از دیپلماسی تهاجمی تا انزوای بینالمللی
چکیده :آقاي احمدينژاد همان موقع كه ميگفت قطعنامه عليه ما صادر نميشود به روسيه اميد داشت و فكر ميكرد روسيه و چين قطعنامه عليه ايران را وتو ميكنند. بايد پرسيد نتيجه اين سياستها چه شد جز اينكه اقتصاد ما به چين وابسته شده و حجم زيادي از واردات ما هم از اين كشور است يعني اين كشور هم استفاده سياسي از ما ميبرد و هم استفاده اقتصادي و كوچكترين امتيازي هم به ما نميدهد. آنگونه كه گفته ميشود اين كشور الان نفت را هم ارزانتر از ما ميخرد در حالي كه به پيروي از تحريمها خريد نفت خود از ايران را كاهش داده است. ...
سید محمد صدر، معاون عربی آفریقای وزیر خارجه دولت اصلاحات، در گفت و گو با روزنامه اعتماد از پیامدهای دیپلماسی تهاجمی سخن گفته و به نقد چندجانبه سیاست خارجی کشور در سالهای اخیر پرداخته است. مشروح این گفت و گو را با هم میخوانیم:
سه دهه از حیات سیاسی جمهوری اسلامی میگذرد. آیا در این سه دهه سیاستخارجی کشور به یک وضعیت ثبات رسیده است؟ آیا میتوان گفت این سیاست خارجی از یک الگوی واحد پیروی میکند؟
سیاست خارجی به معنای تنظیم روابط با دیگر کشورها، سازمانها، مجامع و مردم دنیاست که برای تامین منافع و توسعه کشور و گسترش اندیشهها به وجود میآید. هر سیاست خارجیای که بتواند به این اهداف دست پیدا کند، یک سیاست خارجی موفق و خوب است. از ابتدای انقلاب تاکنون، ما برنامههای گوناگونی در حوزه سیاست خارجی داشتهایم. البته ذکر این نکته لازم است که پس از انقلاب و با شروع جنگ، همانگونه که خود جنگ به ایران تحمیل شد، حتی سیاست خارجی آن زمان را هم جنگ به ایران تحمیل کرد. میتوان گفت یک سیاست خارجی تحمیلی داشتیم که تحت تاثیر جنگ بود. الگوی بعد از جنگ، سازندگی کشور بود که در این دوره روابط با کشورها تغییر کرد و بهبود یافت اما برخلاف خواستههایی که دولت سازندگی داشت، به دلیل اینکه در سیاست داخلی بهشدت بسته بود، این دولت به شکل جدی در برقراری رابطه با کشورها موفقیتی کسب نکرد. پس از آن دولت اصلاحات با رویکرد تنشزدایی و اعتمادسازی وارد میدان شد که در همه زمینهها موفق بود. بعد از آن نوبت به دولت نهم و دهم رسید که در ابتدا با سیاستهای به قول خودش «تهاجمی» وارد مباحث سیاست خارجی شد. در حوزه سیاست خارجی این رویکرد به هیچوجه نه منبع تئوریک و علمی و نه مبنای کارشناسی و تجربی داشت. از همان روزهای نخستین، این بحث مطرح شد که ما اصلا سیاست خارجی تهاجمی نداریم و چنین چیزی معنی ندارد. در واقع تهاجم دیپلماتیک به معنای فعال شدن دیپلماسی، فعالیت کردن و گسترش روابط با کشورها وجود دارد اما سیاست خارجی تهاجمی اصلا معنی ندارد زیرا تهاجم بعد نظامی هم دارد. از همان موقع هم گفته میشد که این سیاست راه به جایی نمیبرد. البته در روزهای اول این نظر وجود داشت که چون دولت