سایت خبری تحلیلی کلمهhidden pichidden pichidden pichidden pichidden pic
  • صفحه اصلی
  • » تفسیر «سیاسی» انتخابات در غیاب سیاست...
» دسته بندی گروه‌ها، احزاب و شخصیت‌های سیاسی ایران و توضیح روابط، منافع و رویکردها و محدودیت‌ها در آستانه انتخابات

تفسیر «سیاسی» انتخابات در غیاب سیاست

چکیده :ایرانیان در مواجهه با مشکلات سیاسی، اخلاقی و اجتماعی که از خرداد 1388 و انتخابات دستکاری شده ریاست جمهوری دهم ایجاد شده، به اشکال و روش های مختلفی برای حل و فهم منازعه روی آورده اند. روش هایی سلبی و واکنشی نسبت به تمامیت جباریت در تمام سطوح زندگی. فراموشی «اهمیت» نظام سیاسی جمهوری اسلامی و نیست انگاشتن «موجودیت» آن از جمله رخدادهایی است که اینک در رفتارهای نسل جدید بیش از پیش مشاهده می شود. ...


کلمه – شهریار اتابک:

یافتن راه حل برای گشودن قفل پدیده های سیاسی منوط به فهم فلسفه سیاسی پدیده هاست و ماندن در سطح اخبار گوناگون و متنوع جز انباشت اطلاعات در انباری ذهن، پیامد دیگری ندارد. می توان فرض کرد که عمیق شدن در فهم پدیده سیاسی ذیل دانایی از اخبار متنوع پیرامون آن است در حالیکه اخبار بدون چارچوب تحلیلی یا روش فهم و سنجیدن معیارها به نشانه ها و دلایل دیگر فقط مجموعه ای از اخبار پدید می آورد که گاه تلاطم آن تلائمی با فهم نتایج سیاسی ندارد و نیز از زاویه روانشناسی سیاسی به افسردگی سیاسی و رخوت اجتماعی در عمل می انجامد. بدنه جامعه نیازمند آموزش برای فهم روابط سیاسی است وگرنه شما در چرخه پایان ناپذیری از فرضیه های مبتنی بر توهم توطئه و راه حل های تک علتی خواهید ماند و پس از اینکه در عمل سیاسی به نتیجه نرسیدید بدون داشتن راهبرد ممکن و مفید و موثر و بخردانه به بی عملی سیاسی گرفتار می آیید.

توجه به مسئله ای که از آن نام می برم در فهم دشواری عمل سیاسی در وضع کنونی موثر است: بمباران اخبار.

شهروندان، مردم و حتی طیف وسیعی از فعالان سیاسی و مدنی اینک زیر بمباران سنگینی از خبرهای مختلف سیاسی اجتماعی اقتصادی قرار دارند. میزان معتنابهی از آگاهی در طیف وسیعی از مردم وجود دارد که البته نهایتا در غیاب تحلیل و الگوی سیاسی، به نتیجه خاصی منجر نمی شود. یعنی آگاهی و افزایش کمی آن هرگز منجر به افزایش آگاهی از سطحی به سطح دیگر یا فراروی آگاهی نشده است. به این معنا آگاهی از رخدادها به آگاهی از موقعیت بدل نشده و مدام پیرامون سطح نخست آگاهی در نوسان است. اینجا فهم تحلیلی نسبت به امر اجتماعی می تواند به تبیین مسئله اجتماعی کمک کند همانطور که فهم تحلیلی نسبت به امر سیاسی می تواند تبیین رفتارهای سیاسی و دسته بندی گروه های سیاسی و روابط آنها نسبت به یکدیگر و نیز نوع نگاه گروه های سیاسی و نهاد قدرت و حاکمیت و مردم نسبت به پدیده سیاسی همچون انتخابات را برعهده گیرد.

