سایت خبری تحلیلی کلمهhidden pichidden pichidden pichidden pichidden pic

حافظه‌ی تاریخ فراموش نکرده است

چکیده :بر آنم تا اندکی از آنچه را که بر آیت الله العظمی منتظری رفت و جفاهایی را که در حق ایشان و علاقه مندانش روا داشتند ذکر نمایم. با توجه بر این که شرح این جفاها مبحث مفصلی است که در این نوشتار مختصر نمی گنجد، اما یادآوری اندکی از آن برای تذکر و عبرت خالی از لطف نیست. تذکر و عبرت برای آنانی که خود را به فراموشی زده اند یا فراموش کرده اند. اگر جفاها را فراموش کرده اند بدانند که بحمد الله در حافظه تاریخ و در خاطر مردم عزیزمان ماندگار است....


سعیده منتظری

بر آنم تا اندکی از آنچه را که بر آیت الله العظمی منتظری رفت و جفاهایی را که در حق ایشان روا داشتند ذکر نمایم.

رهبر جمهوری اسلامی ایران در روز ۲۸ بهمن ماه ۱۳۹۱ در بیاناتی چنین گفته اند: «این که عده ای برخی را ضد ولایت و ضد بصیرت بنامند و شعار بدهند نظیر آنچه اخیراً در قم روی داد، اقدامی غلط است؛ و بنده کاملاً مخالف این کارها هستم؛ که قبلاً هم نظیر آن در مرقد مطهر حضرت امام (ره) اتفاق افتاد و به مسئولان تذکر دادم جلوی این کارها را بگیرند».

و نیز ادامه داده اند: «کسانی که راه می افتند و شعار می دهند اگر واقعاً حزب اللهی و مؤمن هستند بدانند که این کارها به ضرر کشور و خلاف شرع است؛ و اگر هم اعتنایی به این حرفها ندارند که حسابشان جداست».

عبارات جالب است. آنها را می خوانم و تعجب می کنم و با تمام وجود افسوس می خورم که مگر حضرت ایشان و یا دیگرانی که در این چند روز مشابه این عبارات را گفته اند و نوشته اند چنین وقایعی و چه بسا زشت تر از آن را که هیچ تازگی ندارد و مکرر در مکرر در شهر قم و یا دیگر شهرها اتفاق افتاده است فراموش کرده اند که اکنون چنین می گویند؟!

در این مختصر بر آنم تا اندکی از آنچه را که بر آیت الله العظمی منتظری رفت و جفاهایی را که در حق ایشان و علاقه مندانش روا داشتند ذکر نمایم. با توجه بر این که شرح این جفاها مبحث مفصلی است که در این نوشتار مختصر نمی گنجد، اما یادآوری اندکی از آن برای تذکر و عبرت خالی از لطف نیست. تذکر و عبرت برای آنانی که خود را به فراموشی زده اند یا فراموش کرده اند. اگر جفاها را فراموش کرده اند بدانند که بحمد الله در حافظه تاریخ و در خاطر مردم عزیزمان ماندگار است.

آنچه را آورده ام اکثرا برگرفته از کتاب خاطرات پدر است.

۱ – دوازدهم دی ماه ۱۳۶۸، پس از سخنرانی پیرامون استقراض خارجی:

«پس از این سخنرانی نه تنها مسئولان به تذکرات من توجهی نکردند بلکه یک عده را تحریک کردند تا در نماز جمعه و مدرسه فیضیه و مقابل بیت من بیایند و شعارهای تهدیدآمیز بدهند و فحاشی کنند. در مدرسه فیضیه تجمع به راه انداختند، فرزندان مرحوم شهید سعیدی را تحریک کردند و آنان علیه من سخنرانی کردند، آقای حائری شیرازی در نماز جمعه شیراز و آقای ری شهری در اصفهان سخنان تندی علیه من گفتند و به دنبال آن هم روزنامه ها و مطبوعات وابسته شروع کردند به جنجال و اهانت، و گفتند فلانی دارد چوب لای چرخ دولت می گذارد و ساده اندیش است و از این حرفها! خلاصه با این کارها خواستند مساله را تحت الشعاع قرار دهند; و من روز شنبه قبل از شروع درس مجددا در این باره صحبت کردم و گفتم شما حالا گوش نمی دهید ده سال دیگر معلوم می شود که حرف من درست بوده و این استقراض به ضرر مملکت بوده است. اتفاقا به ده سال هم نکشید، چهار پنج سال بعد همه فهمیدند ضرر این کار بیشتر از منفعتش بوده؛ و هنوز هم دولت نتوانسته از زیر بار این بدهیها بیرون بیاید.» (کتاب خاطرات، جلد اول، صص ۷۲۹ و ۷۳۰).

