سایت خبری تحلیلی کلمهhidden pichidden pichidden pichidden pichidden pic
  • صفحه اصلی
  • » در حاشیه اعدام زورگیرها؛ نه هر که چهره بر افروخت…...

در حاشیه اعدام زورگیرها؛ نه هر که چهره بر افروخت…

چکیده :از ياد نبريم كه تبديل شدن يك مكان معمولي به فضايي كه در خاطره جمعي ثبت مي‌شود كاري زمان‌بر است و مقدمات بسياري مي‌طلبد. از سوي ديگر مگر جامعه هنري مرتكب جرمي شده است يا مگر هنرمندان هستند كه بايد از اين مجازات درس عبرت گيرند كه چنين مكاني محل اجراي حكم شده است؟ آيا بهتر نبود كه اين قبيل مجازات‌ها در منظر مجرمين محبوس صورت گيرد كه امكان بازگشت به جامعه و ارتكاب مجدد جرم را دارند؟ظاهرا به چنين تعارضاتي اهميت داده نشد، نه از طرف مقامات قضايي، اجرايي، مديريت شهري و حتي مديران خانه هنرمندان كه لابد بيش و پيش از همه بايد به مكانت فاخر آن محل اشراف داشته و شأن و حيثيت ارجمند آن را بشناسند و از آن دفاع كنند.هر چند خيابان خردمند با فاصله‌يي نه چندان طولاني به خانه هنرمندان وصل مي‌شود اما گويا گذر از محله خرد به كوچه هنر دشوار‌ و تلخ‌ شده است. نه هر كه چهره برافروخت دلبري داند......


احمد مسجد جامعی

به دار آویختن دو مجرم جوان از منظر جامعه‌شناسی، روانشناسی اجتماعی، حقوق، حقوق بشر و … به ماجرایی تبدیل شده است. مباحث مهمی مانند تناسب جرم با مجازات، اعدام مجرمان در ملأ عام، علل روانکاوانه ارتکاب جرم، زمینه های اجتماعی و اقتصادی جرم، شیوه‌های پیشگیری از جرم، چگونگی روند دادرسی و نظایر آن در این بحث مورد نظر نیست. اینکه راه‌های مقابله با جرم را در «نصیحت کردن» یا «شدت عمل» خلاصه کنیم و از تاثیر عوامل اجتماعی و شرایط دشوار معیشتی که به شکل‌گیری زمینه‌های جرم منجر می‌شود غافل بمانیم مسائلی جدی است که در جای خود از اهمیت بالایی برخوردارند.هنگامی که جوانان ما در المپیادها و مسابقات ورزشی، علمی و فرهنگی، نشانی دریافت می‌کنند، مدیران آن را نتیجه عملکرد درست خود می‌دانند اما معلوم نیست شکل‌گیری این جرایم چرا نباید در کارنامه آنها نیز ثبت و ضبط شود و خود را در برابر آن پاسخگو بدانند، همانگونه که رد پای خودشان را در موفقیت جوانان پررنگ نشان می‌دهند. چرا شکست سیاست‌های تربیتی و اجتماعی‌شان در پیشگیری از وقوع جرم را از یاد می‌برند؟ به هر حال از قدیم گفته‌اند هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد. مساله جا، مکان و مکانت و به قول امروزی‌ها جایگاه، اهمیت ویژه‌یی در پرداختن به یک موضوع و مطلب دارد.بحث حقوق و هویت مکانی نیز از رویکردی چنین برخوردار است.

در شهرسازی هر مکان برای کارکرد و عملکرد مشخصی پیش‌بینی می‌شود که اگر این ویژگی رعایت نشود آنجا کارکرد خود را از دست می‌دهد و عملکردهای ناخواسته به وجود می‌آید و نظام شهر به هم می‌ریزد.همه اینها بیانگر اهمیت مکان در مناسبات انسانی است که حتی سخن و نظر، جا و مکانی دارد، تا چه رسد به رفتار و عمل. به ویژه رفتاری که فردی نیست و تبعات اجتماعی و فرهنگی بالایی به همراه دارد.پای «جان» در کار است مانند همین اعدام‌ها در پارک هنرمندان در کنار خانه هنرمندان، خانه‌یی که همواره در ذهن و زبان مردمان شهر نماد مناسبت‌ها و جشنواره‌ها و حضور انسان‌های اخلاق‌مدار، فرهنگ پرور، ادب محور و هنردوست این سرزمین است و طبعا مغایر با نابهنجاری و ناپاکی است. عدم سنخیت مکان اجرای حکم با هویت تعریف شده و سابقه درخشان این مکان امری بسیار روشن است. عجیب آنکه مجریان و مسوولان توجهی به این مهم نکردند. هر چند در اجرای حکم اعدام در ملأ‌عام اشکالاتی اساسی وارد است اما به فرض قبول آن موارد استثنایی نیز وجود دارد مثلا اگر جرمی در مکانی که دارای ارزش‌های آیینی یا فرهنگی یا تاریخی است اتفاق افتاد، آیا اعدام مجرم در همان محل درست است؟براساس قواعد و عرف جهانی که در ایران نیز رعایت می‌شود بناهای تاریخی و فرهنگی دارای حریم هستند که حتی ساخت و ساز در پیرامون آن را محدود و قاعده‌مند می‌کند تا بنا، بتواند از جایگاه ویژه خود برخوردار بماند.در چنین صورتی آیا حفظ حریم فرهنگی بنا ضروری‌تر نیست؟