سیاست؛ مسئله فلسفه سیاسی

در این میان توده مردم در دستیابی به الگوهای تحلیل سیاسی برای فهم امر سیاسی یا حداقل فهم روابط نیروهای سیاسی یعنی فهم ساختارها، نیازمند دسترسی به نخبگان سیاسی هستند. این دسترسی از طریق رسانه ممکن است. امر سیاسی برای رسانه، «سوال» است که فعال سیاسی به آن پاسخ می دهد حال آنکه امر سیاسی برای فیلسوف سیاسی، «مسئله» است که می کوشد آن را در تحقیق و پژوهش بپرورد. تبیین کند و سطوح متنوع امر سیاسی را برای مخاطب عمومی آشکار سازد. دلایل آن را باز گوید و چراها را پاسخ دهد. وظیفه رسانه طبعا نشر و پخش تحقیقی است که فیلسوف سیاسی در باب فهم امر سیاسی و توضیح آن برای مخاطبان خود در حوزه عمومی انجام می دهد.

این تقریبا و بدون اغراق شرح مختصری از کنونیت ماست که بدان دچاریم. به همین دلیل بدنه اجتماعی در تصمیم گیری در باب فرایندی مانند انتخابات در ایران دچار مشکلات عدیده می شود. نسبت به نفس انتخابات پرسش جدی دارد و چندی است آن را واجد مشروعیت بخشی به نظام نمی داند. برای مردم پس از رخداد انتخابات ۱۳۸۸ و فارغ از خشونت سیاسی در بازداشت سیاستمدران و فعالان و دادگاه های بفرموده و نیز حصر رهبران معترضان، مسئله اساسی همچنان «خود انتخابات» است. این خود به سختی دچار خدشه شده و پس از انتخابات نیز از جانب حاکمیت و نهادهای حامی آن کاری در جهت اصلاح ذهنیت آسیب دیده اجتماعی انجام نشد. به تعبیری روح ملت در داستان انتخابات ۸۸ زخم عمیقی برداشت و این فرآیند ضعیف سازی ملت و تبدیل آن به مجموعه ای از اتم های جدا از هم و بی اعتنا به هم را تسهیل و تسریع می کند. از مردمان از هم جدا افتاده که هر کدام به فکر نان هستند و ایفای مسئولیت در قبال دیگری برایشان کمرنگ یا دشوار شده نیز عمل سیاسی سر نمی زند.

پس از انتخابات ۸۸

توجه به وضعیت سیاسی اجتماعی کنونی در ایران نشان می دهد ایرانیان در مواجهه با مشکلات سیاسی، اخلاقی و اجتماعی که از خرداد ۱۳۸۸ و انتخابات دستکاری شده ریاست جمهوری دهم ایجاد شده، به اشکال و روش های مختلفی برای حل و فهم منازعه روی آورده اند. روش هایی سلبی و واکنشی نسبت به تمامیت جباریت در تمام سطوح زندگی. فراموشی «اهمیت» نظام سیاسی جمهوری اسلامی و نیست انگاشتن «موجودیت» آن از جمله رخدادهایی است که اینک در رفتارهای نسل جدید بیش از پیش مشاهده می شود. حال آنکه هنر در نظام سیاسی این است که بتواند نیروهای گریز از مرکز و در حاشیه را که آماده اند تا به علتی، رفتار خود از سطح نقد اجتماعی و فرهنگی به مخالفت سیاسی تغییر دهند، به سطح مشروع و راضی کننده ای از دارایی و امتیارات سیاسی و مدنی ارتقا دهد.

