تبدیل اصلاحات دولتمحور به جامعه محور
چکیده :گفتمانها با قدرت، آگاهي، هويت و خصوصا منافع گروههاي گوناگون اجتماعي و شرايط زندگي آنها ارتباط دارد. به همين دليل مثلا وقتي بعضي از حلقههايي كه در قدرت رسمي هستند، ميبينند در جامعه ايران گفتمان اقتدارگرايي جذابيت ندارد، سعي ميكنند با لعاب كوروشگرايي به گفتمانشان جاذبه بدهند ولي همين كار آنها هم اقتدارگرايي رسمي را به واكنش واميدارد و همين ميشود كه اين روزها شاهدش هستيد. با اين همه يكي از راههاي درك معناي سياست در ايران، درك همين چالشها و رقابتهاي گفتماني است. ...
وقتی بعضی از حلقههایی که در قدرت رسمی هستند، میبینند در جامعه ایران گفتمان اقتدارگرایی جذابیت ندارد، سعی میکنند با لعاب کوروشگرایی به گفتمانشان جاذبه بدهند ولی همین کار آنها هم اقتدارگرایی رسمی را به واکنش وامیدارد و همین میشود که این روزها شاهدش هستید. با این همه یکی از راههای درک معنای سیاست در ایران، درک همین چالشها و رقابتهای گفتمانی است.
شانتاژ تبلیغاتی تنها یکی از عواملی است که به ریشه دواندن یک گفتمان کمک میکند و در غیاب عوامل دیگر چندان کارساز نیست. بنابراین گفتمان بانفوذ پدیدهیی نیست که بتوان آن را ارادهگرایانه شکل داد و به راحتی جا بیفتد. به همین خاطر جا انداختن گفتمان اقتدارگرایی، آنهم از نوع سطحی مذهبی یا کوروشگرایانهاش، کار راحتی نیست.
گفتمانها در هر جامعهیی نمود شرایط فرهنگی، سیاسی و اجتماعی آن جامعه است. به همین دلیل در بررسی گفتمانها در یک جامعه لازم است فضای فکری، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی آن نیز مورد ارزیابی قرار گیرد. درباره جامعه ایران علاوه بر مطلب فوق، مساله دیگری نیز مطرح است که عبارت از تغییر سریع گفتمانهاست. به بیان دیگر جامعه ایران از جمله جوامعی است که در آن، گفتمانها به سرعت در حال تغییر و تعویض هستند.
گاهی هنوز یک گفتمانی در جامعه جا نیفتاده است که جای خود را به گفتمانی دیگر میدهد. اینکه چطور یک گفتمان امکان وجود مییابد و از سوی دیگر باید دارای چه ویژگیهایی باشد که به گفتمان غالب در یک جامعه تبدیل شود، پرسشهایی است که با جلاییپور در میان گذاشتیم.
به باور جلاییپور، به میزانی که گفتمانها دارای استدلالهای عقلی و قدرت اقناعکنندگی باشند و با زندگی حاملان آن ربط داده شده باشند، به همان میزان میتوانند در جامعه رونق یابند و با اقبال عمومی مواجه شوند. وی در عین حال معتقد است اقبال عمومی به یک گفتمان، الزاما به معنای منطقی، عقلانی و مستدل بودن آن نیست بلکه اقبال گفتمانها در هر جامعهیی تا حدود زیادی وابسته به سطح آگاهی عمومی و شرایط اجتماعی- سیاسی آن جامعه است.
جلاییپور همچنین معتقد است برخلاف زمان دولت اصلاحات که گفتمان اصلاحطلبی دولتمحور بود، اکنون در شرایط سیاسی فعلی این گفتمان به گفتمانی جامعهمحور تبدیل شده است.
