سایت خبری تحلیلی کلمهhidden pichidden pichidden pichidden pichidden pic

طرد توانگرسالاری در امریکا

چکیده :وجود اينكه مردم عملكرد آقاي اوباما را تاييد نكردند اما رقيبش را نيز قبول نكردند. به عبارت ساده‌تر انتخاباتي كه برگزار شد راي مثبت به اوباما نبود بلكه راي منفي به رامني بود. اين راي طرد توانگر سالاري بود. يعني راي مردم در جهت نفي و طرد فردي از دنياي وال‌استريت بود....


بیش از سه سال است که با رسانه‌ها همکاری نداشته است، شرایط کنونی مطبوعات را نمی‌پسندد در حالی که چند سال پیش یکی از پرکارترین متخصصان حوزه امریکا در مطبوعات بود. پیدا کردن دکتر حسین دهشیار و راضی کردنش به مصاحبه کار چندان ساده‌یی نبود اما سخن گفتن و به بحث نشستن با او ارزش همه این سختی‌ها را داشت. گفت و گوی روزنامه اعتماد با این کارشناس مسائل بین المللی را در ادامه بخوانید:

‌ پیش از اعلام نتایج، پیش‌بینی شما در مورد انتخابات چه بود؟

بر اساس آنچه در داخل امریکا با توجه به آمار‌ها و نظرسنجی‌ها وجود داشت پیش‌بینی نتیجه بسیار سخت بود. بسیاری انتظار داشتند که نتایج انتخابات یا دقیقا برعکس باشد یا اگر هم برد با اوباما باشد نتایج بسیار نزدیک‌تر از نتایج کنونی باشد. اما من احساسم این بود که با توجه به شرایط داخل امریکا و پیامد‌هایی که مناظرات داشت شاید اوباما نتواند در این دوره موفق شود و فکر می‌کردم با آرای کمتری برنده خواهد شد. اما مشخص شد که برخلاف انتظاری که بود اوباما برنده شد.

چرا شما این طور فکر می‌کردید؟

چون برد در امریکا با توجه به شرایط اقتصادی حاکم بر جامعه بی‌سابقه بود. این نتیجه با توجه به شرایط اقتصادی شاخص‌هایی مانند بیکاری، کسانی که زیر خط فقر زندگی می‌کنند، کسانی که برای امرار معاش وابسته به کمک‌های دولتی هستند و بدهی ملی غیر قابل تصور و کسری بودجه‌یی که امریکا دارد، بی‌سابقه بود. فرض بر این بود که فردی که در چهار سال گذشته مسوول این اتفاقات بوده موفق نشود مردم را قانع کند به اینکه او توانسته کارش را درست انجام دهد. با توجه به سابقه تاریخی که ما در امریکا داریم بر اساس تاریخ امریکا آقای اوباما باید می‌باخت به این دلیل که این اولین بار از زمان بعد از دوران رکود اقتصادی بزرگ امریکا بود که انتخاباتی برگزار می‌شد و در حالی که میزان بیکاری در تمام طول ریاست‌جمهوری ۸ درصد به بالا بوده و در آخر امسال هفت و نه درصد بوده است و باز هم همان رییس‌جمهور بتواند پیروز شود.

تا به حال چند بار این اتفاق افتاده که رییس‌جمهور امریکا برای بار دوم انتخاب نشود؟

ما به تاریخ امریکا قبل از ۱۹۰۰ توجه زیادی نمی‌کنیم، به خاطر اینکه به طور کامل در اختیار جمهوریخواهان بوده است یعنی از سال ۱۸۶۱ که لینکلن پیروز شد تا زمانی که آقای فرانکلین روزولت به قدرت رسید یعنی چیزی حدود ۸۰-۷۰ سال. در این میان دموکرات‌ها فقط ۱۶ سال، یعنی از ۱۸۶۱ تا ۱۸۳۲ در مصدر کار بودند. به همین دلیل عملا آن دوران را دوران دو حزبی امریکا نمی‌دانستند. در واقع دوران دو حزبی امریکا به‌شدت جغرافیایی بود. از ۱۸۳۲ به بعد فقط کارتر و فورد توانستند به عنوان رییس‌جمهور به قدرت برسند، آنها به علاوه جورج هربرت واکر بوش تنها برای یک بار انتخاب شدند و برای بار دوم شکست خوردند. البته در این میان می‌توان از جانسون نیز نام برد که خودش تصمیم گرفت شخصا برای بار دوم در انتخابات شرکت نکند. به همین دلیل در دوران معاصر تنها سه نفر هستند که در دور دوم پیروز نشدند. فرض بر این بود که با توجه به شرایط اقتصادی امریکا بعید است که اوباما هم در دور دوم پیروز شود.

