سایت خبری تحلیلی کلمهhidden pichidden pichidden pichidden pichidden pic

کنش سیاسی یا احساسی

چکیده :فی ‏الواقع نیز در هیچ برهه‏ای از تاریخ معاصر کشورمان تا کنون شاهد نبوده‏ایم که جامعه با درک ضرورت‏های موجود این طور رو به انتخابی معتدل بیاورد. انصراف محمدرضا عارف بار این عقلانیت، ازخودگذشتگی و اخلاق‏گرایی ملی را در عرصه ‏ی انتخابات دوچندان کرد. معلوم نیست که حکومت با این سرمایه ‏ی ملی نو چگونه برخورد خواهد کرد. ولی بیایید ما با قدرشناسی این فضا رسالت تاریخی خود را ادا کرده و لااقل عرصه را بر تنگ‏نظران تنگ کنیم و آگاهی خودمان را فریاد بزنیم، «آگاهی چشم اسفندیار خودکامگان است.» ...


کلمه- م. چ از سبزوار

چند روز پیش صادق زیباکلام در فیلم مستند حسن روحانی نطق کوتاهی درباره‏ی لزوم شرکت در انتخابات داشت که مطمئناً مهم‏ترین بخش این فیلم بود. زیباکلام در مقابل منتقدانی که با احتمال خوانده نشدن آرای خود روبرو بودند و می‏پرسیدند آیا به جای شرکت در انتخابات گزینه ‏ی دیگری برای تأثیرگذاری در سرنوشت سیاسی کشور وجود دارد؟»، گفت: پاسخ من به عنوان یک استاد علوم سیاسی این است: نه! هیچ گزینه‎‏ای وجود ندارد.

من پیش از این در اسفند ۱۳۹۰ ـ در آستانه ‏ی انتخابات مجلس شورای اسلامی ـ در مطلبی با عنوان «از راهپیمایی سکوت تا خانه ‏نشینی اختیاری» که اتفاقاً در سایت کلمه هم منتشر شد، بر لزوم عدم شرکت در انتخاباتی که حداقل‏های آزادی در آن رعایت نشده بود، اصرار ورزیده بودم. امروز نیز با مصلحتی دیگر و کاملاً برعکس نوبت پیشین بر آن شدم که دوباره نگرانی‏ها و پیشنهادهای خویش را بر روی کاغذ بیاورم.

تقریباً می‏شود اطمینان داشت که آن نهضت عظیم دعوت مردم به پای صندوق‏های رأی که در انتخابات سال ۸۸ رخ داد و نتیجه ‏اش چنان حضور خیره ‏کننده ‏ای بود، هرگز دوباره تکرار نخواهد شد. هرگز از یاد نمی‏بریم که چطور بعضی افرادی که سال‏ها دستشان را از صندوق‏های رأی دور نگه داشته بودند، این بار دست رد به مرام دیرینه ‏ی خود زدند…، هرگز از یاد نمی‏بریم که خشایار دیهیمی و بابک احمدی که اولی به موسوی و دومی به کروبی رأی دادند، چطور در بیانیه ‏ای مشترک مردم را به شرکت در انتخابات فراخواندند… . آن سرمایه با راهکار منحصر به فرد حاکمیت (!) اکنون از دست رفته است.

اینک اما ما با مهره‏ های اندکی بازی می‏کنیم و اتفاقاً اطمینانی هم به اینکه طرف مقابلمان قواعد بازی را رعایت می‏کند، نداریم؛ شاید از هر وقت دیگری نامطمئن‏تر، اما …

(فعلاً بحث را در همین جا نگه دارید تا حسب حال کوتاهی برایتان بگویم. بعداً به حساب این «اما»ی پردرد و خطرناک می‏رسیم!)