و آیا اعدام این دو جوان در آنجا این حریم را خدشه‌دار نمی‌کند؟ در این مورد آیا محل وقوع جرم پارک هنرمندان بوده است؟ که نبوده است و بر فرض آنکه جواب مثبت باشد آیا خانه هنرمندان جزو همان محدوده‌ها و مجموعه‌هایی نیست که حریم ویژه‌یی برای آنها در نظر گرفته می‌شود و آیا اگر مجرمی چندین عمل خلاف در مکان های مختلف مرتکب شده باشد معیار مجازات آنها در کدام یک از آن مکان‌هاست؟به هر حال این مجازات در پارک خانه هنرمندان اتفاق افتاده است و مسوولان ذی‌ربط به بی‌ربط بودن این کار در این محل دقت نکرده‌اند و اینکه این مجازات چه ربطی به محل خانه هنرمندان داشته است؟ اگر قرار بوده است که از این مجازات، متخلفان عبرت گیرند آیا به بهای خدشه‌دار کردن هویت یک مکان عمومی و فرهنگی و هنری شهر می ارزید؟

از یاد نبریم که تبدیل شدن یک مکان معمولی به فضایی که در خاطره جمعی ثبت می‌شود کاری زمان‌بر است و مقدمات بسیاری می‌طلبد. از سوی دیگر مگر جامعه هنری مرتکب جرمی شده است یا مگر هنرمندان هستند که باید از این مجازات درس عبرت گیرند که چنین مکانی محل اجرای حکم شده است؟ آیا بهتر نبود که این قبیل مجازات‌ها در منظر مجرمین محبوس صورت گیرد که امکان بازگشت به جامعه و ارتکاب مجدد جرم را دارند؟ظاهرا به چنین تعارضاتی اهمیت داده نشد، نه از طرف مقامات قضایی، اجرایی، مدیریت شهری و حتی مدیران خانه هنرمندان که لابد بیش و پیش از همه باید به مکانت فاخر آن محل اشراف داشته و شأن و حیثیت ارجمند آن را بشناسند و از آن دفاع کنند.هر چند خیابان خردمند با فاصله‌یی نه چندان طولانی به خانه هنرمندان وصل می‌شود اما گویا گذر از محله خرد به کوچه هنر دشوار‌ و تلخ‌ شده است. نه هر که چهره برافروخت دلبری داند…

منبع: روزنامه اعتماد



Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوسته‌ی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085

۲ پاسخ به “در حاشیه اعدام زورگیرها؛ نه هر که چهره بر افروخت…”

  1. مهمان گفت:

    جناب مسجد جامعی سلام فرموده اید موضوعاتی از قبیل عدم تناسب جرم با مجازات و اصل قضیه یعنی اعدام ناجوانمردانه دو جوان درمانده به جرم سرقت مبلغ هفتاد هزار تومن فعلا اولویت اول و موضوع بحث شما نیست.ایکاش بیش از اینکه نگران خدشه وارد شدن به روحیه و طبع لطیف هنرمندان به خاطر اجرای حکم اعدام در محدوده تردد این افراد هستید دلسوز هستی بر فنا رفته این دو جوان بخت برگشته که قربانی حرکت نمایشی و تبلیغاتی دستگاه قضایی شدند میبودید.ایکاش شما و آن هنرمندان مورد احترام شما با ایجاد یک کارزار انسانی و با ارسال بیانیه های هشداردهنده و حتی تجمعات اعتراضی برای جلوگیری از اجرای چنین حکم ظالمانه ای و نجات جان دو جوان بیچاره و بیگناه تلاش میکردید.آیا دست و پا زدن این دو جوان در اثر کشش اهرم جرثقیل از نظر عواطف انسانی دردناکتر است یا آزردگی خاطر مثلا هنرمندان مورد نظر شما؟مطمئن باشید همه کسانی که در مورد این فاجه سکوت کردند و برای جلوگیری از چنین ظلمی اقدامی نکردند در عقوبت این جنایت عظیم شریک میباشند.والسلام