جدید است و شخص آقای احمدینژاد ورودی به مسائل سیاست خارجی ندارد، به مرور زمان اصلاح میشود اما متاسفانه اینگونه نشد و نتیجه این سیاست تهاجمی موضعگیریهای جنجالی و تند علیه کشورها بود. این برخوردها سبب شد برداشتی که از دولت و از آقای احمدینژاد در جامعه بینالمللی به وجود آمد، مناسب نباشد. اصطلاحاتی که ایشان به کار میبرد، بیشتر اصطلاحات مکانیکی بود تا در سطح یک سیاستمدار. این مسائل قطعا برای دولتهای خارجی بهویژه کشورهای همسایه ایران به عنوان کشورهایی که بهشدت محافظهکار هستند، حساسیتی با این مضمون که این فرد و این دولت قابل پیشبینی نیست، ایجاد کرد. اگر در دنیا یک دولت به عنوان غیرقابل پیشبینی شناخته و معرفی شود، معنایش این است که روی هیچ کدام از حرفها و موضعگیریهای این دولت نمیتوان حساب کرد چون ممکن است چند روز بعد برخلاف موضع کنونی، موضع بگیرد و عکس عملکردی که امروز دارد، عمل کند. میتوانیم نتیجه اعمال چنین سیاستهایی را امروز مشاهده کنیم. زمانی که درباره قطعنامههای سازمان ملل گفته میشد این قطعنامهها ورق پارهیی بیش نیست، همان موقع مطرح کردیم که فشار بینالمللی به گونهیی نیست که یک یا دو ساعته جواب دهد بلکه آثار آن بین دو تا شش سال بعد آغاز میشود؛ به دلیل اینکه اقدامات دیپلماتیک تدریجی و آهسته منتها محکم و مستمر است. البته آثار چنین سیاستهایی را اکنون مشاهده میکنیم. این را هم باید بگویم که متاسفانه بعد از مدتی متوجه اشتباه بودن این رویکرد شدند و با ۱۸۰ درجه تغییر، موضع دولت در سیاست خارجی به موضع انفعالی تبدیل شد.
پرسشی که اینجا به وجود میآید، این است که نوع برخوردها در چارچوب سیاست خارجی روند کاملا مشخصی است و حتی ادبیات خاص خود را دارد. به نظر میرسد این دولت قصد داشت با رویکرد تهاجمی چارچوب سیاست خارجی و حتی ادبیات خاص دیپلماتیک را عوض کند. چرا این ادبیات شناخته شده به کار گرفته نشد و در راستای سیاست خارجی دولت قرار نگرفت؟
اصلا یکی دیگر از اشکالات دولت آقای احمدینژاد همین است که ایشان به دلیل یکسری دیدگاههای خام، کارهای انجام شده، تجربههای به دست آمده و روشهای دیپلماتیک شناساییشده را کنار گذاشت و کوچکترین استفادهیی از ۲۷ سال تجربه جمهوری اسلامی ایران نکرد با این نگاه که همهچیز گذشتگان باطل است و فقط او متوجه مسائل میشود. حال آنکه نتیجه این برداشت را در سیاست خارجی نیز دیدیم. این تفکر درصدد بود دستاوردی نو به بار بیاورد اما نه تنها چنین اتفاقی نیفتاد بلکه ایران را به کهنگی کشاند.
میتوان جمعبندی کرد که همان رویکردی که در سیاست داخلی و در قبال کسانی که با آنها هم نظر نبودند انجام دادند، در سیاست خارجی هم به کار بردند با این تبصره که متوجه نبودند در سیاست خارجی اوضاع به کلی متفاوت است…
بله! حتما همینطور است زیرا سیاست خارجی ادامه سیاست داخلی است.
