سایت خبری تحلیلی کلمهhidden pichidden pichidden pichidden pichidden pic
  • صفحه اصلی
  • » میراث جنبش سبز: برآمدن رهبرانی قابل اعتماد...

میراث جنبش سبز: برآمدن رهبرانی قابل اعتماد

چکیده : اگر بگوییم یکی از اهداف میرحسین برای پا نهادن به میدان سیاست احیاء همین گفتمان بود: گفتمان احیاء اخلاق و اعتماد، تا بتوانیم ذیل آن شعار بدهیم «ما همه با هم هستیم». شکل گیری این «همه» ی اجتماعی-سیاسی را باید از جمله ثمرات گرانقدر جنبش سبز دانست، چیزی که به مدد تلاش ها و رنج ها و پایداری های زنان و مردان بسیاری میسر شده است، و البته ممکن نمیشد اگر با همراهی رهبران و سیاست مدارانی صادق و «مردمی» و کاربلد همراه نمیشد. ...



کلمه- سینا حق جو

معروف است که ما ایرانی ها به دولت ها و سیاست مدارهای مان اعتماد نداریم. نیز معروف است که کار تیمی بلد نیستیم و نمیتوانیم هماهنگ با گروه رفتار کنیم. در این گفته ها حقیقتی نهفته است و به نظر میرسد دلایل مختلف تاریخی، فرهنگی و آموزشی برای این ویژگی های روان شناختی/جامعه شناختی وجود داشته باشد؛ اما نباید نقش دولت ها و دولتمردان را نیز در شکل گرفتن چنین خصیصه هایی نادیده گرفت. به عبارت دیگر، بسیاری از این خصلت ها بازتاب تجارب تاریخی ای است که ملت ما در رابطه با دولتها از سر گذرانده: تجربه ی شاهان خودخواه و مستبد، سیاست مداران بی اخلاق و غیرصادق، و دولتمردان بی کفایت و نالایق. روحیه ی جمعی ملت پس از چنین تجاربی به صورت ناخودآگاه می آموزد که به حاکمان و سیاسیون اعتماد نکند؛ به کسانی که به فکر مردم نیستند و تنها از راه زور و دروغ یا از راه زد و بند و «سیاسی بازی» به قدرت رسیده اند و لیاقت اداره کشور را ندارند. روحیه جمعی تاریخی یک ملت به این تجارب حساس است و وقتی تجربه ی خوبی از تصمیم ها و هدایت ها و راهنمایی های رهبران اش نداشته باشد، کم کم تصمیم میگیرد که حکمی کلی صادر کند که تمام رهبران و دولتمردان غیرقابل اعتماد اند. و وقتی در ظل رهبری ها و در ذیل هدایت های دولتمردان به کوشش دسته جمعی موفقی دست نیابد و احساس بهبود وضع فردی و اجتماعی نکند، بعد از مدتی تصمیم میگیرد بی خیال جمع شده و کار گروهی را فراموش کند و پی نفع شخصی خودش را بگیرد، تا بلکه در این آشفته بازار دست کم کلاه خود را سفت بچسبد و گلیم خود را از آب بیرون بکشد.

وضعیت روان شناختی/جامعه شناختی یک ملت زنده و حساس اما چنین نخواهد بود اگر نمونه های موفقی از رهبری و کار گروهی ببیند و به پشتوانه ی آنها به حرکت ها و وقایع موفق آینده امیدوار شود. اگر نفع فردی و جمعی و شور و نشاط عمومی در این حرکات دسته جمعی و «با هم بودن» ها باشد، و اگر هماهنگی با رهبرانی که تجربه و کفایت و هوشمندی و بصیرت لازم برای ارزیابی شرایط و نگاه به آینده و اتخاذ بهترین تصمیم های جمعی را دارند نتایج مطلوب به بار بیاورد، چرا نباید همراه جمع شد و خود را با نمایندگان خرد سیاسی جمعی همراه کرد؟ قطعا این همراهی و هماهنگی — بر خلاف حزب های کلاسیک و سلسله مراتبی یا جنبش های پوپولیستی و کاریزماتیک — امری انقیادی و همراه با اطاعت کورکورانه و محض نخواهد بود، بلکه در عوض شامل فرآیندی انتقادی و دوجانبه و محصول گفتگوهای دائمی و بده-بستان های نظری و عملی میان بدنه اجتماعی و سران سیاسی است. آنچه مهم است تغییر این نگرش است که از دل کار جمعی سودی حاصل نمیشود و باید نفع شخصی را در حرکت های فردی و فارغ از جمع جست؛ نیز این که مدیران و رهبرانی خبره و کاربلد وجود ندارند که بتوان برای بهبود وضع فردی و اجتماعی به آنها اعتماد کرد.

