سایت خبری تحلیلی کلمهhidden pichidden pichidden pichidden pichidden pic

روایت شهید از شهید

چکیده :آقا مهدی شخصی متعهد، فداکار، با ایمان و با ادب بود و برای همه احترام قایل می‌شد و خصوصا می‌توانم بگویم که آقا مهدی گوش شنوایی برای شنیدن و درک پیام‌های حضرت امام(ره) داشتند و به برادران ارتشی هم خیلی علاقه داشتند و برای آنها ارزش خاصی قایل بودند. زمانی که برای عملیات بدر آماده می‌شدیم اکثر وقت‌ها با آقا مهدی درباره کارها و برنامه‌‌ریزی و نحوه استقرار وسایل با هم بودیم. ...


شهید احمد کاظمی

آشنایی ما با آقا مهدی در اواخر عملیات طریق‌القدس و قبل از عملیات فتح‌المبین و تشکیل تیپ نجف اشرف، توسط شهید حسن باقری صورت گرفت. یک روز بعد از آشنایی به منطقه عملیاتی فتح‌المبین رفتیم. ما فارسی‌زبان بودیم ایشان ترکی‌زبان و به‌طور شایسته‌ای برای هم جا نیفتاده بودیم.
«مهدی» می‌گفت: اگر می‌خواهی شهید شوی خیلی خوب است ولی اگر می‌خواهی از سختی‌ها راحت شوی، هیچ ارزشی ندارد. اگر من خودم به جای ایشان بودم واقعا تحمل این تنهایی و غریبی را نداشتم و نمی‌توانستم مانند وی این غربت را تحمل کنم و در اینجا بود که احساس کردم که آقا مهدی فرد با تحملی است.

بعد چند روز که فرصت بیشتری در رابطه با کارمان پیش آمد من با آقا مهدی درخصوص اینکه در چه کاری بیشتر می‌تواند کمک کند صحبت کردم که ایشان با اظهار علاقه در رشته عملیاتی، مسایلی را عنوان کردند که من به فعالیت‌های فوق‌العاده وی در این زمینه پی بردم. آقا مهدی جدای آن چیزهایی که از ایشان برآورد می‌شد خودش دنبال کارها می‌رفت و برنامه‌ریزی می‌کرد.
آرام، آرام من خودم، یک توجه خاصی به مهدی پیدا کردم و ایشان با همه نقطه ضعف‌هایی که من داشتم و همچنین در برخوردهایی که شاید در شأن او نبود همه مسایل را تحمل می‌کرد و خوشحال و راضی می‌رفت به دنبال کارها و برنامه‌ها و شناسایی‌هایی که در نتیجه رسیدیم به شروع عملیات فتح‌المبین.
در بدو عملیات فتح‌المبین، ما دو محور داشتیم که یکی محور زلیجان بود و یکی هم محور رقابیه که آقا مهدی زلیجان را پذیرفتند که عمده علمیات هم از آن محور بود و اصل پیروزی عملیات هم مدیون همان محور شد که در حین انجام عملیات، عراقی‌ها را محاصره کردند و به اسارت درآوردند و بعدا هم به پشت انتقال دادند.
در آن عملیات آقا مهدی آن‌قدر از خود فداکاری و شجاعت نشان دادند که همه به فراست وجود وی پی‌بردند و آنچنان که شایسته و بایسته وجود ایشان بود او را شناختند و در پایان عملیات همه از ایشان تعریف می‌کردند و می‌گفتند که در آنجا معبر باز نشده بود و گروهان پشت معبر مانده بود و آقا مهدی رفته بود مسایل خط را حل کرده بود که یگان حرکت کنند و بروند برای عملیات. عمده کارهای عملیات را ایشان انجام می‌دادند و در عملیات بیت‌المقدس تا مرحله سوم عملیات بودند که در این مرحله زخمی شدند. بعد از بهبودی آقا مهدی و اتمام عملیات، مسوولیت تشکیل تیپ عاشورا را به ایشان دادند که بعدا به لشکر عاشورا تبدیل شد. بعد از آن طبیعتا در دو تیپ مستقل کار می‌کردیم ولی رابطه‌ای که در کارها با هم داشتیم و صمیمیتی که نسبت به هم پیدا کرده بودیم آن رابطه به نحو احسن حفظ می‌شد و در اکثر عملیات‌ها درخواست‌ ما این بود که کنار هم باشیم و با هم عملیات بکنیم. عملیات خیبر و عملیات بدر بیشترین خاطرات و حماسه‌هایی بود که از آقا مهدی دیدیم. واقعا هر وقت که آن خاطرات را به یاد می‌آورم خیلی کمبود مهدی را در جنگ احساس می‌کنم که واقعا‌ وی خیلی فرد ارزشمندی بوده و خیلی می‌توانست موثر باشد. شاید من این‌قدر که در خیبر مهدی را شناختم و شجاعت‌ها و عظمت‌ها از او دیدم هیچ‌وقت در دوران جنگ ندیده بودم. عملیات خیبر که عملیات تقریبا سختی بود و فشارهای عجیبی به ما آورد ما یک وقت ندیدیم که مهدی در آن متزلزل باشد و احساس بکند که حالا دیگر در برابر دشمن باید سست شد یا اینکه عقب‌نشینی بشود یا جابه‌جا شویم.
همیشه در همان حالت‌های سختی، خیلی شجاعانه و خیلی با عظمت در مقابل دشمن می‌ایستاد و همیشه به فکر بود که ادامه بدهد. با هم توی یک سنگر بودیم، نزدیک خط بود، آتش آنجا خیلی زیاد بود که بچه‌ها خیلی می‌آمدند و اصرار می‌کردند جابه‌جا شوید و توی این سنگر نباشید، مهدی می‌خندید.
توی همان سنگر مانده بودیم که سقف نداشت و خیلی گلوله‌ها به اطرافش می‌خورد. روز سوم بود که من زخم سطحی پیدا کردم و دستم مجروح شد. شاید من این‌قدر که در خیبر مهدی را شناختم و شجاعت‌ها و عظمت‌ها را از مهدی دیدم هیچ‌وقت در دوران جنگ ندیده بودم. مشکلات لشکر نجف و لشکر عاشورا را که به دوش آقا مهدی بود حل می‌کرد و با فشارهایی که دشمن وارد می‌کرد با توکلی که به خدا کرده بود، محکم ایستاد و الحمدلله توانستیم جزایر را نگه داریم و آبروی اسلام را حفظ کنیم.