در دورهیی حضور داریم که در دنیا و به ویژه در منطقه حوادث بزرگی اتفاق افتاده یا در حال رخ دادن است. اگر اجازه دهید بر مبنای تعریفی که شما از سیاست خارجی ارائه دادید، نظری بیندازیم به سیاست خارجی ایران. برای آغاز هم میخواهم نگاهی داشته باشیم به رویدادهای منطقه خاورمیانه. در کشورهای عربی در این دو سال اتفاقاتی افتاده و کشورهایی دچار قیام و سرنگونی رهبرانی شدند که سالها بر مسند قدرت تکیه زده بودند. شکل و رویکرد سیاست خارجیمان را نسبت به این کشورها چگونه ارزیابی میکنید و چه تبیینی از این موضوع دارید؟
خیزش مردم کشورهای عربی بر ضد دیکتاتورها و بیداری مسلمانان اتفاق بسیار مبارکی است. به دلیل عقدهیی که در دل مردم خاورمیانه نسبت به اسراییل بوده و هست، بحث مقاومت در برابر اسراییل تنها چیزی بود که برای مردم مهم تلقی میشد و این سبب شده بود که تمام ابعاد دیگر مسائل اجتماعی و سیاسی تحت تاثیر این موضوع قرار بگیرد. مسائلی چون دموکراسی، آزادیخواهی، حقوق انسان و… در برابر اشغالگری اسراییل به کلی فراموش شده بود در حالی که آن عقده، تمام کشورهای عربی را فرا گرفته بود. نتیجه این فراموشی این بود که دیکتاتورهایی که در کشورهای عربی حاکم شده بودند، به دلیل این قضیه مورد سرزنش مردم قرار نمیگرفتند یا به شکل بسیار محدودی این اتفاق میافتاد یعنی در واقع خواستههای مردم برای حقوق و آزادیهایشان در این ۶۰ ساله فراموش شده بود اما خوشبختانه در دو ساله اخیر این مشکل جهان عرب حل شد و مردم نسبت به حقوق خود، آزادی، دموکراسی، انتخابات و تعیین حق حاکمیت بازآگاهی پیدا کردند و رهبران دیکتاتور خود را سرنگون ساختند. شما اگر این مجموعه را خلاصه کنید، میبینید که بیداری مسلمانان، بهار عربی یا جنبشهای ضداستبدادی در شعار انقلاب ایران بر پایه شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» هم منشا دارد. به بیانی جمهوری اسلامی یعنی جمهور مردم تصمیم میگیرد که چه کند یعنی حکومت مردم بر مردم و این شعار انقلاب بود. در بهار عربی هم همین شعارها داده میشد اما بسیار متاسفم که باید بگویم عملکرد دولت نهم و دهم به گونهیی بود که موقعیت ایران را چنان در جامعه بینالملل پایین آورد و چنان در کشورهای اسلامی و عربی جایگاه ما متزلزل شد که در بهار عربی و در انقلابها و جنبشهای منطقه، اثری از ما نمیبینید. اصلا به گونهیی است که رهبران کشورهایی چون تونس و مصر رسما اعلام میکنند که ما هیچگونه الگوپذیری از ایران نداریم. اوضاع به گونهیی پیش رفته که رهبران این کشورها دائما اشاره میکنند که به هیچوجه دنبال الگوپذیری از انقلاب ایران نیستند و متاسفانه به صورت غیرمستقیم الگوی ترکیه را مورد تایید قرار میدهند.
این عملکرد چگونه بوده که ما را به اینجا رسانده است؟
این عملکرد را باید در ابعاد مختلف بررسی کرد. نخستین نیازهای ضروری هر مملکتی نیازهای اقتصادی است. الان وضعیت اقتصادی مردم ایران چگونه است؟ گرانی و تورم چگونه است؟ قطعا توسعه اقتصادی، کنترل تورم، کنترل بیکاری و وضعیت معیشتی مردم چیزهایی است که باید الگو باشد. این روزها چند بار شنیده شده که مقامات رسمی میگویند بیش از ۳۰ درصد مردم ایران زیر خط فقر هستند. وضعیت کارگران و کارمندان دولت چگونه است؟ در مسائل فرهنگی وضعیت دانشگاهها و دانشجویان چگونه است؟ هنرمندان و فرهیختگان کشور در چه شرایطی هستند؟ از همه این مسائل مهمتر، بحث اخلاق است. دروغ، فساد اقتصادی و این میزان اختلاس اصلا در گذشته و در سطوح بالای کشور به ویژه در دولت مهندس موسوی و دولت اصلاحات وجود نداشت. در حوزه سیاست خارجی نیز با یک دولت منزوی هم در ارتباط با کشورها و هم در ارتباط با سازمان ملل مواجه هستیم. این عملکردها اصلا قابل الگوبرداری است و میتواند سبب جذب جوانان انقلابی کشورهای دیگر شود؟
