سایت خبری تحلیلی کلمهhidden pichidden pichidden pichidden pichidden pic
  • صفحه اصلی
  • » بهار! نوروز امسال ارمغان چه آوردی؟...

بهار! نوروز امسال ارمغان چه آوردی؟

چکیده :بهار که از راه می‌رسید، درخت‌ها پر از شکوفه‌های زیبا و سفید می‌شد و چندان فرقی هم میان شکوفه‌های آلبالو و گیلاس نبود. یکی از نگرانی‌های ما وزش باد بود که شکوفه‌ها را می‌برد و می‌ریخت و زمین و باغچه را با فرش سفیدی از گلبرگ‌ها می‌پوشانید و ما هم دلمان نمی‌آمد که روی آن‌ها راه برویم. اما هرچه به درخت‌ها رسیدگی می‌کردیم، باز هم تعداد گیلاس‌ها زیاد نمی‌شد که آن هم سرانجام نصیب گنجشک‌ها می‌شد. به همین خاطر به فکر راه‌های جدید افتادیم. در آن سال‌ها کم‌وبیش با سم‌پاشی و کود شیمیایی آشنا شده بودیم. از این رو به همراه برادرم به سبزه میدان رفتیم و از مغازه‌ای که هنوز هم با وجود تغییر شکل و کاربری همه مغازه‌های اطراف، همچنان در کار و جای خود باقی است، سم و کود شیمیایی خریدیم و با احتیاط به خانه آوردیم. قدری کود که رنگی سفید داشت، با بیلچه پای درخت‌ها ریختیم و آب بستیم، البته نگران بودیم که کود ریشه درخت را نسوزاند. اثر این کود تا مدتی روی خاک باقی ماند. با این حال آن‌ها هم نتوانستند بر بار درخت بیفزایند. ...


احمد مسجدجامعی

خانه ما سه درخت گیلاس و آلبالو داشت که ما سه برادر آن‌ها را بین خود تقسیم کرده بودیم، البته برادر دیگرم به دنیا نیامده بود. خواهرهایم نیز بیشتر به گــــــل و گلدان می‌پرداختند و در کاشتن و نگهداری آن کمک می‌کردند. بزرگ‌ترها می‌گفتند اول زمستان زمین می‌خوابد و بعد از چله بزرگ بیدار می‌شود، نفس می‌کشد، نو می‌شود، گرم می‌شود، از این رو خاک گلدان‌ها را عوض می‌کردند و خاک بعد از چله را که گرم و نو شده بود، می‌ریختند. در آن سال‌ها گل‌فروشی چندانی در تهران نبود. در اطراف ما یک مغازه گل‌فروشی در سرچشمه بود که هنوز هم در آن‌جا به این کار مشغول است و دیگری در میدان پاستور بود که خوشبختانه توسعه هم یافته است: گل‌فروشی زعیم. چند باغ گل مشهور هم وجود داشت: باغ فرید، باغ سپهر منش، باغ رییسی، باغ شریفی و… که ما هم قلمه شمعدانی و نشاء گل را از آن‌جا می‌خریدیم و در باغچه می‌کاشتیم: قلمه‌های معمولی ۱۰شاهی و قلمه‌های خوب جفتی ۳۰ شاهی.

به هرحال درخت و گل و آب بخشی از زندگی مردمان تهران بود. به درخت وسطی خانه، من رسیدگی می‌کردم و برای آن‌که از گزند محفوظ بماند، یک «ان یکاد» فلزی هم به آن آویزان کرده بودم.

