مرتضی مبلغ: جدایی از ا حمدی نژاد برای اصولگرایان ممکن نیست
چکیده :از مظلوميت احزاب ميگويد و دور ماندنشان از جايگاهشان. از پيش نويس اخير وزارت كشور انتقاد ميكند و آن را مقدمهيي براي ايجاد تنگناهاي بيشتر براي احزاب ميداند. از پيش نويسي ميگويد كه در دولت اصلاحات براي احزاب تدوين كرده بودند. مخالفتهاي احتمالي مجلس و شوراي نگهبان با لايحه احزاب دولت يازدهم را پيشبيني ميكند. از هشت سال گذشته بر اصلاحطلبان ياد ميكند و از شرايط بازگشتشان به عرصه قدرت ميگويد. از شرايطي كه دولت يازدهم دارد. برنامههاي سيستماتيك افراطيون براي مقابله با دولت يازدهم و اهداف آنها را تبيين ميكند و ميگويد كه بهترين راهحل براي مقابله با آنها همين برخوردي است كه رييسجمهور ميكند....
از مظلومیت احزاب میگوید و دور ماندنشان از جایگاهشان. از پیش نویس اخیر وزارت کشور انتقاد میکند و آن را مقدمهیی برای ایجاد تنگناهای بیشتر برای احزاب میداند. از پیش نویسی میگوید که در دولت اصلاحات برای احزاب تدوین کرده بودند. مخالفتهای احتمالی مجلس و شورای نگهبان با لایحه احزاب دولت یازدهم را پیشبینی میکند. از هشت سال گذشته بر اصلاحطلبان یاد میکند و از شرایط بازگشتشان به عرصه قدرت میگوید. از شرایطی که دولت یازدهم دارد. برنامههای سیستماتیک افراطیون برای مقابله با دولت یازدهم و اهداف آنها را تبیین میکند و میگوید که بهترین راهحل برای مقابله با آنها همین برخوردی است که رییسجمهور میکند.
متن گفتوگوی «اعتماد» با مرتضی مبلغ، معاون سیاسی وزارت کشور در دولت اصلاحات در ادامه میآید.
همانطور که در جریان هستید وزارت کشور اخیرا پیشنویسی را بهعنوان لایحه احزاب تهیه کرده است. در نگاه کلی این پیشنویس را چگونه دیدید؟ فکر میکنید این لایحه میتواند با حقوق مردم، آزادی اجتماعات و به صورت کلی روح قانون اساسی مطابقت داشته باشد؟
در مورد این پیشنویس چند نکته مطرح است. نکته اول این است که برخلاف توقع که به نظر میرسید که گشایشهای قابل توجه و قابل قبولی در قانون موجود احزاب به وجود بیاورد اما چنین اتفاقی نیفتاده است.
حتی در مواردی شاهد هستیم که تنگناهایی هم ایجاد شده است. در حالی که علیالقاعده اگر قرار باشد لایحه جدیدی از طرف دولت به مجلس فرستاده شود طبعا باید مشکلات و موانعی که قانون موجود دارد را برطرف کند نه اینکه حتی به آن مشکلاتی هم بیفزاید.
از سوی دیگر با توجه به اینکه احزاب در شرایط موجود اصولا مظلوم واقع شدهاند. هم از این جهت که به ضرورت و جایگاه آنها کمتر توجه شده است و هم از این جهت که دائما مورد تخطئه و فشار قرار گرفته جایگاه لازم قانونی هم برخوردار نبودهاند، در لایحه جدید توقع این بود که هم در مورد حقوق اساسی احزاب توجه ویژهیی بشود و هم دفاع قوی و شایستهیی از احزاب صورت بگیرد. انتظار میرفت جایگاه احزاب در لایحه جدید به نحوی تقویت شود که احزاب بتوانند در مقابل این همه تخطئه و مشکلسازی از خودشان دفاع کنند، روی پای خودشان بایستند و به صورت اساسی در ساختار سیاسی کشور ایفای نقش کنند.
اما این موارد چندان در این لایحه مشاهده نمیشود. از اینها که بگذریم نکته مهمتر این است که آیا اصولا فرستادن یک لایحه جدید در رابطه با مساله بسیار اساسی مثل احزاب به مجلس موجود که دیدگاههایش در رابطه با احزاب و توسعه سیاسی مشخص است و نگاه کاملا انقباضی به این مسائل دارد، ثمربخش و راهگشا خواهد بود؟ از سوی دیگر نگاه انقباضی شورای نگهبان نسبت به این مسائل هم باید در نظر گرفته شود.
تجربه گذشته نشان داده است که هر زمان در مورد قوانین مربوط به حقوق اساسی و توسعه سیاسی و مدنی کاری صورت گرفته است، نهتنها گشایشی ایجاد نشده بلکه حتی انقباضهای جدیدی هم به وجود آمده است. در نتیجه باید دید که در چنین شرایطی اصلا فرستادن لایحه جدید به مجلس مثمر ثمر خواهد بود یا خیر؟
شما به ایجاد یکسری تنگناها بر اساس این لایحه برای احزاب اشاره کردید. ممکن است کمی بحث را باز کنید که دقیقا این تنگناها در کدام قسمتها هستند؟
به عنوان نمونه برای صدور مجوز تنگناهای بیشتری ایجاد شده است. این در حالی است که انتظار میرفت صدور مجوز سهلتر از قانون موجود باشد. فعالیت احزاب هم که در شرایط فعلی که احزاب با سختی بسیار کارشان را پیش میبرند در این پیشنویس با تنگناهای بیشتری روبهرو میشود. در جایی گفته شده است که احزاب موجود باید خودشان را با شرایط جدید تطبیق بدهند.