۲ – بیست و سوم بهمن ۱۳۷۱، پس از سخنرانی بیست و یک بهمن ماه:

«در آن زمان خفقان شدیدی علیه برخی نیروهای انقلاب به وجود آمده بود، تعداد زیادی از بچه های خوب انقلاب را به بهانه های مختلف بازداشت کرده بودند و هیچ کس صدایش بلند نمی شد و اعتراض نمی کرد، برخی مسئولان هم مصاحبه کرده و به دروغ ادعا کردند که ما حتی یک زندانی سیاسی در ایران نداریم! … خلاصه در آن شرایط من احساس کردم که لازم است سکوت را بشکنم و در حد توان از حقوق بچه های مخلص انقلاب دفاع کنم و تذکراتی را که به نظرم می رسید گوشزد نمایم.

صحبتهای من در آن روز شاید کمتر از ربع ساعت بود، دو روز پس از این صحبتها یک عده را از نماز جمعه تحریک کردند و مقابل خانه ما تجمع کرده و با شعارهای زننده و پرتاب سنگ اقدام به تهدید نمودند. روز سوم هم تعدادی از آنان به طور هماهنگ به محل درس آمدند تا درس را به هم بزنند; من تصمیم گرفته بودم به هر ترتیب شده در درس حاضر شوم و درسم را بگویم ولی وقتی مشورت کردم عده ای معتقد بودند ممکن است اینها اهداف دیگری داشته باشند و در نهایت میان آنها و شاگردان درگیری و زد و خورد صورت بگیرد، روی این اساس چون نزدیک ماه مبارک رمضان هم بود – و سه روز بیشتر به تعطیلات حوزه نمانده بود – به احمد آقا گفتم برو اعلام کن درس تا بعد از ماه مبارک تعطیل است، و احمد هم همین کار را کرد و تقریبا برنامه آنان به هم خورد; ولی با این حال شروع کرده بودند به شعار دادن و ضرب و شتم بعضی از شاگردان، و اطلاعات هم که در صحنه حضور داشت علنا از آنها حمایت کرده و بعضی از شاگردان مضروب را دستگیر کرده بود.

خلاصه جو رعب و وحشت شدیدی درست کردند و این ادامه داشت تا اینکه در همان شب حدود ساعت ده به همراه حدود هزار نیروی نظامی به فرماندهی آقای روح الله حسینیان و با قطع برق و تلفن، منطقه را محاصره کرده و با جرثقیل و دستگاه برش و… اقدام به کندن درها و شکستن شیشه ها نمودند و وارد دفتر و حسینیه و تلفنخانه و خانه پاسدارها شدند و اموال شخصی از جمله اموال مربوط به مرحوم محمد و نیز آرشیو چهارده ساله ما را که مجموعه ارزشمندی بود – به گفته آقایان با چند وانت – بردند. خلاصه این تهاجم تا حدود ساعت سه بعد از نیمه شب ادامه داشت و همسایه ها و اهل محل را دچار وحشت و اضطراب نمود. متاسفانه در بعضی روزنامه ها اخبار و حوادث را به صورت وارونه منعکس کردند و هرچه خواستند نوشتند و این درحالی بود که ما حق یک کلمه تکذیب و دفاع نداشتیم.» (کتاب خاطرات، جلد اول، صص ۷۳۴ و ۷۴۴).

۳ – دوم و سوم دی ماه ۱۳۷۳، پس از درگذشت آیت الله العظمی اراکی:

