آیا از آیت الله منتظری قدرشناسی شد؟
چکیده :۲۹ آذر یادآور رحلت بزرگ مردی است که معنای واقعی تنهایی را در زندگی احساس کرد. کسی که در میدان مبارزه و مقابله با فساد و ظلم و بیعدالتی، به خدا و مردم و عدالت و آزادی میاندیشید و با دروغ و مصلحتاندیشی، دشمنی سازش ناپذیر...
زهرا ربانی املشی
۲۹ آذر یادآور رحلت بزرگ مردی است که معنای واقعی تنهایی را در زندگی احساس کرد. کسی که در میدان مبارزه و مقابله با فساد و ظلم و بیعدالتی، به خدا و مردم و عدالت و آزادی میاندیشید و با دروغ و مصلحتاندیشی، دشمنی سازش ناپذیر داشت.
اما حیف که تنهایش گذاشتند؛ برخی درکش نکردند، برخی هم برای دنیای خود و یا دنیای دیگران، از او حمایت نکردند.
اظهار نظرها و انتقادات ایشان درحوزههای اقتصادی، قضایی، روابط بین المللی، جنگ و…. و واکنش صاحبان قدرت و رسانه همه بیانگر این ادعاست.
آیت الله منتظری در تاریخ ۱۳۶۵/۷/۱۷ در نامهای انتقادی در ۹ صفحه خطاب به امام خمینی به بعضی مسائل و معضلات اشاره کردند و منجمله فرمودند: (خاطرات ج۲ -ص ۱۱۶۵)
آیا میدانید در زندانهای جمهوری اسلامی به نام اسلام جنایاتی شده که هرگز نظیر آن در رژیم منحوس شاه نشده است؟!
آیا میدانید عده زیادی زیر شکنجه بازجوها مردند؟
آیا میدانید که مردم در اتوبوسها و تاکسیها و صفوف مرغ و تخم مرغ و بنزین و روغن نباتی و گوشت و امثال اینها علنا به مسئولین جمهوری اسلامی فحش میدهند؟
آیا میدانید در ادارات و وزارتخانهها و متاسفانه بعضی دادستانیها و دادگاهها رشوه بیداد میکند؟
آیا میدانید دزدیهای کلان با رشوه و سفارش و تلفن حل میشود ولی دزدیهای کوچک تعقیب میشود؟
آیا میدانید فقر و گرانی بیداد میکند؟
آیا میدانید در جمهوری اسلامی بر خلاف آنچه در فقه خواندیم نه جان مسلمان محترم است و نه مال او؟
آیا میدانید دارو از طرف دولت به داروخانهها داده میشود ولی نوعا جواب آنان در مقابل نسخهها جواب رد است و همان دارو در دست دستفروشهای دوره گرد به چند برابر قیمت پیدا میشود؟
آیا میدانید مواد مخدر در کشور بیداد میکند و اعدامها و زندانها و جزیره بی اثر شده است و غالبا معلول فقر و بدبختی است؟
در مقابل این گونه تذکرات مشفقانه، به جای رسیدگی، به کتمان حقایق و حتی سیاه نمایی مبادرت شد.
اگر آنروز که ایشان از شکنجه و کشته شدن زندانی زیر چکمه بازجو گفتند رئیس سازمان زندانهای کشور به جای مصاحبه و انکار وجود شکنجه در زندانها، این مسئله را رسیدگی می کرد، چه بیگناهها که کشته نمی شدند و چه آبروها که ریخته نمی شد. چقدر به عزت نظام نوپای جمهوری اسلامی اضافه می شد. چقدر خانوادهها عزادار نمی شدند. چقدرضد انقلاب ساخته نمی شد ومهمتر اینکه دیگر شاهد کشتاری چون قتل قربانیان زندان کهریزک در سال ۸۸ و اکنون قتل ستار بهشتی و امثال او نبودیم. درست است که می گویند ماه زیر ابر نمی ماند؛ در محاکمه عاملین قتل ستار پس از سالها کتمان بالاخره واقعیت از پشت ساتر بیرون آمد و به قتل زیرشکنجه در زندان اقرار شد که این از برکات خون ستار بود.
اگر آنروز که انقلاب کودکی هشت ساله بود از این معایب پاک می گردید و درست تربیت می شد امروز این جوان ۳۵ ساله که باید بسیار پخته و عاقل باشد زیر سؤال نمی رفت.