درحالی که قانون عطف به ماسبق نمیشود و دلیلی ندارد که چنین اتفاقی بیفتد. در مورد یارانه احزاب نیز این پیشنویس پیشبینیهایی کرده است. یکی از نقاط قوت همین است که یارانه احزاب در این لایحه دیده شده البته که لزومی هم نداشت چراکه ما برای دادن یارانه احزاب هیچ منع قانونی نداریم.
اما در همین مورد میبینیم که در این لایحه اعلام کردهاند که ۶۰ درصد یارانه بهطور مساوی به همه احزاب داده میشود. این در شرایطی است که در کشور ما احزابی وجود دارند که اصلا کاری انجام نمیدهند و تنها در فصل انتخابات یکسری تحرکات بسیار جزیی دارند و از سوی دیگر احزابی هم داریم که در طول سال فعالند و به شکل گسترده کار میکنند.
حال تصور کنید که قرار است ۶۰ درصد یارانه بهطور مساوی تقسیم شود که چنین کاری منطقی و واقعبینانه نیست. اما از همه اینها مهمتر این است که در ساختار سیاسی ما بزرگترین مشکل مربوط به احزاب این است که رابطه قانونمند و ارگانیک بین قانون احزاب و قانون انتخابات وجود ندارد و به همین دلیل احزاب هیچگاه نمیتوانند به صورت جدی فعالیت کنند و در این پیشنویس به این نکته کلیدی و اساسی توجه لازم نشده است.
یعنی در قانون انتخابات نقش احزاب کمرنگ است؟
اصلا نقشی وجود ندارد. احزاب صرفا میتوانند کاندیدا معرفی کنند ولی زمانی جایگاه احزاب در قانون انتخابات معنی پیدا میکند که انتخابات جنبه حزبی هم پیدا کند، یعنی قانون صراحتا سهم احزاب در تعداد نامزدها در مجلس رامشخص کرده باشد و چنین چیزی نه در قانون انتخابات و نه در قانون احزاب ما دیده نشده و در این پیشنویس هم هیچ اشارهیی به آن نشده است.
شما به مخالفتهای احتمالی مجلس با این لایحه اشاره کردید. در چنین شرایطی فکر میکنید که بهترین راهحل چه باشد؟ یعنی باید قانون مصوب سال ۶۰ را ادامه داد یا اینکه بالاخره در یک موقعیتی به فکر اصلاح افتاد؟
به نظر من در شرایط فعلی بهترین کار این است که همین قانون موجود را به نحو درست اجرایی کنند.
یعنی برای قانون احزاب قبلی اصلاحیه بدهند؟
نه همین قانون را مبنا قرار بدهند و سعی کنند آن را به نحو صحیح اجرایی کنند و از این مهمتر، دفاع جدی از احزاب و جایگاه آن داشته باشند.
گشایشهای لازم را برای احزاب تحت فشار و خانه احزاب ایجاد بکنند. بسترهای فعالیت حزبی را تسهیل و بحث یارانه را زنده کنند.
این موارد کارهای اساسی است که دولت و وزارت کشور بهخوبی باید دنبال کنند. به نظر من اصلاح قانون در شرایط فعلی در اولویت نیست زیرا اولویتهای مهمتری برای دفاع از احزاب وجود دارد.
شما قبلا به تهیه یک پیشنویس برای احزاب در دولت اصلاحات اشاره کرده بودید. آن لایحه چه تفاوتهایی با این پیشنویس داشت؟
ما در دولت آقای خاتمی یک بازنگری عمیق و همهجانبهیی نسبت به قانون احزاب داشتیم. پیشنویسی متقنی هم تهیه شد اما به دلیل تنگناهایی که اشاره کردم به مجلس ارسال نشدچراکه این موضوع بعد از لوایح دوقلوی معروف مطرح شد که آن لوایح با بنبست مواجه شده بود و قابل پیشبینی بود که این لایحه هم بهچنان سرنوشتی دچار خواهد شد ولی از نظر مبنای قانون احزاب و مطالعات گستردهیی که انجام شده است آن پیشنویس میتواند نمونه قابل قبولی برای اصلاح قانون احزاب در موقع مقتضی خودش باشد. زیرا کارهای عمیق و گستردهیی در آن زمان روی آن صورت گرفته بود. این لایحه هماکنون نیز موجود است و میتواند مورد بهرهبرداری صورت بگیرد.
یعنی در صورتی که مجلس بعدی با گسترش آزادی احزاب موافق باشد، فکر میکنید بهتر باشد که از آن پیشنویس دوره شما استفاده شود؟
پیشنویس در وزارت کشور موجود است و میتواند مبنای خیلی خوبی برای اصلاح قانون احزاب در زمان خودش باشد.