یعنی همواره اقتصاد تا این حد تعیین‌کننده بوده است؟

از انتخابات ۱۹۴۰ تا امروز، این نخستین انتخابات در امریکا بود که کاملا و انحصارا حول محور مسائل اقتصادی قرار داشت و هیچ موضوع اجتماعی و نظامی تاثیرگذار نبود. یعنی تنها انتخاباتی بود که در طول۷۰ سال اخیر صرفا دغدغه اصلی مردم در آن مسائل اقتصادی بوده و رقابت‌ها هم حول مسائل اقتصادی ایجاد شده است. بنابراین در این انتخابات بحث‌های نظامی و اجتماعی بسیار کم بود و در حاشیه قرار داشت.

اگر از لحاظ اقتصادی به این انتخابات نگاه کنیم شاید بتوان گفت انتخاب اوباما در سال ۲۰۰۸ گذار از سرمایه‌داری صرف به یک سرمایه‌داری کنترل شده بود. حال پیروزی اوباما بر رامنی‌ به عنوان یک سرمایه‌دار را چطور تحلیل می‌کنید؟

این انتخابات از این لحاظ جالب است که ما برای نخستین بار شاهد هستیم که در شرایط بد اقتصادی رییس‌جمهوری پیروز می‌شود که مسوول تمامی این بحران‌های اقتصادی است. چهار سال متوالی بیکاری بالای ۹/۷ درصد بود و در این شرایط برای نخستین بار رقیب انتخاباتی فردی از دنیای مالی است، کسی که از وال استریت کاندیدا شده است و انتظار می‌رود که انتخابات را ببرد. فرض بر این بود که با توجه به شرایط بد اقتصادی امریکا، مردم به رقیب اوباما رای می‌دهند ولی مردم برای نخستین بار به رییس‌جمهوری رای دادند که شرایط بد اقتصادی را بدتر کرده و برای نخستین بار به فردی که از دنیای مالی است رای منفی دادند یعنی با وجود اینکه مردم عملکرد آقای اوباما را تایید نکردند اما رقیبش را نیز قبول نکردند. به عبارت ساده‌تر انتخاباتی که برگزار شد رای مثبت به اوباما نبود بلکه رای منفی به رامنی بود. این رای طرد توانگر سالاری بود. یعنی رای مردم در جهت نفی و طرد فردی از دنیای وال‌استریت بود هرچند این فرد مخالف شرایط موجود بود اما مردم به این نتیجه رسیدند که بعید است فردی از دنیایی که خودش نقش اساسی در شکل دادن به شرایط کنونی داشته است، بیاید و این شرایط را برای مردم اصلاح کند. در این انتخابات مردمی که پای صندوق رای رفتند بیش از اینکه نسبت به اوباما ذوق و شوق داشته باشند این دغدغه را داشتند که فردی از وال‌استریت برنده انتخابات امریکا نشود.

آقای اوباما در مناظرات گفت که من میراثدار دوران بد بوش بودم، شما گفتید که اوباما اوضاع بد اقتصادی امریکا را بدتر کرد.

