فریاد در سکوت علی
چکیده :ايشان سکوت در برابر انحراف خلافت را روا ندانستند و بارها با استدلال و احتجاج، خلیفه و هواداران او را مورد انتقاد و اعتراض قرار دادند...
زهرا ربانی املشی:
شاید برای برخی که طالب عدالتند و به علی(ع) عشق میورزند، این سؤال پیش آمده باشد که چرا وصیّ و جانشین پیامبر، که خود در دفاع از حقّ مظلوم سرآمد همگان است، در پی احقاق حقّ خود بر نیامد و با شکیبایی و صبر طاقتفرسایی سکوت کرد. و نیز شاید مهمتر از این سؤال، سوء برداشتی است که از سکوت علی(ع) میگردد و اعتراض در مقابل ظلم و ستم و تبعیضی را که در جامعه اعمال میگردد خلاف سیره مولا می شمارند.
و اما در باره شبهه اول و خطراتی که جامعه اسلامی را تهدید می کرد که حضرت ناچار به سکوت شدند و برای گرفتن حق خویش قیام نکردند:
هدف در رهبری الهی، حفظ و اجرای قوانین اسلام و احیاء سنت رسولالله و احقاق حق مظلومان است نه قدرت و مقام، و در فرهنگ ائمه علیهمالسلام، این هدف وانگیزه همیشه محوراصلی بوده و تشکیل حکومت و قیام آن بزرگواران در راستای حفظ اسلام است. لذا سیاست آنان بر این بود که اگر در شرایطی اسلام به واسطه قیام حفظ میشد، قیام میکردند؛ و اگر سکوت موجب حفظ اسلام میشد، سکوت مینمودند. امام حسین علیهالسلام در مورد هدف قیام خود میفرمایند: “وانا ادعوکم الی کتاب اللّه و سنّه نبیه فانّ الّسنّه قد امیتت و انّ البدعه قداحییت”. تاریخ طبری، ج۴، ص۲۶۶ “من شما را دعوت میکنم به کتاب خدا و سنت پیامبرش که سنتها مرده و بدعتها زنده گشته اند”. وعلی (ع) که با شرایط بعد از زمان پیغمبر مواجه شده بود، راه دوم را برمیگزیند و بنا برعللی من جمله موارد زیر سکوت میفرمایند:
الف- حفظ اصل دین
روزی حضرت زهرا (س) به حضرت علی فرمود: چرا شما که قدرت پس گرفتن حقّت را داری در خانه نشستهای. حضرت چند لحظه سکوت کرد تا موقع اذان شد.همین که موذّن گفت: اشهد انّ محمدا رسول الله حضرت علی (ع) فرمودند: فاطمه جان، اگر می خواهی این نام باقی بماند من باید صبر کنم. (سیری در نهجالبلاغه، استاد مطهری).
ب- حفظ اتحاد اسلامی
نهج البلاغه، خطبه ۱۲۷- اتحاد مسلمانان از بزرگترین آرزوهای علی علیهالسلام بود. آن حضرت فرمود: “ایّاکم و الفرقه فان الشاذّ من الناس للشیطان کما ان الشاذ من الغنم للذئب”. “از تفرقه بپرهیزید; پس همانا تنها مانده از مردم از آن شیطان است، چنان که تنها مانده از (گله) گوسفند نصیب گرگ است”.
خطبه ۵ آن حضرت در جواب ابوسفیان ـ بعد از تشکیل شورای سقیفه که تحت حمایت از علی علیهالسلام میخواست فتنه به پا کند.ـ فرمود: “ایهاالناس شقّوا امواج الفتن بسفن النّجاه و عرّجوا عن طریق المنافره و ضعوا عن تیجان المفاجره”. “ای مردم! امواج کوهپیکر فتنهها را با کشتیهای نجات (علم، اتحاد و ایمان) بشکافید از راه اختلاف و پراکندگی دوری گزینید و نشانههای تفاخر بر یکدیگر را از سر بر زمین نهید”.
