مفهوم بنیادی آزادی و عدالت در تحولات توسعهیی وجود دارد. به عبارت دیگر در واقع معمولا سطوح و صورتبندیهای گذشته در مقاطعی به نام آزادی از توجه به عدالت کم شده است درحالی که آزادی و عدالت لازم و ملزوم یکدیگر هستند. درکتاب من با عنوان «قدرت مدنی و مطبوعات» به شاخصهای توسعه پرداخته شده و در سه سطح «توسعه کمی» «توسعه کیفی» و بازنگری به این مساله که مطبوعات توسعه یافته چه هستند و چه نقشی میتوانند داشته باشند پرداخته شده است. شاخصهای کمی توسعه مطبوعات، مجموعه عملیاتی، کاربردی، دوره انتشار، محلی بودن و غیرمحلی بودن است و شاخصهای کیفی نیر بر اساس محتوای آنها میتوانند نقش داشته باشند. علاوه بر آن شاخصهای سیاسی بودن یا نبودن، خبری بودن یا نبودن، شاخصهای باز نگری نسبت به مطبوعات و قدرت سیاسی و اینکه چقدر انتقادی هستند و تا چه سطوحی از قدرت سیاسی را دارند نیز مطرح است. از سوی دیگر این سوال مطرح است که در چارچوب ارتباطات مشارکتی، مطبوعات کجا قرار میگیرند و مدیریتهای مطبوعات چگونه میتوانند مدیریت کنند. باید گفت مطبوعات از آنجا که نقش توسعه تعریف میشود باید بتوانند موثر باشند. زمانی که ارتباطات مشارکتی هم به وجود آید مطبوعات باید شکاف بین اجتماع، فرهنگ، اقتصاد، فرد و مطبوعات را کم کنند.
به طورکلی تعریفی که از توسعه پایدار ارائه میدهید چیست؟
توسعه به معنای یک مفهوم در دنیای جدید از برداشتهای پیشین گذشته در زمینه اندیشه پیشرفت، کاملا متفاوت است. برداشتهایی که در دوران جدید در زمینه توسعه مطرح شد معطوف به رشد کیفی در حوزههای اقتصادی بود به همین دلیل بحثی که در آغاز راه در زمینه توسعه مطرح شد رشد کیفی در حوزهها اقتصادی به شمار میرفت. پس از دیدگاههای اقتصادی، جنبههای دیگری از پیشرفت که شامل جنبههای اجتماعی و فرهنگی بود که مدنظر قرار گرفت. در این شرایط عوامل غیرمادی توسعه بر عوامل مادی آنکه عمدتا اقتصادی بود افزوده شد. دکتر تهرانیان توسعه را طراحی نحوه بالا رفتن ظرفیتهای مادی و معنوی نظام اجتماعی و ارتقای سطوح نظم و نوآوری در جامعه میداند. به اعتقاد او، گرچه متغیرها و عوامل مادی در توسعه بسیار مهم است و شرط لازم بوده اما شرط کافی نیست و به سایر متغیرها نظیر فرهنگ، عوامل اجتماعی، سیاسی، اخلاقی و… باید توجه کرد. بنابراین، پنج زمینه برای توسعه و همین طور توسعه پایدار بسیار مهم است که شامل زمینههای مادی، معنوی، میزان دستیابی به پیچیدگی بیشتر یا نظم بیشتر، وجه اجتماعی که قانون جای عرف را میگیرد و نوآوری است.
آیا برای دستیابی به توسعه به مفهوم عام آن و توسعه پایدار میتوان از نظریات جهانشمولی که در این زمینه وجود دارد بهره گرفت؟
در زمینه توسعه پایدار یا ارتباطات توسعه، نظریات جهانشمول از بین رفتهاند اما توجه به تجاربی که دیگران در زمینه توسعه داشتهاند ممکن است مسیرهای توسعه را کوتاهتر کند. در این ارتباط به لحاظ نظریات جهانشمولی باید گفت نکتهیی وجود دارد که چه نظریات «جهانشمول» بازار یا اقتصاد آزاد و چه اقتصاد سوسیالیستی که هردو بر مقوله «جهانشمول بودن» تکیه میکردند کارکرد خود را از دست دادهاند. این به آن معناست که تنوع، تکثر، تفاوت رخداد، گسترش ارتباطات به سوی الگوهای متفاوت و متکثر رفته است. به این اعتبار رهیافتهای جدید در دنیا مطرح است که باید مورد توجه قرار بگیرد، ما باید در جامعه خودمان این مسائل متفاوت را روشن کنیم و تعریف درستی از مساله ارائه دهیم. ارائه تعریف درست در این زمینه نیمی از راهحل به شمار میرود.