کسی که رییس‌جمهور است مسوول اتفاقاتی است که می‌افتد. وقتی یک رییس‌جمهور را انتخاب می‌کنند فرض بر این است که شما موفق می‌شوید شرایط را بهتر کنید، بنابر این یک رییس‌جمهور نمی‌تواند بعد از چهار سال تقصیر را گردن کس دیگری بیندازد که قبل از او رییس‌جمهور کشور بوده است. البته اوباما هم گفت اگر من نبودم شرایط از این بدتر می‌شد، بنابر این علت اینکه من نتوانستم به آن قول‌هایی که دادم عمل کنم به دلیل کوتاهی من نبود، بلکه به خاطر شرایط بسیار بد بود. مردم هم با وجود اینکه این استدلال برایشان قابل قبول نبود اما وقتی با گزینه‌یی که در برابر اوباما بود روبه‌رو شدند با اینکه آمادگی داشتند که فرد دیگری را جایگزین اوباما کنند اما گزینه مقابل هم برایشان قابل قبول نبود. در نظر داشته باشید که امریکا کشوری است که عملا بین دو دسته مردم تقسیم شده است مانند دو کشور، یک دسته مردمی که در شرق، شمال و غرب امریکا در بین دو اقیانوس زندگی می‌کنند و به‌شدت گرایش‌های دموکرات دارند و دسته‌یی دیگر مردمی که در میانه و جنوب امریکا زندگی می‌کنند و به‌شدت گرایش‌های محافظه‌کار دارند، آن مردمی که محافظه‌کار بودند قبول کردند که رامنی رییس‌جمهور شود. اما کسانی که دموکرات هستند این نظر را نپسندیدند مساله اساسی افراد میانه بود، یعنی کسانی که نه خودشان را جمهوریخواه می‌دانند و نه دموکرات. تقریبا ۳۰ درصد رای‌دهندگان امریکایی خودشان را متعلق به حزبی نمی‌دانند و آنها نقش اصلی را در این انتخابات بازی کردند. این گروه میانه نظر جمهوریخواهان را مبنی بر اینکه رامنی می‌تواند گزینه خوبی باشد، نپذیرفتند.

اما در رقابت‌های درون حزبی جمهوریخواهان رامنی موفق شد برنده شود با وجود اینکه رقبای دیگری هم بودند، چرا رقبای دیگر نتوانستند در انتخابات درون حزبی پیروز شوند؟

در انتخابات این دوره امریکا معضل اصلی مسائل اقتصادی بود بنابراین حزب جمهوریخواه باید کسی را کاندیدا می‌کرد که دغدغه مردم در انتخابات را درک کند اما اکثر رقبای رامنی در حزب جمهوریخواه کسانی بودند که مسائل اجتماعی برایشان دغدغه اصلی بود و رقبای رامنی کسانی بودند از جناح به‌شدت محافظه‌کار حزب که دغدغه اقتصادی نداشتند، اینکه جناح اقتصادی حزب در نهایت برنده شد طبیعی است، درست است که آقای رامنی باخت اما میزان تفاوت رای رامنی با اوباما حدود ۵/۱ میلیون بیشتر نبود. بنابر این رامنی توانست انسجام حزبی را نگه دارد، تنها مشکل این بود که نتوانست میانه‌رو‌ها را قانع کند که به او رای بدهند و نتوانست دموکرات‌های ناراضی را قانع کند که می‌تواند رهبر خوبی باشد. صرفا به خاطر اینکه از وال‌استریت آمده بود چون از نظر اجتماعی رامنی میانه‌رو است، اما پیشینه مالی او برایش مساله‌ساز شد.

شما در این دوره چقدر رای رنگین‌پوستان و زنان را موثر می‌دانید؟

حزب جمهوریخواه با یک مشکل اساسی روبه‌رو است در انتخابات بعدی اگر حزب جمهوریخواه بخواهد کاخ سفید را تصرف کند حتما باید یا یک اسپانیایی‌تبار یا یک زن را کاندیدا کند. حزب جمهوریخواه تحت هیچ شرایط دیگری حاکم نخواهد شد. فقط در شرایط استثنایی ممکن است که با کاندیدا کردن یک مرد سفیدپوست برنده شود چون ترکیب جمعیتی امریکا به شکلی رقم می‌خورد که رنگین‌پوستان، اسپانیایی‌تبار‌ها، آسیایی‌تبار‌ها و سیاهپوستان و غیره بخش وسیع‌تری از رای‌دهندگان را تشکیل می‌دهند و به طور طبیعی هم زن‌ها گرایش بیشتری به دموکرات‌ها دارند؛ زنان جوان‌تر و بدون همسر یا مادرانی که با یک بچه زندگی می‌کنند. بنابر این حزب جمهوریخواه گزینه‌یی جز این ندارد که در سال ۲۰۱۶ یک اسپانیایی‌تبار یا یک زن را کاندیدا کند، البته این هم به این معنا نیست که فردی با این مشخصات از حزب جمهوریخواه حتما برنده می‌شود بلکه به این معنا است که اگر یک مرد سفیدپوست را کاندیدا کنند احتمال پیروزی بسیار محدود است اما اگر یک زن یا اسپانیایی‌تبار را کاندیدا کنند توانایی رقابت با حزب دموکرات خواهند داشت. یکی از دلایل پیروزی اوباما هم همین بود، ائتلافی که اوباما درست کرده ائتلافی از جوان‌ها، رنگین‌پوستان و زنان بود.