بحث مهم دیگری که این روزها در جامعه بینالملل وجود دارد و ما نیز با آن درگیر شدیم، رویدادهای بحرین و سوریه است. جمهوری اسلامی از یکسو از معترضان بحرینی پشتیبانی کرد و در سوی دیگر کنار دولت سوریه ایستاد. این پارادوکس در سیاست خارجی ما چگونه قابل توضیح است؟
اگر بخواهیم یک نگاه منصفانه و علمی داشته باشیم، این دو کشور مسائلشان عین هم است یعنی در هر دو کشور بحرین و سوریه یک اقلیت حکومت میکند که دیکتاتور است و با تمام قدرت، اکثریت کشور را سرکوب میکند. در بحرین اکثریت کشور که شیعه هستند، نقش زیادی در حاکمیت ندارند و حاکمیت به معنای واقعی، خودش را به آنها تحمیل میکند، در سوریه هم اقلیت علویها خودش را با فشار تمام بر اکثریت مردم سوریه تحمیل کرده، منتها روشی که در سوریه اعمال میشود، خیلی خشنتر از روشی است که در بحرین وجود دارد. این یک واقعیت است و در هر دو کشور اعتراضها با تظاهرات مردمی شروع شد. تظاهرات در این دو کشور دقیقا مانند تظاهراتی بود که در مصر و تونس و لیبی و یمن به پیروزی رسید، یعنی به واقع بیداری مسلمانها در این دو کشور مانند بقیه کشورها بوده است. طبیعی است که برخورد ما با این دو کشور مثل برخوردمان با کشورهای دیگر باشد که مردم مسلمان در آنها حرکت ضداستبدادی را آغاز کردند اما به دلیل همان انزوا، ما در سیاستخارجی نتوانستیم در هیچکدام از این دو کشور کار مثبتی انجام دهیم. اگر ایران کشوری بود که رابطه خوبی با کشورهای حاشیه خلیجفارس داشت، با توجه به موقعیتی که در بحرین دارد و اعتمادی که شیعیان دارند، میتوانست میان شیعیان و دولت بحرین میانجیگری کند. دقیقا این قضیه درباره سوریه هم صادق است. هر چند الان دیگر درباره سوریه کار از میانجیگری گذشته اما حدود یکسال پیش که هنوز جنبش مردم سوریه وارد فاز نظامی نشده بود، بر این باور بود که دولت ایران باید میان بشار اسد و معارضان میانجیگری کند تا این قضیه حل شود؛ البته یکی از بزرگترین اشتباههای بشار اسد این بود که از همان روز اول که تظاهرات مردم مسالمتآمیز بود، آن را با توپ و تانک مورد حمله قرار داد. یعنی عملکرد بشار اسد بود که جنبش مردم سوریه را به فاز نظامی کشاند.
با نگاه به رویکرد ما نسبت به این دو کشور، آیا سیاست خارجی دولت بر مبنای ارزشها و آرمانها تعیین میشود یا بر مبنای منافع ملی؟
فکر میکنم چون در سیاست خارجی استراتژی مشخصی وجود ندارد، نمیتوانیم در ارتباط با سایر کشورها منافع ملی و حتی منافع مسلمانان منطقه را تامین کنیم. موضوعی که در ارتباط با میانجیگری ایران مطرح کردم، دقیقا در چارچوب منافع مردم مسلمان منطقه بود. متاسفانه چون دولت فعلی ایران این نفوذ را ندارد، نمیتواند کار مثبتی انجام دهد و در نتیجه نه در جهت منافع ملی حرکتی انجام میشود، نه در جهت منافع مسلمانان.
اجازه دهید نگاهی هم به کشورهای شمال آفریقا داشته باشیم که الان در حال برگزاری انتخابات هستند. نگرش شما نسبت به آینده روابط این کشورها با ایران به ویژه در یک سال آینده که از عمر دولت دهم باقی مانده، چگونه است؟
الان در این کشورها مسلمانان بر مسند امور قرار گرفتهاند و قطعا نسبت به انقلاب و ایران دید مثبت دارند؛ اما نسبت به دولت نهم و دهم دید مثبت ندارند. این موضوع را باید تفکیک کرد. در نتیجه به نظر میرسد اکنون حرکات اندکی در جهت بهبود روابط انجام دهند اما منتظر دولت بعدی ایران خواهند بود تا شیوه تعاملشان را گسترش دهند.
