سایت خبری تحلیلی کلمهhidden pichidden pichidden pichidden pichidden pic

ذهن خاکستری

چکیده :آیا واقعا به حق و درست است که تحصیلات در خارج از کشور را با فرار مغزها و مهاجرت نخبگان یکی کرده و در کنار هم بگذاریم؟ آیا تمام دانشجویانی که از دانشگاه های برتر کشور برای ادامه تحصیلات به خارج از کشور می روند، همان جا می مانند!؟ پس بسیاری از اساتید برتر دانشگاه‌های خودمان از کجا آمده اند؟ ثانیا آیا دانشگاه‌های داخل کشور ظرفیت این تعداد دانشجو را در تحصیلات تکمیلی دارند؟ ثالثا به راستی می‌توان افراد را مجبور به خدمت به کشور کرد و با زور و اجبار مانع از خروج افراد از کشور شد تا باعث رونق و شکوفایی علمی شوند؟ و سوالات اساسی دیگری که در این مطلب قصد پرداختن به آنها را نداریم....


کلمه- سجاد عرفانی:*

هر چند ماه یک بار در جراید یا فضای مجازی مطلب یا تحلیلی در باب “فرار مغزها” یا “مهاجرت نخبگان” می خوانیم که بعضا نوشته روزنامه‌نگاران و سردبیران و بعضا اظهار نظری از جانب یکی از مسئولین کشور است. در اکثر این مطالب نیز نویسنده یا مقامی که از او نقل قول شده است، با لحنی حق به جانب از ادامه تحصیل دانشجویان دانشگاه های برتر کشور در کشورهای خارجی، علی الخصوص آمریکا و کانادا گله کرده و از هزینه هدررفته کشور دم می‌زند. بعضا افراد خوش ذوق(!) نیز هر از چند گاهی راه حلی برای جلوگیری از این اتفاق پیش نهاد می‌کنند.

به عنوان نمونه، در یکی از جدیدترین موضع‌گیری‌ها، شاهد طرح مجلس برای جلوگیری از فرار مغزها با حذف‌کردن ارز دانشجویی بودیم. در سخنان ارسلان فتحی پور، رئیس کمیسیون اقتصادی مجلس در حمایت از این طرح داریم: “در اوضاع کنونی که انواع تهدید‌ها و تحریم‌ها علیه کشورمان اعمال شده، باید این تهدید‌ها و تحریم‌ها را با تدبیر به فرصت تبدیل کنیم، به گونه‌ای که با حذف ارز دانشجویی، جلوی فرار مغز‌ها را از کشور بگیریم و به تولید علم و فن آوری در کشور رونق دهیم … بنا بر مطالعات و بررسی‌ها، به این نتیجه رسیدیم که ارز دانشجویی، جزو ارزهای غیرضروری به شمار می‌آید و باید حذف شود”.

البته ای کاش ایشان کمی بیشتر توضیح می دادند که در شرایطی که خرید نفت و مبادلات بانکی ما توسط اتحادیه اروپا تحریم شده، نقش نخبگانی که با ممانعت از طریق حذف ارز دانشجویی در کشور نگه داشته شده اند چیست. از دیگر اقدامات انجام شده برای جلوگیری از خروج دانشجویان از کشور نیز می توان به افزایش هزینه آزاد کردن مدرک در سطوح مختلف و یا به افزایش وثیقه مورد نیاز برای دانشجویان پسر مشمول خدمت وظیفه و … اشاره کرد.

ابتدا اشاره به چند نکته خالی از لطف نیست. اولا آیا واقعا به حق و درست است که تحصیلات در خارج از کشور را با فرار مغزها و مهاجرت نخبگان یکی کرده و در کنار هم بگذاریم؟ آیا تمام دانشجویانی که از دانشگاه های برتر کشور برای ادامه تحصیلات به خارج از کشور می روند، همان جا می مانند!؟ پس بسیاری از اساتید برتر دانشگاه‌های خودمان از کجا آمده اند؟ ثانیا آیا دانشگاه‌های داخل کشور ظرفیت این تعداد دانشجو را در تحصیلات تکمیلی دارند؟ ثالثا به راستی می‌توان افراد را مجبور به خدمت به کشور کرد و با زور و اجبار مانع از خروج افراد از کشور شد تا باعث رونق و شکوفایی علمی شوند؟ و سوالات اساسی دیگری که در این مطلب قصد پرداختن به آنها را نداریم.