در مناظره‌ها اوباما بیشتر از مواضع گذشته‌اش دفاع می‌کرد و این رامنی بود که خودش و سیاست‌های آینده‌اش را معرفی می‌کرد، فکر می‌کنید اوباما در چهار سال آینده همان روند پیشین را ادامه دهد؟

بله، ما همان سیاست‌های چهار سال گذشته را خواهیم دید چون اوباما اعتقاد داشت برنامه اقتصادی که در پیش گرفته آینده امریکا را تضمین می‌کند و اگر هم تا به حال موفق نشده به خاطر این است که زمان لازم برای تحقق آن را نداشته است. بنابر این پیروزی دوباره او در همان ایالاتی که دفعه قبل پیروز شده بود به استثنای دو ایالت باعث می‌شود که فکر کند کار‌های او درست بوده و همان سیاست‌ها را ادامه بدهد به ویژه اینکه کنترل مجلس سنا هم در اختیار دموکرات‌ها است و حداقل جمهوریخواهان برای مدت یک یا دو سال پس از شوک این شکست شان باید خودشان را ارزیابی کنند و بعید است که تعارض زیادی با اوباما داشته باشند.

چقدر سیاست خارجی را در انتخابات امریکا موثر می‌دانید؟

هیچ. سیاست خارجه نقش بسیار نازلی در انتخابات امریکا داشت، با وجود اینکه سفیر امریکا در بنغازی کشته شد و جمهوریخواهان تلاش وسیعی کردند توجه مردم را به این موضوع جلب کنند اما عملا مردم توجهی به این موضوع نکردند و به سیاست خارجه توجه گذرایی شد و تاثیر آنچنانی نداشت.

دلیل اینکه در خاورمیانه یا کشور خودمان به سیاست خارجه توجه شد را چه می‌دانید؟

سیاست خارجه امریکا در چهارسال آینده مثل سابق خواهد بود کلیت و ماهیتش فرقی نمی‌کند طبیعی است که با توجه با شرایط و شیوه‌ها و تفسیر‌هایی که به کار گرفته می‌شود شرایط عوض شود ولی بنیان‌ها و بنیاد‌های سیاست خارجه امریکا که در چهار سال گذشته وجود داشت همچنان حفظ خواهد شد و فقط تفسیر‌ها و ائتلاف‌ها فرق خواهد کرد. اجماعی که صد سال اخیر در سیاست امریکا وجود دارد این است که امریکا نقش خاصی در سیاست خارجی دنیا بازی کند و تفاوت آنچنانی درباره اینکه چه کسی رییس‌جمهور شود وجود ندارد. بنابر این در مسائل مربوط به سیاست خارجی فردی که رییس‌جمهور می‌شود یک رای دارد، در میان چندین رای و نقش رییس‌جمهور کلیدی و ماهوی نیست.

ایران یک بار باعث شده نتیجه انتخابات امریکا تغییر کند، آن هم در ماجرای سفارت امریکا و ?? آبان. با توجه به شرایط حاضر باز هم شما معتقدید که سیاست خارجی تاثیری در این انتخابات نداشته است؟

نه، مطلقا سیاست خارجی در تصمیم‌گیری امریکا تاثیری نداشته است، چون تمام ایالاتی که چهار سال به اوباما رای داده بودند، باز هم به اوباما رای دادند. پس دلایل خاصی که باعث شد چند سال پیش مردم به اوباما رای دهند همچنان برقرار است. درست است که در سال ۲۰۰۸ موضوع جنگ با عراق و افغانستان مطرح شد اما امروزه دیگر جنگ برای امریکاییان مطرح نیست.

