سایت خبری تحلیلی کلمهhidden pichidden pichidden pichidden pichidden pic

شب تاسوعای حسینی در رثای عدالت

چکیده :شورشی است این شب ها و روزها در خلق عالم، در هر شهر و هر محله و در هر کوی و برزن. اما امسال به شکل غریبی انگار همه چیز فرق می کند. نه این که صفای دل مردم دیارمان کم شده باشد نه ولی مشاهده سایه هایی از تزویر در تزریق خرافه های ناساز در برخی مراسم عزا حال آدم را بد می کند. ...


کلمه- فخرالسادات محتشمی پور:

شب تاسوعاست و من چند دقیقه ای است که از مراسم سوگواری اولاد پیامبر(ص) به خانه برگشته ام. آنقدر دلمان نازک شده این روزها که بی نیاز از خواندن هر روضه و مرثیه ای می گرییم وسخت می گرییم. من امشب با شنیدن سخنان دکتر مسجد جامعی که شرح واقعه می کرد گریستم. با نوای نی عزاداران نیز گریستم و با هر نوای دیگری که حزن آلود بود و نبود. با سخنان اخلاقی – عرفانی دکتر مهدوی هم گریستم. با هر دست و سر تکان دادن یاران آشنا در بنیاد زینب کبری هم گریستم و با هر فشار بر دست و شانه ام و با هر بوسه بر گونه های خیسم و با هر تبسم دوستان در گوشه و کنار این مجلس عزا به نشانه مهر گریستم. اصلا بهانه ای لازم نبود برای گریستن.

این شب ها و روزها بدون روضه و مقتل خوانی آدم دلش کربلایی است. کافی است چشم ها را ببندیم و واقعه را تصویر کنیم. تک تک قهرمانان کربلا را آن ها که وقتی امام چراغ را خاموش کرد و گفت بروید و راه خویش گیرید که این راه پیش روی دیگر بی بازگشت است، یکایک آثاری خلق کردند درنوع خود بی نظیر با گل واژه ها و سروده هایشان در آن شب عاشقی. همان شبی که فردایش برای همیشه در تاریخ بشریت ماندگار شد. و هنوز که هنوز است هنرمندان در رشته های مختلف آن را می سرایند و می نگارند و می سازند و ترسیم می کنند و باز صحنه بدیع و تازه می مانند تا فردایی دیگر!

شورشی است این شب ها و روزها در خلق عالم، در هر شهر و هر محله و در هر کوی و برزن. اما امسال به شکل غریبی انگار همه چیز فرق می کند. نه این که صفای دل مردم دیارمان کم شده باشد نه ولی مشاهده سایه هایی از تزویر در تزریق خرافه های ناساز در برخی مراسم عزا حال آدم را بد می کند. حالا این اسب امام ماست که دارد مقدس می شود به جای ترویج راه و مسلک و مرامش. و ساده لوحان زودباور فرداروز با مجوز مدّاحان حکومتی بازار خرافه را با متاع سست بنیاد تشیع صفوی انبوه خواهند کرد.

نازنین همسرم

امشب این بغض گلوگیر همیشه همراه، زود شکست با تصور بازگشتی که تنها پس از گذشت شصت سال از همه آموزه های محمد (ص) توسط امتش رخ داد. و من با یادآوری آن چه کوفیان در حق اولاد پیامبرشان کردند تنها پس از شصت سال و از تصور فراموشی آدم ها و قدرناشناسی شان نسبت به ذی حق ترین انسان ها به ناگاه دچار نفرت و هراسی تؤامان شدم. و چه ضعیف است انسان که می تواند تا این درجه به پستی نائل آید که در اندک مجال عزیزان را ذلیل و ذلیلان را عزیز نماید. و چه سست اراده است آن که نمی تواند در برابر زر و زور و تزویر حرّگونه مقاومت کند.

من اشک هایم را از گونه ها ستردم وقتی یادم آمد هزار و یک شب است که شهرزاد قصه گو با شنیدن قصه های ظلم مکرر بر عزیزان در حصرمان لب فروبسته و به انتظار سرانجام کار نشسته است. و سه سال تمام است که چشم های خیره اش را به بند تو روزه دار عاشق دوخته و از این همه ظلم بی سابقه در تاریخ لب به دندان می گزد. من اشک ها از چشم زدودم و به شهرزاد قصه ها گفتم: عشق بی سرانجام است، هزار و یک شب بغداد را کنار گذار و هزار و یک شب بیداد را روایت کن!

گرامی یار دربندم

وقتی که روزانه های خود را ورق می زنم و از بی تابی روزهای آغازین این ستم بی فرجام و ظلم مستمر و ماه های آغازین روزه داری ات در اعتراض به این همه مظالم بی منتها یاد می کنم، از سخت جانی خود متحیر می شوم. چگونه گذشت این سال ها و ماه ها و روزها و ساعات و لحظه های دهشتناک که من از تصور تو در قاب تنگ حصر بر خود می پیچیدم و یاد تنهایی ات مرا در سوز و گدازی بی مانند در می افکند؟! و نیز وقتی که این روزانه ها مرا به یاد همه تنهایی و دلتنگی های این سال ها و ماه ها و روزها و شب ها و ساعت ها و لحظه های کند و تلخ و دیرگذر خویش می اندازد، با خود می اندیشم که در همه این لحظه های سخت اگر «خدا» نبود من اینک چگونه و کجا بودم؟!

من درهمه آن ساعات و لحظه هایی که در مجلس عزای حسین (ع) و فرزندان و یارانش بودم و در طول مسیر بازگشت به خانه با خدا راز دل گفتم و او را شاهد گرفتم که همه این سخت جانی به مدد توکل بر اوست تا وعده رسیدن نوبت ظفر به دنبال صبر محقق شود و ما، من و فرزندان منتظرت در روزی که نزدیک است تو را در آغوش بگیریم و خدای را شاکر باشیم به بازگشت تو از خلوت عارفانه ات به نزدمان. کیست که نداند دختران را هیچ جای جز آغوش گرم پدر و سینه و شانه ستبر او مأمن و پناه گاه نیست و دردشان جز به مهرانه های پدری درمان نمی شود و کیست که نداند آن که خود را به جهالت می زند تا حقوق اولیه همسر و فرزندان زندانیان در بند ستم را نادیده انگاشته در و رنج فراق را بر جان و روح و روان مخالفان خود بنشاند، نیت و عملش شیطانی است و عمرش چراگاه شیطان.

نازنینم

بگذار این روایت سوزناک را با سروده شیخ اجل که در شنبه ملاقات به من اهدا کردی به پایان برم با بازگرداندن این ابیات نغز به خودت که زبان حال هر دوی ماست:

بازآ که در فراق تو چشم امیدوار

چون گوش روزه دار به الله اکبر است

گفتیم عشق را به صبوری دوا کنیم

هر روز عشق بیشتر و صبر کمتر است

در نامه نیز چند بگنجد حدیث عشق

کوته کنیم سخن که قصه ما کار دفتر است!

و چه دفترها به پایان آید در حالی که قصه عشق ما ناتمام مانده است…

همسروفادارت فخری

۲۱/۸/۹۲ همزمان با شب تاسوعای حسینی



Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوسته‌ی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.