بهار که از راه می‌رسید، درخت‌ها پر از شکوفه‌های زیبا و سفید می‌شد و چندان فرقی هم میان شکوفه‌های آلبالو و گیلاس نبود. یکی از نگرانی‌های ما وزش باد بود که شکوفه‌ها را می‌برد و می‌ریخت و زمین و باغچه را با فرش سفیدی از گلبرگ‌ها می‌پوشانید و ما هم دلمان نمی‌آمد که روی آن‌ها راه برویم. اما هرچه به درخت‌ها رسیدگی می‌کردیم، باز هم تعداد گیلاس‌ها زیاد نمی‌شد که آن هم سرانجام نصیب گنجشک‌ها می‌شد. به همین خاطر به فکر راه‌های جدید افتادیم. در آن سال‌ها کم‌وبیش با سم‌پاشی و کود شیمیایی آشنا شده بودیم. از این رو به همراه برادرم به سبزه میدان رفتیم و از مغازه‌ای که هنوز هم با وجود تغییر شکل و کاربری همه مغازه‌های اطراف، همچنان در کار و جای خود باقی است، سم و کود شیمیایی خریدیم و با احتیاط به خانه آوردیم. قدری کود که رنگی سفید داشت، با بیلچه پای درخت‌ها ریختیم و آب بستیم، البته نگران بودیم که کود ریشه درخت را نسوزاند. اثر این کود تا مدتی روی خاک باقی ماند. با این حال آن‌ها هم نتوانستند بر بار درخت بیفزایند.

اما تک‌چنار خانه پدری وضع دیگری یافت. سن و سال آن کمتر از درخت‌های گیلاس و آلبالو بود ولی چندان به کود و سم و نگهداری احتیاجی نداشت. شاید آب مورد نیاز خود را از چاه مجاور می‌گرفت؛ چاهی که در کنار باغچه قرار داشت. بین چاه و باغچه شمشادهای بلند و همیشه سرسبز ایرانی فاصله بودند. شمشادها آن‌قدر بلند و درهم بود که وقت قایم‌موشک پشت آن‌ها پنهان می‌شدیم. این چاه برای برف خانه بود و ته آن آب دیده می‌شد. در تهران قدیم برف زیادی می‌بارید و پشت بام‌ها و حیاط‌ها بزرگ بود و در بعضی از خانه‌ها چاهی ویژه برای برف وجود داشت که با یک آجر خشتی بزرگ دهانه آن را می‌پوشاندند. قدیمی‌ها می‌گفتند ریشه درخت باید آب چاه بخورد تا نفس بکشد.

پدرم می‌گفت این چنار یک‌میلیون می‌ارزد، آن هم در سال‌هایی که قیمت دلار ۷۰ریال بود. تهرانی‌ها به درخت و گل و آب عشق و علاقه بسیاری داشتند و در بیشتر خانه‌های آن تا همین ۳۰، ۴۰سال پیش، درخت‌های بید، چنار، کاج، انگور، خرمالو، توت، انجیر و شاه‌توت و گل‌های یاس، رازقی، شمعدانی، بنفشه، اطلسی، شاه‌پسند و ده‌ها گونه گیاهی دیگر وجود داشت که فامیل و همسایه هم از آن بی‌بهره نمی‌ماندند. گاهی میوه درختان را می‌چیدند و گاهی گلدان‌ها را نو می‌کردند و برای دوست و آشنا می‌فرستادند. یادش به‌خیر در مسیر مدرسه‌مان که در نزدیکی باغ ایلچی قرار داشت، مردی خوش‌رو و جاافتاده می‌ایستاد که او را به نام حاج‌عبدالعلی می‌شناختیم. او صبح‌ها در کنار در خانه‌اش می‌ایستاد و دامنی از گل یاس می‌آورد و به رهگذران هدیه می‌داد.

در حیاط مسجد جامع در کنار حوض زیبا و بزرگ آن، روبه‌روی شبستان چهل ستون، درخت توت بزرگی قرار داشت که زیر آن نیمکتی سنگی گذاشته بودند. در فصل توت، بچه‌ها روی آن می‌رفتند و با کشیدن شاخه‌ها به سمت پایین، توت می‌چیدند.

در مسیر مدرسه، وقتی صف پیاده دانش‌آموزان به کوچه غریبان در حوالی بازار می‌رسیدند، تک‌چنار بزرگی قرار داشت که اطراف آن جمع می‌شدند و بستنی و فالوده و پشمک و قره قوروت و پف فیل و… می‌فروختند. محل اصلی خرید آجیل و شکلات و تنقلات، مغازه‌ای به نام حاجی ارزونی بود که در بازارچه بین کوچه غریبان و مسجد جامع واقع شده بود و دست‌فروش‌ها از او خرید می‌کردند و در اطراف چنار بزرگ محل که مثل بزرگ‌تر محله مورد احترام بود، جمع می‌شدند و به مردم می‌فروختند. البته در نزدیکی‌های نوروز کم‌کم ترقه و هفت‌ترقه و فشفشه و بعدها سمنو و سبزه و سیر و سماق هم به اقلام فروختنی اضافه می‌شد و سر و صدای حاجی‌فیروز هم برمی‌خاست.