آقا مهدی شخصی متعهد، فداکار، با ایمان و با ادب بود و برای همه احترام قایل می‌شد و خصوصا می‌توانم بگویم که آقا مهدی گوش شنوایی برای شنیدن و درک پیام‌های حضرت امام(ره) داشتند و به برادران ارتشی هم خیلی علاقه داشتند و برای آنها ارزش خاصی قایل بودند. زمانی که برای عملیات بدر آماده می‌شدیم اکثر وقت‌ها با آقا مهدی درباره کارها و برنامه‌‌ریزی و نحوه استقرار وسایل با هم بودیم.

مهدی خیلی محکم و مصمم و با اراده قوی به دشمن خدا حمله می‌کرد مانند کسی که توکل کرده و از هیچ چیزی نمی‌ترسد و خوب توانست به دشمن غالب شود و خوب خط را شکست و از همه زودتر به دجله رسید و از آن عبور کرد و این‌جور هم شجاعانه ایستاد و جنگید و به بهترین نحو شهید شد.
در بخشی از وصیتنامه «مهدی باکری» آمده است: خدایا چگونه وصیتنامه بنویسم در حالی‌که سراپا گناه و معصیت، سراپا تقصیر و نافرمانی‌ام. گرچه از رحمت و بخشش تو ناامید نیستم ولی ترسم از این است که نیامرزیده از دنیا بروم. می‌ترسم رفتنم خالص نباشد و پذیرفته درگاهت نشوم. یا رب العفو، خدایا نمیرم در حالی‌که از من راضی نباشی.‌ای وای که سیه‌روز خواهم بود. خدایا چقدر دوست‌داشتنی و پرستیدنی هستی. هیهات که نفهمیدم.

خون باید می‌شد و در رگ‌هایم جریان می‌یافت و سلول‌هایم یا رب یا رب می‌گفت… . آگاه باشیم که سرباز راستین و صادق این نعمت شویم. خطر وسوسه‌های درونی و دنیافریبی را شناخته و برحذر باشیم که صدق نیت و خلوص در عمل تنها چاره‌ساز ماست.‌ ای عاشقان اباعبدالله، بایستی شهادت را در آغوش گرفت، گونه‌ها بایستی از حرارت و شوقش سرخ شود و ضربان قلب تندتر بزند. بایستی محتوای فرامین امام را درک و عمل نماییم تا بلکه قدری از تکلیف خود را در شکرگزاری بجا آورده باشیم… . همواره تربیت حسینی و زینبی بیابید و رسالت آنها را رسالت خود بدانید و فرزندان خود را نیز همان‌گونه تربیت بدهید که سربازانی با ایمان و عاشق شهادت و علمدارانی صالح، وارث حضرت ابوالفضل، برای اسلام به‌بار آیند.

منبع: سایت جامع دفاع مقدس



Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوسته‌ی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.