سایت خبری تحلیلی کلمهhidden pichidden pichidden pichidden pichidden pic

چرا انقلاب شد؟

چکیده :راز بقاي جمهوري اسلامي ايران تاكنون در برگزاري انتخابات بالنسبه رقابتی و آزاد بوده است و قطعاً اگر آزادي انتخابات با هر تفسيري و توجيهي رعایت نشود نوعي بازگشت به قبل از انقلاب و مسأله تحقيرشدگي شهروندان ايراني است. آنچه امروز بيش از گذشته سؤال «چرا انقلاب شد؟» را برجسته و مطرح ساخته رخداد همين واقعه ناميمون در انتخابات دهم ریاست جمهوری است و خطري كه بقای نظام مستقر را تهديد و تحديد مي‌كند غلبه يافتن نگاه‌ها و سياست‌هايي است كه ديگر به «ميزان بودن رأي مردم» و انجام " انتخابات آزاد " باور ندارد....


علی مزروعی:

در آستانه سی و چهارمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی هستیم. هرچند آرزوی امثال من این بود که با پشت سر گذاشتن این انقلاب عصر جدیدی برپایه «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» در ایران رقم می خورد و هر سال در سایه جشن انقلاب همه توان فکری و مادی شهروندان صرف مباحث علمی و کارشناسی برای پیشبرد هرچه بیشتر توسعه و آبادانی و پیشترفت کشور و رفاه مردم و ارائه الگویی موفق از حکومت دینی می شود اما و صد اما که در سی و چهارمین سالگرد پیروزی انقلاب ما بجای آنکه رو به آینده و افق های تازه داشته باشیم همچنان در میراث گذشته تاریخی مان یعنی “استبداد مطلقه” و مباحث مرتبط با آن گرفتار مانده ایم و هنوز دستیابی به آرمان «آزادی» ممتنع و تحقق «جمهوریت» ناممکن می نماید چرا که کارنامه حاکمیت یکدست اقتدارگرایان هیچگونه چشم انداز روشنی را در این باره به نمایش نمی گذارد، و از اینروست که اینروزها بیشتر ازپیش و به ویژه از سوی نسلی که تجربه زندگی در رژیم پهلوی و دوران انقلاب را ندارند این سئوال مطرح می شود که « چرا انقلاب شد؟» و… و سوگمندانه بجای پرداختن به مباحث علمی و کارشناسی برای اداره بهتر و رشد و توسعه کشور امثال بنده ناچار از پاسخگویی به اینگونه سئوالات هستیم! من دراین مقال تلاش می کنم از دیدگاه خود به این سئوال پاسخ دهم به امید آنکه به درد و درمان وضعیت امروز جامعه ما بخورد و راهی بروی کشور ما برای برون رفت از بحران های فراوان دامنگیرش فراهم آورد.

برای اینکه یک «انقلاب» در جامعه ای رخ دهد باید مجموعه ای از عوامل (که در یک تحلیل دقیق شمارش آنها ممکن نیست) فراهم شده و همزمان درکنارهم قرار گیرند تا زمینه ساز « انقلاب » شوند، به عبارتی ابر و باد و مه و خورشید و فلک و… باید دست بدست هم دهند تا جامعه ای آبستن انقلاب شود و انقلابی رخ دهد، و از اینروست که بهیچوجه رخداد « انقلاب » برای هیچکس قابل پیش بینی نیست و بگونه ای همه را غافلگیر می کند، چه حاکمیت استبدادی و دیکتاتوری حاکم را، و چه افرادی را که در پی براندازی این حاکمیت و انجام انقلاب بوده اند! نمونه های آخرش هم تحولات تونس، مصر، لیبی، و یمن که مشابه انقلاب اسلامی درایران در زمانی اندک منجر به سرنگونی دیکتاتورهای حاکم شد. پس از انجام انقلاب است که اهل نظر و تحلیگران در پی شناخت و بررسی علل و دلائل این رخداد برمی آیند اما باید توجه داشت که همه این تحلیل ها پسینی است و از زاویه و دیدگاهی خاص به موضوع ورود دارند و بواقع از دیدگاهی پسینی در پی دریافت چرایی رخدادی پیشینی هستند در حالیکه بدلیل گذر زمان و فاصله گرفتن از جغرافیای رخداد هرگز قادر به برشماری همه علل و دلائل آن رخداد و در کنارهم قرار گرفتن همزمان آنها و این قران میمون که انقلاب را زائیده است ، نیستند و تنها می توانند حداکثر پنجره ای بروی این رخداد باز نمایند که می تواند عبرت آموز باشد اگر حاکمیت و نسل های بعدی بخواهند از این رخداد عبرت بگیرند!