به هر حال در تهران و محلات قدیم آن و همچنین روستاهایش که امروزه همگی جزو شهر تهران هستند، نگهداری آب، گونه‌های گیاهی و انواع درخت‌ها بخشی از زندگی بود. سابق بر این برخی محله‌ها ویژه رویش یک گیاه یا درخت بود که بخشی از هویت آن به شمار می‌رفت اما چنار، درخت غالب تهران بود و از این رو به تهران چنارستان هم می‌گفتند و درختانی در آن دیده می‌شد که باعث حیرت جهانگردی چون پیترو دلّاواله که در دوره شاه عباس اول صفوی (۱۰۳۸-۹۹۶ قمری) به ایران آمد، شده بود: «خیابان‌ها پر از درخت‌های چنار است که همه پربرگ و قطور و زیبا هستند و باید بگویم که در تمام مدت عمر خود هیچ وقت به این زیادی چنارهای تنومند زیبا ندیده‌ام.

تنه این درختان به اندازه‌ای قطور است که اگر دو مرد دست به دست یکدیگر بدهند، باز هم نمی‌توانند یکی از آنان را در بغل بگیرند و من باید واقعا تهران را شهر چنار بنامم.» این گزارش مربوط به بخشی از تهران امروز است که اکنون عودلاجان خوانده می‌شود و متاسفانه دیگر از آن همه درخت خبری نیست و فقط قسمتی از چنار مشهور امام‌زاده یحیی باقی‌مانده است. از دیگر چنار‌هایی که در دوره قاجار هم در اطراف تهران قرار داشت، می‌توان به درخت امامزاده صالح تجریش که برخی زنان نازای آن روزگار شخصیت ویژه‌ای برای آن قایل بودند، اشاره کرد. این چنار در نوع خود بی‌نظیر بود و تصویری از آن توسط مادام دیولا فوآ که بخش زیادی از آثار ایرانی موزه لوور به دست او به آن‌جا برده شد، کشیده شده که بیانگر زیبایی و عظمت آن است.

این جهانگرد مشهور فرانسوی که در دوره ناصرالدین شاه (۱۳۱۳-۱۲۶۴قمری) از ایران دیدار کرده، نتوانسته از کنار این پدیده بی‌نظیر طبیعی به راحتی بگذرد و چون وسیله‌ای جز نقاشی برای ثبت آن همه لطافت نداشته، آن را با قلم تصویر کرده است. در جماران نیز دو چنار بسیار بزرگ قرار داشت که متاسفانه یکی از آن‌ها از بین رفت اما دیگری هنوز سرپاست و بخشی از آن در بین دیوار مسجدی نوساز قرار گرفته است. چنار‌های معروف محلی دیگری نیز در اوین و فرحزاد و نزدیکی بازار تهران وجود داشت که به نوعی محل گرد آمدن اهالی آن محله‌ها و روستاها بود، از این رو محل گردآمدن اهالی به پاچنار شهرت پیدا کرده بود. با از بین رفتن این چنارها، اهالی هنوز هم آن‌جا را پاچنار می‌نامند. چنار بزرگ دیگری نیز در روستای سابق و محله امروز بریانک قرار داشت که بعد از خشک و قطع شدن آن، هفت شاخه جدید از پای آن رویید که به هفت‌چنار معروف شد. امروزه موزه حیات وحش هفت‌چنار، بالاتر از این‌جا قرار گرفته، هرچند با بریده شدن دوتنه از این چنارها عملا پنج‌چنار است. در سوهانک و اراج نیز درختان چناری قرار دارند که در کنار حسینیه این دو محله‌اند.