خطبه ۱۱۹: پس از انتخاب عثمان فرمود: “وایم اللّه لولا مخافه الفرقه بین المسلمین و ان یعود الکفر و یبور الدین لکنا غیر ما کنا لهم علیه.”به خدا سوگند! اگر ترس وقوع تفرقه میان مسلمانان و بازگشت کفر و تباهی دین نبود، رفتار ما با آنها طور دیگری بود.
ج- کم بودن حامیان و مؤمنین واقعی
در خطبه ۲۶ در مورد قیام نکردن برای گرفتن حق خود میفرماید: ” فنظرت فاذا لیس لی معین الا اهل بیتی فضننت بهم عن الموت”. “پس نظر کردم دیدم هیچ کمکی ندارم مگر اهل بیت خودم را، پس بخل کردم از این که آنها شهید شوند”.
د- خطر ارتداد و بازگشت اعراب به بتپرستی-
(نامه ۶۲) که به مردم مصر نوشته است: «… به خدا سوگند هرگز فکر نمیکردم و به خاطرم خطور نمیکرد که عرب بعد از پیامبر، امر امامت و رهبری را از اهل بیت او بگردانند وخلافت را از من دور سازند، با چشم خود دیدم گروهی از اسلام بازگشته و می خواهند دین محمد(ص) را نابود سازند؛ (در اینجا بود) که ترسیدم اگر اسلام و اهلش را یاری نکنم باید شاهد نابودی و شکاف در اسلام باشم که مصیبت آن برای من از محروم شدن از خلافت و حکومت بر شما بزرگتر بود.»
ه- خطر بتپرستی در اعراب:
سیره ابن هشام ج۴ ص۳۱۶: “چون پیامبر صلی الله علیه و آله وفات یافت و بلا و مصیبت برمسلمین بزرگ، اهل مکه میخواستند مجدداً بت پرستی کرده و دین پیامبر صلیاللهعلیهوآله را منسوخ نمایند.”
و- خطر مدّعیان نبوّت و پیامبران دروغین مانند «مُسَیلَمه»، «طُلَیحَه» و «سَباح» که هر کدام طرفداران و نیروهایی دور خود گِرد آوردند و قصد حمله به مدینه را داشتند که با همکاری و اتحاد مسلمانان نیروهای آنان شکست خوردند.
ح- خطر حمله احتمالی رومیان: تا آن زمان مسلمانان سه بار با رومیان رو در رو درگیر شده بودند و رومیان مسلمانان را برای خود خطری جدّی تلقّی می کردند و در پی فرصتی بودند که به مرکز اسلام حمله کنند. اگر علی(ع) دست به قیام مسلحانه می زد، با تضعیف جبهه داخلی مسلمانان ، بهترین فرصت به دست آنان میافتاد که از این ضعف استفاده کنند.
با در نظر گرفتن این نکات روشن است که چرا امام علی(ع) صبر را بر قیام ترجیح داد و چگونه با صبر و تحمّل و تدبیر و دوراندیشی ، جامعه اسلامی را از خطرهای بزرگ نجات داد. اتخاذ چنین سیاستی از سوی علی علیهالسلام در آن شرایط و مقطع زمانی، منطقی و حکیمانه ترین سیاست بود. سکوت وی نه به آن معنا است که آن حضرت ازحق خود دفاع نکرده است، زیرا اولاً آن حضرت بارها از حق خود دفاع نمود و از سوی دیگر خود علی علیهالسلام از این سکوت به تلخی یاد نموده چنانچه می فرماید: “واغضیت علی القذی و شربت علی الشجی.” ”وچشم برهم نهادم در حالیکه خاشاکی در چشم بود، و آشامیدم در حالی که استخوانی در گلویم گیر کرده بود”. (خطبه۲۶)
درباره شبهه دوم
اشارهای به بعضی از مواردی که حضرت به بیعت اجباری و حق پایمال شده خود اعتراض میکنند:
۱- بعد از جریان سقیفه، حمله به خانه حضرت و کشاندن اهانتآمیز ایشان به مسجد جهت گرفتن بیعت گویای این حقیقت است که امام با این جریان مخالف بودند.