حال اگر این فرضیه بنیادی علم اقتصاد را که ” رفتار اقتصادی انسانها عقلایی است ” بر همه عرصه های حیات و رفتارهای آدمی حاکم بدانیم باید دریابیم که مجموعه شرایط و علل و دلائل رخداد یک انقلاب هرچه باشد این مجموعه رفتاری عقلایی را دراکثریتی از افراد جامعه دامن زده است که به میدان خطر و انقلاب بیایند و همه هزینه های مترتب بر آن از قبیل زندان و شکنجه و کشته شدن و…را بپردازند تا اوضاع را تغییر دهند. به عبارت دیگر مردم دیوانه نیستند که انقلاب کنند بلکه اوضاع و احوال حاکم آنگونه می شود که جانشان به لب رسیده و اکثریتی از افراد جامعه به این نتیجه می رسند تغییر اوضاع فائده اش از هزینه هایی که برای این تغییر پرداخته می شود، حتی اگر بذل جانشان باشد، برای جامعه بیشتر و بهتر است، و از اینروست که به جریان انقلاب می پیوندند، و به همین دلیل است که حاکمیت های مستبد و دیکتاتور برای جلوگیری از رخداد انقلاب تا آنجا که در توان و امکانشان هست هزینه های انقلاب را بالا می برند تا بدینوسیله بتوانند به تداوم حکومت بپردازند اما با همه این احوال شاهدیم که در اغلب مواقع سد این هزینه ها در جایی شکسته می شود و انقلاب رخ می دهد! بنابراین هرچند رخداد یک انقلاب قابل پیش بینی نیست و حتی پس از رخداد نمی توان شرائط و همه علل و دلائل این رخداد و همزمانی آنها را شمارش و تعلیل و تحلیل کرد و این به ماهیت پیچیده رفتار فردی و جمعی انسانها و شرایط زمانی و مکانی مربوط می شود اما در نهایت « انقلاب » را باید نتیجه یک رفتار عقلایی مبتنی بر محاسبه فائده – هزینه و ناشی از اراده اکثریتی از مردم یک جامعه دانست، و از اینرو پاسخ من به این سئوال که در سی و چهار سال پیش در کشور ما « چرا انقلاب شد؟» این است که اکثریت قاطع مردم ما – که منهم یکی از آنها بودم – تشخیص دادند که براندازی رژیم سلطنتی پهلوی و تاسیس نظامی بر پایه شعار « استقلال ، آزادی ، جمهوری اسلامی » به نفع آنهاست، و با همین محاسبه در میدان مبارزه و انقلاب حاضر شدند و ایستادند و هزینه هایی فراتر از آنچه رژیم استبدادی و ظالم پیش بینی می کرد پرداختند و سرانجام رژیم را به تسلیم و سقوط وا داشتند.

این قاعده رفتار عقلایی همانگونه که در برابر آن رژیم عمل کرده طبعا در برابر نظام برآمده از انقلاب نیز عمل کرده و می کند . اگر روزگاری اکثریت قاطع مردم ما در همراهی با حاکمیت برای حفظ نظام به میدان آمدند و در دفاع از کشور صحنه هایی بس حماسی و بی نظیرو شورانگیزآفریدند و سختی ها و هزینه های فراوان را بجان خریدند بر پایه همین قاعده و محاسبه بوده است، و اگر در انتخابات ریاست جمهوری دهم با شعار « تغییر » به پای صندوق های رای آمدند و پس از اعلام نتیجه انتخابات میلیونها نفر با شعار « رای من کو؟» و دراعتراض به تقلب انجام شده و رفتار اقتدارگرایانه حاکمیت به خیابانها آمدند نیز بر پایه همین قاعده و رفتار بوده است. به نظرم این طنز تلخ تاریخ ماست حاکمیتی که میراث بر یک انقلاب بزرگ مردمی است و برخی مقاماتش خود از بازیگران موثر این انقلاب بوده اند و باید به قاعده رفتاری انسانها و تجربه انقلاب متفطن باشند و بیاد آورند چه خطرهایی را برای تغییر اوضاع بجان خریدند چون به این نتیجه رسیده بودند که تغییر اوضاع به دادن این هزینه ها می ارزد نمی دانم چرا امروز از درک و دریافت این رفتار از سوی منتقدان و معترضان به عملکردشان فرو مانده اند؟ و به تکرار همان رفتاری در برابر منتقدان و معترضان وضع موجود روی آورده اند که حاکمان پیشین! یعنی افزایش هزینه اعتراض از طریق سرکوب و زندان و فضای امنیتی و…که رژیم گذشته انجام داد و فرو شکست!