به نظر میرسد جنبش سبز و وقایع متعاقب آن تا همین لحظه تغییری اساسی در این روند و نگرش ایجاد کرده است. از روزهای منتهی به ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ تا روزهای متعاقب ۲۵ خرداد ۱۳۹۲ در عرض همین چهار سال نمونه های بسیار درخشانی از رهبری ها و همراهی های موفق و کار گروهی و جمعی پیروزمندانه شکل گرفته است که نویدبخش آینده ای جمعی تر و پراعتمادتر است. به عبارت دیگر، از جمله ی فوائد و ثمرات جنبش سبز تا کنون تقویت «سرمایه اجتماعی و سیاسی» در جامعه بوده است، چیزی که خود را به شکل تقویت اعتماد عمومی — به همدیگر و به رهبران — نشان میدهد. این امر حاصل نشده است مگر از رهگذر «مردمی کردن سیاست» (چیزی که متفاوت است با «پوپولیستی کردن سیاست»)، و این همان چیزی است که میرحسین موسوی همواره در توصیف دهه ی شصت به آن اشاره میکرد: این که در اوج بحران های اقتصادی و سیاسی این سرمایه ی میان ملت، و میان ملت و دولت پابرجا بود و همان هم کشور را از جنگ و فاجعه نجات داد. به این معنا، اشاره میرحسین به دهه شصت اشاره به بعضی افراط ها و تفریط ها یا رنج ها و حرمان های ناگزیر شرایط جنگی و انقلابی — چنان که احمدی نژاد در مناظره آنها را پررنگ میکرد — نبود، بلکه به چنین خصائل اخلاقی در یک جامعه ی سیاسی اشاره داشت: جامعه ای که علیرغم تمامی مشکلات — جنگ در دهه ی شصت و بحران های مختلف امروز — شالوده اخلاقی / اجتماعی / سیاسی خود یعنی اعتماد و حس با هم بودن را حفظ کرده است. بی راه نخواهد بود اگر بگوییم یکی از اهداف میرحسین برای پا نهادن به میدان سیاست احیاء همین گفتمان بود: گفتمان احیاء اخلاق و اعتماد، تا بتوانیم ذیل آن شعار بدهیم «ما همه با هم هستیم». شکل گیری این «همه» ی اجتماعی-سیاسی را باید از جمله ثمرات گرانقدر جنبش سبز دانست، چیزی که به مدد تلاش ها و رنج ها و پایداری های زنان و مردان بسیاری میسر شده است، و البته ممکن نمیشد اگر با همراهی رهبران و سیاست مدارانی صادق و «مردمی» و کاربلد همراه نمیشد.

مهمترین و درخشان ترین لحظات این همراهی ها تا آنجا که حافظه ی نگارنده یاری میکند از این قرار بود:

– راهپیمایی سکوت میلیونی و همراهی زهرا رهنورد و میرحسین موسوی و مهدی کروبی و … با مردم

در اضطراب و دلهره ی این که آیا میرحسین موسوی و مهدی کروبی مردم را در برابر این «صحنه آرایی خطرناک» تنها میگذارند و جانب حکومت را میگیرند، یا خطر میکنند و همراه آنها به خیابان می آیند، همراهان جنبش الگوی سیاست مدار مردمی را ارائه کردند. این حضور بی شک اولین نقطه ای بود که ترجیح قطعی مردم بر حکومت را در سیاست شکل داد و به تداوم جنبش در آینده انجامید. این امر با همراهی های بعدی میرحسین موسوی و مهدی کروبی با مردم تکمیل شد؛ از حضور خیابانی به همراه مردم تا سر زدن به شهدا و مجروحین جنبش، صدور بیانیه ها و فراخوان ها، و فراخوان نهایی همراهی با بهار سیاسی در منطقه، که به حصر همراهان جنبش انجامید.

– خطبه تاریخی هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه

در حالی که سبزها نگران بودند هاشمی رفسنجانی جانب مردم را میگیرد یا کودتاگران را، و در حالی که محوطه ی اصلی نمازجمعه از کسانی پر شده بود که با شعارهای شان هاشمی را زیر فشار گذاشته بودند، هاشمی رفسنجانی خطبه ای خواند که هیچ کس انتظارش را از او نداشت: در واقع همگان آرزوی چنین بیانات غیرجانبدارانه و آشتی جویانه و وحدت طلبانه ای را از رهبری داشتند. طلیعه ی گشودن راه حلی میانه و اعتدال گرایانه که سود ملت و حکومت در آن باشد در این خطبه، به همراه بیانیه ۱۷ میرحسین، شکل گرفت. هاشمی نمونه ی رهبری فراتر از اختلافات حزبی و جناحی را عرضه کرد — کسی که امکان حل و فصل مخاصمات و منازعات را از جایگاه فراحزبی و پدرانه ی خود فراهم میکند.

– حفاظت از صندوق رای توسط خاتمی

وقتی سیدمحمد خاتمی در دماوند رای داد، آماج انتقادها و توهین های بسیار شد. اندکی اما همان موقع گفتند که این حرکت بیش از آن که بیانگر تایید سازوکار انتخاباتی موجود توسط حکومت یا تایید انتخابات پیشین باشد، تلاش و نشانه ای است از سوی خاتمی برای حفظ تنها راه تغییر مسالمت آمیز موجود. رای خاتمی در واقع رای به صندوق رای و رای به بازگذاشتن شیوه های اصلاح طلبانه ی تغییر، هر چند ضعیف و هر چه قدر مهندسی شده، بود، چرا که هزینه ی راه حل های بدیل — جنگ یا انقلاب — را برای کشور بسیار زیاد می دانست. خاتمی نمونه ی کامل رهبری اصلاح طلب را عرضه کرد — کسی که اعتقاد به تغییر و اصلاح مسالمت آمیز و ایمان به صندوق رای را در هیچ شرایطی فرو نمیگذارد.