۲- نامه ۲۸ خطاب به معاویه: “لَمَّا احْتَجَّ الْمُهاجِرُونَ عَلَى الاْنْصارِ یَوْمَ السَّقیفَهِ بِرَسُولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَلَجُوا عَلَیْهِمْ. فَاِنْ یَکُنِ الْفَلْجُ بِهِ فَالْحَقُّ لَنا دُونَکُمْ”. “زمانى که مهاجران در سقیفه به قرابت وخویشى خود با رسول خدا صلّى اللّه علیه وآله بر انصار استدلال کردند وپیروز شدند، فرمود: اگر این قرابت دلیل برترى است پس حق با ماست نه با شما”.
۳- (نامه۲۸)اعتراف معاویه به بیعت اجباری حضرت: وَ قُلْتَ: اِنّى کُنْتُ اُقادُ کَما یُقادُ الْجَمَلُ الْمَخْشُوشُ حَتّى اُبایِعَ! وَ لَعَمْرُ اللّهِ لَقَدْ اَرَدْتَ اَنْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ، وَ اَنْ تَفْضَحَ فَافْتَضَحْتَ. وَ ما عَلَى الْمُسْلِمِ مِنْ غَضاضَه فى اَنْ یَکُونَ مَظْلُوماً ما لَمْ یَکُنْ شاکّ فى دینِهِ، وَ لا مُرْتاباً بِیَقینِهِ. وَ هذِهِ حُجَّتى اِلى غَیْرِکَ قَصْدُها.
(خطاب به معاویه) گفته اى: مرا مى کشیدند تا بیعت کنم به همان گونه که شتر مهار در بینى را مى کشند،! به خدا قسم خواستهاى مرا سرزنش کنى ستایش کردهاى، و رسوا نمایى ولى خود رسوا شدهاى. براى مسلمان از اینکه مظلوم باشد نقصى نیست تا وقتى که دچار شک در دین، و تردید در یقین نباشد.
۴- خطبه۶۷: بعد از وفات پیغمبر زمانی که علی (ع) مشغول کفن و دفن بود و جریان سقیفه اتفاق افتاد و ابوبکر را به عنوان خلیفه انتخاب کردند، حضرت از آنهایی که اخبار سقیفه را آورده بودند پرسید: استدلال قریش برای رسیدن به حکومت چه بود مخبرین پاسخ دادند: آنها برای حقانیت خودشان به این که از شجره رسول خدا(ص) هستند استدلال کردند; یعنی گفتند رسول خدا(ص) از قریش بوده ما هم از قریشیم خلیفه رسول خدا(ص) هم باید از قریش باشد. حضرت فرمود: “احتجوا بالشجره و اضاعوا الثمره”. “اینها سخن از شجره رسول خدا(ص) میگویند ولی میوه این درخت را – که من و فاطمه و حسن و حسین هستیم – ضایع کردند”.
۵- خطبه۲۰۱: “و انّما الناس مع الملوک و الدنیا الا من عصم الله” مردم و توده جمعیت همیشه با پادشاهان و قدرتمندان هستند مگر آن کس که خدا حفظش کند. (در حالی که مردم نوعاً با حکومت بودند واز علی حمایت نمی کردند)، حضرت میفرمایند: فکر میکردم چه کنم ؟ آیا با دست قطع شده و بدون قدرت و نیرو حمله کنم؟ ….. پس دیدم صبر کردن بر این محیط ظلمانی به عقل نزدیکتر است. پس صبر کردم در حالی که در چشمم دائما خاری میخلید، و در حلقم استخوانی مانده بود.