موضوع دیگری که در بحث از سیاست خارجی ایران مطرح میشود رویکرد خاص این دولت نسبت به مسائل هستهیی و بیاعتنایی به قطعنامههای سازمان ملل است. ما در زمینه مسائل هستهیی با چند قطعنامه و تحریم شدید بینالمللی روبهرو شدیم که هر روز هم جدیتر میشود و اثرات آن را درک میکنیم. نسبت این مسائل و رویکرد دولت در سیاست خارجی به چه صورتی است؟ ما با چه مهرهیی در ساختار نظام بینالملل بازی میکنیم و چرا به اینجا رسیدهایم؟
مهمترین مساله در اینجا شناخت نظام بینالملل است. بعد از این شناخت است که میتوان به برنامهریزی پرداخت و در راستای آن حرکت کرد. اگر از نظام بینالملل که راس آن سازمان ملل است، این شناخت وجود داشت، باید میدانستند هر سال که به آنجا سفر کنند و در سخنرانیهای خود شعارهایی دهند، هیچ مشکلی از کشور حل نمیشود. معلوم است که نظام بینالملل و سازمان ملل را نمیشناسند و بر مبنای همین عدم شناخت هم گفته میشود که قطعنامهها ورقپارهیی بیش نیست یا اینکه اینقدر قطعنامه صادر کنید تا قطعنامهدانتان پاره شود و چنین ادبیاتی که در گذشته شنیدهایم. همان موقع که کار افتاد دست دولت نهم، بارها گفته میشد که پرونده هستهیی ایران نباید از آژانس بینالمللی انرژی هستهیی به شورای امنیت برود چون ما در آژانس قدرت مانور بیشتری داریم تا شورای امنیت زیرا در شورای امنیت امریکا حضور دارد و حرف اول را میزند اما معتقد بودند که اصلا چنین اتفاقی نمیافتد، بعد هم که این اتفاق افتاد، گفتیم باید کاری کنیم که قطعنامه تحریم علیه ایران صادر نشود و خط قرمز ما صدور قطعنامه تحریم است و نباید این اتفاق بیفتد اما معتقد بودند که قطعنامهیی علیه ایران صادر نمیشود و ما باید به پشتیبانی چین و روسیه دلخوش باشیم. دستگاه سیاست خارجی دولت پس از صدور پیاپی قطعنامهها، همچنان معتقد بود که قطعنامه بعدی صادر نمیشود و دیدید که این اتفاقها هم افتاد و شش قطعنامه علیه ما صادر شد. این مساله نشان از چه دارد؟ نشان از این دارد که ساختار نظام بینالملل و سازمان ملل و شورای امنیت و قطعنامههای شورای امنیت و قطعنامههای تحریم برای دستگاه شناختهشده نیست. البته به مرور زمان مجبور به شناخت میشوند چنانچه الان شناختهاند. یعنی الان که وضعیت اقتصادی و تحریم نفت و تحریم بانک مرکزی و… اتفاق افتاده، به شناخت رسیدهاند و متاسفم که بگویم اگر به توصیههای ۶ سال قبل توجه میشد این اتفاقها نمیافتاد.
درباره مساله تحریمها شاید زمان مناسبی باشد که این سوال پرسیده شود چرا در ماجراهای صدور قطعنامه علیه سوریه در شورای امنیت روسیه و چین چند بار قطعنامهها را وتو میکنند اما این اتفاق برای ما نمیافتد؟ در حالی که ما بارها و بارها با روسیه و چین ارتباط برقرار کردهایم و مدعی روابط بسیار نزدیکی هم هستیم.
این موضوع هم به معنای عدم شناخت ما از سیاست روسیه و چین است. آقای احمدینژاد همان موقع که میگفت قطعنامه علیه ما صادر نمیشود به روسیه امید داشت و فکر میکرد روسیه و چین قطعنامه علیه ایران را وتو میکنند. باید پرسید نتیجه این سیاستها چه شد جز اینکه اقتصاد ما به چین وابسته شده و حجم زیادی از واردات ما هم از این کشور است یعنی این کشور هم استفاده سیاسی از ما میبرد و هم استفاده اقتصادی و کوچکترین امتیازی هم به ما نمیدهد. آنگونه که گفته میشود این کشور الان نفت را هم ارزانتر از ما میخرد در حالی که به پیروی از تحریمها خرید نفت خود از ایران را کاهش داده است. درباره روسیه هم تجربه نشان داده که این کشور با برگ ایران، با امریکا بازی میکند و امتیازاتی را از امریکا میگیرد و در مقابل آن چیزی را که میخواهد به او میدهد. روسیه همواره نشان داده است که اصلا اصولی در سیاست خارجی ندارد و به هیچوجه نمیشود روی حرفهای این کشور حساب باز کرد. یعنی در آخرین لحظه منافعش بر همهچیز ترجیح دارد. آقای احمدینژاد به روسیه اطمینان کرد و امید داشت با کمک این کشور قطعنامه علیه ما تصویب نشود که متاسفانه شد.