در ابتدا بگویید واژه گفتمان چه معنایی دارد و مراد از به کار بردن این مفهوم چیست؟
در علوم اجتماعی هم معنای گفتمان و هم روشهای تحلیل گفتمان مورد مناقشه و خودش تحتتاثیر گفتمانهای نظری این رشتههاست. در توضیح معنای رایجتر گفتمان میتوان گفت زبان در جامعه در چارچوب قالبهای گوناگون ساختیابی میشود و مردم در زندگی و هنگام مشارکت در قلمروهای مختلف حیات اجتماعی از قالبها و خوشههای زبانی مختلفی استفاده میکنند که این قالبهای زبانی و ارتباطی، «گفتمان» خوانده میشود. «گفتمان پزشکی» و «گفتمان سیاسی» از نمونههای معروف انواع گفتمان است. «تحلیل گفتمان» هم تحلیل این قالبها و خوشههای زبانی است و یکی از انواع مشهور آن، «تحلیل انتقادی گفتمان» است. با این توضیح کوتاه، باید ببینیم در فضای سیاسی کنونی ایران چند قالب زبانی و گفتمانی حول و حوش امور سیاسی رایج است و این قالبهای گفتمانی از چه موقعیتی برخوردارند. چرا برخی بانفوذتر و برخی کمنفوذترند و برخی تداوم دارند و برخی عمر کوتاهتری دارند و به حاشیه میروند؟ به یک معنا ما با کاربرد مفهوم گفتمان میخواهیم از فضای سیاسی جامعه آگاهی انتقادی پیدا کنیم.
گفتمانهای سیاسی در جامعه ایران دارای چه وضعیتی هستند و به طور کلی نقش این گفتمانها را در جامعه چطور ارزیابی میکنید؟
اگر به فضای گفتاری، رفتاری و ارتباطی جامعه سیاسی ایران توجه کنیم، حداقل از دو گفتمان اصلی سیاسی که هر کدام زیرشاخههایی دارند، میتوانیم سراغ بگیریم؛ اولی گفتمان سیاسی اقتدارگراست که از امکانات عمومی و رسمی برخوردار است که دارای سه شاخه است؛ شاخه اصلی آن، نظر و توانایی مقامات کشور را بر فراز قانون اساسی و خارج از چارچوب آن قرار میدهد. شاخه نحیفتر آن برای اینکه به گفتمان خود جاذبهیی بدهد، در یک حرکت پاندولی از واژههای آخرالزمانگرایانه و کوروش-باستان- ملیگرایانه بهره میگیرد و الان زیر فشار حاملان گفتمان اول هستند و از آنها به منحرف یاد میشود. گفتمان اقتدارگرایی شاخه دیگری هم دارد که حکومتی نیست و از اقتدارگرایی ناسیونالیستی و باستانگرایی دفاع میکند (مثل گفتمان سلطنتطلبها در فضای مجازی). دسته دوم گفتمانهای اصلی سیاسی ایران که از امکانات جامعه و اقشار متوسط آن تغذیه میکند «گفتمان مردمسالاری» است. این گفتمان هم دو شاخه دارد، شاخه اصلی آن، مردمسالاری سازگار با دین است که حاملان آن اصلاحطلبان مسلمان هستند و شاخه دیگرش مردمسالاری سکولار است که از حضور حتی دموکراتیک دین در عرصه عمومی هم نگران است. به هر ترتیب این گفتمانها به حاملانشان هویت میدهند، آنها را منسجم میکنند و راه را در عرصه سیاسی برایشان روشن میکنند. از طرف دیگر توجه به چالشهای محتوایی این گفتمانها با یکدیگر نشانگر تعارضات سیاسی در جامعه سیاسی است.
مسالهیی که اینجا وجود دارد، این است که چرا سرعت تغییر و تبدیل گفتمانها در جامعه ایران روندی غیرطبیعی دارد؟ به بیان دیگر چه عواملی موجب میشود جامعه ایران از یک گفتمان یکدفعه به گفتمان دیگری که دارای وجوه اختلافی و حتی تضادهای زیادی با گفتمان قبلی است، پرش کند؟
گفتمانها با قدرت، آگاهی، هویت و خصوصا منافع گروههای گوناگون اجتماعی و شرایط زندگی آنها ارتباط دارد. به همین دلیل مثلا وقتی بعضی از حلقههایی که در قدرت رسمی هستند، میبینند در جامعه ایران گفتمان اقتدارگرایی جذابیت ندارد، سعی میکنند با لعاب کوروشگرایی به گفتمانشان جاذبه بدهند ولی همین کار آنها هم اقتدارگرایی رسمی را به واکنش وامیدارد و همین میشود که این روزها شاهدش هستید. با این همه یکی از راههای درک معنای سیاست در ایران، درک همین چالشها و رقابتهای گفتمانی است.