از دیگر چنار‌های معروف تهران که هنوز هم سرسبزند، درختان چنار حاشیه خیابان ولی‌عصر است که در شورای شهر سوم به ثبت رسید و همه درختان آن شناسنامه‌دار شدند. این خیابان بلندترین خیابان خاورمیانه لقب گرفته است که در گذشته به خیابان پهلوی معروف بود و به دستور رضا شاه و برای آن‌که او راحت‌تر بتواند بین کاخ سعدآباد تجریش و کاخ مرمر در رفت و آمد باشد کشیده شد. در آن زمان برای دسترسی به شمیران فقط دو جاده وجود داشت. یکی این جاده که به شاه و اطرافیانش اختصاص داشت و دیگری جاده قدیم شمیران یا خیابان شریعتی امروز که راه اصلی و قدیمی تهران به قصران یا شمیران امروز بود. مستوفی در کتاب «شرح زندگانی من» می‌نویسد او دستور داد در حاشیه خیابان پهلوی به فاصله هر دو متر یک درخت چنار بکارند و در بین هر دو چنار یک بوته گل سرخ هم کاشتند. این چنارها تنها چنار‌های تهران امروز نیستند که به صورت گسترده وجود دارند. اگر به محله کن سری بزنید، چنارهای فراوانی را خواهید دید که عمر آن‌ها بسیار بیشتر از چنار‌های خیابان ولیعصر است و از قطر آن‌ها می‌توان حدس زد که عمرشان به چند صد سال برسد. برخی از معمران و معتمدان کن سال‌هایی را به خاطر می‌آورند که یکی از اهالی آن‌جا قراردادی را با بلدیه زمان رضاشاه منعقد کرده بود تا نهال‌های مورد نیاز حاشیه این خیابان را تامین کند. بنابراین نهال‌های خیابان ولیعصر امروز از چنارهای قدیمی کن تهیه شده. در دوره نوسازی تهران درختان را قربانی تعریض خیابان‌ها می‌کردند اما از اتفاقات نادر این است که در خیابان بهار درخت چناری است که آن را نبریده‌اند و همچنان بلندقامت در میانه خیابان ایستاده است.

امروزه چنارهای بسیار بزرگی در باغات و محلات کن وجود دارد که شاید لازم است چندین نفر دست به دست هم بدهند تا بتوانند دور آن حلقه کنند. طبق گفته معتمدان محلی، بزرگ‌ترین چنار باقیمانده این محله و شاید تهران در باغ یکه کن قرار دارد، چنار‌های دو شاخه و بزرگ محله سرآسیاب کن که در یک ردیفِ پشت سرهم واقع شده‌اند و مسیر اصلی این محله را می‌سازند، نیز از زیبایی‌های چنار‌های تهران در گذشته حکایت دارد.

همچنین کن از گذشته‌های دور به باغ‌های میوه‌اش معروف و مشهور بود. احمدامین رازی، از نویسندگان دوره صفویه، در وصف میوه‌های آن می‌نویسد به قدری که زبان برای دهان لازم است خوردن گلابی و هلوی کن لزوم دارد. در دوره قاجار اولین توت نوبرانه تهران از حسن‌آباد کن می‌آمد. حسن‌آباد ده کوچکی از توابع کن بود. امروزه از این ده فقط نام خیابانی در بزرگراه آیت‌الله کاشانی درمنطقه ۵ باقی مانده است. شاه‌توت و خرمالوی کن هم در بین سایر میوه‌های این روستا معروف بوده و هست. خوشبختانه هنوز بسیاری از باغات کن باقی مانده و امروزه بخش کمی از میوه پایتخت از این باغ‌ها تامین می‌شود. در طرح جامع تهران که در سال گذشته (۱۳۹۰) به تصویب رسید، قرار است این باغ‌ها تملک و برای شهر نگهداری شوند.

محلات و روستاهایی هم درختان فراوان انار داشته‌اند. از گذشته‌های دور تهران و درخت انار با یکدیگر پیوند خورده‌اند. در گذشته در روستاهای اطراف، باغ‌های اناری به چشم می‌خورد اما این انارهای کوچک و ملس با انار خود تهران قابل مقایسه نبود. با گسترش تهران بیشتر این انارستان‌ها داخل شهر قرار گرفتند. یکی از بزرگ‌ترین این باغ اناری‌ها در منطقه۴ تهران قرار داشت که امروزه به بوستان پلیس تبدیل شده است. این باغ از املاک ارباب هرمز، مالک و سازنده زرتشتی محله تهرانپارس بود. عمارت او هم‌اکنون در این بوستان قرار گرفته و به ثبت میراث فرهنگی رسیده است. باغ اناری دیگری نیز در گذشته در روستای اکبرآباد امامزاده معصوم (اکبرآباد باغشاه)، واقع در منطقه ۱۰ امروزی، قرار داشت. این باغ نیز سال‌ها پیش از بین رفت اما اهالی قدیم محله هنوز هم بزرگراه شهید نواب صفوی و خیابان کمیل را به چهارراه اناری می‌شناسند. یکی دیگر از این باغ‌ها در محله شهرک گلستان (شهرک راه‌آهن) قرار داشت. این باغ اناری نیز از بین رفت و بلوار اقاقیا و خانه‌های اطراف آن به جایش نشست.