این نکته ای است که البته به لحاظ روشی نباید اینجا طرح شود اما اشاره ای به آن در جهت توضیح مسائل آینده خالی از فایده نیست. در سیر مدیریت سیاسی خواسته های متنوعی وجود دارد که گاه از دور به نظر گزاف می آیند یا بیش از ظرفیت نظام سیاسی به نظر می رسند حال آنکه وقتی شما پدیده ای مثل سطح انتظارات سیاسی اجتماعی را به قصد ظرفیت سنجی و نه سرکوب، به نیت شناخت پدیده و نه رد پیشاپیش آن بررسی می کنید و با عناصر آن از نزدیک آشنا می شوید، می توانید عناصر نامعقول و خیالی و غیر واقعی یا حتی نادرست را از آن بیرون بکشید و با پدیده واقعی و قابل تحققی روبرو باشید که در تحلیل سیاسی می تواند بخشی از نیروی متراکم شده در بدنه اجتماعی را آزاد کند و بستر قانونی برای تخیله انرژی سیاسی اجتماعی جوانان و تغییرخواهان یا ناراضیان فراهم آورد. در نگاهی که مدیر سیاسی به موقعیت جامعه دارد فهم روابط اجتماعی و روابط قدرت حائز اهمیت است. مدیر سیاسی باید بتواند میان این دو محور، خط واسط و مرتبطی برقرار کند که این از مسیر درک روابط سیاسی موجود در دموکراسی، باور به تکثر و تنوع باورها و عقاید و سلیقه ها و سبک زندگی و قوه قضائیه مستقل و بی طرف و درک اصول اخلاقی پیوند دهنده برادری و دوستی میان مردم و شهروندان می گذرد تا عدالت را به واقع به عنوان برترین فضیلت ممکن به ظهور رساند. عدالت در غیاب پیوند متقابل و مسئولیت های اجتماعی شهروندان در قبال هم معنادار نیست و در در دل جامعه ای اتمیزه شده و مبتنی بر افراد دانه دانه تنها مانده و وحشت زده، محقق نیست. می توان گفت عدالت در غیاب اخلاق و انصاف، مبتنی بر تحقیر و خشونت است و به این معنا فضیلت مندانه نیست بلکه روح خشونت و سندسازی و دست درازی به حوزه خصوصی زندگی مخالفان و شهروندان را باعث می شود.

انتخابات در ایران

فهم فرایند انتخابات در چنین فضایی و با نشانه شناسی بازیگران آن همچون فهم پدیده سیاست در ایران دشوار و پیچیده است. از یکسو انتخابات ویترین دموکراسی است و از سوی دیگر، دموکراسی در ایران عملا غایب است. حتی دموکراسی صوری یا شبه دموکراسی در دسترس نیست. قواعد بازی سیاسی در چنین فضایی سخت درهم ریخته و فاقد معناست. خشونت به عنوان ابزار قانون بکار گرفته نمی شود بلکه ذیل «سیاست شخصی شده»، به شدت شخصی و مبتنی بر عداوت قدرتمندان با فاقدان قدرت شده است. مردم در شبکه تصمیم گیری سیاسی جای مشخصی ندارند. بخشی از ایشان که به تعبیری «ملت برساخته حاکمیت» و معتقدان اقتصادی یا سنتی آن هستند به عنوان ویترین مردم بکار گرفته می شوند که همین ظاهر ظاهرا قدرتمند لحظه به لحظه بر شکاف هویتی میان ملت و حاکمیت می افزاید و مشروعیت اجتماعی حکومت را تضعیف می کند. مسئله ای که حکومت به ظاهر نسبت بدان بی قید یا لااقل بی توجه است و نیاز عمومی خود را با همان دسته مردم ساخته شده و معتقد اقتصادی و سنتی توجیه می کند. به این معنا سیاست در ایران ذیل فهم روابط قدرت و چگونگی بده بستان میان آنان معنا می یابد. باید بتوان برای فهم رفتارهای ارکان حاکمیت و نهادهای قدرتمند موجود در آن نسبت به یکدیگر شبکه ای ترسیم کرد و رفتارها را در برابر هم نهاد تا سنجید که تصمیم گیری در سطح حاکمیت به چه شکل در جریان است و چه محذوراتی دارد.

به این معنا نیروهایی که در فرایند انتخابات موثرند و بازی میان آنان شکل می گیرد و یا بر رفتارهای دیگر نهادها و افراد موثرند؛ از این حیث قابل دسته بندی اند و تحلیل روابط سیاسی و فهم سیاست در ایران جز با دسته بندی این نیروها، مفید و ممکن نخواهد بود.