اما رییس‌جمهور امریکا بیشترین اختیار را در تصمیم‌گیری‌های نظامی دارد.

اختیار دارد، اما فقط اختیار اینکه سرباز را گسیل کند. اختیار ندارد که هزینه سرباز را تامین کند یا به مردم بگوید چه چیزی خوب است و چه چیزی بد. افکار عمومی، رسانه‌ها، گرو‌های‌ذی نفوذ، شرکت‌های بزرگ مالی، شرکت‌های اسلحه‌سازی و شرکت‌های نفتی تاثیرگذار هستند. همه اینها بازیگرند و رییس‌جمهور یکی از این بازیگر‌ها است. همین شرایط باعث می‌شود سیاست‌های کلی تغییر کند و نه فرد. کسی که رییس‌جمهور می‌شود چشم‌انداز کلان سیاست خارجی امریکا را اساسا قبول کرده است.

شما اخیرا در همایش صلح و روابط بین‌الملل از تعبیر جالبی استفاده کردید و گفتید که امریکا به نوعی به طبقه سیاهپوست این کشور بدهکار بود و با انتخاب اوباما دین خویش را ادا کرد.

به نظر من محیط روانی انتخابات امریکا، نگاه مردم جامعه امریکا به اوباما و وضعیت اقتصادی این کشور بسیار منفی بود. بنابراین در زمان انتخابات بیش از ۵۰ درصد مردم اعتقاد داشتند که کشور در مسیر غلطی گام برداشته است. از طرفی دیگر شرایط اقتصادی امریکا بسیار بد است و به همین دلیل اوباما باید بازنده می‌شد، چرا که او مسوول چنین شرایطی است. ولیکن مردم امریکا نسبت به شخص اوباما به عنوان یک فرد و نه یک سیاستمدار دارای نگاه مثبتی بودند چرا که سابقه تاریخی این کشور در نژاد پرستی استعداد خاصی را در میان مردم امریکا ایجاد کرده و همین موضوع زمینه لازم برای پیروزی اوباما را فراهم کرد. به همین دلیل حتی اگر مردم در اوباما یا سیاست‌های او نقصی می‌دیدند از آن چشم‌پوشی کردند چرا که خود را مدیون این نژاد می‌دانند. کسانی که به اوباما رای دادند خواهان پیروزی اوباما در پیشبرد برنامه‌ها و سیاست‌هایش هستند، چرا که می‌خواهند در این پیروزی با او سهیم باشند. بنابراین به نظر می‌رسد مردم امریکا با انتخاب اوباما برای بار دوم دین خود را نسبت به این طبقه ادا کردند.

به نظر شما در مقام مقایسه اوباما را می‌توان با کدام‌یک از روسای جمهور پیشین امریکا مقایسه کرد؟

خود اوباما تمایل داشت تا مردم او را هم ردیف با آبراهام لینکلن، فرانکلین رزولت و ریگان قرار دهند. سه سیاستمداری که به دلایل خاصی در جامعه امریکا نقش تعیین‌کننده‌یی را ایفا کردند و به همین دلیل از آنها تحت عنوان رهبران دگرگون‌کننده یاد می‌کنند. اکنون اوباما برای بار دیگر انتخاب شده و این فرصت دوباره به او داده شده است تا بتواند به عنوان یک رهبر دگرگون‌کننده در سیاست امریکا نقش خویش را ایفا کند. به همین دلیل در چهار سال آینده می‌توان نتیجه گرفت که آیا می‌توان اوباما را در ردیف این سه رهبر بزرگ امریکا قرار داد یا خیر.