نقش مدیریت فرهنگی در مطبوعات و رسانهها برای تبیین دموکراسی و پیشبرد اهداف رسانهها چه میتواند باشد؟
جان کین، متفکر انگلیسی است که فرآیندهای دموکراسی از سوی رسانهها را ارزیابی میکند. طبقهبندی که جان کین در مورد مدیریتهای رسانهیی «قدرت محور»، «بازار محور» و «خدمت محور» ارائه داده است طبقهبندی خوبی است و در حقیقت چالش بین قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی در بحث ارتباطات مشارکتی، چگونگی حضور جامعه و مخاطبان و سیاستگذاری درستتر به رویدادهای دموکراتیک را مطرح میکند. البته مدل جان کین در تطابق با واقعیتها با موانع و مشکلاتی روبهرو میشود. در مدل برنامهریزی «خدمتمحور» رسانهیی این موضوع مطرح است که اگر رسانهها بتوانند با دادن سرویس یا خدمات مربوط (فرهنگی و اطلاعرسانی)، رابطه عمومی متکی به قدرت سیاسی یا قدرت اقتصادی را به روابط افقی یا ارتباطات افقی تبدیل کنند در جهت رویکردهای دموکراتیک حرکت کردهاند که این الزامها بیشتر از سوی رسانهها در جریان ارتباطی شکل میگیرد.
در تعریف کلی، مدیریت فرهنگی که در قالب مدیریت روزنامه و رسانه هم میتواند مطرح شود چه تفاوتهای بنیادی با مدیریت به مفهوم عام آن و نقش این مدیریت در دموکراتیزه کردن فعالیت رسانهیی دارد؟
مدیریت فرهنگی یکی از دشوارترین انواع مدیریتهاست که یک نیمه این مدیریت یک وجه اشتراک با مدیریت اقتصادی دارد و آن هم تمرکزگرا بودن آن و درعین حال منعطف بودنش است. عمدهترین تفاوتهای مدیریت فرهنگی با مدیریت دیگر دشوار بودن آن است زیرا در حوزه فرهنگ و جنس آن، به گونهیی که تنوع و تغییر در آن بسیار روی میدهد. به همین اعتبار باید پذیرفت که کار دشوارتری انجام میگیرد، اما باید پرسید که پیچیدگیها و رموز فرهنگ چیست، براساسا تعاریف مختلف در حوزه فرهنگ هرچه مجموعه پیچیدهتر باشد مدیریت به دشواری انجام میشود. تفاوت دیگری که مدیریت فرهنگی دارد این است که در مناطق مختلف از اشتراکات کمتری برخوردار است. در همان حال در حوزه اقتصاد، طبقهبندی تغییرات کمیتر و قابل پیشبینیتری است. تفاوت دیگر مدیریت فرهنگی با سایر مدیریتها، سرشت انتقادی آن است که با توجه به اهمیت عناصری نظیر آداب و رسوم و مناسبات اجتماعی که در آن وجود دارد به گونهیی رابطهیی گشوده و انتقادی بر آن حاکم است. تفاوت دیگری که در حوزه مدیریت رسانه با سایر مدیریتها وجود دارد این است که این نوع مدیریت تحت تاثیر پدیدههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است. سبک زندگی در یک پدیده فرهنگی از سبک زندگی تاثیر میگیرد و سبک زندگی از شرایط سیاسی متاثر میشود. همین طور تاثیر مسائل اقتصادی در آن مشهود است بنابراین در طراحی یک مدل باید به ویژگیهای تلفیقی و متغیرهای اصلی توجه کرد وسطوح خاصی از آن را که بین مفاهیم و متغیرهای اصلی- ترکیبی وجود دارد در نظر گرفت.
آیا مدیریت مشارکتی رابرای روزنامه باید در نظر گرفت؟
از جمله ویژگیهای کار یک رسانه مشکل بودن آن است بنابراین مدیریت دموکراتیک و مدیریت مشارکتی راهحلی است که ممکن است بر پیچیدگیها غلبه کند. از سوی دیگر در صورتی که رسانه نقش توسعهیی داشته باشد برای ایفای نقش دموکراتیک باید فرآیندها و کنشهای دموکراتیک نیز کمک کند و رسانه باید بتواند زمینه ساز توسعهیی باشد که آن توسعه بتواند فرهنگ، اقتصاد، سیاست، اجتماع و فرد را دریک الگوی دیالکتیکی به سمت دموکراتیزه شدن پیش ببرد. اگر رسانه بتواند در زمینه دموکراتیزه شدن اقتصاد، سیاست، اجتماع و رفتار شهروندان حرکت کند در مسیر توسعه پایدار قرار گرفته است. در همان حال اگر مدیریت مشارکتی را در روزنامه بگذاریم قاعدتا باید سردبیر مشارکتی را هم پذیرا باشیم. «مارتیا سن» معتقد است پایههای توسعه دریافت حق برابر در برابر تکلیف آمرانه است که بازده مطلوبی دارد. بنابراین عقلانیت جمعی در اداره روزنامه باید شکل بگیرد.