در مورد جایگاه احزاب تخصصی چطور؟ فکر میکنید چرا هیچوقت به شکل جدی تشکیل احزاب تخصصی و قومیتی دنبال نشده است؟؟آیا در پیشنویس فعلی لایحه احزاب دیده شده است؟
نه، در پیشنویس فعلی چنین چیزی دیده نشده است. البته در شرایط موجود فاصله زیادی تا رسیدن به این بحثها داریم.
الان مهمترین بحث در مورد احزاب این است که احزاب جایگاه واقعی خودشان را پیدا کنند و در ساختار سیاسی از نقش لازمی که باید داشته باشند برخوردار شوند. همانطور که بارها گفته شده است، نمیتوان تصور کرد که یک نظام مبتنی بر آرای مردم باشد اما احزاب در آن نقش اساسی و تعیینکننده نداشته باشند.
در این زمینه مشکلات جدی وجود دارد. بنابراین اولویت اول این است که به این نوع مسائل رسیدگی شود و بعد به لایههای بعدی برسیم. همه بحثها باید بر این موضوع متمرکز شود که این جایگاه تعریف شود و احزاب در جایگاه شایسته خود قرار بگیرند و ایفای نقش کنند.
به نظر میرسد که در شرایط فعلی به عنوان نخستین قدم باید یک فرهنگسازی صورت بگیرد. فرهنگسازی که در دوره آقای خاتمی بهخوبی دنبال میشد اما در دوره آقای احمدینژاد متوقف شد. فکر میکنید این فرهنگسازی در شرایط فعلی چگونه باید دنبال شود؟
از لوازم اینکه ما به یک شرایط مناسب و مساعد فعالیت حزبی برسیم فرهنگسازی است. فرهنگسازی هم شامل دو دسته اقدام است. یک دسته اقدامات این است که مردم، جامعه و مسوولان به ضرورت فعالیتهای تشکیلاتی واقف شوند و اهمیت آن را بیشتر درک کنند.
دسته دیگر هم در راستای خنثیسازی تخریبهای گسترده علیه احزاب باید باشد. در شرایط موجود که ما با مشکلات عدیده مواجه هستیم دولت با توجه به اعتقادی که دارد و شعارهایی که داده است باید تمام قد به دفاع از احزاب و نهادهای مدنی بپردازد و آنها را تقویت کند. بسترهای لازم را برای فعالیت آنها فراهم و گرههای موجود بر سر راهشان را حتیالامکان باز و شرایطی را فراهم کند تا آنها با اطمینانخاطر بیشتری فعالیت کنند.
فکر میکنید جسارت لازم برای چنین بسترسازیهایی در وزارت کشور و مسوولان دولتی وجود داشته باشد؟
اینکه دولت و وزارت کشور معتقد به توسعه سیاسی و اجتماعی و فعالیت احزاب هستند یک امر بارز و روشن است اما در مورد اینکه چقدر عمل میشود از یک طرف باید شرایط، واقعیتها و محدودیتهای موجود را در نظر بگیریم و از طرف دیگر همت بیشتر دولتمردان را هم در این زمینه میطلبد که با همت و توجه بیشتر وارد این عرصه بشوند.
اگر بخواهیم میان احزاب اصلاحطلب و اصولگرا یک مقایسه انجام بدهیم، متوجه میشویم که پایگاه اجتماعی احزاب اصلاحطلب بسیار بیشتر از احزاب اصولگرا بوده است. همین پایگاه اجتماعی وسیع هم باعث شده است که احزاب اصولگرا یک اضطراب از فعالیت احزاب اصلاحطلب داشته باشند. به عنوان مثال با مطرح شدن زمزمه فعالیت مجدد حزب مشارکت حملات زیادی از سوی اصولگرایان صورت میگیرد. این تفاوت اجتماعی میان این دو طیف چرا تا این اندازه زیاد است؟
علت اینکه اقبال به اصلاحطلبان و احزاب آنها در جامعه بیشتر از اصولگرایان است به مطالبات و درخواستهای تاریخی جامعه بازمیگردد.
جامعه ایران در طول تاریخ معاصر خودش نشان داده است که خواستار اصلاحات، تعالی، پیشرفت، توسعه و همگام شدن با پیشرفتهای جهانی با حفظ هویتهای دینی و ملی خودش است. این امر مستلزم یک سلسله راهبردها و آموزههای مبنایی است.
اصلاحطلبان توانستهاند اعتقاد و توانایی خودشان را برای پیشبرد آن آموزهها نشان بدهند. زمانی که یک جریان سیاسی و اجتماعی و تشکلهای سیاسی مربوط به آن بتواند پاسخ مناسب و مساعدی به مطالبات و نیازهای جامعه بدهد طبعا با اقبال و رویکرد مناسب جامعه هم مواجه خواهد شد. متقابلا در اصولگرایان این امر کمتر وجود دارد. برخی جریانات اصولگرا به ویژه بخشهای افراطی آنها مخالف مطالبات تاریخی مردماند و در جهت تخریب عمل میکنند و با توجه به امکاناتی که از نظر قدرت دارند نیازی به شنیدن مطالبات مردم در خودشان نمیبینند.