دسته بندی گروه ها و نیروهای سیاسی ایران در آستانه انتخابات

این دسته بندی در نهایت اختصار ترسیم شده است. همچنین از نامگذاری گروه ها و دسته ها به اصلاح طلب و اصول گرا به عمد پرهیز شده است از آنجا که چنین نامگذاری ها در وضعیت کنونی به شدت محل تردید و تشکیک معنایی و مصطلح است. به تعبیری؛ برخی از آنانکه به اصولگرایی شهره اند در عمل به اصلی از اصول شناخته شده و معتبر ملی و دینی، قانونی و شرعی و اخلاقی پایبندی نداشته و ندارند و برخی از نامبردگان اصلاح طلبی نیز بدل را به جای اصل روانه بازار کرده اند و نه در رویکردها و نه در خلق و نه در سیاست نشانه ای از عمل ناظر بر اصلاح وضع موجود از خود نشان نداده اند. به گمانم این واژگان معنادار و غیربسیط اینک بیش از هر دسته از مصطلحات مشهور، موجب بدفهمی و استنتاجات نادرست است پس از آن به عمد می پرهیزم.

اگر بپذیریم که شکاف عمده ای میان منافع اقتصادی و سیاسی، عقاید دینی و فرهنگی، مبانی اخلاق سیاسی، مدیریت سیاسی و سیاست خارجی ایران میان چهار دسته فوق وجود دارد و این دسته بندی برای منظم شدن بحث از روابط سیاسی و نهادی میان گروه های فوق مفید و منتج به نتیجه خواهد بود، آن وقت می توان وارد بحث از روابط میان گروه های فوق شد. نیز با توجه به نشانه هایی که تا کنون دایر بر عدم ورود آقای خاتمی به انتخابات در دست است که البته نشانه هایی موقت و هنوز غیر قطعی قلمداد می شود، اصلاح طلبان در دسته بندی ذیل از جهت تاثیرگذاری بر انتخابات مورد تحلیل قرار نمی گیرند. اگر در زمان باقیمانده تا انتخابات تغییری در رویکرد دسته فوق حاصل شد و به بیان واضح، آقای خاتمی پذیرفت که وارد انتخابات شود، طبعا به تحلیل رویکردها و مناسبات این دسته با دسته های دیگر نیز خواهم پرداخت.

با توجه به موارد فوق، دسته بندی گروه های سیاسی در ایران به قرار زیر است:

۱- گروه مورد نظر رهبری و عالی ترین سطح حاکمیت سیاسی در ایران که از آن به نماینده حکومت نام می برم.

۲- گروه مورد نظر آقای احمدی نژاد که آن را نماینده دولت می دانیم.

۳- گروه مورد نظر آیت الله هاشمی رفسنجانی که به نام میانه‌رو ها از آن نام خواهیم برد.

۴- گروه مورد نظر معترضان و نزدیکان مهندس موسوی و حجت الاسلام والمسلمین کروبی که به نام اصحاب منشور خواهیم نامید.

این نوشته به عنوان قدم اول در ترسیم چارچوب کلی روابط میان گروه های فوق در ساختار سیاست و جامعه در ایران است. تحلیل کلی از روابط میان گروه های فوق نشانه هایی در اختیار محقق می گذارد تا به یاری آن ها چرایی رفتارهای سیاسی و نیز واکنش ها و آینده انتخابات پیش رو را به محک ارزیابی گذارد.