شما فکر می‌کنید موفق شود؟

بنا بر دلایلی تحقق این امر را بعید می‌دانم چرا که اوباما بر کشوری ریاست کرده و خواهد کرد که به دو قسمت تقسیم شده است و اوباما در چهار سال ریاستش این تقسیم‌بندی را عمیق‌تر و نهادینه‌تر کرده است. آبراهام لینکلن خواست از طریق جنگ گسل اجتماعی را از بین ببرد، از سوی دیگر روزلت تلاش داشت تا به این گسست اقتصادی را از طریق بهبود وضعیت و شرایط زندگی مردم پایان دهد. ریگان با وجود آنکه به‌شدت محافظه‌کار بود توانست به افراد غیر محافظه‌کار نزدیک شده و به قول خودش خیمه‌یی را ایجاد کند که در زیر آن هر دو حزب بتوانند قرار گیرند. اما اوباما این شکاف را عمیق‌تر و نهادینه‌تر کرد. از طرفی دیگر در دوران ریاست اوباما دموکرات‌ها با حزب مخالف خود هیچ‌گونه ارتباط سازنده‌یی را برقرار نکردند، شاید به دلیل اینکه حزب دموکرات به لحاظ ایدئولوژیکی خود را برتر می‌دانست و به همین دلیل رابطه حزبی در دوران اوباما کاهش یافت. به همین دلایل بعید می‌دانم که در پایان این دوران چهار ساله بتوان او را در ردیف رهبران برگزیده دانست چرا که برخلاف سه رهبر پیشین که خواهان نوعی ائتلاف بودند، اوباما به نظر می‌رسد خواهان این امر نیست. اوباما حتی در فرآیند رقابت‌های انتخاباتی خود نیز برای جلب آرای مخالفان خود تلاش نکرد و این بهترین دلیل برای اثبات این مدعا است.



Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوسته‌ی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085

۲ پاسخ به “طرد توانگرسالاری در امریکا”

  1. Ghasem گفت:

    درست است، مردم آمریکا به کسانی رای دادند که جنگ طلب نبودند و می خواستند در سیاست خارجی از راههای غیر جنگی موفق شوند و در داخل مالیات شرکت های کلان را زیاد کنند و به کارها و کمک های عمومی پرداخته به مردم کم درآمد کمک کنند. اوباما مرد جنگی نیست. اما نرم هم نیست. گفته غیر ممکن است من باشم و بگذارم جمهوری اسلامی به بمب اتمی دست یابد. بهتر است جمهوری اسلامی دست از برنامه بیهوده و بلند پروازانه خود بردارد و به فکر سلاح اتمی نباشد. اگر سران جمهوری اسلامی عقل داشته باشند، با همین اوباما و تیم او همکاری خواهند کرد وگرنه دوره بعد که جمهوری خواهان برسر کار آیند، دوران سختی برای جمهوری اسلامی خواهد بود البته اگر جمهوری اسلامی بر سرکار باشد و به تاریخ نپیوسته باشد. که بعید است باشد، با این کارهای اشتباهی که میکند.  نه مردم داخل را دارد نه جامعه بین المللی را. تیشه ای برداشته و با نادانی به ریشه خودش میزند. آقا این مشاوران بدبخت و نادان خود را عوض کن. عده ای را بیاور که جرات داشته باشند راههای درست را بگویند و ازشما نترستند. این پیر پاتال ها را بنداز دور.  به فکر ایران و عظمت و موفقیت های اقتصادی این مملکت باش. میخواهی از تو با عنوان شاه سلطان حسین و داریوش سوم و… یاد کنند یا کسانی که تاریخ زرین ایران را ساختند. به جنب فرصتی نداری.

  2. i گفت:

    مسله امریکا و ایران از این دیدگاه:

    ۱-    ایران با توجه به جنگ سرد٬ فروپاشی بلوک شرق٬ جابجایی مبارک ها به مرسی ها٬ مسله اتمی٬ تم اول سیاست خارجی امریکا نبود. حتی دربحث گروگانگیری سفارت (از ضعفهای امریکا٬ به ۲) سیاست امریکا روی جنگ سرد تمرکز داشت.

    ۲-    آنجا امریکا ضعف نشان داد٬ ایران جسارت نشان داد و بلعکس. الان سیاست خارجی امریکا کافیست پتاسیل داخل ایران مقداری با تحریم تحریک کند. چون نقاط باز برای ضربه های استراتژیکی علیه ایران آنقدرزیاد است که امریکا بنظر میرسد مشگل انتخاب داشته باشد تا حقه های مطبوعاتی بنجامین٬ معلم سرکلاس شدن چند ساعته او درسازمان ملل٬ اورینتالی٬ بگذریم جک مطبوعات غرب و خود اسراییل را همراه  داشت تا جدیت سیاست خارجی امریکا درحمله به ایران.

    by the way امریکایی ها نیازندارند کسی برایش تصیمیم بگیرد.