بسیار خب. پس بفرمایید اصلا شرایط به وجود آمدن یک گفتمان در جامعه چیست و گفتمانها باید دارای چه ویژگیهایی باشند تا بتوانند به گفتمان غالب تبدیل شوند؟
بروز و غلبه یک گفتمان به عوامل گوناگونی بستگی دارد. مثلا اینکه منطق درونی دانش حاملانش چقدر استحکام دارد، چه نسبتی با منافع و مصالح حاملان آن گفتمان دارد، دولت موافق یا مخالف آن است یا نسبت به آن بیطرف است، چه نسخهیی برای اصلیترین مشکلات جامعه میپیچد، چه نسبتی با آموزههای دینی دارد، چگونه با معضلات جامعه جدید کنار میآید و حفظ تمامیت ارضی و ثبات سیاسی را چگونه میخواهد تامین کند… همه این عوامل باعث نفوذ کمتر یا بیشتر یک گفتمان در جامعه سیاسی میشود. ارزیابی من این است که رایجترین و موثرترین گفتمان در جامعه سیاسی کنونی ایران که ریشه در اقشار اصلی جامعه دارد، «دموکراسی سازگار با دین» است و حداقل در بیش از ۴۰ درصد جامعه نفوذ دارد. اما گفتمان «اقتدارگرایی» در خوشبینانهترین وضع در ۲۰ درصد از جامعه نفوذ دارد. توجه داشته باشید که تا همین دو دهه پیش به گفتارهای منسجم سیاسی، «گفتمان» نمیگفتند و بعضا از واژه ایدئولوژی استفاده میکردند. ایدئولوژیها در اکثر موارد همان گفتمانهای سیاسی هستند که امروز به کار میروند.
یعنی به باور شما این دو واژه مترادف و دارای مفاهیمی مشترک هستند؟
نه اینکه دقیقا مترادف باشند اما در اکثر موارد قابل جایگزینی با یکدیگرند. در جامعهشناسی متعارف (یعنی جامعهشناسی ۳۰ سال پیش) به گفتارهای سیاسی معنابخش و هدایتکننده نیروهای سیاسی «ایدئولوژی» میگفتند و امروز یعنی در دوره جامعهشناسی متاخر، «گفتمان سیاسی» میگویند. گفتمانها نیز هر کدام دارای نقاط قوت و ضعف هستند. مثلا همین گفتمان اقتدارگرای کوروش- باستانگرا قدرت اقناعکنندگی اقشار موثر را ندارد زیرا این اقشار میگویند چه شد که ناگهان حاملان گفتمان مهدویتگرایانه سطحینگرانه یکدفعه یاد کوروش افتادند و برای همین این گفتمان را چندان جدی نگرفتند یا گفتمان اقتدارگرایی شاخه اول، دارای قدرت فیزیکی است ولی در جامعه نفوذ ندارد اما در عین حال از قدرت و زور برخوردار است.
البته شاید برخی بخواهند در ابتدا این مسائل را در سطح عمومی جامعه مطرح کنند تا بعد برای آن، پایگاه اجتماعی بیافرینند؟
بعضی سیاستمداران عوام فریب، سطحی و تبلیغاتچی فکر میکنند ذهنیت مردم مثل موم در دست آنهاست و آنها به راحتی میتوانند گفتمان و گفتارهای دلخواه خود را در ذهن و ضمیر مردم جا بیندازند، اما در فضای عمومی رسانهیی امروزی و با وجود دسترسی مردم به رسانههای بدیل، هر گفتار و گفتمانی نمیتواند میان مردم ریشه بدواند. شانتاژ تبلیغاتی تنها یکی از عواملی است که به ریشه دواندن یک گفتمان کمک میکند و در غیاب عوامل دیگر چندان کارساز نیست. بنابراین گفتمان بانفوذ پدیدهیی نیست که بتوان آن را ارادهگرایانه شکل داد و به راحتی جا بیفتد. مثلا شما ببینید چرا جا افتادن گفتمان اقتدارگرایی با وجود این همه امکانات تبلیغاتی با مشکل روبهرو است؟ چون ۳۰ سال پیش در این جامعه یک انقلاب بزرگ مردمی شکل گرفت که یکی از ابعاد گفتمانی آن، مخالفت با اقتدارگرایی شاه بود. به همین خاطر جا انداختن گفتمان اقتدارگرایی، آنهم از نوع سطحی مذهبی یا کوروشگرایانهاش، کار راحتی نیست.