چهار سال گذشت از وقتی که خون برادران و خواهرانمان خیابان‏ها را فرش کرد و ما قسم خوردیم که از این پس کوچکترین حرکتی که از آن بوی تأیید و همراهی حاکمیت شنیده شود، انجام ندهیم. من بالشخصه تا همین یک ماه پیش هیچ گزینه‏ای جز تحریم انتخابات نداشتم و اتفاقاً خبر تلاش‏های پراکنده‏ی اصلاح‏طلبان برای شرکت در انتخابات را که می‏شنیدم، خیلی عصبانی می‏شدم. اما پس از نام ‏نویسی هاشمی رفسنجانی که آن موج فراگیر و خیز گسترده ‏ی ملت را برای تغییر در عرصه‏ ی سیاسی کشور دیدم، دچار تردیدهای اساسی شدم. واقعیت این است که جامعه نمی ‏تواند و نباید در مقابل این تلخی فراگیری که این چندساله دامنش را گرفته و پنجه ‏ی تنگناهایش بیش از هر زمان دیگری گلویش را فشرده، ساکت و منفعل بماند. چرا که با درواز ه‏ای روبرو است که سرنوشت چهار سال آینده ‏ی کشور از آن عبور می ‏کند و هر گونه احتمال تأثیرگذاری در این جریان آدم را وارد میدان می‏کند.

عدم حضور در انتخابات طی این ده‏ساله‏ ی اخیر و به ‏خصوص پس از قلع و قمع اصلاح ‏طلبان در انتخابات مجلس هفتم همواره یکی از گزینه‏ های اعتراضی ایرانیان بوده است. اما معمولاً هر بار که مطرح شده، به بار ننشسته است. چرا که ما در ایران یک جمعیت توده ‏ای شناور داریم که عمده ‏ی رقابت جناح‏ها برای جذب رأی این جمعیت است و اصولاً امواج و تبلیغات در هدایت آن‏ها همیشه تأثیر دارد و خیلی سخت می‏شود آن‏ها را در ایام انتخاباتی خانه ‏نشین کرد. تنها باری که می ‏شود گفت این اتفاق در ابعادی محدود رخ داد، انتخابات سال ۹۰ مجلس بود.

اما عدم حضور در انتخابات را به عنوان یک کنش سیاسی باید از عدم حضور در انتخابات به عنوان یک کنش انسانی و احساسی جدا کرد. نوع سیاسی آن البته همواره جنبه ‏ی انسانی ‏اش را نیز در بر می ‏گیرد، مانند آن چه در انتخابات سال ۹۰ رخ داد و عدم مشروعیت نظام در خانه ‏نشینی مردم متجلی شد. (کاری به آمارهای اعلام ‏شده نداریم.) حضور در انتخاباتی که حداقل‏های استاندارد یک انتخابات آزاد در آن مهیا نیست، جز خیانت به خون شهدا و رنج زندانیان سیاسی چه معنایی می‏تواند داشته باشد؟ ضمن اینکه اگر عدم حضور به مثابه یک کنش سیاسی کنشی فراگیر نباشد، جز عقب ‏نشینی ساده‏ لوحانه و ناسودمند هیچ نخواهد بود. مثلاً در انتخابات پیش رو که توده تقریباً به میدان آمده و دوال تغییر را بر کمر خود سفت کرده، عدم شرکت در انتخابات جز اینکه به ما بهانه‏ ای بدهد تا بعدها بتوانیم در مقابل تاریخ ژست‏های روشنفکرانه بگیریم، سودی ندارد، و اتفاقاً در شرایط کنونی دقیقاً به این معنا است که بازی را با همه‏ی مهره‏هایش حتی مهره‏های خودی به حریف واگذار کرده‏ایم. پس شرکت نکردن در انتخابات پیش رو تنها یک کنش انسانی‏ـ‏احساسی است، نه سیاسی (و البته محترم.)

ضمن اینکه به اعتقاد من یک روشنفکر واقعی کسی است که خیلی جلوتر از جامعه حرکت نکند و همواره محدوده‏ی کنش‏های عمومی جامعه را در نظر بگیرد.

