سیدالشهدا نماد اخلاق محمدی
چکیده :حسین سیدالشهدا نماد و نمونه اعلای اخلاق محمدی است و گفتار و رفتار انسانی او یکی از اساسی ترین وجوه زندگی و حرکت آن حضرت است که کمتر به آن پرداخته می شود و امروز بیش از هر زمان دیگری ضرورت عمل به چنین رویکردی را احساس می کنیم....
احمد مسجد جامعی
حضرت سیدالشهدا، در دوم ماه محرم سال ۶۱هجری به سرزمین کربلا وارد شدند و با سپاهیان کوفه به فرماندهی حربنیزید ریاحی مواجه گردیدند. حر از بزرگان یکی از قبایل عرب بود و در شجاعت و تدبیر ممتاز شناخته میشد. صحنه مواجهه امام با حر به نقل تاریخ این است که او برای رسیدن به قافله امام شتاب داشت.وقتی امام از دور لشگر حر را دیدند به سرعت تغییر مسیر دادند و به سوی کوهی در آن حوالی حرکت کردند و در پناه آن موضع گرفتند تا در صورت حمله احتمالی سپاه کوفه، دست کم از یک سو در امان باشند و این مانع طبیعی از آنها حفاظت کند.
حر نیز میدانست استفاده از چنین موقعیت محیطی باعث برتری نظامی میشود و برای آنکه در کنار همان جایگاه قرار گیرد بر سرعت و شتاب خود میافزود تا از یک سو از موضع دفاعی آن برای حفاظت از نیروهای خود بهره ببرد و از سوی دیگر قافله امام را از دسترسی به آن باز دارد. اگر چه به این کار موفق نشد و خسته و تشنه به آنجا رسید. این هر دو بیانگر آن است که هیچ کدام از طرفین شناخت چندانی از فضایی که در آن وارد شدهاند، نداشتهاند. به هر حال تلاش سنگین لشگر حر برای رسیدن سریعتر به این موقعیت بر شدت تشنگی آنها افزوده بود؛ مسافت طولانی، گرمای فوقالعاده هوا، بلاتکلیفی و نداشتن محل اتراق در بیابان موجب تشنگی و خستگی زیاد حر، لشگر و حتی اسبانشان شد.این که آیا لشگر حر چنین شرایطی را برای ذخیره آب پیشبینی کرده بود یا نه چندان روشن نیست. ولی تشنگی شدید و نبودن آب در میان آنها مکرر گفته شده است. اما، امام در منزل قبلی به کاروانیان گفته بودند هر چه میتوانند آب بردارند و آنها در تعجب بودند در حالی که کاروان به سمت فرات میرود، دلیل این کار چیست.
در چنین شرایطی امام از همراهان و به ویژه از جوانان بنیهاشم، خواستند که سپاه کوفه و اسبهایشان را سیراب کنند. علیبن طعان محاربی از سپاهیان کوفه میگوید که از لشگر حر جامانده بود و دیرتر از همه رسید. او و مرکبش بسیار تشنه بودند لذا به سمت شتر آبکش(راویه) رفت. امام به او گفتند: «انخ الراویه» او معنای کلام را نفهمید زیرا امام با تعبیر حجازی سخن می گفتند و او عراقی بود. امام خود شتر را خواباندند تا او و اسبش را سیراب کنند.
این که امام از جوانان بنیهاشم، یعنی از بستگان خود میخواهند که به دشمن مسلح آب بدهند و خود نیز شخصاً چنین میکنند، بیانگر رفتاری بسیار انسانی و اخلاقی است؛ در واقع امام خود را میزبان آنها میداند و از آنها در آن برهوت با گرانبهاترین چیز پذیرایی میکند و کسانش را مستقیماً در خدمترسانی به آنها شرکت میدهد، یعنی نهایت ادب، احترام، فداکاری و مروت را درباره کسانی به عمل میآورد که به جنگ با او برخاستهاند. این رفتار امام از موضع ضعف و مثلاً جلبنظر دشمن هم نیست. چرا که امام تنها یکبار راساً اعلام میکند که حاضر به جنگیدن است و آن هم در همین جا است و حتی در برابر تهدید فرمانده سپاه کوفه با تعبیر «تکلتک امُک» سخن میگویند.