۲۷ سال پیش ایشان در آن نامه از رشوه گرفتن ادارات و دادگاهها گفتند ولی رسیدگی نشد تا امروز شخصی که هم مقام کشوری داشته و هم قضایی! با بیآبرویی اعلام کند که به بسیاری افراد منجمله نمایندگان مردم حق السکوت میداده است. که البته او امروز نه به قصد افشای حقایق این کار را می کند بلکه به این دلیل که حالا که قرار است من در چاله بیفتم دیگران را هم با خود ببرم که تنها نباشم.
آیت الله منتظری هر چه از گرانی و مشکلات و کمبودها گفت، با آمارهای غلط سیاه نمایی شد و به جای اینکه به عاملان آن و رانت خواران رسیگی کنند هم و غم خود را صرف خراب کردن و ترور شخصیت ایشان کردند تا حرفش را بیاساس کنند.
ایشان پس از فتح خرمشهر(سوم خرداد ۶۱) و پس از بیرون راندن عراقیها از خاک ایران پیشنهاد خاتمه جنگ و وارد نشدن در خاک عراق را دادند که با بیتوجهی و بیمهری مواجه شد. در کتاب خاطرات ص۵۸۹ می نویسند:
” آن زمان که صدام کشور ایران را اشغال کرد ما نظرمان مثل همه این بود که باید جنگید و آنها را از کشور بیرون کرد، ولی وقتی که خرمشهر را فتح کردیم و اینها را بیرون راندیم … من همان موقع به مسئولین پیغام دادم که اگر میخواهید صلح کنید و یا معامله کنید و پول و غرامت بگیرید الان وقت آن است، شنیدم بعضی گفته بودند: “فلانی بوی دلار به مشامش خورده است “؛ بعد عراقیها رفتند یک مثلثی هایی درست کردند و آقایان هم به این عنوان که ما میخواهیم برویم به بصره، از امام (ره)یک پیام گرفتند برای مردم بصره که ای مردم بصره از نیروهای ما استقبال کنید و…،من بعدا به امام گفتم آخر این پیام چه بود که شما دادید، آنها به ما میخندند; و امام پذیرفتند که پیام اشتباه بوده است. بالاخره ما بعد از فتح خرمشهر مرتب شهید دادیم، مرتب از طرفین کشته شد، کاری هم از پیش برده نشد، و متاسفانه عراقیها هم نوعا جوانان شیعه را از کربلا و نجف میگرفتند و به زور به جبههها میآوردند… بعد از فتح خرمشهر هشت نفر از سران کشورها آمدند پشت سر امام در تهران نماز خواندند، یاسرعرفات بود، احمد سکوتوره بود، ضیاء الحق بود،اینها اصرار داشتند که امام جنگ را پایان بدهند ولی امام قبول نکردند، همان وقت اگر وساطت آنها قبول شده بود ما در موضع بالا بودیم و میتوانستیم خسارت بگیریم و عراق را محکوم کنیم، ولی متاسفانه آن فرصت را از دست دادیم تا آن وقتی که به امام گفتند ما دیگر هیچ امکانات و نیرویی نداریم و ایشان مجبور شدند آن قطعنامه را بپذیرند “(تیر ۶۷)
یکی از نگرانیهای ایشان وضعیت غیرعادلانه زندانها و زندانیان بود، که در مورد بررسی امور زندانها و رسیدگی به مشکلات زندانیان در کتاب خاطرات ص۵۲۴ می نویسند:
” مشکلات زندانها هم یکی از مشکلات ما در اوایل انقلاب بود و سرو صداهایی را ایجاد کرده بود، مرحوم امام چند نفر را فرستاده بودند که بروند راجع به امور زندانیان تحقیقاتی را انجام بدهند از جمله آنها آیت الله سید جعفر کریمی بود، یک روز ایشان آمد به من گفت :”ما رفته ایم در زندان حصارک (یا قزل حصار) نزدیک مردآباد در آنجا دیدیم جلوی یک اطاق یک گلیم و پتوی سیاه زده اند و داخل آن به قدری تاریک است که روز و شب تشخیص داده نمی شود و حدود ده نفر را در آن زندانی کرده اند”، بعد گفت: “رفتیم به یک دختر برخورد کردیم که نجاست خودش را میخورد،از بس اذیتش کرده بودند دیوانه شده بود و باز او را در زندان نگه داشته بودند!”. من از این قضایا خیلی متاثر شدم،رفتم خدمت امام به ایشان عرض کردم: “آقا امروز آمدهام بر خلاف روزهای دیگر حضرتعالی را ناراحت کنم و مطالب ناراحت کننده ای را بگویم! در زندانهای ما دختر دیوانه را به عنوان زندانی سیاسی نگه داشته اند; یک فکری برای این مسائل بکنید آخر این چه جور زندانهایی است در جمهوری اسلامی …من با ناراحتی این مسائل را به امام گفتم، امام فرمودند: “خیلی خوب شما یک هیاتی را مشخص بکنید که بررسی کنند بعد ….افرادی را ما میفرستادیم در زندانها که با زندانیان صحبت کنند و آنان را راهنمایی کنند و حرفهای آنها را گوش کنند، بعد اگر تشخیص میدادند که افرادی متنبه و آگاه شده اند میآمدند با رئیس زندان و نماینده اطلاعات و دادستانی هماهنگ میکردند و بعد به آن چهارنفر هیات عفو گزارش میشد و بعد طی نامه ای هیات عفو اسامی آنها را برای من میفرستاد و من از طرف رهبر انقلاب با عفو آنها موافقت میکردم .