«بعد از فوت آیت الله اراکی جو را به صورت شدیدی مسموم کردند تا آنجا که بسیاری از علما از برگزاری مراسم ختم برای آیت الله اراکی صرف نظر کردند؛ چون آن روزها یک عده را به نام “حزب الله” و امثال آن راه انداخته بودند و در مراسم علما به نفع مرجعیت آقای خامنه ای شعار می دادند؛ روی این اساس من هم صلاح ندیدم برای آیت الله اراکی مراسم بگیرم و فقط پیام تسلیتی نوشتم. چون احتمال درگیری زیاد بود، حتی اعضای دفتر را جمع کردم و به آنان گفتم لازم نیست برای مرجعیت من تبلیغ کنید یا نفی دیگران را نمایید; اما یک وقت دیدم آقای خامنه ای درباره مساله مرجعیت سخنرانی کرد و به طور کنایه کالصریح علیه من موضعگیری نمود، البته از من نام نبرد ولی به گونه ای بود که همگان مرجع ضمیر را پیدا کردند، ایشان در این سخنرانی مطالب رادیوهای خارجی را بهانه کرده و حتی تعابیر تندی مثل ” خیانت ” را به من نسبت داد، پس از این سخنرانی بود که در سطح شهر قم اطلاعیه های مختلفی پخش شد که افراد را تحریک می کرد تا به بیت من حمله کنند، و بعد از نماز جمعه مجددا گروههای فشار را مقابل منزل ما جمع کردند و علیه من و آیت الله مومن – که بعضی مردم را به ما ارجاع داده بود – شعار دادند; فردای آن روز هم به محل درس آمدند و من با وجود همه خطرات در محل درس حاضر شدم و درسم را گفتم ولی آنان پس از پایان درس شروع کردند به شعار و اینکه فلانی مرجع بی بی سی است و اعدام باید گردد و…! بعد هم تریبون و لوازم حسینیه را شکستند و شاگردان را تهدید کردند که اگر فردا به درس بیایید با شما معامله ضد انقلاب می کنیم. خلاصه روز بعد با دخالت شورای عالی امنیت ملی آن غائله خاتمه یافت و شاگردان هم شکایتی علیه مهاجمان تنظیم کردند و بعضی آقایان اساتید دانشگاه هم نامه ای به آقای هاشمی رفسنجانی نوشتند که البته هیچ گونه ترتیب اثری به آن داده نشد. آقا سعید هم نامه ای به آقای خامنه ای نوشت که طبق معمول آن هم بی جواب ماند.» (کتاب خاطرات، جلد اول، صص ۷۵۱ و ۷۵۲).

۴ – بیست و هشتم آبان ماه ۱۳۷۶، پس از سخنرانی سیزدهم رجب ۱۴۱۸:

«در روز هفدهم رجب جمعی از آقایان مرتبط با شورای مدیریت حوزه به منزل آمدند و گفتند: “هدف شما از سخنرانی ۱۳ رجب چه بود؟” گفتم : “من احساس تکلیف کردم و مطلب خلافی هم نگفته ام “. گفتند: “ممکن است جمعی عکس العمل نشان بدهند”، گفتم : “حق را باید گفت و من به وظیفه الهی خود عمل کردم، وانگهی سخنرانی انجام شده را که نمی شود برگرداند و جلوی پخش نوار آن را هم من گرفتم، و تا حال به خیر گذشته “. گفتند: “معلوم نیست و بناست فردا از ناحیه شورای مدیریت حوزه تعطیل اعلام و راهپیمایی انجام شود”.

بالاخره در این میان عناصری مشغول توطئه شدند و گروههای متشکل از بچه های هتاک و بی باک و خرابکار را از اصفهان و تهران و جاهای دیگر جمع آوری کردند و به زور و تهدید برخی محصلین و شاگردان بیگناه مدارس را نیز اغفال کردند و یک راهپیمایی از طلاب جوان و محصلین و گروههای فشار به راه انداختند و به بازار هم فشار آوردند تعطیل شود، هرچند بازاریها مقاومت کردند. راهپیمایی را به طرف مسجد اعظم هدایت کردند و پس از سخنرانی تحریک آمیز آقای جوادی آملی، جمعیت را به طرف حسینیه شهدا و دفتر و بیت من سرازیر کردند، و تعدادی از آنان که کاملا سازماندهی شده بودند با شکستن دربها و قفلها حسینیه را اشغال کردند و هرچه توانستند از اشیای حسینیه و دفتر شکستند و پاره کردند و غارت نمودند و حتی قرآنها و کتب ادعیه و کتب علمی را نیز پاره کردند و حدود سه هزار عدد نوار کاست و ویدئویی از فقه و نهج البلاغه و اصول کافی را با خود بردند و جمعی از فضلا و طلاب را که در دفتر مشغول نماز جماعت ظهر و عصر بودند پس از کتک زدن و هتاکی بازداشت نمودند; و از قراری که نقل شد رئیس قوه قضاییه که باید حافظ امنیت جامعه باشد از تهران به قم آمد و دستور حمله به حسینیه و دفتر و بیت را صادر نمود و شب چهارشنبه به تهران بازگشت و در خطبه نماز جمعه تهران نیز هر چه خواست به هم بافت.

من به اشخاصی که اصرار داشتند اینجانب از منزل بیرون بروم با ناراحتی گفتم : “دفعه اول نیست که به من و هستی من حمله شده، یک بار از طرف آقای خامنه ای آمدند و هستی مرا غارت کردند، این بار بیایند در همین اطاق و کتابخانه مرا بکشند تا خیالشان برای همیشه راحت شود، من با پای خود از منزلم خارج نمی شوم.”