نقش مخاطبان در مدیریت و اداره یک نشریه توسعه یافته و مبتنی بر فرآیند توسعه پایدار چیست؟
باید به تناسب مقدورات که هرنشریهیی در چارچوب آن میخواهد منتشر شود نسبت آن نشریه را با فرآیندهای توسعه درنظر گرفت و عملا اگر نشریهیی از دامنه تاثیرگذاری خود ارزیابی درستی نداشته باشد سطح انتظارات آن نشریه و جامعه بالا میرود و به این دلیل اهمیت امر سیاستگذاری مشخص میشود و اهمیت این امر بیشتر به مدیریت سیاستگذار برمیگردد. اگر مدیریت نشریه به منابع قدرت دسترسی داشته باشد، قدرت وثروت در حوزه مدیریت تعریف میشود و ایفای هرنقشی را در هر رسانه، جدا از اقتصاد رسانه و جدا از امکان کار و بایدها ونبایدها، باید برنامهریزی کرد. با توجه به مولفههایی که در حوزه مدیریت مطرح شد سهم مدیریت در پیشبرد اهداف روزنامه و تبیین نقش توسعه پایدار بسیار مهم است. در همان حال یکی از سادهترین نیازهای هرجامعهیی بالارفتن سطح سواد رسانهیی است. رسانهها با انتخاب فعالانه مخاطبان در تفسیر پیام میتوانند سطح سواد رسانهیی را ارتقا دهند تا به این ترتیب با استفاده از رسانهها، قدرت اقتصادی آن را میتوان بالا برد. علاوه بر آن ساختارهای مختلف در جامعه نظیر ساختارهای دانشگاه و سیستمهای اطلاعرسانی دریک تعریف ایدهآلیتر و با ابعاد شناختی، احساسی و اخلاقی بهتر باید ارتقا پیداکند ومطبوعات هم در این رابطه بتوانند به نقشهای توسعهیی در جامعه نزدیکتر شوند.
به طور کلی شما اعتقاد دارید که نقش مطبوعات در همه موارد از جمله فرآیند توسعه پایدار نقشی انتقادی است؟
اگر مانعی از شکلگیری حوزه عمومی وجود نداشته باشد رسانهها میتوانند مستقل از قدرت، زمینههای گفتوگو مشترک و اندیشه مشترک را فراهم کنند و در واقع نقششان، نقش سازندهیی است، اگر رسانهها امکان فعالیت نداشته باشند و درحقیقت جلوی اندیشهشان گرفته شود نقش منفی را بازی میکنند. بر این پایه است که نظریات انتقادی رسانهها از ابتدا برپایه نزدیکی به سوسیالیسم اروپایی شکل گرفت. بنیانگذاران این مکتب آدرونو و هورکهایمر بودند. این نظریه معتقد است که به دلیل سنخیتی که بین رسانهها با صنعت فرهنگی وجود دارد، رسانهها تولید انبوه فرهنگ میکنند و این تولید منجر به شکلگیری نوعی نقد میشود و نقدها از همین جا شکل میگیرند. مارکوزه یکی از نظریهپردازان این مکتب، با نظریه آگاهی بستهبندی شده و فرهنگ بستهبندی شده و کسانی مانند بنیامین بابحث مکانیکی شدن نقد رسانهها به تحلیل آن پرداختند و هرچه ما جلوتر میآییم نسل جدید نظریهپردازان «فرانکفورتیها» مثل «هابرماس» به رسانه ونقش دوگانهاش در حوزه عمومی اهمیت دادند و به کنش ارتباطی در برابر کنش استراتژیک به نقش مشروط رسانهها میپردازند و اینکه رسانهها در کجا توانستند حوزه عمومی را شکل بدهند و درکجا نقششان مثبت است. در حوزه عمومی واکنش ارتباطی این دسته از متفکران، کافهها، گالریها، سالنهای نمایش و… میتوانستند شهروندان مستقل از قدرت را به شکل آزادی گرد هم آورده و سازماندهی کنند. در این عرصه، رسانهها به طور عام و مطبوعات به شکل خاص میتوانند نقش انتقادی داشته باشند.
Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوستهی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085