  2. رزمنده سابق گفت:

    آی آدمها

    آی آدمها، که در ساحل نشسته شاد و خندانید،
    یک نفر در آب دارد می سپارد جان
    یک نفر دارد که دست و پای دائم می زند
    روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید،
    آن زمان که مست هستند
    از خیال دست یابیدن به دشمن،
    آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید
    که گرفتستید دست ناتوان را
    تا توانایی بهتر را پدید آرید،
    آن زمان که تنگ می بندید
    بر کمرهاتان کمربند…
    در چه هنگامی بگویم؟
    یک نفر در آب دارد می کند بیهوده جان، قربان.
    آی آدمها که در ساحل بساط دلگشا دارید،
    نان به سفره جامه تان بر تن،
    یک نفر در آب می خواهد شما را
    موج سنگین را به دست خسته می کوبد،
    باز می دارد دهان با چشم از وحشت دریده
    سایه هاتان را ز راه دور دیده،
    آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بی تابی اش افزون.
    می کند زین آب ها بیرون
    گاه سر، گه پا، آی آدمها!
    او ز راه مرگ این کهنه جهان را باز می پاید،
    می زند فریاد و اُمید کمک دارد.
    آی آدمها که روی ساحل آرام در کار تماشایید!
    موج می کوبد به روی ساحل خاموش؛
    پخش می گردد چنان مستی بجای اُفتاده. بس مدهوش
    می رود، نعره زنان این بانگ باز از دور می آید،
    آی آدمها!
    و صدای باد هر دم دلگزاتر؛
    در صدای باد بانگ او رها تر،
    از میان آبهای دور و نزدیک
    باز در گوش این نداها،
    آی آدمها!
    ۲۷ آذر ۱۳۲۰

    آی آدمها

    آی آدمها، که در ساحل نشسته شاد و خندانید،
    یک نفر در آب دارد می سپارد جان
    یک نفر دارد که دست و پای دائم می زند
    روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید،
    آن زمان که مست هستند
    از خیال دست یابیدن به دشمن،
    آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید
    که گرفتستید دست ناتوان را
    تا توانایی بهتر را پدید آرید،
    آن زمان که تنگ می بندید
    بر کمرهاتان کمربند…
    در چه هنگامی بگویم؟
    یک نفر در آب دارد می کند بیهوده جان، قربان.
    آی آدمها که در ساحل بساط دلگشا دارید،
    نان به سفره جامه تان بر تن،
    یک نفر در آب می خواهد شما را
    موج سنگین را به دست خسته می کوبد،
    باز می دارد دهان با چشم از وحشت دریده
    سایه هاتان را ز راه دور دیده،
    آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بی تابی اش افزون.
    می کند زین آب ها بیرون
    گاه سر، گه پا، آی آدمها!
    او ز راه مرگ این کهنه جهان را باز می پاید،
    می زند فریاد و اُمید کمک دارد.
    آی آدمها که روی ساحل آرام در کار تماشایید!
    موج می کوبد به روی ساحل خاموش؛
    پخش می گردد چنان مستی بجای اُفتاده. بس مدهوش
    می رود، نعره زنان این بانگ باز از دور می آید،
    آی آدمها!
    و صدای باد هر دم دلگزاتر؛
    در صدای باد بانگ او رها تر،
    از میان آبهای دور و نزدیک
    باز در گوش این نداها،
    آی آدمها!
    ۲۷ آذر ۱۳۲۰

    آی آدمها، که در ساحل نشسته شاد و خندانید،

    یک نفر در آب دارد می سپارد جان

    یک نفر دارد که دست و پای دائم می زند

    روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید،

    آن زمان که مست هستند

    از خیال دست یابیدن به دشمن،

    آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید

    که گرفتستید دست ناتوان را

    تا توانایی بهتر را پدید آرید،

    آن زمان که تنگ می بندید

    بر کمرهاتان کمربند…

    در چه هنگامی بگویم؟

    یک نفر در آب دارد می کند بیهوده جان، قربان.