بخشهای دیگر آنها هم توجه کمتری به این قصه دارند و کمتر توانستهاند این مطالبات را به شکل مبنایی پاسخ بدهند. البته باید توانمندیها و کارآمدیهای سیاسی و اجرایی را هم در نظر بگیریم.
مردم در دورههای مختلف مشاهده میکنند که جناحهای مختلفی که بر سر کار میآیند از نظر توانمندی و کارایی اجرایی چقدر قابلیت دارند. مردم عملکرد دولت اصلاحات در بخشهای مختلف سیاسی و فرهنگی و اقتصادی را دیدهاند و با هشت سال بعد که اصولگرایان حاکم بودند، مقایسه میکنند.
این یک امر واقعی و عینی برای مردم است و زمانی که میبینند در هشت سال گذشته که تمام امکانات و پشت دولت و جریان اصولگرایان بود با چه مشکلات عجیب و استخوانسوزی دست و پنجه نرم کردند و از طرف دیگر مشاهده میکردند که در دولت اصلاحات با وجود اینکه برخی جریانهای قدرتمند در مقابل جریان دولت بود و کارشکنی میکرد اما بازهم در بخشهای مختلف اقتصاد، معیشت، کسب و کار، توسعه سیاسی و فرهنگی، ارتباطات جهانی و دفاع از حقوق مردم دستاوردهای مهمی برای جامعه به ارمغان آورده بود، اقبالشان به اصلاحطلبان بیشتر میشود.
قبول دارید که اصلاحطلبان فرهنگ حزبی را بهتر از اصولگرایان فرا گرفتند؟ به عنوان نمونه انتخابات ریاستجمهوری اخیر نشان داد که اصلاحطلبان بسیار بهتر از اصولگرایان حاضر هستند که بهخاطر منافع حزبیشان از منافع شخصیشان بگذرند. قبول دارید که اصولگرایان آنچنان با فرهنگ حزبی آشنا نیستند؟
بله، همینطور است و این موضوع یکی از نمونههایی است که گفتم اصلاحطلبان به توسعه سیاسی و نهادهای مدنی توجه اساسیتر و جدیتری دارند و طبعا ظهور و بروز آن هم در همین مثالی است که شما زدید.
به سراغ دولت برویم. بعد از گذشت این چندماه از آغاز به کار دولت آقای روحانی تحلیلتان از عملکرد این دولت چیست؟ فکر میکنید آقای روحانی به خوبی توانسته است از پس موانع و مشکلاتی که بر سر راهش وجود داشته بربیاید یا خیر؟
دولت با رویکرد، شعارها و اعتقادات جدید وارد صحنه شد. اما نباید فراموش کنیم که دولت به محض ورود به عرصه با انواع مشکلات، کاستیها و دردسرها مواجه بود که بخشی از آن را آقای روحانی در مصاحبه تلویزیونیاش به آن اشاره کرد.
علاوه بر آن جریانهای مخالف دولت که همان افراطیها هستند نیز به جای آنکه از گذشته نامطلوب خودشان پند بگیرند و به نحوی درصدد جبران مشکلات و دردسرهایی که به وجود آوردهاند باشند، خیلی زود شروع به فشار، عملیات روانی و تخطئه کردهاند که دولت در چنین فضایی وارد صحنه شده است و انصاف این است که واقعبینانه به مسائل نگاه کنیم.
در مجموع من عملکرد دولت در این مدت را مثبت و قابل قبول میبینم. به ویژه که توانست یکی از اساسیترین مسائل کشور که مناسبات حاد هستهیی بود را با حفظ حقوق اساسی نظام و مردم گشایشهای قابل قبول فراهم کند. موضوعی که در دولت گذشته عکس آن اتفاق افتاده بود. در بخش اقتصادی اقدامات زیرساختی خوبی در حال اتفاق است به خصوص آنکه دولتمردانی که در این بخشها انتخاب شدهاند افراد مجرب و توانمندی هستند.
در بخش توسعه سیاسی و فرهنگی هم به تدریج اقدامات خوبی در حال شکل گرفتن است و با توجه به اینکه باید دقت کنیم که کار در این بخش حساستر و ظریفتر است البته این توقع جدی هم هست که در این بخش وزارتخانههای مربوطه با توجه و اهتمام بیشتر عمل کنند تا آنچه شأن جامعه و مردم است بهتر به وقوع بپیوندد.
انتقادهایی به دولت در مورد کندی حرکت در آزادی زندانیان سیاسی و رفع حصر میشود. فکر میکنید دولت در این مورد چقدر عملکرد خوبی داشته است؟
جامعه حق دارد که مطالبات خودش را مطرح کند و با آسیبهایی که در سالهای گذشته دیده است مطالباتی داشته باشد ولی جامعه این را هم میداند که حساسیتها، مشکلات و موانع در شرایط فعلی چگونه است؟ مردم ضمن اینکه مطالبات و انتقاداتشان را مطرح میکنند در حدی از فرهیختگی و دانایی هستند که بدانند این کارها باید بهتدریج اتفاق بیفتد.
منافاتی ندارد که مردم طرح مطالبه بکنند و در عین حال بدانند که برای تحقق این مطالبات زمان و درایت لازم است. اینها در راستای هم است. به همین علت است که میبینیم ضمن اینکه انتقاداتی مطرح میشود اما مردم در عین حال امیدوار هستند و مثبت نگاه میکنند و دولت هم سعی در حل مشکلات میکند.