یک وقت آقای محمدی گیلانی به من گفت: حداقل شش هزار نفر که قبلا حکم اعدام داشتند ما الان آنها را عفو کرده ایم و یقین هم دارم که اینها هیچ جا به اسلام و انقلاب ضربه نمی زنند”.
از دغدغههای دیگری که ایشان از ابتدا تا پایان عمر روی آن تأکید داشتند مسئله انتخابات آزاد و نظارت استصوابی بود و ایشان معتقد بودند که با این مسئله انتخابات آزاد نخواهیم داشت. درکتاب خاطرات ص۵۵۱ می گویند:
” عبارت اصل ۹۹ قانون اساسی ” نظارت بر انتخابات ” است نه نظارت بر کاندیداها و تعیین صلاحیت آنان، و این کار به عهده وزارت کشور است که شرایط انتخاب شوندگان را که قانون معین کرده بر آنان منطبق نماید. وظیفه شورای نگهبان در این زمینه فقط جلوگیری از تقلبات است، و نظارت استصوابی بدین گونه که شورای نگهبان افراد را انتخاب نماید و مردم ناچار باشند از میان انتخاب شدگان آنان افرادی را انتخاب نمایند خلاف ظاهر اصل ۹۹ میباشد و هیچ گاه مورد نظر خبرگان قانون اساسی نبوده، چنانکه با مراجعه به مشروح مذاکرات مجلس خبرگان (جلد ۲، صفحه ۹۶۵ و جلد ۳، صفحه ۱۷۶۲) روشن میگردد; و عمل فعلی آقایان شورای نگهبان بر خلاف ظاهر اصل ۵۶ و ۶۲ میباشد که محور حکومت و نظام را آرای مردم معرفی میکنند. “
بدون اغراق ناراحتی همیشگی دیگر ایشان وجود زندانی سیاسی در جمهوری اسلامی بود. ایشان در ۲۱ بهمن سال ۷۱ طی یک سخنرانی به آن اعتراض کردند که در کتاب خاطرات ج۱ -ص ۷۳۴ چنین آمده است:
” در آن زمان خفقان شدیدی علیه برخی نیروهای انقلاب به وجود آمده بود، تعداد زیادی از بچه های خوب انقلاب را به بهانه های مختلف بازداشت کرده بودند و هیچ کس صدایش بلند نمی شد و اعتراض نمی کرد، برخی مسئولان هم مصاحبه کرده و به دروغ ادعا کردند که ما حتی یک زندانی سیاسی در ایران نداریم! درهمان ایام آقای حاج داوود کریمی و آقای محمود دردکشان و بعضی دیگر از نیروهای مخلص را دستگیر کرده و تحت فشارهای روحی و جسمی قرار داده بودند و -بر حسب آنچه نقل شد- از آنان خواسته بودند تا مصاحبه تلویزیونی کنند و بگویند ما زیر نظر آقای منتظری قصد کودتا و براندازی داشتیم و…! خلاصه در آن شرایط من احساس کردم که لازم است سکوت را بشکنم و در حد توان از حقوق بچه های مخلص انقلاب دفاع کنم. صحبتهای من در آن روز شاید کمتر از ربع ساعت بود، دو روز پس از این صحبتها یک عده را از نماز جمعه تحریک کردند و مقابل خانه ما تجمع کرده و با شعارهای زننده و پرتاب سنگ اقدام به تهدید نمودند. روز سوم هم تعدادی از آنان به طور هماهنگ به محل درس آمدند تا درس را به هم بزنند; ….به شعار دادن و ضرب و شتم بعضی از شاگردان، و اطلاعات هم که در صحنه حضور داشت علنا از آنها حمایت کرده و بعضی از شاگردان مضروب را دستگیر کرده بود!