– ثبت نام هاشمی رفسنجانی برای ریاست جمهوری و عدم انصراف به رغم تهدیدها

در حالی که تمام مهندسی های انتخاباتی به قصد برگزاری انتخاباتی آرام و به دور از موج و تقابل و تنش طرح ریزی شده بود تا سابقه ی انتخابات ۸۸ تکرار نشود، نحوه ی حضور خوب و هوشمندانه هاشمی رفسنجانی برای کاندیداتوری شوک لازم را به جامعه برای توجه به مساله انتخابات و بیرون آوردن آن از کرختی و رخوت وارد کرد. این شروع خوب با مقاومت هاشمی رفسنجانی در برابر تهدید او به انصراف از کاندیداتوری — برای این که هزینه ی رد صلاحیت داده نشود و برنامه های پنهانی حلقه های امنیتی افشا نشود — و نیز صبر و سکوت او پس از رد صلاحیت تکمیل شد. هاشمی رفسنجانی الگوی تمام و کمالی از یک سیاست مدار حرفه ای را پیش چشم جوانان و حتی پیرهای سیاست ورزی گذاشت — کسی که در راه سیاست ورزی عقلانی و حساب شده، احساسات و منافع شخصی را در پای مصلحت و منفعت کشور و مردم ذبح کرده است و عقلانیت سیاسی را جایگزین احساسات شخصی کرده است.

– طلیعه ی ترمیم اعتماد از دست رفته به نظام

در کنار تمام این نکات لازم است به یک نکته نیز اشاره کرد. خواسته یا ناخواسته، یکی از تبعات مبارک اتفاقات اخیر باز شدن امکان سیاست ورزی در فضای عمومی و کم رنگ شدن فضای امنیتی بود. در فقدان چنین امکانی سایه ی درگیری های داخلی و شورش و جنگ و انقلاب هر روز کشور را تهدید میکرد، چیزی که خواسته ی هیچ دلسوز کشور و وفادار به نظامی نبود. میزان گشایشی که در امور — از سیاسی و اجتماعی گرفته تا اقتصادی و ورزشی — در همین مدت کم حاصل شده باید نشانه ی روشنی برای مسئولین و سران نظام باشد تا دریابند که گرهی که با دست باز میشود را نباید با دندان باز کرد. در فضای پس از انتخابات و شور و نشاط مردمی نه تنها امروز مردم نفس راحت تری میکشند و احساس شادی و رهایی میکنند، که دستگاه های امنیتی و انتظامی هم شاید برای اولین بار بعد از چهار سال احساس آسایش و امنیت میکنند. انرژی اعتراضی نهفته ی ناشی از خشم و احساس تحقیر و توهین که با تمام امکانات سرکوب قابل مهار نبود اینک به انرژی فعالی بدل شده است که برای کشور و نظام احترام و افتخار به بار می آورد و به ترمیم اعتماد ترک خورده می انجامد. این نشانه ی روشنی است برای سران نظام؛ این که با شکر این نعمت در ادامه و تنظیم رفتارهای خود مطابق آن به افزایش این نعمت بیانجامند، یا با کفران نعمت و اتخاذ تدابیر نسنجیده ای نظیر وقایع گذشته موجبات از بین رفتن این نعمت خدایی صلح و اعتماد را فراهم کنند، به عهده ی آنها است. امروز بهترین زمان برای ترمیم روابط ترک خورده ی تاریخی ملت و دولت و رهبران است، و انتخاب این که در کدام سوی تاریخ بایستند با رهبران: سمت روشن تاریخ و در جانب اعتماد مردمان، یا در نیمه ی تاریک مقابله با مردم و اعتمادشان.



Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوسته‌ی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085

۵ پاسخ به “میراث جنبش سبز: برآمدن رهبرانی قابل اعتماد”

  1. سیدمسعود گفت:

    عرض میکنم مردم مبفهمند کی وکجا مسیر را عوض کنند اگر بی تفاوت می شوند اشکال رهبران است امیوارم برنامه مدون اقتصادی وسیاسی برای آینده وجود داشته باشد والا باز مردم دجار سرخوردگی خواهند شد وآنوقت یک نسل باید صبرکنیم تا این تجربه درحافظه مردم کمرنگ شود تا دوباره به میدان بیایند

  2. میر همیشه سبز گفت:

    تا تعریف شما از نظام چه باشد!؟

  3. میر همیشه سبز گفت:

    تا تعریف شما از نظام چه باشد!؟

  4. میر همیشه سبز گفت:

    تا تعریف شما از نظام چه باشد!؟

  5. ناشناس آشنا گفت:

    عزیزم مردم در میدان همیشه بودند و هستند.

    اینکه چگونه رفتار میکنند هم قوانین خود را دارد.