اینک برای اینکه به تصمیم درستی برسیم، باید هر دو سوی این بزنگاه تاریخی ‏ای را که در آن قرار گرفته ‏ایم، فرا چشم آوریم: در یک سو آینده ‏ی مبهمی است که اصلاً معلوم نیست نقش ما ـ چه به عنوان یک شهروند معمولی و چه به عنوان یک کنش‏گر سیاسی ـ در آن چقدر است، و در سوی دیگر گذشته ‏ی پردرد ما و پیمانی است که با خون شهدا بسته ‏ایم. در این سو هنوز فرزندان در خون غلطیده‏ ی ملت را می‏بینیم که مادرانشان ـ داغ‏داران زیباترین فرزندان آفتاب و باد ـ هنوز از سجاده‏ها سر برنگرفته ‏اند۱، و نیز زندانیان متعدد سیاسی که به نمایندگی از ملت در حصار و شکنجه ‏ی دست‏های خون‏بار حاکمیت رنج این چهارساله را بر خود حمل کرده‏ اند. و این همه مانند باوری عمیق که همه ‏ی جزئیات زندگی ما را شکل داده و هر روز وظیفه‏ی انسانی ما را به ما گوشزد می‏کند، در قلب ما جای گرفته است. اما …

(حال به آن «اما»ی پردرد و خطرناکی می‏رسیم که در آغاز مطلب رهایش کردیم:)

اما اینک چه بسا که همان خون‏ها و رنج‏ها است که ما را به حضور در عرصه هل می‏دهد. به راستی اگر واقعاً راهی برای تأثیرگذاری وجود داشته باشد و ما آن را فروگذار کنیم، خلاف آن چه بدان اعتقاد داشته‏ایم، عمل نکرده ‏ایم؟حال چه احتمال این تأثیر یک درصد باشد و چه بیشتر. من برآنم که رسیدن به یک تصمیم قاطع در چنین وضعیتی برای کسی که علاوه بر دیدگاه انسانی دیدگاه سیاسی ِمنطقی‏ای داشته باشد، دشوار نیست.

پریروز هاشمی رفسنجانی در صحبتی بی ‏سابقه که در رسانه‏ ها به صورت محدود و اغلب کوتاه‏ شده منتشر شد، در مورد نقش وزیر اطلاعات در رد صلاحیتش گفت که آقای وزیر سه گزینه پیش روی شورای نگهبان نهاده است: ۱ـ تأیید صلاحیت هاشمی که منجر به رأی بالای او در انتخابات و رشته ‏شدن همه‏ ی پنبه‏ های حاکمیت در این هفت ‏هشت سال اخیر می‏شود؛ ۲ـ ردکردن صلاحیت او و تمام کردن ماجرا در همین آغاز آن؛ ۳ـ برگزاری انتخابات با حضور هاشمی بدون اینکه نام او از صندوق‏های رأی بیرون بیاید و روبرو شدن با عواقب امنیتی ناشی از آن.