خلاصه جو رعب و وحشت شدیدی درست کردند و این ادامه داشت تا اینکه در همان شب حدود ساعت ده به همراه حدود هزار نیروی نظامی به فرماندهی آقای روح الله حسینیان و با قطع برق و تلفن، منطقه را محاصره کرده و با جرثقیل و دستگاه برش و… اقدام به کندن درها و شکستن شیشهها نمودند و وارد دفتر و حسینیه و تلفنخانه و خانه پاسدارها شدند و اموال شخصی از جمله اموال مربوط به مرحوم محمد و نیز آرشیو چهارده ساله ما را که مجموعه ارزشمندی بود -به گفته آقایان با چند وانت – بردند. خلاصه این تهاجم تا حدود ساعت سه بعد از نیمه شب ادامه داشت و همسایهها و اهل محل را دچار وحشت و اضطراب نمود. متاسفانه در بعضی روزنامهها اخبار و حوادث را به صورت وارونه منعکس کردند و هرچه خواستند نوشتند و این در حالی بود که ما حق یک کلمه تکذیب و دفاع نداشتیم.”
در باب گله از برخورد نیروهای بسیج و سپاه با مردم که امروز نیز باعنوان جلوگیری از انحرافات و گشت ارشاد عمل می کنند درسال ۶۵ ایشان فرموده بودند: (ج۲ خاطرات ص ۱۱۶۷ )
“بچه های کمیته با همه اخلاصشان نوعاً احساساتی و تندند، سعی شود آنهائی که به عنوان منکرات و حجاب و امثال ذلک با مردم برخورد دارند افراد روان شناس، عاقل، تعلیم دیده و دلسوز باشند، فاعل منکر از فرعون بدتر نیست و خداوند فرمود: و قولا له قولا لیّنا لعلّه یتذکّر او یخشی”.
این تذکر مشفقانه ایشان با تمسخر در رنج نامه مواجه شد که ” شما درنامه ۶۵/۷/۱۷ آورده اید که بچه های کمیته … آیا به این مسئله فکر کرده اید که برای درگیری با منکرات به چند هزار روانشناس در سطح کشور نیاز است؟ ما این همه روانشناس را که با ماهی دوسه هزارتومان مأمور کمیته شوند از کجا بیاوریم؟”
او در مورد آزادی احزاب سیاسی وآزادی مطبوعات و آزادی بیان و…بسیار گفت و نوشت، استقلال حوزه و مرجعیت را فریاد زد، از حقوق انسانها و آزادی آنها گفت، از اجرای کامل قانون اساسی گفت، ولی متأسفانه نه تنها یاریش نکردند، بلکه با برخوردهای تند و خشن و بایکوت و خانه نشینی جوابش دادند. خود در مورد رفتاری که با ایشان شد نوشتند: “….مهاجمین مشغول شکستن درب و شیشه های خانه شدند، و در این میان بلندگوهای حسینیه را در اختیار گرفتند و مانند لشکر مهاجم پیروزمند با شعارهای انحرافی و اهانت آمیز در چندین روز متوالی هرچه خواستند گفتند و پخش کردند و شعارهای رکیک و اهانت آمیز نوشتند، و مرتبا اعلامیه های فحاشی و تهدید آمیز تنظیم و پخش وبه خیال خودشان با این غارتگریها و فحاشیها و هتاکیها میخواستند از ولایت فقیه حمایت کنند، خوب شد ما نمردیم و معنا و ثمره ولایت فقیه آقایان را با چشم و گوش خود از نزدیک احساس کردیم.”
خلاصه کلام اینکه، در ظرف ۲۰ سال بسیار کینه توزانه هر کسی که در این مملکت مسئولیتی داشت یا رسانه و تریبونی در اختیارش بود برای ایذا و فحاشی و ترور شخصیت ایشان از انجام هیچ عملی کوتاهی نکرد… و تنهایش گذاشتند وملتی را از نصایح مشفقانه پدر محروم کردند ولی با این همه او گفت و عمل کرد به آنچه تکلیفش بود. روحش شاد و با اولیاء الله همنشین باد انشاءالله.
منبع: جرس
Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوستهی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085