“جنبش سبز” مردم ایران حاصل یک رفتار عقلایی نشسته بر مجموعه ای از شرائط و علل و دلائل است که قطعا عملکرد حاکمیت یکدست اقتدارگرا در هفت سال اخیرثقل آنرا تشکیل می دهد. به خیابان آمدن یا به خانه رفتن افراد این جنبش هم ذیل همین رفتار عقلایی قابل فهم است وقطعا اگر علل و دلائل محدثه این جنبش برجا باشد و یا تشدید شود این جنبش با توان و شدت بیشتری در فرصت مناسب آتی ظهور و بروز خواهد یافت و کار خود را خواهد کرد اما اگر حاکمیت با عبرت آموزی از گذشته و تجربه انقلاب راه برون رفت از این وضعیت را درپیش گیرد و به رفع علل و دلائل محدثه این رخداد همت کند می تواند انتظار حل آنرا داشته باشد. شانس و بخت بزرگی که حاکمیت کنونی دارد این است که تا اینجای کارمنتقدان و معترضان وضع موجود با تجربه آموزی از گذشته و انقلاب و تجربیات جهانی در پی براندازی و انقلاب نیستند و به اصلاح امورمی اندیشند و این نشانه نهایت عقلانیت در کر” جنبش سبز ” را می رساند و باید امیدوار بود که حاکمیت این شانس و بخت را به فرصتی برای ” اصلاحات ” تبدیل نماید و نه آنکه ” جنبش سبز ” را تهدید بداند، در غیر اینصورت بعید نیست که در گذر زمان رفتار عقلایی و محاسبه هزینه – فائده گزینه دیگری را پیش روی منتقدان و معترضان بگذارد و در نهایت هرکدام از طرفین در این میدان تاریخی پیروز شوند، که قاعده تاریخی و سنت الهی بر پیروزی مردم عدالتخواه و ازادی طلب و شکست حاکمیت مستبد و ظالم حکم می کند، پیامد ناگزیرش جز سربار کردن هزینه های سنگین بر کشور و مردم و عقب افتادگی بازهم بیشتر کشورمان از قافله رشد و توسعه جهانی نخواهد بود.

اگر این قاعده منطقی و فلسفی را بپذیریم که علل موجبه ” انقلاب ” علل مبقیه آن هم هستند باید این را بدانیم که در سال ۵۷ مردم ایران برای نان و آب و اقتصاد انقلاب نکردند، چرا که تأمین اینها وظیفه هر حکومت و دولتی است، مردم ایران انقلاب کردند چون تحقیر و نادیده گرفته شده بودند و نقش و سهمی در اداره امور کشور نداشتند، با انجام ” انقلاب ” در پی به دست آوردن حقوق اساسی و سهم و نقش خودشان در اداره کشور بودند. امام خمینی نیز به خوبی این موضوع را دریافت و پس از پیروزی ” انقلاب ” با نوع نظام (جمهوری اسلامی ایران) و قالب آن (قانون اساسی) به نهادینه کردن نقش و سهم مردم در اداره کشور اقدام کرد. متأسفانه پس از رحلت رهبرانقلاب و با گذشت زمان سال به سال از نقش و سهم شهروندان در اداره امور کشور کاسته شده و انتخابات‌ها به انتخاباتی فرمایشی و نمایشی تبدیل شده است. راز بقای جمهوری اسلامی ایران تاکنون در برگزاری انتخابات بالنسبه رقابتی و آزاد بوده است و قطعاً اگر آزادی انتخابات با هر تفسیری و توجیهی رعایت نشود نوعی بازگشت به قبل از انقلاب و مسأله تحقیرشدگی شهروندان ایرانی است. آنچه امروز بیش از گذشته سؤال «چرا انقلاب شد؟» را برجسته و مطرح ساخته رخداد همین واقعه نامیمون در انتخابات دهم ریاست جمهوری است و خطری که بقای نظام مستقر را تهدید و تحدید می‌کند غلبه یافتن نگاه‌ها و سیاست‌هایی است که دیگر به «میزان بودن رأی مردم» و انجام ” انتخابات آزاد ” باور ندارد.