امروزه فقط یک باغ اناری در منطقه۲۲ در شمال بزرگراه شهید همت وجود دارد که امیدوارم این تنها یادگار باقی‌مانده از انارستان‌های قدیم تهران و اطراف آن به سرنوشت سایر باغ‌های اناری شهر دچار نشود زیرا این‌ها بخشی از هویت طبیعی تهران هستند. البته در دهه‌های گذشته باغ اناری‌های تهران به این چند باغ محدود نبود. امروزه برخی از اهالی محلات تهران بر این باورند که نام محله آن‌ها برگرفته از نام انار است. مثلا برخی از اهالی نارمک معتقدند که زمین‌های این محله در گذشته متعلق به ده‌نارمک بوده و این نام در اصل انارمک بوده که به نارمک تبدیل شده است یا عده‌ای از اهالی محله وصفنارد نیز معتقدند وصفنارد در گذشته به خاطر انارهایش وصف انار بوده که کم‌کم به وصفنار و سپس وصفنارد تبدیل شده است. هرچند این تفسیر از نام محله‌ها به بررسی بیشتری نیاز دارد.

طرشت نیز از گذشته‌های دور دارای باغ‌های فراوانی بود که امروزه متاسفانه بسیاری از این باغ‌ها در بلبشوی ساختمان‌سازی تهران از بین رفته‌اند. یکی از معروف‌ترین میوه‌های طرشتی‌ها، توت طرشت بود. طرشتی‌ها از توت نوعی نان مخصوص درست می‌کردند که توتک نام داشت و در بین تهرانی‌ها بسیار پرطرف‌دار بود و به نوعی، سوغات طرشتی‌ها به حساب می‌آمد. طرشت در گذشته بسیار وسیع‌تر از امروز بود و اراضی شهرک ژاندارمری و محله‌های اطراف خیابان ستارخان تا محدوده باغ فیض همگی از اراضی طرشت محسوب می‌شد. اراضی شهرک ژاندارمری در گذشته به صورت تپه ماهورهایی بود که هیچ‌گونه کشتی در آن‌جا صورت نمی‌گرفت ولی برخی گیاهان وحشی خودرو در آن‌جا رشد و نمو می‌کردند. یکی از این گیاهان، کتیرا بود که استفاده‌های پزشکی فراوانی داشت. دره‌ای نیز در محدوده همین زمین‌ها قرار داشت و به خاطر رویش نی در آن به دره نی‌زار معروف بود.

یکی دیگر از روستاهای معروف تهران، دولاب بود. دولاب که امروزه یکی از محلات منطقه۱۴ است، در گذشته بخش گسترده‌ای از زمین‌های این منطقه را شامل می‌شد. همان‌طور که طرشت و کن تامین بخش زیادی از میوه پایتخت را بر عهده داشتند، دولاب نیز بخش زیادی از صیفی پایتخت را تامین می‌کرد. در این میان خیار دولاب از بهترین خیارها بود و عطر و طعم آن بین تهرانی‌ها بسیار معروف بود. کاسب‌های دوره‌گرد و طواف‌هایی که در کوچه و خیابان‌ها می‌گشتند و بارشان خیار دولاب بود، آن را این‌گونه معرفی می‌کردند: «صبح چیده دارم خیار/ سبزه دولابی دارم خیار»یا «گل به سر دارم خیار». خیارهای جالیزی گلبرگ‌های زردرنگ زیبایی روی سرشان داشتند.