شکاف میان گروه احمدی نژاد و رهبری مبتنی بر شناخت نوع نگاه احمدی نژاد به مدیریت سیاسی کشور و نیز بافت اعتقادی حلقه پیرامونی وی است که محققا راه به سبک و سیره شیخیه و بعد بهائیه در ایران معاصر می برد. تحلیل این گروه از مهدویت و مصداق «عبد صالح» به عنوان باب ارتباط با امام زمان (عج) در فرهنگ تشیع نشانه هایی از این نزدیکی عقاید مذهبی و سیاسی با شیخیه را آشکار می کند. در این مسیر تیم احمدی نژاد و شخصیت بارز آن ها یعنی رحیم مشایی باید بکوشند ساختار سیاسی و اقتصادی کشور را ذیل مدیریت خود درآورده به تدریج راه جمهوری اسلامی را از قالب سنتی آن خارج کنند. این موضوعی بوده که بارها از جانب روحانیون سنتی و نیز هاشمی رفسنجانی و برخی نیروهای خط امام مورد هشدار قرار گرفته است. در نوشتارهای آینده سعی می کنم ارتباط میان این دسته از نگرانی ها و واکنش های هاشمی و سپس چرایی نزدیک شدن احتمالی روابط هاشمی و رهبری را – به خواست رهبری – ذیل این فرایند بیشتر توضیح دهم. از جانب دیگر موضوع برای احمدی نژاد فقط در ساختار سیاسی خلاصه نمی شود. جدای از اسناد مهم مالی و اقتصادی او که به ظن بسیاری از مراودات اقتصادی شخص رهبری، بیت و فرزند او در دست دارد و در این مسیر برای عقب راندن رهبری و کاندیداهای او از آن اسناد استفاده کرده و خواهد کرد، او تلاش می کند با استفاده از حربه سندسازی به میان جامعه رود و یارگیری کند. در این مسیر تیم او به احتمال با کارت های جنبش سبز نیز بازی خواهند کرد چنانکه از هم اکنون نشانه های آن آشکار شده است. احمدی نژاد به این صورت تفاوت های خود را با حاکمیت و مشخصا مصادیق مورد نظر آیت الله خامنه ای به جامعه نشان خواهد داد. جدال او با قوای دیگر مورد تایید رهبری ذیل این استراتژی قابل فهم است. نیز حملات او به سپاه و روحانیون و بی اعتنایی به آنان از همین مسیر معنادار می شود.

اینجا نقطه ای است که آیت الله خامنه ای با اذعان به شکاف پدید آمده میان او و رئیس جمهور منصوب، به گزینه های دیگر روی می آورد. این تا حدی روشن است که برای رهبری پس از احمدی نژاد، نهاد ریاست جمهوری دیگر به دوران پیش از او باز نخواهد گشت. رهبری، شخصی را برای این منصب در نظر می گیرد که از حیث تبعیت و وفاداری خدشه بردار نباشد. از این حیث دست او تا حدی باز است اما مشکل در اقبال عمومی است. نه گزینه هایی چون ولایتی، حداد عادل و جلیلی چنین پتانسیلی در اختیار دارند و نه قالیباف در چارچوب مورد نظر رهبری تمام و کمال می گنجد. او بیشتر عمل گراست و از همین رو هیچگاه گزینه اصلی رهبری هم نبوده است.

با توجه به این وضعیت برای آیت الله خامنه ای دو راه باقی می ماند که انتخابات ریاست جمهوری را نه تماما به خواست خود اما تماما در جهت خلاف آرزوی احمدی نژاد پیش ببرد.

یک: دعوت از هاشمی رفسنجانی

دو: اجازه به سپاه برای حضور علنی در انتخابات و تشکیل دولت

دعوت از هاشمی برای رهبری در حکم نوعی نوشیدن جام زهر است. همانطور که عقب نشینی در برابر احمدی نژاد چنین حکمی دارد. با اینکه در نگاه کلان، حضور هاشمی در سطح ریاست جمهوری راه را بر احمدی نژاد و تفکر او خواهد بست اما در عمل راه دیگری می گشاید که تا حد بسیاری مخالف راه مورد نظر آیت الله خامنه ای و نیز سیاق روش وی است. آنچه این مسئله را تا حد بیشتری سخت می کند؛

یک: مذاق شخصی آیت الله خامنه ای و شان شخصی وی است که اجازه نمی دهد تن به راه هاشمی سپارد.

دو: اثر پذیری بیش از حد و اعتماد علی حده رهبری به طیفی از مشاوران و تابعان خود است که با حضور هاشمی مخالف اند و قدرت یابی او را به مثابه پایان قدرت رهبری به شکل فعلی در سیاست ایران ارزیابی می کنند.