شاید بخشی از اقدامات هم به خاطر حساسیتها بدون رسانهیی شدن در حال رخ دادن است. در عین حال باید تاکید کرد که توقع میرود دولتمردان با درایت و تدبیر جلو بروند و به هیچوجه از تلاش در راستای تحقق حقوق اساسی مردم غفلت نورزند.
اگر اعتماد مردم به دولت و نظام پابرجا بماند و تقویت شود همه فعالیتها و برنامههای سازنده قابل تحقق است اما اگر اعتماد مردم کاهش پیدا کرده و سلب شود منجر به شکاف دولت- ملت میشود و اجازه میدهد که هر اتفاقی بیفتد و تلاشهای دولت و حکومت هم در اثر این شکاف عقیم میماند. این موضوع باید همواره سرلوحه و سرمشق دولتمردان و حکومت قرار داشته باشد.
البته یکسری از مسائل تنها در دست دولت نیست. فکر میکنید این امکان هم وجود داشته باشد که برخی همکاریهای لازم را با دولت انجام ندهند؟
بله، قطعا زمانی که گفته میشود باید از دولت متناسب با موقعیتها و امکانات و حساسیتها انتظار داشته باشیم به همین معنی است. البته انتظار میرود سایر قوا و جریانها و دستگاهها هم در راستای تحقق مطالبات و حقوق اساسی مردم حرکت کنند اما ممکن است برخی این اعتقاد را نداشته باشند یا به آن عمل نکنند. این موضوع خودش یکی از تنگناها و عوامل است که باید به آن توجه شود.
شما به اعتماد مردم اشاره کردید، به نظر میرسد که آقای روحانی در حال حاضر در حال بازسازی اعتماد مردم است. فکر میکنید چه اتفاقی افتاد که طی سالهای اخیر مردم تا این اندازه به برخی دولتمردان و صحبتهایشان بیاعتماد شدند و چه اتفاقی افتاد که مجددا مردم اینقدر زود به دولت آقای روحانی اعتماد کردند؟
مردم همیشه در ابتدای کار دولتها اعتماد میکنند و خوشبین و امیدوار هستند و در ادامه آن رفتار دولتمردان است که اعتماد مردم را نگه میدارد یا آن را تخریب میکند وقتی مردم بعد از مدتی دیدند که فقط شعارهای پرطمطراق داده میشود ولی در بسیاری از موارد عکس شعارها عمل میشود ناامید شدند.
در این اواخر نیز به خاطر تضاد حرف و عمل این احساس به مردم دست داد که مرتب به آنان دروغ گفته میشود. از آن طرف مردم ناکارآمدیهای دولت در حوزه اقتصادی را دیدند. خط فقر آنقدر بالا رفت که دولتمردان دیگر از اعلام آن صرف نظر کردند و بحث اشتغال نیز با وجود عددسازیهایی که میشد باز هم وضعیت بسیار اسفباری پیدا کرد. تورم هم که خودش را در لحظه به لحظه زندگی مردم نشان داد مناسبات با کشورهای مختلف جهان مخدوش شد.
به حقوق اساسی مردم بیتوجهی شده و احزاب رسما به جای آنکه تقویت شوند تخطئه شدند. مجموعه این عوامل باعث شد که اعتماد مردم از دست برود و به دنبال شخصیت جدیدی باشند که بتواند پاسخگوی مطالبات و حل مشکلات آنان باشد.
به سراغ اصلاحطلبان برویم. انتخابات اخیر نشان داد که اصلاحطلبان دارای پایگاه اجتماعی قوی هستند. این در حالی است که آنها هشت سال با انواع تخریبها مواجه شده بودند. شما فکر میکنید چه شد که اصلاحطلبانی که به یک مرخصی هشت ساله اجباری رفته بودند اینقدر آسان به صحنه سیاسی کشور بازگشتند؟
درست است که اصلاحطلبان به یک مرخصی اجباری رفته بودند ولی این مرخصی به آن معنی نبود که بروند و در خانههایشان بنشینند. بالاخره آنها در این هشت سال فعالیتهای خودشان را داشتند.
تلاش میکردند که در صحنه بمانند و هیچوقت منفعل و ناامید نشدند. در شرایطی که بسیار سخت بود و همهچیز در این راستا بود که اصلاحطلبان و دلسوزان کشور را ناامید کنند آنها همچنان اعتماد به نفسشان را حفظ کردند، امیدوارانه و دلسوزانه برای حفظ کشور و آرمانها و دستاوردهای انقلاب در صحنه ماندند. برای منافع کشور فعالیت کردند و به همین دلیل همزمانی که شرایط مساعد شد به این سرعت آمدند. در واقع تلاشهایی که شده بود به سرعت خودش را در یک برهه خاصی از زمان نشان داد و به بروز و ظهور رساند.
قطعا اگر اصلاحطلبان در خانه نشسته بودند و کاری نمیکردند چنین اتفاقی که در انتخابات مشاهده کردیم نمیافتاد و شرایط سابق همچنان ادامه پیدا میکرد. مردم مطالبه گستردهیی مبنی بر تغییر و تحول داشتند که باید از بستر انتخابات محقق میشد و اصلاحطلبان نقش خودشان را به موقع و به خوبی ایفا کردند.