شما ویژگیهای موثر برای تبدیل شدن یک گفتمان به گفتمان غالب را برشمردید از جمله منطقی بودن گفتمانها و مبتنی بودنشان بر استدلالهای قوی. اما با این وجود به نظر میرسد سطح آگاهی جامعه که در واقع مخاطبان اصلی استدلال و منطق گفتمانها هستند نیز از اهمیت بالایی برخوردار است. بنابراین ممکن است گفتمانی وجود داشته باشد که فاقد منطق و استدلال قوی باشد اما در عین حال مورد اقبال یک جامعه عقبافتاده قرار بگیرد و به گفتمان غالب آن جامعه تبدیل شود. نظر شما چیست؟
شما اگر به تجربه گفتمانی همه جوامع سیاسی در دو سده اخیر توجه کنید، میبینید بعضی گفتمانهای سیاسی حضور پررنگتر و موثرتری داشتهاند مثل گفتمانهای «مردمسالاری»، «ناسیونالیستی» (خصوصا هنگامیکه جوامع جهان سوم در معرض امواج اولیه نوسازی قرار داشتند) و «دین سیاسی» (هنگامی که مردم کشورهای در حال توسعه نگران فرسایش ابعاد معنوی و دینی و سنتی زندگی خود میشدند). پشت هر یک از این گفتمانها دهها سال کار فکری قرار دارد و جدا از منطق فکری این گفتمانها، شرایط اجتماعی هر جامعه در رکود یا رونق این گفتمانها تاثیر تعیینکننده داشته است. مثلا شرایط فعلی جامعه ما که یک انقلاب بزرگ مردمی، تجربه اصلاحات اقتصادی دولت سازندگی، اصلاحات سیاسی و فرهنگی دولت خاتمی، تجربه رخدادهای پس از انتخابات ۸۸، تجربه سیاستمداران ناکارآمد و تبلیغاتی هفت سال قبل را پشت سر گذاشته، واقعا برای پذیرش گفتمان اقتدارگرایی آماده نیست.
اما شما هنوز پاسخ سوال قبلی من را ندادهاید. پرسشی که مطرح است این است، که برخی گفتمانها با وجود اینکه فاقد استحکام منطقی و استدلالی هستند اما میتوانند در جوامعی عقبافتاده مورد اقبال گسترده واقع شوند. بنابراین تبدیل یک گفتمان به گفتمان غالب الزاما در گرو استحکام منطقی آن نیست.
به یک معنا حرف شما درست است. ما در هر جامعهیی تعدادی افراد سرگشته، ناامید، محروم، مظلوم، بدبین و دارای سوءظن داریم که سیاستمداران شعاری و عوامفریب برای پیشبرد منافع خود میتوانند این قشر را حاملان ایدههای خود کنند و برای مدت نهچندان طولانی گفتمان بدون استحکام و ریشهدار خود را در میان این اقشار رواج بدهند. اما چنین نیروها و چنین گفتارهای بیریشهیی در بلندمدت کامیاب نمیشوند و به گفتمانهای تاثیرگذار سیاسی تبدیل نخواهند شد و در نهایت اوضاع همین میشود که در حال حاضر مشاهده میکنید. با وجود یکپارچگی سیاسی و با بیش از ۷۰۰ میلیارد دلار درآمد ارزی به جای اینکه گفتمانهای حاکم کنونی کشور را اندکی جلو ببرد، ایران را با انواع تهدیدات داخلی و خارجی روبهرو کرده است. در مقابل میبینیم که در همین هفت سال گفتمان مردمسالاری و حقوقمدنیخواهی و اصلاحطلبی با وجود انواع فشارها و محدودیتها از نفوذ بیشتری در افکار عمومی برخوردار شده است.