اهمیت این رفتار زمانی روشنتر است که بدانیم با توجه به کمبود منابع و شرایط دشوار محیطی، آب ابزار اقتدار و برتری نظامی هم بوده است و لابد در ذهن فرمانده جنگ دیده و بزرگی مانند حر معنای عمیق و حتی غیر معمول این رفتار فداکارانه و انسانی تأثیر شگرفی داشته است؛ زیرا در ساعتی بعد وقتی صفهای نماز شکل میگیرد امام به حر میگویند: تو با اصحاب خود نماز میگذاری و ما در این جا با اصحاب خویش؟ آیا اقتداء به ما میکنی؟
حر به امام اقتدا میکند و سپاهیان هم از او پیروی میکنند. این در حالی است که حر با هزار نفر برای مقابله با امام آمده است تا مانع رفتن او به کوفه شود و اینک در نماز با همه لشگریانش به او اقتدا میکند. این روال پس از مدت زمانی برای نماز عصر هم تکرار میشود و امام پس از نماز در سخنانی میگویند که ما اهل بیت پیامبر هستیم و از این جماعت در امارت و خلافت او لی تریم. اگر از خدا بترسید و حق ما بشناسید، خدا از شما راضی باشد و اگر قدم مرا کراهت دارید و به آنچه در نامه نوشتهاید وفا نمیکنید بر شما حرجی نیست و شما را تکلیفی نمیکنم؛ بگویید تا بازگردم.
به هر حال احتمال زیادی بود که با حضور امام در کوفه گروهی از مردم به او پیوندند، چرا که مکرر از امام دعوت شده بود که به کوفه بروند. کوفه خانه پدری حضرت بود و امام علی امیرالمؤمنین سالها در کنار ساکنان آنجا زندگی کردهبودند و هزاران نفر از کوفیان در رکاب حضرت جنگیده و شهید شده بودند. وقتی امام با مخالفت حر برای رفتن به کوفه مواجه میشود پیشنهاد بازگشت از عراق را میدهد. این نشان میدهد که ایشان برای جنگ و مبارزه مسلحانه نیآمده بودند. اما با این پیشنهاد به دشمن نشان میدادند که در پی جنگ نیستند. علاوه بر آن که همراه بودن دختران و پسران خردسال و زنان گواه دیگری بر همین نکته است.
آنگاه امام مسیر خود را به سمت خروج از عراق و دور شدن از کوفه تغییر داد. به نظر میرسد که حر آمادگی روبرو شدن با این پیشنهاد را نداشته و این امر را منوط به کسب تکلیف از کوفه نموده است. در این اثناپیکی از سوی عبیداله بن زیاد میرسد و حر مانع حرکت امام میشود. ظاهراً حکومت مرکزی هم پیشبینی این نحوه برخورد را نداشته است؛ چون تصور آنها بر این بوده که حضرت در رفتن به کوفه پافشاری میکند، به خصوص که شهادت مسلمبن عقیل، فرستاده ویژه حضرت، میتوانست عزم ایشان را برای جنگ و مقابله بیشتر کرده باشد.
به هر حال نامه دیگری از عبیدالله میرسد و از حر میخواهد که حسینبن علی و اصحاب او را محافظت کرده، از او دور نشود تا آن وقت که او را نزد عبیداله ببرد. حضرت در برابر این درخواست، عکسالعمل تندی نشان میدهد و به حر میگوید مادر به عزایت بنشیند کنایه از آن که تو مرد جنگ با ما نیستی و توان این کار را نداری. حر هم درجواب میگوید اگر مادر شما غیر از حضرت زهرا بود من هم جواب میدادم.
پس از استقرار حضرت در سرزمین کربلا سرعت تحولات بسیار است. آنچه مسلم است مذاکراتی بین نمایندگان امام و سپاه کوفه صورت گرفته است؛ از شواهد و قرائن پیداست تلاش امام و تصور بسیاری از سپاهیان طرفین بر حل مسالمت آمیز این غائله از طریق مذاکره و گفتگو بود است. این روند بنا به گزارشهایی تا شب تاسوعا ادامه دارد. در شب عاشورا مذاکره ای بین امام و عمر سعد صورت میگیرد. در این دیدار حضرت عباس و حضرت علیاکبر هم حضور دارند. امام حسین او را تشویق به انصراف از جنگ میکنند و به عمر میگویند تو به دنبال چه هستی؟ آنچه دیگران برای دنیای تو وعده کردهاند به تو خواهم داد. این رفتار امام ناشی از نگاهی منطقی و عاقلانه و آیندهنگرانه نسبت به وقایع بعدی است و از سویی بیانگر آن است که دنیای آباد و زندگی انسانی و آزاد را در برابر دینداری نمیبیند.