منبع: نوروز



Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوسته‌ی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085

۳ پاسخ به “چرا انقلاب شد؟”

  1. hoseyn گفت:

    اگر مردم برای نان و آب اقتصاد انقلاب نکردند پس چرا پس از ۳۰ سال استبداد باز تولید شد !؟ چرا به احمدی نژاد سال ۸۴ رای دادند!؟ چرا از نمایندگان متحصن مجلس ششم حمایت نکردند!؟ و چراهای بسیار دیگر!!؟ اهداف مردم با اهداف مطهری و شریعتی و امثالهم در انقلاب متفاوت بود

  2. Asaddddddd گفت:

    چرا انقلاب شد خیال میکنم جمله ناقصی باشدچون انقلاب به خودی خود اتفاق نمی افتد و انقلاب نمیشود ، مگر اراده گروهی، ملتی بر ان استوار شود که انقلابی را متحقق کنند. این در درجه نخست دوم اینکه آیا بواقع انقلابی در ایران رخ داده است و یا اینکه صاحب قدرتی به دلیل ضعف و بیماری و ناتوانی و نا امیدی سکان رها کرده و بیخ امید را از ملتی بریده و آنها را به دست اوهام و آرزوهایشان سپرده تا بروند و سرشان به سنگ برخورد کند تا هم فرق وهم و واقعیت را آنچنان که آقای اسماعیل خوئی در شعر زیبایشان سروده اند دریابند و همین که دستش را به خون مردم نا اگاه و بی فرهنگ نیالوده.
    آقا شما صورت مسئله را بد طرح میکنید و با این صورت مسئله غلط به هیچ پاسخ صحیحی نمیشود رسید. در عجب هستم شما چرا شما که سرتان تو حساب و کتاب است شما که آن ایام را به خوبی به یاد میاورید شما چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  3. عبدالله خان گفت:

    والله من فکرکنم خوشی زده بود زیر دلمان وبه قول اخوان …نی وکله قندی بدهکار بودیم که انقلاب کردیم و دادیم و بی حساب شدیم. الان که فکر میکنم اگرمن یکی میدانستم این مصیبت ها سر مملکتم و ملت ما می آید بسیار بی جا میکردم که بروم خیابانها و فریاد بزنم مرگ بر این و مرگ برآن. حالا باخودم مرتب میگویم مرد حسابی نونت نبود، آبت نبود یکباره انقلابی شدنت از بهر چه بود؟ مثلا انقلاب که کردیم چی به دست آوردیم. عاید من چی شد. عاید ایران چه شد. عاید ایرانیان چه شد. آن نمیچه آبرویی هم که داشتیم برباد رفت. داشتم لیست این چهادره کشور را نگاه میکردم که لازم نیست برای مسافرت به آن کشور ها ویزا گرفت. واقعا انسان عقش می گیرد. میرفیتم سفارت آمریکا ویزای چهارساله کثیر المسافره میدادند. فرانسه ، آلمان، انگلیس، ایتالیا، سویس همه مشتاق بودند که با احترام به ما ویزا بدهند. لازم نبود ریال خود را تبدیل کنیم بسیاری از فروشگاههای لندن و پاریس ریال ایران را قبول می کردند و همانجا تبدیل به ارز های خود نمی نمودند. لعنت برمن اگر بعد ازاین رودرواسی کرده و بسیاری از حقایق را ننویسم و بر زبان نیاورم. سی وچند سال زبان درکام کشیدم و خفه خون گرفتم دیگر بس است. باید بگویم و بنویسم که این جوانهای امروزی بدانند ما اگر تاکنون به همان صورت پیشرفت می کردیم حال یک کشوری نظیر کره جنوبی و تایوان بودیم. قطعا از ترکیه جلوتر بودیم. حالا اصلا قابل مقایسه با هیچیک از آنها هستیم؟ انصاف باید داشته باشیم. کلاه گشادی سرمان رفت.