این حرف‏ها دید ما را نسبت به افق پیش رو و احتمالات گوناگون بسیار روشن می‏کند: اینکه حاکمیت همان قدر که ابایی از تقلب ندارد، از آن اکراه نیز دارد. رد صلاحیت هاشمی که خود گونه ‏ای از اخلاق کودتایی بود، این طور که هاشمی گفته، گزینه ‏ی پرهزینه ‏ای بوده که جانشین گزینه‏ ی پرهزینه ‏تر تقلب در انتخابات شده است. (البته عده ‏ای نیز این واقعه را از همان ابتدا این گونه تفسیر می‏کردند که حکومتی که از رد صلاحیت پدر خود ابایی ندارد، از تقلب نیز نمی ‏ترسد.) به هر حال فاش‏گویی هاشمی این پیام را نیز به دنبال دارد که برای حکومت حفظ روند این سال‏های اخیر مهم‏ترین هدف است. اما در مجموع با توجه به اتفاقات روزهای اخیر و اجماع اصلاح‏طلبان و شکل ‏گیری دیگرباره‏ ی موج یک‏پارچه‏ ی جامعه در حمایت از کاندیدایی واحد می ‏توان با اطمینان گفت که گزینه ‏ی تقلب هم ‏اکنون نیز و برای بار دیگر روی میز حاکمیت قرار گرفته است، با این ویژگی بارز که در اولویت قرار ندارد. نیز با توجه به حرف‏های اخیر رهبری که برای اولین بار در تاریخ صحبت‏های انتخاباتی‏اش همه‏ ی آحاد ملت را، حتی آن‏ها که نظام اسلامی را قبول ندارند، پای صندوق‏های رأی فراخوانده است، این گمان بر ذهن می ‏رود که شاید این بار حکومت با توجه به فشارهای متعدد بین ‏المللی به راستی قصد خیانت کلی در انتخابات و مواجه ‏شدن با چالش‏های امنیتی نظیر سال ۸۸ را ندارد. و این تحلیل غلطی نیست. دیروز مصاحبه ‏ای با سعید لیلاز خواندم که در آن گفته بود از آن جا که حکومت تجربه‏ ی شکست ‏خورده‏ی سال ۸۸ را در به ‏زور یکدست کردن قوای سه ‏گانه پیش رو دارد و از طرفی دیگر با چالش‏های بین‏المللی ‏ای دشوارتر از هر زمان دیگر روبرو است، بعید است که این بار به تکرار همان تجربه دست بزند. چرا که در مواجه‏ شدن با این مشکلات ما بیش از هر چیزی به دولتی با پشتوانه ‏ی واقعی مردمی نیاز داریم. از طرف دیگر می ‏دانیم که تعدد کاندیداها در دور اول و عدم هماهنگی دولت و لایه‏ های بالاتر حاکمیت تقلب را (به خصوص شکل مهندسی آرا را) دشوارتر کرده است. هرچند خدا می ‏داند که اگر انتخابات به دور دوم بکشد، چه بلایی سر آرای بی ‏زبان خواهد آمد!

در همان مصاحبه‏ ی یادشده سعید لیلاز به تعقل و اعتدال‏گرایی بی‏سابقه ‏ی جامعه و گروه‏های مختلف سیاسی به ‏خصوص اصلاح‏طلبان اشاره کرده و گفته بود که اکثر گرایش‏ها لزوم هم‏گرایی و رسیدن به یک گزینه ‏ی معتدل و چندجانبه را حس کرده ‏اند. این مسئله از وفاق اولیه سر حمایت از هاشمی نیز معلوم بود و اینک اگر حسن روحانی رأی بیاورد، به معنی چهار سال آرامش و ثبات در عرصه‏ ی سیاسی مملکت خواهد بود. خاتمی نیز در صحبت‏‏های اخیرش به این تعقل و هم‏گرایی بی‏سابقه در حمایت از حسن روحانی اشاره کرده است.

فی ‏الواقع نیز در هیچ برهه‏ای از تاریخ معاصر کشورمان تا کنون شاهد نبوده‏ایم که جامعه با درک ضرورت‏های موجود این طور رو به انتخابی معتدل بیاورد. انصراف محمدرضا عارف بار این عقلانیت، ازخودگذشتگی و اخلاق‏گرایی ملی را در عرصه ‏ی انتخابات دوچندان کرد. معلوم نیست که حکومت با این سرمایه ‏ی ملی نو چگونه برخورد خواهد کرد. ولی بیایید ما با قدرشناسی این فضا رسالت تاریخی خود را ادا کرده و لااقل عرصه را بر تنگ‏نظران تنگ کنیم و آگاهی خودمان را فریاد بزنیم، «آگاهی چشم اسفندیار خودکامگان است.»

برگرفته از این شعر شاملو است: «باش تا نفرین دوزخ از تو چه سازد/ که مادران سیاه‏پوش /

ـ داغ‏داران زیباترین فرزندان آفتاب و باد ـ / هنوز از سجاده‏ها / سر برنگرفته‏اند.»



Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوسته‌ی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085

یک پاسخ به “کنش سیاسی یا احساسی”

  1. سبز گفت:

    خداکنه اینطوری باشه