۶- خطبه شقشقیه (این خطبه فرازهای مختلفی دارد که در سه فراز آن بیپرده از خلفا و غصب حکومت گله میکنند)
الف: شکوه از خلیفه اول و غصب خلافت:
“آگاه باشید، قسم به خدا ابن ابی قحافه پیراهن خلافت را به زور و ناحق دربر گرفت در حالی که میدانست موقعیت من نسبت به خلافت موقعیت قطب است نسبت به سنگ آسیاب. ” یعنی محور و قطب من هستم و خلافت باید دور من بگردد”.
ب- شکوه از خلیفه دوم
“تا آن که اولی مسیر خودش را طی کرد و گذشت و رفت. بعد خلافت را به دومی داد. پس صاحب این طبیعت خشن مثل کسی است که سوار بر شتر غیر رام باشد، اگر افسارش را بکشد بینی آن پاره شود، و اگر افسارش را رها کند هجوم میآورد و خود و صاحبش را در پرتگاه میاندازد. پس قسم به خدا مردم مبتلا به راه و روشی شدند که از روی آگاهی نیست، و مبتلا به چموشی و رنگارنگی و عدم قاطعیت در حکم شدهاند. پس من بر آن مدت دراز و سختی رنج و اندوه صبر کردم”.
ج- شکوه از خلیفه سوم :
“تا این که سومی قیام کرد و ایستاد در حالی که دو پهلویش از تکبر یا پری شکم سطبر شده بود….. با او پسران پدرش – قوم و خویشها و پسر عموهایش – به پا ایستادند، مال خدا را با دهان پر میبلعیدند همچون شتر گیاهان بهاره را”.
۵. خطبه (۱۴۴):
“…همانا امامان همه از قریش بوده که درخت آن را در خاندان بنىهاشم کاشتهاند، مقام ولایت و امامت در خور دیگران نیست، ودیگر مدعیّان زمامدارى، شایستگى آن را ندارند”.
۶. نامه (۳۶) خطاب به عقیل:
“قریش را بگذار تا در گمراهى بتازند، و در جدایى سرگردان باشند، و با سرکشى و دشمنى زندگى کنند. همانا آنان در جنگ با من متّحد شدند آنگونه که پیش از من در نبرد با رسول خدا (ص) هماهنگ بودند، خدا قریش را به کیفر زشتىهایشان عذاب کند، آنها پیوند خویشاوندى مرا بریدند، و حکومت فرزند مادرم (پیامبر) را از من ربودند.
۷. حکمت (۲۲):
و درود خدا بر او، فرمود: ما را حقّى است اگر به ما داده شود، و گرنه بر پشت شتران سوار شویم و براى گرفتن آن برانیم هر چند این شب روى به طول انجامد.»
۸- نامه (۶۲): که نامه آن حضرت به مردم مصر مىباشد که توسط مالک اشتر رحمه الله علیه، موقعى که او را فرمانرواى مصر تعیین کرد، فرستاد.
“سوگند به خدا نه در فکرم مىگذشت، و نه در خاطرم مىآمد که عرب خلافت را پس از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از اهل بیت او بگرداند، یا مرا پس از وى از عهده دار شدن حکومت باز دارد، تنها چیزى که نگرانم کرد شتافتن مردم به سوى فلان شخص بود که با او بیعت کردند. من دست باز کشیدم، تا آنجا که دیدم گروهى از اسلام باز گشته، مىخواهند دین محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را نابود سازند.
۹- (خطبه۶)امام این خطبه را هنگامی که عازم بصره برای جنگ جمل می گردید ایراد فرمودند: “فوالله مازلت مدفوعا عن حقی مستأثرا علی منذ قبض الله نبیه(ص) حتی یوم الناس هذا” (به خدا قسم از زمانی که خدا پیامبرش را قبض روح کرد تا امروز همیشه مرا از حقم کنار میزدند در حالی که خودشان را مقدم میداشتند).