الیبته در بین این نخبگانی که قصد ادامه تحصیل در خارج از کشور را دارند نیز، کم نیستند افرادی که با ناامیدی و یاس کامل، تنها راه خوشبختی و آینده ای روشن و سبز را مهاجرت می بینند و بهترین راه را در موقعیت خود اقدام برای ادامه تحصیل در آن سوی مرزها می‌دانند. آیا در مواجهه با چنین افرادی نیز اقدام درست، افزایش هزینه ها برای افراد است؟ تا در این شرایطی که خودمان درست کرده ایم از یکی از اصلی‌ترین آرمان های انقلاب دور شویم و با افزایش هزینه ها، عدالت را در کنار قران بالای طاقچه بگذاریم تا در مواقع ضروری (مانند زمان انتخابات)، تنها از نام آن استفاده کنیم و با افزایش هزینه تحصیل در خارج، این امکان را فقط برای قشر ثروتمندتر و مرفه فراهم کنیم. اصلا آیا این ناامیدی که در بین جوانان شایع شده بی‌مورد و بی‌اساس است یا این تفکر ایجاد شده، ناشی از سیاست های افراد صاحب منصب است که باعث افزایش روزافرون این روحیه در بین جوانان به خصوص جوانان تحصیل کرده و علی الخصوص نخبه شده است؟ در ادامه قصد داریم به دنبال ریشه‌های این یاس و ناامیدی نخبگان در سیاست ها و اقدامات افراد تاثیرگذار و صاحب منصب باشیم تا شاید عبرتی بشود برای آنان که پند بگیرند!

یکی از علت‌های اصلی این یاس و ناامیدی شایع در بین جوانان و به خصوص قشر نخبه، مشاهده فسادها و بی عدالتی‌هایی است که هر روز در جامعه انقلاب کرده و آرمانگرای خودمان می بینیم. به عنوان مثال، وقتی که جوان نخبه این آب و خاک، که با حداقل دو سال زحمت و تلاش شبانه روزی در بهترین دانشگاه ها و پرطرفدارترین رشته ها قبول شده، بعد هم با چهار یا پنج سال زحمت مدرک لیسانس خود را با نمره و معدل عالی می گیرد تا بتواند آینده ای مناسب و درخور شان خود بسازد- توجه شود که منظور ما دانشجویان نخبه یعنی رتبه های برتر دانشگاه ها و مدال آورندگان المپیادها و تمام دانشجویان زحمت کش هستند نه تمام قشر دانشجو-، مشاهده می کند که افرادی صاحب مقام و منصب یا وابسته و مرتبط به آنها بدون زحمت دارای سرمایه ها و زندگی هستند که او حتی تصور آنها را هم نمی تواند بکند، وقتی مشاهده می کند که توسط افرادی با عالی ترین رتبه ها ۳۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ تومان! اختلاس در نظام جمهوری اسلامی صورت می گیرد، هنگامی که مشاهده می کند که در بیمه ایران اختلاس می شود و از معاون اول رئیس جمهور به عنوان عوامل دخیل و موثر مطرح می شود ولی آب از آب هم تکان نمی خورد، وقتی بنیاد شهید که مقدس ترین نام ها را با خود حمل می کند هم به جرم اختلاس رسوا می شود، وقتی یک پسر ۱۹ ساله در اختلاس کذایی می گوید به اندازه سنم البته به میلیارد تومان سهام دار یکی از شرکت های گروه آریا هستم و بعد نخبگان ما از دانشگاه وام های ۴۰۰ هزار تومانی می گیرند که امرار معاش کنند تازه برای بازگرداندن این پول هم باید نزدیک به یک سال قسط بدهند، آن جاست که می توان ریشه های این نومیدی را یافت. حال هر چه به او بگویند که بمان و به جمهوری اسلامی خدمت کن، دیگر کار ساز نیست. مگر می شود که این همه فساد و بی عدالتی را دید و برای خدمت به جمهوری اسلامی کار کرد در حالی که صاحبان قدرت و منصب خود به فکر چیز دیگری هستند.