    آی آدمها که در ساحل بساط دلگشا دارید،

    نان به سفره جامه تان بر تن،

    یک نفر در آب می خواهد شما را

    موج سنگین را به دست خسته می کوبد،

    باز می دارد دهان با چشم از وحشت دریده

    سایه هاتان را ز راه دور دیده،

    آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بی تابی اش افزون.

    می کند زین آب ها بیرون

    گاه سر، گه پا، آی آدمها!

    او ز راه مرگ این کهنه جهان را باز می پاید،

    می زند فریاد و اُمید کمک دارد.

    آی آدمها که روی ساحل آرام در کار تماشایید!

    موج می کوبد به روی ساحل خاموش؛

    پخش می گردد چنان مستی بجای اُفتاده. بس مدهوش

    می رود، نعره زنان این بانگ باز از دور می آید،

    آی آدمها!

    و صدای باد هر دم دلگزاتر؛

    در صدای باد بانگ او رها تر،

    از میان آبهای دور و نزدیک

    باز در گوش این نداها،

    آی آدمها!

    ۲۷ آذر ۱۳۲۰

    ی آدمها

    آی آدمها، که در ساحل نشسته شاد و خندانید،

    یک نفر در آب دارد می سپارد جان

    یک نفر دارد که دست و پای دائم می زند

    روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید،

    آن زمان که مست هستند

    از خیال دست یابیدن به دشمن،

    آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید

    که گرفتستید دست ناتوان را

    تا توانایی بهتر را پدید آرید،

    آن زمان که تنگ می بندید

    بر کمرهاتان کمربند…

    در چه هنگامی بگویم؟

    یک نفر در آب دارد می کند بیهوده جان، قربان.

    آی آدمها که در ساحل بساط دلگشا دارید،

    نان به سفره جامه تان بر تن،

    یک نفر در آب می خواهد شما را

    موج سنگین را به دست خسته می کوبد،

    باز می دارد دهان با چشم از وحشت دریده

    سایه هاتان را ز راه دور دیده،

    آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بی تابی اش افزون.

    می کند زین آب ها بیرون

    گاه سر، گه پا، آی آدمها!

    او ز راه مرگ این کهنه جهان را باز می پاید،

    می زند فریاد و اُمید کمک دارد.

    آی آدمها که روی ساحل آرام در کار تماشایید!

    موج می کوبد به روی ساحل خاموش؛

    پخش می گردد چنان مستی بجای اُفتاده. بس مدهوش

    می رود، نعره زنان این بانگ باز از دور می آید،

    آی آدمها!

    و صدای باد هر دم دلگزاتر؛

    در صدای باد بانگ او رها تر،

    از میان آبهای دور و نزدیک

    باز در گوش این نداها،

    آی آدمها!

    ۲۷ آذر ۱۳۲۰

    آی آدمها

    آی آدمها، که در ساحل نشسته شاد و خندانید،
    یک نفر در آب دارد می سپارد جان
    یک نفر دارد که دست و پای دائم می زند
    روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید،
    آن زمان که مست هستند
    از خیال دست یابیدن به دشمن،
    آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید
    که گرفتستید دست ناتوان را
    تا توانایی بهتر را پدید آرید،
    آن زمان که تنگ می بندید
    بر کمرهاتان کمربند…
    در چه هنگامی بگویم؟
    یک نفر در آب دارد می کند بیهوده جان، قربان.
    آی آدمها که در ساحل بساط دلگشا دارید،
    نان به سفره جامه تان بر تن،
    یک نفر در آب می خواهد شما را
    موج سنگین را به دست خسته می کوبد،
    باز می دارد دهان با چشم از وحشت دریده
    سایه هاتان را ز راه دور دیده،
    آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بی تابی اش افزون.
    می کند زین آب ها بیرون
    گاه سر، گه پا، آی آدمها!
    او ز راه مرگ این کهنه جهان را باز می پاید،
    می زند فریاد و اُمید کمک دارد.
    آی آدمها که روی ساحل آرام در کار تماشایید!
    موج می کوبد به روی ساحل خاموش؛
    پخش می گردد چنان مستی بجای اُفتاده. بس مدهوش
    می رود، نعره زنان این بانگ باز از دور می آید،
    آی آدمها!
    و صدای باد هر دم دلگزاتر؛
    در صدای باد بانگ او رها تر،
    از میان آبهای دور و نزدیک
    باز در گوش این نداها،
    آی آدمها!
    ۲۷ آذر ۱۳۲۰