اگر بنا باشد که یک مقایسه میان جنس انتقادات اصلاحطلبان در هشت سال اخیر و جنس انتقادات اصولگرایان در این چندماه اخیر صورت بگیرد. فکر میکنید این انتقادات چقدر شبیه به هم دیگر باشد؟
به نظر من این دو موضوع اصلا قابل مقایسه با یکدیگر نیست. نقد اصلاحطلبان یک نقد منطقی، سازنده و دلسوزانه بود. حتی در زمانی که خود اصولگرایان تندترین انتقادات را در این یکی ،دو سال آخر به دولت احمدینژاد میکردند شما یک اصلاحطلب را نمیبینید که انتقاداتش از مرز منطق و انصاف خارج شده باشد. با اینکه در چنین شرایطی اصلاحطلبان باید تندتر از اصولگرایان عمل میکردند. انتقاداتی که گاهی از مرز انصاف خارج میشد از طرف خود اصولگرایان صورت میگرفت. مضافا اینکه در آن یکی ،دو سال اول دولت احمدینژاد اصلاحطلبان سکوت کرده و در ابتدا هم برای دولت او آرزوی توفیق کرده بودند. بعد هم که مشکلاتی ایجاد شد سکوت کردند و گفتند شاید با گذشت زمان وضع بهتر شود اما زمانی که سیاستها بهگونهیی عمل شد که مشکلات اساسی برای کشور ایجاد کرد و دردسرهای گسترده برای مردم به وجود آورد اصلاحطلبان انتقادات خودشان را شروع کردند و انتقادهای آنها هم از سر دلسوزی بود. به عنوان مثال نامهیی که حدود ۵۰ نفر از اقتصاددانان کشور که عمدتا اصلاحطلب بودند دلسوزانه به دولت نوشتند و تاکید کردند که این سیاستها درست نیست نشان میداد که چقدر منطقی، دلسوزانه، از سر درد و از سر اصلاح و سازندگی بود ولی متقابلا ببینید که چه برخورد تندی با آنها شد. اما این برخوردها را با شرایط فعلی مقایسه کنید. دولت تازه وارد ششمین ماه خودش شده است. در این شرایط برخی اصولگرایان از ماه چهارم و حتی قبل از آن شروع به انتقادهای بسیار شدید و بعضا سیستماتیک علیه دولت کردهاند.
به عنوان مثال به جای آنکه از دیپلماتهای ما به علت موفقیتهای هستهیی تقدیر شود که اینطور توانستند با شایستگی و درایت گشایشی ایجاد کنند و فضا را از حالت بنبست خارج بکنند اینطور تخطئه میکنند و حرفهای ناشایست میزنند و مواضع غیرمنصفانه میگیرند. این دو نوع انتقاد اصلا قابل قیاس نیست. آنچه اصلاحطلبان در سالهای اخیر در نقد پیشه کردند ضمن اینکه کاملا واقعبینانه بود، منصفانه و اصلاحطلبانه نیز بود اما آنچه جریان افراطی این روزها انجام میدهد بسیار غیرواقعبینانه و تخریبی و غیرسازنده است.
بسیاری میگویند که آقای روحانی مثل آقای خاتمی بیش از اندازه در حال مدارا کردن با رفتارهای افراطیون است. شما هم قبول دارید؟
به نظر من آقای خاتمی و آقای روحانی مواضع درست و صحیحی در مقابل افراطیون داشته و دارند. باید با کرامت و بزرگواری از این حرکتهای افراطی گذر کنند و به روی خودشان نیاورند. اصلا نباید توجهی بکنند و باید با منطق و توکل به خدا پیش بروند. مهم این است که مردم پشت دولت هستند و این روشها برای جامعه نخنما شده است. عملکرد افراطیون بیشتر خودزنی است. گرچه برای مردم دردسر ایجاد میکنند اما هم خودشان را در افکار عمومی بیشتر میزنند. البته دولت باید اطلاعرسانی بیشتری داشته باشد و واقعیتها را به مردم بگوید. کارهایی که میکنند را اطلاعرسانی کنند. تبیین درست از مسائل را برای مردم انجام دهد تا مبادا بخشی از مردم تحت تاثیر عملیات روانی افراطیون قرار گیرند.
فکر میکنید هدف اصلی این افراطیون چه باشد؟ بازگشت اصلاحطلبان به عرصه انتخابات چقدر در رفتارهای افراطیون تاثیر دارد؟
حرکتهای افراطیون دلایل مختلفی دارد. یک دلیل آن این است که این جریانات در قدرت بودند. همهچیز دستشان بود و یکهتازی میکردند اما حالا بخشی از قدرت را از دست دادهاند و طبیعی است که ناراحتند و واکنش نشان میدهند. جریان افراطی ظرفیت تشخیص و قبول خطا و اعتراف به خطا و تلاش برای جبران آن را ندارد و همچنان بر طبل روشهای غلط و مخربشان میکوبند. دلیل دیگر ناراحتی آنها اضطراب و نگرانی از دست دادن هرچه بیشتر قدرت است.