میزان تحمل گفتمانها در برابر یکدیگر چه تاثیری میتواند در پویایی یک جامعه داشته باشد؟ از سوی دیگر آستانه تحمل گفتمانهای مختلف وابسته به چه عواملی است؟
ما یک مشکل اساسی در جامعهمان داریم. در اغلب جوامعی که به درستی ساماندهی شدهاند و بدون پول نفت در مسیر پیشرفت حرکت میکنند (مثل ترکیه)، دولت نسبت به گفتمانهای مطرح در جامعه سیاسی نقش داور بیطرف را دارد. در جامعه سیاسی آنها فضای رقابتی گفتمانی امن است و در انتخابات نیروهای سیاسی گوناگون با گفتمانهای سیاسی مختلف به طور برابر مشارکت میکنند و جامعه از برآیند چالشهای گفتمانی برای پیشرفت کشور سود میبرد اما در ایران قدرت سیاسی خودش یک طرف دعواهای گفتمانی است.
گفتمان اصلاحات زمانی ایجاد شد که اصلاحطلبان در قدرت بودند. ریشهها و زمینههای به وجود آمدن این گفتمان چه بود؟ و وقتی گفتمانی از قدرت کنار میرود، چطور میتواند به حیات خودش ادامه دهد؟
در آن موقع ما در شرایط فعلی سیاسی نبودیم و به همین دلیل اصلاحات، سیاسی و دولتمحور بود. الان ما با اوضاع سیاسی روبهرو هستیم و گفتمان اصلاحی جامعهمحور شده است و از امکانات و سرمایههای اجتماعی تغذیه میکند.
تفاوت گفتمان غالب و گفتمان حاکم (گفتمانی که در فضای سیاسی رسمی تبلیغ میشود) چیست و هر کدام دارای چه ابزارها و امکاناتی برای رشد هستند؟
در شرایط فعلی، حاکمیت به حاملان گفتمان اصلاحی نه اجازه ورود به عرصه حکومت و نه مشارکت در عرصه سیاست را میدهد. خود حاکمیت هم با اختلاط گفتمانی روبهرو است. هنرشان فقط حذف حاملان اصلاحطلب از عرصه سیاسی رسمی بود.
در حال حاضر جایگاه گفتمان اصلاحات را در جامعه چطور ارزیابی میکنید؟
همانطور که اشاره شد، در شرایط فعلی جامعه از اصلاحات دولتمحور به اصلاحات جامعه محور تبدیل شده است و نفوذ گفتمان اصلاحی و مردمسالاریخواهی و حقوقمدنیخواهی بیشتر از دوره اصلاحات زمان خاتمی شده است.
آیا استفاده احمدینژاد از بخشی از گفتمان اصلاحات در سالهای گذشته باعث لوث شدن این گفتمان نشده است؟ در این صورت آیا لازم است که اصلاحطلبان برای ایجاد یک گفتمان جدید دست به کار شوند یا همان گفتمان اصلاحات همچنان میتواند کارایی خود را داشته باشد؟
این نشاندهنده این است که گفتمان اصلاحات راه نجات از مشکلات فعلی کشور است. ولی گفتمان مثل لباس نیست که هر وقت خواستیم، آن را عوض کنیم. گفتمانها نیز مانند نهادهای اجتماعی به تدریج در جامعه شکل میگیرند، تداوم پیدا میکنند و متناظر با تغییرات جامعه، تغییر میکنند. به نظر میرسد در شرایط کنونی نه گفتمان اقتدارگرایی (از هر نوعش) و نه گفتمان انقلابی قادر به حل مشکلات کشور نیست. باید در جامعه گشایش سیاسی ایجاد شود. مسوولان کشور همان حقوقی را که برای دیگران قائلاند، برای ایرانیان هم قائل شوند. در چنین وضعی حاملان گفتمانهای رقیب در یک فضای قانونی و مسالمتآمیز برنامههای خود را میتوانند با مردم در میان بگذارند تا با مشارکت واقعی مردم بتوان به سراغ حل معضلات و تهدیدات جامعه رفت. الان جامعه با فرسایش سیاسی دولت از درون و نوعی تهدیدات خارجی از بیرون روبهرو است.
منبع: روزنامه اعتماد
احمدی نژاد گفت دارد،…. دارد، متلک فحاشی دروغ گویی و هتاکی دارد، اما معاذالله اگر گفتمان داشته باشد.رهبر این مرد ….نیز اینگونه است.