ایشان تلاش دارند تا جایی که ممکن است از جنگ و خونریزی بپرهیزند و بی آن که بیعت کنند حجت را بر همه تمام کنند. اما رفتار عمرسعد به نحوی است که حضرت آینده شوم او را پیشبینی میکنند که حتی به خواست دنیاییاش هم نخواهد رسید. عمر اما در پاسخ گفت: اگر به گندم ری نرسم به جوی آن خواهم رسید.
از مجموعه مذاکرات، امام مطمئن میشوند که جنگ حتمی است و عمرسعد با آن که حق را میشناسد اما دچار وسوسه ثروت و قدرت شده و به هر قیمتی دنبال حکومت است. تاریخ نشان داد که پیشبینی امام درست بود و او حتی به یک دانه جوی ری نیز نرسید و به دست سپاهیان مختار که بسیاری از آنها ایرانی و از همان اهالی ری بود به قتل رسید.
امام در بدو ورود به کربلا آنجا را از قبیله بنیاسد خریداری کرد، زیرا آنها در این سرزمین به ناچار مستقر شده بودند و از امکانات آن بهرهمیبردند و با برافراشتن خیمهها و نگهداری اسبها و شترها و احشام دیگر و استفاده از مزایای محیطی اجباراً تصرفاتی به عمل میآورند که مستلزم رضایت مالک بود. حضرت با دقت به همه این جوانب زمین کربلا را خرید. یعنی ایشان با این نگاه که چون امام و پیشوا هستند و هدف مقدس و مهمی دارند، پس میتوانند برای رسیدن به آن، هر کاری را انجام داده و مالکیتها و قواعد اخلاقی و اجتماعی را نادیده بگیرند، پیش نرفتند، بلکه حقوق فردی و اجتماعی مردم را محترم میشمردند و رعایت میکردند.
مؤید این نگاه رفتاری است که حضرت در شب عاشورا با یاران خود داشتند و حتی به یکی- دو نفر از آنها که بدهی به دیگران داشتند و یا حق الناس برعهده انها بود فرمودند که ضرورت ادای دین و برگرداندن حقوق مردم بیشتر است. رعایت قواعد اخلاقی و حقوقی مردم تا این حد از ویژگیهای رفتار حسینی است.
این سنت در زمان علی امیرالمؤمنین هم جاری بود. در جایی بنا بود مجازاتی در قبال یکی از مجرمین اعمال شود، حضرت فرمودند تنها کسانی میتوانند در اجرای سنگسار شرکت کنند که هیچگونه حق شرعی یا حد شرعی بر گردن آنها نباشد. از آخرین دور صحبتهایی که در شب تاسوعا انجام شد، امان نامهای است که برای حضرت عباس آوردند. حضرت عباس از همان قبیلهای بود که مادر بزرگوار ایشان، حضرت امالبنین از آن بود: قبیله بنیکلاب در سنت قبایل عرب رسم بود که هر فرد قبیله تحت حمایت همه قبیله است. مثلاً اگر فردی به خطا کسی را میکشت (قتل خطایی) خویشاوندان پدری وی بایستی دیه را بپردازند. امان نامه چنین مفهوم حمایتی را تداعی میکرد. درآن شب شمر در پشت خیمهها آمد و با صدای بلند فریاد کرد فرزندان خواهر ما، عبدالله، جعفر، عباس بن علی بن ابیطالب کجایند؟
امام فرمود او گرچه فاسق است پاسخ دهید که از داییهای شماست. حضرت عباس بیرون آمدند و فرمودند: خدا این تو و این اماننامه را لعنت کند. ای دشمن خدا، آیا دستورمان میدهی در فرمان این لجوج حقناشناس از یاری برادرمان حسین دست برداریم.
امام هر چند شمر را فاسق و محارب میدانند، اما آن را دلیلی بر بیاعتباری به سخن او نمیشمارند و از عباس میخواهند که کلام او را بشنود و پاسخ دهد. امام حتی در هر شرایطی اجازه کشتن او را هم نمیدهد. شمر در صبح عاشورا در تیررس مسلم بن عوسجه بود. مسلم از امام اجازه خواستند تا او را بکشند. امام فرمودند او را نزن نمیپسندم آغازگر جنگ باشم.
در پاسخ حضرت عباس به شمر نیز نکاتی وجود دارد. نخست آن است که حضرت به همان مبنای قبیلهای استدلال میکند که اگر به من، به عنوان خواهرزاده خودتان امان نامه میدهید، چگونه آن را بپذیرم و دست از یاری حسین بردارم، در حالی که شما قصد کشتن برادرم را دارید که از شما به من نزدیکتر است. یعنی اگر ما به واسطه قبیله مشترک فرزند خواهر شما هستم ولی او برادر واقعی ما است و با همان منطق جواب میدهند.