در کنار این دو باید از کارتل های مخفی و بزرگ اقتصادی در ایران نام برد که در شکل فعلی حاکمیت در ایران به سودهای سرشار اقتصادی و بردهای گزاف مالی دست یافته اند و بواسطه قدرتی که از این حیث بدست آورده اند، چندان معقول نیست چشم بر تحولات سیاسی در جهت خلاف منافع خود ببندند. البته شاید بتوان ارتباط عمده هاشمی با برخی از افراد و نهادهای اقتصادی تاثیر گذار را بر این فرایند موثر دانست اما این نیز نیک پیداست که این ارتباط تا آنجا نیست که از تاثیرگذاری این باندهای اقتصادی جدید الخلقه در سیاست جلوگیری کند.

آیت الله خامنه ای به این شکل می تواند با یاری هاشمی و اجماعی که محتملا بر محور وجود او در صحنه سیاست در جامعه ایران شکل می گیرد، بر تیم احمدی نژاد فائق آید اما مسئله روابط میان آن دو همچنان باقی می ماند و خود می تواند بدل به مانعی جدید در مدیریت سالم کشور شود. در بحث های آینده از چرایی احتمالی اجماع بر هاشمی در بدنه سیاسی کشور سخن خواهم گفت.

اگر رهبری نخواهد به همراه هاشمی وارد انتخابات شود، راه دیگر پیشاروی آیت الله خامنه ای سپردن امور سیاست و دولت در کشور به طور علنی به سپاه است. سپاه بازوی مورد اعتماد و وفادار اوست. سپاه از حیث تجربه کشورداری نیز در سال های اخیر عملا امور کلان اقتصاد و سیاست و سازندگی را در کشور در دست داشته و البته تجربه های وخیمی از ویرانی و انحصار و حذف رقابت و فسادهای ناشی از آن را بر دوش ملت تحمیل کرده است. این تجربه برای آیت الله خامنه ای مغتنم است. در عین حال او از قدرت سپاه در سرکوب مخالفان هم خرسند خواهد بود و شاید بینگارد که عقب نشاندن احمدی نژاد و نیز معترضان جز از این شیوه محقق نخواهد شد. به این صورت دست کم با شبه کودتای نظامی در سیاست جمهوری اسلامی مواجه خواهیم شد که نتیجه غلبه زور بر خرد و ناتوانی حل منازعات و مسائل سیاسی از راه سیاست در حوزه عمومی و سپردن آن به بازوی نظامی در حوزه شخصی قدرت است. سپردن علانیه امور سیاست در کشور به سپاه البته برای آیت الله خامنه ای محذوراتی نیز دارد که خود تا حدی بدان واقف است. شرح این نکته نیز فرصت مستقلی می طلبد.