چرا برای سوریه این اتفاق نیفتاد؟
بحث آنها در اینجا دیگر تنها سوریه نیست بلکه میخواهند نظام بینالملل به هم نریزد. روسیه و چین میگویند اگر کاری قرار است انجام شود باید تصمیمها در شورای امنیت گرفته شود. آنها میخواهند در تغییرات نظام بینالملل نقش داشته باشند. بحث چین و روسیه بر این موضوع تمرکز دارد که طرحها به شورای امنیت برود و در صورت تمایل همه کشورهای عضو قطعنامه تصویب شود. میتوان چنین نتیجه گرفت که از یک سو بحث منافع روسیه به ویژه درباره مسائل نظامی در سوریه و از سوی دیگر جلوگیری از به هم خوردن نظامی که چین و روسیه در آن حضور دارند و میخواهند نقش خود را در آن ایفا کنند سبب شد که آنها از سوریه حمایت کنند.
مبحث دیگری که وجود دارد این است که ما در این ۳۰ سال تسامح و تساهلی پیرامون بلوک شرق و خیلی از کشورهای دیگر به کار بردهایم اما در قبال غرب و به ویژه امریکا این رویکرد را نداشتیم. این همکاری با کشورهای شرقی و عدم نتیجهگیری از آن، نمیتوانست در قبال رابطه با غرب هم به کار رود؛ شاید نتایج بهتری به دست میآمد؟
این قضیه که شما میگویید درست است ولی این ماجرا تا حدود زیادی طبیعی است. شعار اول انقلاب ایران استقلال به معنای عدم وابستگی بود؛ شاه و پدرش در زمانهای مختلف به امریکا و انگلیس وابستگی داشتند. بنابراین طبیعی بود که بعد از پیروزی انقلاب و تشکیل جمهوری اسلامی، رابطه با امریکا دیگر دوستانه نباشد و به سابقه تاریخی آن نگاه شود. واقعیت هم این است که امریکا و انگلیس نسبت به ایران دشمنی زیادی انجام دادند. از آن طرف ماجرا رابطه با کشورهای شرقی هم طبیعی بود چراکه میگویند «دشمن دشمن من، دوست من است.» شوروی و کشورهای بلوک شرق همه رقیب امریکا بودند و جهان آن روز جهانی دو قطبی بود. هر چند جمهوری اسلامی نمیخواست وابسته به این دو قطب باشد و به همین دلیل به عضویت جنبش غیر متعهدها درآمد و برقراری رابطه با تمام کشورها جز اسراییل را در برنامه سیاست خارجی خود قرار داد اما طبیعی بود که حساسیت بیشتری داشته باشد نسبت به قطبی که سابقه استعمار در ایران دارد.
به عنوان سوال پایانی چه تبیینی از سیاست خارجی ما در یکسال آینده دولت آقای احمدینژاد دارید؟
همین که به رابطه امروز ما با همسایگان دقت کنید، پاسخ پرسش خود را گرفتهاید. در رابطه با ترکیه کار به جایی رسیده که درباره قضیه سوریه، اردوغان جمله تندی علیه مسوولان جمهوری اسلامی گفت. اکنون رابطه ما با عربستان، امارات، کویت، بحرین و… چگونه است؟ از سوی دیگر افغانستانی که به آن میزان برای او هزینه کردیم الان پیمان استراتژیک با امریکا بسته است. ببینید که در همین اواخر با یافتن بهانههایی مانند ترور سفیر عربستان در امریکا قطعنامه در مجمع عمومی سازمان ملل متحد با چه تعداد رایی علیه جمهوری اسلامی صادر شد. اینها نشانه چیست جز انزوا؟
“الان در این کشورها مسلمانان بر مسند امور قرار گرفتهاند و قطعا نسبت به انقلاب و ایران دید مثبت دارند؛ اما نسبت به دولت نهم و دهم دید مثبت ندارند. این موضوع را باید تفکیک کرد.”پس نقش آقا چی میشه؟اینطور یک طرفه و ناقص و لجوجانه نوشتن بدون توجه به اینکه سر منشا مشکل از کجاست فقط باعث کم اعتبار شدنتان میشود.
بله نقش آقا چی میشه؟
ولی دوست عزیز ایشان مزوریت دارند هر حرفی ضد آقا انفرادی دارد جای ما امن است والی ایشان نه