روستای وصفنارد نیز در گذشته دارای زمین‌های کشاورزی گسترده‌ای بود که امروزه همه این زمین‌ها جای خود را به ساختمان‌های محله شهرک ولیعصر منطقه ۱۸ داده و خود یکی از محلات منطقه ۱۷ است. وصفنارد نیز در گذشته به محصول گوجه و بامیه‌اش شهرت داشت. کاشت بامیه، بسیار پرزحمت بود. وصفنارد شاید تنها جایی در اطراف تهران بود که در آن بامیه می‌کاشتند. درباره نام وصفنارد هم آنچه که بیشتر از همه مقبول است این است که در گذشته در این جا درختان نارون فراوان وجود داشت. کم‌کم این روستا به وصفنار معروف شد و به تدریج وصفنارد نام گرفت. در گذشته درخت نارون زیبا و بزرگی روبه‌روی مسجد اعظم وصفنارد قرار داشت که محل تجمع اهالی بود ولی این درخت هم مانند سرنوشت بسیاری از چنارهای تهران از بین رفت. علاوه بر این، درختان نارون دیگری نیز در امامزاده زید وصفنارد قرار داشت که از آن‌ها هم دیگر خبری نیست. پونک و دره‌های اطراف آن نیز محل رویش پونه بود و به همین علت این روستا به پونک معروف شد. امروزه کوچه‌های پونه یک، دو و سه که بافت قدیم روستای پونک بودند، در آن محله هنوز پابرجاست. کمی آن سوتر در سعادت‌آباد کشت نعنا رونق داشت. می‌گویند که سید ضیاءالدین طباطبایی در قلعه سیادت‌آباد (در محدوده سعادت‌آباد امروزی) از میهمانان خود که اغلب از رجال سیاست بودند با چای نعنا پذیرایی می‌کرد و از این رو به سید نعنا هم معروف بود.

فرحزاد از گذشته مورد توجه تهرانی‌ها بود چراکه برای رفتن به امامزاده داوود باید از این روستا عبور می‌کردند. تهرانی‌ها معمولا بعد از رسیدن به فرحزاد در باغ‌های آن‌جا استراحتی می‌کردند و سپس به سمت امامزاده به راه می‌افتادند. بعد از گذشتن از خود فرحزاد به ابتدای جاده امامزاده داوود می‌رسیدند. اولین مکانی که در این جاده قرار داشت، محلی به نام یونجه‌زار بود. این جا محل کاشت یونجه بود. بعدها که برای حمل‌ونقل زائران ماشین جای قاطر و الاغ را گرفت، این ماشین‌ها به ماشین یونجه‌زاری معروف شدند چون یکی از ایستگاه‌هایشان در این جا بود.

روستاهای قصران و شمیران امروز نیز محصولات فراوانی داشتند اما «سیب شمرونی» شهرت بیشتری داشت. این سیب از نظر شکل، مزه و رنگ با سیب‌های معمولی تفاوت داشت و در اندازه‌های متوسط و کوچک بود و رنگ قرمز زیبایی مشابه پرچم ایران داشت. سیب سفره هفت‌سین از این نمونه‌ها بود. سیب‌های بزرگ که به سیب لبنانی مشهور بود، بعدها رایج شد. سیب شمرانی گاه به قدری زیبا بود که نمونه‌ای از آن را برای زینت اتاق یا میز و نظایر آن قرار می‌دادند که تا مدت‌ها سالم باقی می‌ماند. سیب سفیدرنگ گلاب از گلابدره شمیران به دست می‌آمد که آن هم از نظر عطر و طعم ممتاز بود. علاوه بر این در برخی از نقاط شمیران نیز محصولات خاصی می‌رویید. مثلا در نزدیکی دارآباد منطقه‌ای وجود داشت که به باقالی‌زار معروف بود و در آن‌جا باقالی به عمل می‌آمد. قدیمی‌های دارآباد هنوز هم آن‌جا را به باقالی‌زار می‌شناسند. زالزالک ونک نیز از گذشته در بین تهرانی‌ها معروف بود. دوره‌گردها و طواف‌ها با نوای «زالکه زالزالکه/ مال باغ ونکه» به مشتری‌یابی می‌پرداختند. البته ونک در گذشته‌های دور پر بود از درختان ون یا زبان گنجشک به همین دلیل به ونک معروف شد. زعفرانیه نیز یکی از دیگر روستاهای شمیران بود که گفته می‌شود یکی از دلایلی که این‌جا به زعفرانیه معروف شد، این بود که در این روستا مقداری زعفران کاشتند و به عمل آمد. از آن پس این‌جا به زعفرانیه معروف شد.