دیگر آن که شاید حضرت در بیان حق ناشناسی بنیامیه اشاره ای تاریخی را به کار میگیرد. میدانیم که در فتح مکه مشرکان که در رأس آنها ابیسفیان بود شکست خوردند، ابوسفیان به پیامبر گفت شما فاتح هستید و میتوانید ما را اسیر کنید. حضرت از به اسارت گرفتن آنها خودداری کردند و حتی خانه ابوسفیان را محل امن قراردادند و فرمودند: انتم الطلقاء (شما آزاد شدهاید)
به هر حال در روز تاسوعا جنگ به تأخیر میافتد و حضرت یک روز مهلت میخواهند. هرچند در منابع به مسائل عبادی در این شب و حالات و رفتار معنوی اصحاب و بنیهاشم بسیار پرداختهاند ولی شاید این مهلت نوعی اتمام حجت برای یاران و دشمنان هم بوده باشد. زیرا حضرت همه اصحاب و خویشان را به خیمه بزرگ فراخواندند و از عواقب روز بعد سخن گفتند. آنگاه بیعت خود را از کسانی که در طول این سفر چند ماهه و پرفراز و فرود ایشان را همراهی کرده بودند، برداشتند و اعلام کردند دینی بر گردن هیچ یک از شما که این مدت مرا همراهی کردهاید، نیست. بدانید که سپاه یزید عزم جنگ و جان مرا دارد و نتیجه جنگ پیشاپیش معلوم است. حضرت خواستند کسانی که میخواهند بروند، بروند و از تاریکی شب بهرهگیرند و خود را به محل امنی برسانند و جان خود را نجات دهند. آنگاه حضرت دستور دادند تا روشنایی در خیمه نباشد، شاید باعث خجالت و نگرانی کسانی شود که قصد رفتن دارند. حضرت در سخنانش نه کسانی را که میروند نکوهش میکند، نه از آینده بدی برای آنها میگوید؛ نه آنها را تهدید و تطمیع میکند؛ نه مثلاً آنها را موعظه میکند که حاکی از ضرورت ماندن در رکاب حق باشد؛ نه اطلاعات و اخبار را از آنها مخفی میسازد، وقایع را درست و دقیق میگویند و حتی به آنها راه رفتن را نشان میدهند که با استفاده از تاریکی شب بروند. حضرت در سختترین معرکههای مرگبار نیز قدرت انتخاب و کرامت انسانی و آزادی انسانها را محترم میشمارد. ایشان حتی بهشت را هم به کسی تحمیل نمیکند که بهشت ایشان تحمیلی نیست و با آنکه ملاک و معیار حق است اما دیگران را به پذیرش نظر خود وادار نمی کند. زیرا انتخاب این راه آگاهانه و آزادانه است. نکته آن است که حضرت حتی جو روانی برای ماندن همراهان ایجاد نمیکنند.
پس از رفتن آنان است که از بازماندگان درباره مرگ و فردای دشواری که همه مردان کشته میشوند سؤال میکند که آنها پاسخ میدهند که تا جان در بدن دارند در این راه میایستند و مرگ در راه حق را شیرینتر از عسل میدانند و حضرت عباس پاسخ میدهند: خدا چنین روزی را نیاورد که ما تو را تنها بگذاریم.
این قبیل سخنان اگر قبل از خروج افراد منصرف گفته میشد، میتوانست مانعی روانی برای آنها فراهم سازد. اما با مشی حسین سیدالشهداء که احترام به انتخاب و آزادی افراد است منافات داشت. امام مثلاً میتوانست با نوعی مدیریت روانی، ابتدا از کسانی که قصد ماندن داشتند و معلوم بود چه کسانی هستند، بپرسند که نظرشان درباره مرگ و اتفاقات فردا چیست و پس از آن، بگویند هر کس میخواهد برود. بدیهی است در این صورت فشار روانی برای کسانی که قصد رفتن داشتند زیاد میشد و مانع روانی ایجاد میکرد و درانتخاب آنها تأثیر میگذاشت.
به هر حال حسین سیدالشهدا نماد و نمونه اعلای اخلاق محمدی است و گفتار و رفتار انسانی او یکی از اساسی ترین وجوه زندگی و حرکت آن حضرت است که کمتر به آن پرداخته می شود و امروز بیش از هر زمان دیگری ضرورت عمل به چنین رویکردی را احساس می کنیم.
منبع: جماران
Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوستهی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085