وقتی این دانشجو که برای آینده خود هزار امید و آرزو دارد، می بیند که دادستان عمومی و انقلاب سابق تهران که خود زمانی در عالی‌ترین منصب دستگاه قضایی کشور بوده، دیوان عدالت اداری رسما ریاست او بر تامین اجتماعی حال چه سازمان باشد چه نهاد را باطل اعلام کرده ولی هنوز بر صندلی ریاست نشسته و تمام قوه مجریه نیز پشت او تمام قد با هر شامورتی بازی که شده ایستاده اند تا صندلی ریاست از زیر او تکان نخورد، در زمانی که قانونا دیگر رئیس تامین اجتماعی نیست از ۲۰۰ نخبه کشور دعوت می کند تا برای ارتقای سطح مدیریت و تحول مدیریتی به کمک او بیایند، حق دارد که هم در باب لغت نخبه شک کند و به فکر فرو برود که آیا واقعا من نخبه هستم یا خیر، هم به دستگاه قضایی کشور بی اعتماد شود و هم این فکر را برای همیشه از سر خود بیرون کند که در آینده اگر درس بخوانم و تحصیلات عالیه کسب کنم می توانم به مقامی برسم تا تحولی بلکه در جایی کوچک در این مملکت ایجاد کنم و تنها راه رسیدن به مقام و منصب را در داشتن رابطه با صاحبان قدرت ببیند.

در چنین فضای فکری، از عوامل بسیار مهم و تاثیرگذار در مهاجرت یک نخبه، مسائل اجتماعی است. حق تایین سرنوشت از عواملی است که احساس کمبود آن غیرقابل تحمل و دردآور است. جدای از این مطلب که آیا در آخرین انتخابات ریاست جمهوری تقلبی صورت گرفت یا نه و اگر بود به چه میزان بود، وقتی جوان نخبه خسته ناامید ما از زبان همان‌هایی که ۴ سال پیش تقلب را نفی می‌کردند می‌شنود که باید قانون انتخابات را تغییر داد، آن هم در زمان نزدیک به انتخابات ریاست جمهوری بعدی که دیگر آقایان نمی‌خواهند تیمی که الان روی کار است ، با عوض کردن ظاهر دوباره روی کار بیاید، با خود می‌اندیشد که ظاهرا علاوه بر آن رایی که من می دهم، گویا در تعیین سرنوشت و انتخاب رئیس جمهور و … عوامل دیگری هم دخیل هستند. این جاست که اعتماد او از بین می رود. به عنوان یک نمونه دیگر، وقتی که در هنگام سخنرانی مرسی در تهران، متوجه می شود که ترجمه فارسی صحبت ها با صحبت های او مطابقت ندارد، احساس می کند که گویا مسئولان می خواهند همه چیز را آن طور که خودشان دوست دارند، به او نمایش دهند. آن وقت است که اعتماد او از بین می رود و با خود می اندیشد که حق من به عنوان یک شهروند چیست.

مثال هایی که زده شد، مشتی به عنوان نمونه بود تا شاید گوشه ای از ریشه های چنین تصمیماتی از سوی نخبگان را توانسته باشیم بیان کنیم. البته ما قصد وارد شدن به نقش رفاه و شرایط عمومی زندگی را اصلا نداشتیم که قطعا آنها هم جزو عوامل تاثیرگذار هستند که در فرصتی دیگر به آن خواهیم پرداخت. دانشجوی نخبه با دیدن همه این چیزها، در حالی که امکان تحصیل در بهترین دانشگاه های دنیا برایش میسر است، مسیری را انتخاب می کند تا شاید در آنجا افراد بر اساس لیاقت و شایستگیشان صاحب مقام و منصب و ثروت باشند و از تمام حقوق یک شهروند برخوردار باشند، حال هر چه به این فرد بگویند که همه چیز پول و ثروت نیست، بمان و به جمهوری اسلامی کمک کن، دیگر کارساز نیست، زیرا بسیاری از نقاط مثبت در ذهن این فرد از بین رفته است.

اگر امید از بین برود، همه چیز از دست رفته است.

*فارغ التحصیل دانشگاه صنعتی شریف



Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوسته‌ی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085

۲ پاسخ به “ذهن خاکستری”

  1. ناشناس گفت:

    مطلب خوبی بود ومستدل
    خدا انشاالله به حق اهل بیت آخر عاقبت مملکت رو ختم بخیر کنه
    ب

  2. ناشناس گفت:

    امیدوارم زمانی هم برسد که در همین مملکت هر فردی به آن چه که لیاقتش را دارد برسد