مردم نشان دادهاند که در برخی انتخاباتها حرکتهای مهمی در راستای تغییر و تحول سازنده انجام میدهند. افراطیها نگران و مضطربند که با دستاورد نامطلوب و ناموفقی که قبلا از خودشان در جامعه برجای گذاشتهاند و مردم به قضاوت روشنی رسیدهاند بقیه قدرت را هم از دست بدهند. لذا به هر صورتی تلاش میکنند که شرایط را بهگونهیی جلوه بدهند که آن اتفاق نیفتد. بالاخره اینها در زمانی که اختیارات و امکاناتی داشتند محصول کارشان برای مردم مشخص شد.
امروز با گذشت زمان کوتاهی میبینند که دولتمردان و مسوولان جدید توانستهاند گشایشهایی ایجاد بکنند. جلوی خیلی از مشکلات را بگیرند. راهحلهای جدیدی به وجود آوردهاند. آنها با این سوال بزرگ مواجهند که طی هشت سال گذشته اینهمه مشکل ایجاد شد اما دولت جدید در ابتدای امر به این گشایشها رسیده است. بنابراین برای آنها خیلی سنگین است و تلاش دارند شرایط را بهگونهیی رقم بزنند که بگویند اتفاقی نیفتاده است و حتی وضع بدتر شده است. دلیل دیگر هم این است که خیلی تلاش میکنند بین اصلاحطلبان و دولت شکاف ایجاد کنند. یعنی در یک فاز شکاف بین اصلاحطلبان و دولت را رقم بزنند تا پایگاه قوی اجتماعی اصلاحطلبان از دولت جدا شود و به دنبال آن اختلافات را تشدید کند و در وسط این میدان زیست سیاسیشان را دنبال کنند چراکه زیست آنان در شرایط ناهنجار، اختلافات و غوغاسالاری است. البته تا به حال موفق نبودهاند و موفق هم نخواهند بود. چراکه مردم بهشدت آگاه شدهاند و از آن طرف اصلاحطلبان، دولت و فرهیختگان کشور هم درسهای جدیدی گرفته و سطح فرهیختگیشان بالا رفته است. از این رو با متانت، پختگی و درایت بهتری در جامعه عمل میکنند تا بتوانند موانع و سنگلاخها را پشت سر بگذارند و جامعه را در راستای تعالی به پیش ببرند.
اشارهیی داشتید به تلاش افراطیون برای جدا کردن دولت و اصلاحطلبان. تصور میشود که اصولگرایان به دنبال آن هستند تا بلایی که بر سر خودشان آمد بر سر اصلاحطلبان بیاید. یعنی همانطور که آقای احمدینژاد به آنها ضربه زد. تلاش کنند تا آقای روحانی هم به اصلاحطلبان ضربه بزند. شما این را قبول دارید؟
این هم از همان قیاسهای معالفارق است البته اگر هم کسانی چنین سودایی در سر داشته باشند در حد یک توهم است.
یعنی در مورد نحوه حمایت از دولت؟
آنها احمدینژاد را در ابتدا تراز اصولگرایی میدانستند و آن را بهترین و ارزشیترین نمونه معرفی کردند. یعنی به شکل مفرط و آنچنانی با احمدینژاد رفتار کردند و دست آخر هم آنطور معکوس عمل کردند ولی اصلاحطلبان هیچوقت اینطور رفتار نکردند. هیچوقت نگفتند که روحانی یک اصلاحطلب تمامعیار است. آقای روحانی آقای روحانی است با شعارهایی که داده است و اصلاحطلبان آقای روحانی را به همین عنوان پذیرفته و از او دفاع میکنند. هیچوقت افراط و تفریط نکردند. منطقی، عاقلانه، واقعبینانه از دولت دفاع میکنند.
چراکه دولت در راستای حقوق مردم قرار گرفته و میخواهد مشکلات مردم را حل کند و پیش ببرد و اصلاحطلبان هم همین را میخواهند. در زمان احمدینژاد هم حتی با اینکه اصولگرا بود اگر دولت آن زمان واقعا در راستای حقوق مردم حرکت میکرد و مشکلات آنها را حل میکرد بدون تردید اصلاحطلبان دفاع میکردند با اینکه از نظر مواضع کاملا متفاوت بودند.
مبنای دفاع یا نقد در جریان اصولگرا در دوره آقای احمدینژاد با آنچه حالا اصلاحطلبان دارند کاملا متفاوت است. آنجا احساسی و جریانی و جناحی به نظر میرسد و اینجا منطقی و معقول و در راستای مطالبات و مصالح مردم است.
پروژه دیگری که اصولگرایان این روزها در دست دارند این است که نشان دهند آقای احمدینژاد از آنها نیست و بسیاری معتقدند که پروژه حذف احمدینژاد یک شگرد تبلیغاتی از سوی اصولگرایان است تا انتخابات مجلس بعدی را از دست ندهند. فکر میکنید این پروژه عملیاتی است و آقای احمدینژاد واقعا از اصولگرایان نیست؟
من فکر میکنم این هم یکی دیگر از خطاهای اصولگرایان است که تصور میکنند با فرار از آقای احمدینژاد میتوانند خودشان را تجدیدحیات کنند. این یک خطای راهبردی است. اصولگرایان به هیچوجه نمیتوانند خودشان را از آقای احمدینژاد جدا کنند. میتوانند بگویند که به او نقد دارند اما بالاخره آقای احمدینژاد محصول مستقیم اصولگرایان بود که سالها تمام توان نظام و کشور را به پای او ریختند. در نتیجه نمیتوانند از او فاصله بگیرند و با نقد، تخطئه و جداسازی هم مسالهیی حل نمیشود.
