سایت خبری تحلیلی کلمهhidden pichidden pichidden pichidden pichidden pic

برای ثبت در تاریخ

چکیده :اشاره به "همسایه شمالی" و گسیل نیرو برای آموزش روش‌های نامردمی "ارعاب و کشتار و..." در آن زمان برای من چندان ملموس نبود تا این که از سر تصادف، در شرایطی که مسئولان بند امنیتی ۲۰۹ اوین تمام تلاششان این بود که زندانیان سیاسی، به ویژه فعالان جنبش سبز با من همبند نشوند، "جمال ک." را نزد من آوردند، آن هم در شرایطی که حسابی شکنجه شده بود و مدعی بود که در زیرزمین بازداشتگاه او را مدت‌ها از مچ پا از سقف آویزان کرده و ... تا به آن چه تمایل داشته اند اعتراف کنند. ...


عیسی سحرخیز:

از امور غیرممکن و غیرقابل تصور برای من این بوده است که روزی من آزاد باشم و رهبران جنبش سبز در حصر و همفکران و همراهان عزیزم در بند، در حالی که دست بسته‌ام و کاری برای رهایی آنان انجام نمی توانم داد.

امروز که از سر بی‌حوصلگی تنها کاری که از دستم بر می آمد این بود که نگاهی به مطالب گذشته بیندازم، به عبارتی نغز و پرمغز از مهدی کروبی، شیخ اصلاحات برخوردم که نگاهی باریک بینانه بود به آنچه که در واقع بهانه ی جریان اقتدارگرا برای سرکوب مردم به شمار می آمد و می آید، آن هم با استفاده ی ابزاری از “انقلاب مخملی”.

چند روزی به دستگیری و بازداشتم مانده ، در نهم تیرماه ۱۳۸۸مهدی کروبی با اشاره به یورشی که ماموران تا دندان مسلح به مردم غیرنظامی معتزض به دزیده شدن آرای خویش داشتند عنوان کرده بود:

“رویای انقلاب مخملی در ذهن این‌ها بوده یا آنها که کابوس آن را می دیدند و نیرو به همسایه شمالی گسیل داشتند که آموزش ببینند تا چگونه مردم را با حالت ارعاب و قیافه مهیب و هجوم موتور و زدن باتوم و پرتاب گاز فلفل و زدن کابل بر سر پیر و جوان و زن و مرد و اتومبیل و مغازه بترسانند تا مبادا کسی جرات حضور آرام و در صحنه اعتراض ماندن را به خود بدهد و بعدها هم با همان روش‌های تبلیغاتی و در بوق کردن حرف‌های غیر واقعی، همه را محکوم به اغتشاش ، انقلاب مخملی ، تخریب و ده‌ها اتهام دیگر نموده و تا جایی پیش رفتند که مردم را به قتل یکدیگر و رفتن در لباس بسیج برای زدن خودشان هم متهم کردند!”

اشاره به “همسایه شمالی” و گسیل نیرو برای آموزش روش‌های نامردمی “ارعاب و کشتار و…” در آن زمان برای من چندان ملموس نبود تا این که از سر تصادف، در شرایطی که مسئولان بند امنیتی ۲۰۹ اوین تمام تلاششان این بود که زندانیان سیاسی، به ویژه فعالان جنبش سبز با من همبند نشوند، “جمال ک.” را نزد من آوردند، آن هم در شرایطی که حسابی شکنجه شده بود و مدعی بود که در زیرزمین بازداشتگاه او را مدت‌ها از مچ پا از سقف آویزان کرده و … تا به آن چه تمایل داشته اند اعتراف کنند.

این شکنجه و درد و رنج ناشی از آن برای من بسیار ملموس بود. بازجویان رژیم پهلوی ازهمین شیوه برای اعتراف گیری از یکی از بستگانم که از اعضای کادر نظامی حزب توده بود، پس از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ ، استفاده کرده بودند و او تا پایان عمر می لنگید و مجبور بود برای کاهش درد، بخصوص در دوران سالخوردگی از داروهای خاص و شیاف‌های ضد درد استفاده کند.

این جوان را به همراه دو برادر و پدرش به این جرم دستگیر کرده بودند که در حیاط خانه مشترکشان کیسه‌های سلاح از جمله تفنگ دوربین دار یافته بودند. او می گفت که فردی قاچاقچی که برای او “شیره ی ناب” در ازای ترانزیت مواد مخدر از بلوچستان به ترکیه می آورده، این محموله را نیز در کنار مواد قرار داده بوده که ماموران آن را کشف کرده و اعضای خانواده را دستگیر ساختی بودند و در جریان بازجویی و شکنجه می خواستند به این نکته ی کلیدی پی ببرند که عامل اصلی که بوده و احیانا محموله‌های دیگری نیز وجود داشته است یا نه؟

تا اینجای ماجرا شاید موضوع عادی باشد و حتی بکارگیری شکنجه برای کشف سلاح به بهانه ی جلوگیری از عملیات تروریستی یا خرابکارانه، چون در ظاهر فتوای این اقدام سال‌ها پیش از رهبران عالیرتبه مذهبی و سیاسی گرفته شده است تا با “اعتراف گیری سریع” از قتل نفس جلوگیری شود!

نکته ی طنزآمیز این که یکی از برادران جمال که او را شب عروسی‌اش در یکی از روستاهای کرمانشاه دستگیر کرده بودند، از اعضای تیم حفاظت مسولان عالیرتبه نظام بوده که ماه‌ها پیش از انتخابات خرداد ۸۸ برای گذراندن دوره ی “ضد شورش” به روسیه اعزام شده بود، تا هر آن چه را که همسایه شمالی برای برخورد با مسلمانان چچنی تجربه کرده بوده است، به هنگام شده به مسلمانان پاک باخته جمهوری اسلامی آموزش دهند تا علیه مردم خود بکار برند.

این جوان همبند که نمی دانم چه بر سر خود و بستگانش آمد اما می دانم سلاح‌های کشف شده در منزل او را به عنوان اسنادی علیه مردم معترض در شوهای تلویزیونی به نمایش گذاشتند، نکات بسیاری از این دوره ی آموزشی را که برادرش برایش شرح داده بود، از جمله “خاطرات سرکوب مردم” برایم بازگو کرد که جای شرح و بسط آن اینجا نیست، تا روزی دیگر شاید بتوان برای ثبت در تاریخ گفت ونگاشت!

نمی دانم شیخ اصلاحات چگونه از ماجرای اعزام و آموزش نیروهای نظامی به کشور همسایه ی شمالی را آن زمان در روزهای اول سرکوب مردم اطلاع یافته بود؛ برنامه‌ای که در ظاهر برای جلوگیری از “انقلاب مخملی بدون خونریزی” شکل یافته بود، اما هدف اصلی‌اش آماده سازی برای یک “شبه کودتای خونین” بود که پیامدش سرکوب و شکنجه و حبس و حصر بود، از آن نوع که در کودتای خونین ۲۸ مرداد بکار گرفته شد و حبس و حصری مانند زندان خانگی محمد مصدق رهبر ملی ایران.

امثال برادر جمال که به روسیه اعزام شدند و خود بعدها به دلایلی دیگر مزه ی زندان و شکنجه را کشیدند و حتی در بازداشتگاه “با مشت به بینی بازجوی خود کوبیدند”، کم نیستند و حتی آنانی که در خیابان‌ها به جان مردم افتادند، آن‌ها هم حتما خاطراتی دارند و حرف هایی که دیرتر می توان برای ثبت در تاریخ گفت ونگاشت!

منبع: جرس



Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوسته‌ی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.