۱۰-(خطبه۷۴)وقتی که مردم تصمیم گرفتند با عثمان بیعت کنند، عمر خلافت بعد از خود را در شورا بین شش نفر گذاشته بود و گفته بود اگر شش نفر بر یک نفر توافق کنند همان شخص مورد توافق خلیفه است، ولی اگر بر یک نفر توافق نکردند آن کسی که عبدالرحمن بن عوف (که از اقوام و حامی عثمان بود) طرفدار اوست خلیفه است و اگر کسی با این امر مخالفت کند او را گردن بزنید.
علی(ع) در روز شورا سخنان زیادی فرمود که رسول خدا(ص) درباره من و خلافت من این سخنان را ایراد فرموده; مرا به منزله هارون از موسی دانسته، مرا باب علم خود دانسته، در غدیر مرا جانشین خود قرار داده و…. عبدالرحمن سخنان حضرت را قطع کرد و گفت: “یا علی قد ابی الناس الا علی عثمان فلاتجعلن علی نفسک سبیلا” ای علی مردم عثمان را انتخاب کردند تو راه را علیه خود قرار نده؛ و حضرت را تهدید کرد، حضرت پرسید: چه راهی را علیه خود قرار داده ام؟ عبدالرحمن گفت: عمر به ما دستور داده هر کس مخالفت کند او را گردن بزنیم.
حضرت پس از آن که سخن عبدالرحمن را شنید و متوجه شد که اگر بخواهد از حق خود دفاع کند محکوم به مرگ است، لب به کلمات این خطبه باز کرد و فرمود: “لقد علمتم انی احق الناس بها من غیری” همه میدانید که من سزاوارتر از دیگران به امر خلافت هستم، در عین حال “والله لاسلّمنّ” به خدا سوگند که من تسلیم خواهم بود “ما سلمت امور المسلمین” مادامی که امور مسلمانان سالم بماند، مقصود این که تا آنجایی همراه هستم که امور مسلمانان سالم باشد ولی اگر به آنها تعدی شد دیگر با شما نیستم.
حضرت در جای دیگر می فرمایند: «مَثَل من مانند زنی بود که چون دید بناست فرزندش کشته شود از حق خود گذشت. (قضیه از این قرار است که دو زن نزد حضرت علی(ع) آمدند و هر دو ادعا کردند که این پسر از ماست. بعد از آنکه نصیحت حضرت کارگر نشد حضرت دستور داد تا شمشیری بیاورند تا آن بچه را به دو قسمت تقسیم کنند و به هر کدام نصفش را بدهند تا کار به اینجا رسید، مادر اصلی بچه به گریه افتاد و گفت من از حق خودم گذشتم).
به این ترتیب رفتار و گفتار علی(ع) مؤید این معنی است که اولاً ایشان سکوت در برابر انحراف خلافت را روا ندانستند و بارها با استدلال و احتجاج، خلیفه و هواداران او را مورد انتقاد و اعتراض قرار دادند ولی سیر حوادث نشان داد که اینگونه اعتراضها چندان سودی ندارد و خلیفه و هوادارانش در حفظ و ادامه قدرت خود مصرّند. در این هنگام حضرت علی(ع) بر سر دوراهی قرار گرفت: یا آنکه وضع موجود را تحمّل کرده و در حد امکان به حلّ مشکلات مسلمانان و انجام وظایف خود، که در رأس آن مطالعه و آموزش و جمعآوری قرآن بود، بپردازد، ویا به کمک رجال و خاندان رسالت و علاقهمندان راستین خویش که حکومت جدید را مشروع نمیدانستند، بپا خیزد و با توسّل به زور، خلافت و حکومت را قبضه کند که در این صورت بسیاری از مؤمنین را از دست میدادند و به نهال نو پای اسلام صدمه جدی وارد میآمد لذا مترصّد فرصت ماندند.
و این متفاوت است با سکوت در مقابل ظلم.
Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوستهی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085