در حدود غربی منطقه ۲۲ امروزی که محله و ساختمانی وجود ندارد نیز محدوده‌ای است که به ازگیل دره معروف بوده و هست. همان‌طور که از نام این محل پیداست، در این جا میوه ازگیل که یک میوه جنگلی است و مزه‌ای بین ترش و شیرین دارد، به عمل می‌آمده است. همچنین در همین منطقه و در شمال بزرگراه شهید همت باغ و اراضی قلهک دره قرار گرفته که در گذشته از زمین‌های کن محسوب می‌شد. در دهه۲۰ شخصی به نام مهندس احیایی برای اولین بار در ایران در این باغ دست به پرورش قارچ خوراکی زد. به این منظور او غارهایی در دل کوه‌های شمال باغ کند و در همان جا قارچ پرورش داد. اولین مشتری‌های او نیز رستوران‌های شهر تهران بودند. این باغ امروزه به تالار پذیرایی جشن‌ها و مراسم‌های عروسی تبدیل شده است. به هر تقدیر گذشت زمان تهران را از باغ خالی کرد. با انتخاب تهران به پایتختی کم کم‌جمعیت شهر افزایش یافت و تمام باغ‌های آن رفته‌رفته به خانه‌باغ‌های رجال و مناطق مسکونی تبدیل شد. افزایش جمعیت، کمبود آب را نیز به دنبال داشت و همین سبب شد که دیگر تهران باغ به آن معنا نداشته باشد.

حالا دیگر روستاهای اطراف تهران محل ییلاق بوده و کار تهیه و تدارک میوه‌وتره‌بار تهران را انجام می‌دادند. اواسط دوره پهلوی اول شاید بیشتر از دو، سه دکان میوه‌فروشی و آن هم در محلات اعیان‌نشین وجود نداشت. فروش میوه و سبزیجات توسط کاسب‌های دوره‌گرد و طواف‌ها و همچنین بساطی‌ها صورت می‌گرفت. این افراد معمولا صبح خیلی زود به میادین میوه‌وتره‌بار یا باغات اطراف تهران که در دوره‌های مختلف در جاهایی متفاوت قرار داشت، می‌رفتند و به تناسب فصل سال میوه‌ها را بار الاغ می‌کردند و در کوچه و خیابان‌ها می‌گشتند و با سرودن شعرها و آوازهایی که برای هر یک از میوه‌ها ساخته بودند، به فروش بار خود می‌پرداختند. البته این شعرها و آواهای هنرمندانه به نوعی اطلاع‌رسانی به اهالی محله‌ها و خانه‌ها نیز بود تا بدانند که او آمده است و چه نوع میوه‌ای می‌فروشد. همه آنچه گفته شد، بر این نکته تاکید دارد که گل و گیاه و درخت میراث طبیعی- تاریخی -فرهنگی تهران است و هویت شهر با آن معنا می‌یابد. تهران ده‌ها گونه گیاهی داشته و تهرانی‌ها احترام ویژه‌ای برای طبیعت قایل بوده‌اند. محله‌ها و روستاهای تهران قدیم که دیگر بخشی از این شهر شده‌اند، هر یک شاهد گیاه، درخت و میوه‌ای مخصوص بود. از این روست که امروز نیز باید به این نکته دقت داشت.

حال که توسعه فضای سبز از اهداف اصلی مدیریت شهری است، جا دارد این تلاش‌ها برابر با روح سرسبز تهران قدیم باشد و به گیاهان و درختان و میوه‌هایی که در هر منطقه می‌رویید و نام آن را با خود می‌آمیخت، توجه شود و هویت طبیعی تهران به عنوان یک اصل مدنظر قرار گیرد و مناطق مختلف، میوه‌ها، درختان، سبزیجات و گیاهانی را در فضاهای سبزشان ببینند که پدرانشان در گذشته آن‌ها را کشت می‌کردند و زندگی‌شان آمیخته به عطر و طعم آن‌ها بوده است.

منبع: روزنامه شرق



Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوسته‌ی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.