در این تحلیل مقدماتی اشاره چندانی به تحلیل تصمیم گیری هاشمی رفسنجانی و نیز نقش اصلاح طلبان و اصحاب منشور نشد. امیدوارم این سطوح از تحلیل در بخش های پسین این سلسله نوشتارها مورد بررسی قرار گیرد. رویکرد اصلاح طلبان البته با رویکرد معترضان تا حدی متفاوت است و یکی از علل عمده این تفاوت در روش، به تفاوت در عمل سیاسی اصلاح طلبانه بازگشت دارد. به اشاره می توان گفت که برای اصحاب منشور، سیاست جامعه محور است که بر سیاست حکومت محور غلبه دارد و در میان اصلاح طلبان این رویکرد به عکس است. تجربه اصلاح طلبان از امر سیاسی به مشارکت آنان در دولت و مجلس اصلاحات باز می گردد و در عمل منتج به تمرین فعالیت سیاسی به شکل مدنی نشده است تا همگرایی های اجتماعی، درک تکثر موجود در جامعه و روش های مبتنی بر سهیم کردن مردم در امور سیاسی و مدنی در سطح کلان سیاسی درک شود. از این منظر، انتخابات برای اصلاح طلبان باز هم تنها مدخل ورود به سیاست است در حالیکه برای معترضان تنها راه ورود به سیاست نیست. برای اصحاب منشور، ورود به سیاست از مدخل کار دراز مدت و پرحوصله اجتماعی در حوزه عمومی می گذرد تا فهمی از مشارکت جمعی در سیاست برای مردم شکل گیرد. از این حیث، انتخابات برای اینان به تعبیری طریقیت دارد نه موضوعیت. راهی است برای تمرین شیوه های دیگر فعالیت سیاسی در جامعه که کار دسته جمعی و اعتماد به حوزه عمومی را با اعتماد به مردم و اعتقاد با رشید بودن آنان و توانایی ایشان برای اداره امور خود اجرا می کند. گذشته از آن سوالات مهم موجود در انتخابات از قبیل، معنای انتخابات با وجود نظارت استصوابی شورای نگهبان، نظارت بر عملکرد مجریان و پس از آن، قدرت واقعی رئیس جمهور و توانایی او در اجرای قانون اساسی و احیای اصول معطل مانده قانون اساسی و نسبت وی با رهبری و اتخاذ سیاست خارجی و چگونگی مواجهه با سپاه و نهادهای فراقانونی در جمهوری اسلامی در زمره مسائل سرنوشت ساز برای اصحاب جنبش سبز است. اصلاح طلبان تا حد زیادی این سوالات را مسکوت می گذارند یا حل و رفع آن را به پس از به دست گیری قدرت موکول می کنند حال آنکه این نابخرادنه ترین شیوه مواجهه با پرسش های اساسی در پدیده ای سیاسی همانند تشکیل دولت است. می توان گفت برای اصحاب منشور، دولت در کالبد امر سیاسی محقق می شود که لزوما به دست گیری دولت در هر شرایط یا حضور در انتخاباتی که هنوز معنای آن محصل نشده است و در هر شرایطی معنای انتخابات نمی یابد، شرط فعالیت سیاسی نیست. می توان شرایطی را پدید آورد که از طریق آن و ذیل عنصر مصلحت برای تامین آینده ای بهتر و روشنتر نسبت به وضعیت های مفروض دیگر، به صورتی به اقدام سیاسی دست زد یا حفظ عناصری را در تشکیل دولت به کاندیداهای نزدیک به معترضان یادآوری کرد و تحقق آن موارد را به ایشان قبولاند که متضمن حرکت به سوی خیر و عدالت در بستر سیاست باشد. جدای از این، فعالیت سیاسی واقع بینانه برای معترضان همانا در میان اقشار جامعه و ذیل امر اجتماعی معنا می یابد و با نقادی سیاسی پیش می رود.

برای هاشمی اما مسئله ورود به انتخابات ناشی از حس مادری نسبت به فرزند در خطر است. موضع هاشمی موضع نجات میراث از چنگ غاصب میراث است و از این رو برای او هیچگاه جدایی قطعی از ساختار سیاسی رخ نمی دهد. از جانب دیگر برای شخصی با مشخصات هاشمی طریقه اداره نسبتا سالم جمهوری اسلامی در موقعیت فعلی بسیار مهم است. بحث از اعتقاد هاشمی به دموکراسی یا آزادی نیست. در این زمینه نقدهای فراوان و صحیحی به مشی سیاسی وی وارد است. بحث در اینجا منحصر در فهم چرایی کنش سیاسی هاشمی است و اینکه حتی نزدیک شدن وی به آیت الله خامنه ای نیز در این روند دور از انتظار نیست و فهمیدنی است. بررسی مشی هاشمی در این انتخابات نیز از جمله موضوعاتی است که امیدوارم در مقالات بعدی بدان پرداخته شود.

بدینسان، در بخش نخست این تحقیق موضوع به شکل کلان و با اشاره به برخی شواهد و نشانه ها مطرح شد. تحلیل دقیقتر روابط سیاسی برشمرده در هر بحث، موضوع سلسله نوشتارهای پسین است که امید است به یاری خدا به انجام رسد و سرانجامی خیر داشته باشد.



Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوسته‌ی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085

یک پاسخ به “تفسیر «سیاسی» انتخابات در غیاب سیاست”

  1. محمد گفت:

    تحلیل عالی ای بود. واقعا اگر بنویسه که در بقیه گروه ها چه اتفاقاتی میوفته برای همه خوبه. کاش گوش شنوایی برای همه مخاطبان باشه