در این میان بلندگوهای حسینیه را در اختیار گرفتند و مانند لشکر مهاجم پیروزمند با شعارهای انحرافی و اهانت آمیز در چندین روز متوالی هرچه خواستند گفتند و پخش کردند و شعارهای رکیک و اهانت آمیز نوشتند، و مرتبا اعلامیه های فحاشی و تهدیدآمیز تنظیم و پخش می شد و ناراحتی همه همسایگان را فراهم نمودند; گویی اینان بویی از انسانیت و عقل به مشامشان نخورده بود، و به خیال خودشان با این غارتگریها و فحاشی ها و هتاکی ها می خواستند از ولایت فقیه حمایت کنند.

بلندگوهای حسینیه تا چند روز در اختیار مهاجمین بود تا این که از قرار منقول جامعه مدرسین جلسه می گیرند و آقای مقتدایی به سراغ مهاجمین می آید، دادستان کل کشور – که باید جلوی مظالم و جنایات را بگیرد و با مهاجمین به خانه و کاشانه مردم برخورد قانونی کند – قانون شکنی ها، خرابکاریها و غارتگریها را تایید می کند.» (کتاب خاطرات، جلد اول، صص ۷۷۴ تا ۷۷۸).

پس از رحلت آیت الله العظمی منتظری

۵ – پس از رحلت ایشان نیروهای بسیجی و حکومتی در تاریخ ۳۰ آذر ماه ۱۳۸۸ با پایان یافتن مراسم تشییع با شکوه و بی ‏نظیر و تاریخی توسط مردم، به بیت و دفتر معظم‏له حمله و افراد شرکت کننده در مراسم را مورد ضرب و شتم قرار دادند و از برگزاری مراسم در مسجد اعظم قم جلوگیری نمودند و پس از اغتشاش در آن جلسه، مجددا به بیت و دفتر ایشان حمله و خساراتی را به‏ بار آوردند و افرادی را دستگیر نمودند.

۶ – پنج ماه پس از رحلت معظم له در تاریخ ۲۳ خرداد ۱۳۸۹ در یک تهاجم شبانه توسط نیروهای لباس شخصی و با حمایت آشکار نیروهای امنیتی و انتظامی به دفتر ایشان، پس از شکستن درب و شیشه های ساختمان، وجوه نقد موجود در گاوصندوق دفتر و وسایل صوتی و تصویری موجود در محل را به غارت برده و پس از جوش دادن مجدد دربها، درب دفتر را پلمب نمودند.

نکته قابل توجه این که موارد ذکر شده اصلی ترین حملاتی است که اراذل و اوباش حزب اللهی و افراد فریب خورده نیز در آن سهیم بوده اند؛ حملات و غارتها و هتک حرمت ها و پلمب هایی که نیروهای رسمی حکومتی متشکل از وزارت اطلاعات و دادگاه ویژه روحانیت منحصرا به عهده داشته اند خارج از این مبحث بوده است.

امید این که تا پایان عمر حافظه مان یاریگرمان باشد؛ خصوصا آنچه را که در حافظه تاریخ ماندگار مانده است و خواهد ماند.

و امید این که پوینده راه حق و حقیقت باشیم.

منبع: وبلاگ نویسنده



Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوسته‌ی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085

۳ پاسخ به “حافظه‌ی تاریخ فراموش نکرده است”

  1. Wwewe گفت:

    دنیا دار مکافات است

  2. irani گفت:

    سکوت انسانها به ظلم خیانت به انسانها و ادیان آنهاست. سکوتت را فریاد کن

  3. Mahshid Mi گفت:

    خدا جای حق نشسته ،من خیلی کم سن و سال هستم ولی خوب میدونم دو رنگی و عدم صداقت چیست.من حوادث کشور را به خوبی رصد میکنم،روز توهین به سید حسن را به خوبی بیاد دارم انچنان از رفتار آقای خامنه ای تعجب کردم و عصبی شدم و فهمیدم که صداقت چیز دیگری است ایشان حتی به طرفدارانش تذکر نداد اکنون ادعا میکند و اگر بعدا داده باشد چه سود چون ان لحظه با ارزش بود و حتی یک مسئول تذکری ذر این باره ندادن،ان روز گفتم تاریخ تکرارمیشود ولی به نحو دیگر شد و برای لاریجانی اتفاق افتاد و جالب اینکه اقای خامنه ای بی درنگ محکوم کردن. الان هم میگویم تاریخ تکرار میشود و اقایان باید منتظر باشند .احمدی نژاد جوابتان را میدهد کسی که برای بی اخلاقی پروش دادید گریبانتان را میگیرد .به امید رسید تکرار تاریخ بر علیه اقایان دو رنگ