سادهترین و بهترین راه آن است که بارها گفته شده است. هر جریانی اگر خطا کرد باید شهامت اعتراف به خطا را داشته باشد. اعم از اصولگرا یا اصلاحطلب. این امر یک آموزه قرآنی و آموزه اخلاقی است. اعتراف به خطا، عذرخواهی از پیشگاه مردم و بعد هم تلاش عمیق برای جبران خطا. هر فرد یا جریانی با هر رویکردی اگر در برابر خطا و اشتباهات خودش این رویکرد را داشته باشد به سرعت محبوب مردم میشود. مردم این را بهخوبی میفهمند و متوجه میشوند اگر یک نفر صادقانه به اشتباهش اعتراف کرده و اعلام کند که قصد جبران دارد و اگر برای جبران کردن تلاش بکند مردم میپذیرندش. یعنی اگر اقبال مردمی را بخواهند راهش همین است و هر راهی به جز این به بیراهه میرود.
یعنی منظور شما این است که یک بازنگری در جریان اصولگرایی با توجه به شکستهای اخیرشان صورت بگیرد.
هشت سال گذشته باید مورد بازنگری قرار بگیرد. خود اصولگرایان در دو سال آخر حادترین انتقادها را به دولت داشتند. به دولتی که محصول خودشان بود انتقادهایی کردند که حتی اصلاحطلبان در ادبیاتشان نبود. اما اگر به جای آنکه فرافکنی کنند و از آنچه محصول خودشان بوده است، فاصله بگیرند میآمدند و به خطایشان اعتراف میکردند، عذرخواهی انجام میدادند و بعد تلاششان برای جبران آن خطا را آغاز میکردند، سادهترین راه بود برای آنکه هم اقبال عمومی را به دست بیاورند و هم خود را بازسازی کنند. برای بازسازی یک نگاه واقعبینانه لازم است. خیلی هم ساده است اما از خودگذشتگی و تسلط بر نفس میخواهد.
حالا با توجه به این وضعیت اصولگرایان و چند تکه شدنشان و انسجام اصلاحطلبان، شرایط را برای حضور اصلاحطلبان در انتخابات مجلس آینده چگونه میبینید؟
این موضوع بستگی به عوامل مختلف دارد و حالا خیلی قابل پیشبینی نیست. ما الان بیش از دو سال تا انتخابات مجلس بعدی وقت داریم و تحولات مختلفی ممکن است رخ دهد. آرایش سیاسی نیروها، در تحولات سیاسی داخلی و سایر عوامل. در کل با توجه به روندی که به وجود آمده و نوع رفتار و عملکردی که اصلاحطلبان دارند اگر شرایط به گونهیی پیش برود که اصلاحطلبان با یک انتخابات منصفانه و رقابتی مواجه شوند بهطور طبیعی پیروز میدان خواهند بود.
چراکه اقبال مردم به این جریان است. اما مشکلات عدیدهیی هم وجود دارد. تجارب گذشته نشان داده است که اصلاحطلبان در انتخاباتها با ردصلاحیتهای بسیار گسترده و غیرمنصفانه روبهرو میشوند و شرایط تبلیغاتیشان بسیار سخت است. اینها واقعیتهایی است که باید مورد توجه قرار بگیرد. زمانی که در انتخابات ریاستجمهوری آقای هاشمیرفسنجانی که شناسنامه انقلاب و نظام است رد صلاحیت میشود دیگر شرایط مشخص است.
اما به نظر میرسد سختترین مانع برای اصلاحطلبان همین رد صلاحیتها باشد و اگر اصلاحطلبان تایید صلاحیت شوند اقبال عمومی به سمتشان است. اینطور نیست؟
بله، همانطور که اشاره شد، اگر یک انتخابات منصفانه، رقابتی و آزاد باشد اصلاحطلبان بقیه موانع را به راحتی پشت سر میگذارند.
امید است با توجه به روند و شرایط کشور و اینکه همه دلسوزان کشور به این رسیدهاند که راه و رسم تعالی و پیشرفت روندی است که طی چند ماه اخیر آغاز شده است حتی شورای نگهبان هم به این نتیجه برسد که باید گشایشهای جدی و نگاه جدید در روند کار پیدا بکند و شرایط بهگونهیی پیش برود که خواست مردم و به صلاح عموم جامعه باشد.
خیلیها میگویند که دولت هم میتواند نقش موثری در تایید صلاحیت اصلاحطلبان در این انتخابات داشته باشد. شما هم نقش دولت در این مورد را قبول دارید؟
همه جریانها به ویژه دولت میتوانند در تحقق فرآیند سازنده و مثبت نقش داشته باشند و هر نهادی از جمله دولت نقش قانونی خودش را دارد که باید به ایفای آن هم بپردازد.
Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوستهی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085