سایت خبری تحلیلی کلمهhidden pichidden pichidden pichidden pichidden pic

آزادی خواهی جنوب شهری

چکیده :امروز تولدش است. جنوب شهری عادت به جشن تولد ندارد اما بودنش عین برکت است. پس تولدش مبارک....


حسین نورانی نژاد:

به مناسبت زادروز برادرم مهدی محمودیان

خواهی نخواهی، حاملان اصلی آزادی خواهی در ایران و یا دست کم ویترین این طیف، طبقه متوسط، تا حدی قلمبه سلمبه گو و نسبتا اتوکشیده جامعه ای هستند که از قضا مسیرشان از خلال شکسته شدن اتوی شلوار گذشته و به هزینه های جدی تری رسیده است.

رسیدن مسیر آزادی خواهی از اصلاحات پارلمانتاریستی به جنبش جامعه محور سبز و تبعات بعضا سنگین آن، فضای شیک و آرا مش طلب قبلی را کمی به هم ریخت و چرت ها را پاره کرد. در جنبش سبز کسانی صف های عقب تر ایستادند و برخی جلوتر رفتند. در بین کسانی که جلو آمدند، کسانی هستند که آزادی خواهی شان بیش از آنکه منشا بحث های تئوریک و آکادمیک داشته باشد، مرامی و از سر درد بوده است. شاید هیچ ایسم و نظریه ای، حتی هیچ کتاب تاریخی و فلسفی و جامعه شناسانه ای نمی توانست آنها را آنطور به صحنه بیاورد که تماشای باطوم خوردن جوانی در خیابان، یا شنیدن فجایع کهریزک، یا پای درد دل مادر گریانی نشستن که به دنبال فرزند بازداشت شده اش بین دادستانی ها و زندان هروله می کرد. این جماعت حس می کردند نامردی شده، دیگر توضیح بیشتری نیاز نداشتند تا منبع تئوریک آنها برای توجیه هزینه ای شود که به استقبالش می رفتند. باید جلوی نامردی ایستاد و رفتند که بایستند.

مهدی محمودیان از این دسته است. جوانی از جنوب شهر، بچه میدان شاپور، با همان روحیات جنوب شهری های اصیل و ناب. از آنهایی که دختر محلشان اگر او را در کوچه می دید می دانست که از سر کوچه تا ته آن، متلک لات و لوت ها غلاف است، که چی؟ که آق مهدی ناموس پرسته و دختر همسایه ناموس اوست. وقتی هیات رفقا آخر شب عاشورا لنگ بلندگو یا شام می شد، حتما می شد رد او را گرفت و بعد پیدا کردنش مطمئن شد که دیگه قفل ها یکی یکی باز خواهند شد. چرا؟ چون معنی نداره خیمه عزای حسین لنگی داشته باشه.

حسین جلوی نامردا نایستاد و زن و زندگی و جانش را فدا نکرد که حالا ما راست راست بگردیم و بگذاریم پرچم سرخش خم شود. هر چی حسابی دارد و حساب مردهای عالم به خصوص علی و حسین جداست و می طلبد از همه چیزمان بگذریم که اسمشان از دهان مردم بعد هزار و اندی سال نیافتد.

مهدی بی خبر از تئوری ها نبود، حقوق بشر را بلد بود، مدت ها کنار دست عماد باقی در انجمن دفاع از حقوق زندانیان بالا و پایین کار حقوق بشری را دیده و تمرین کرده بود. در جبهه مشارکت کار حزبی کرده بود و از قضا عضو کمیسیون حقوق بشر حزب و کمیته اطلاع رسانی بود. روزنامه نگاری هم می کرد، گزارش می نوشت، مصاحبه می گرفت، نه فقط در حوزه حقوق بشری و یا سیاسی، که سراغ سوژه های روشنفکری هم می رفت. خلاصه مهدی همه کارهایی که شلوار جین و جلیقه های خبرنگاری شش جیبه را تنش کند و سرش را کتیرا بزند و عینک چنان به چشم و پیپ به لبش بنشاند از سر گذرانده بود، اما وجودش در تسخیر همان مرام جنوب شهری ماند. آگاهی اش را از حوزه های حقوق بشری و حزبی و روزنامه نگاری گرفت، اما عملش را بر همان روحیه جنوب شهری غیر مصلحت جو سوار کرد.

میرحسین که آمد، از جنوب شهر شروع کرد . رفت به مسجدی در نازی آباد و از مستضعفین و حقوق آنها سخن گفت ولی کانال انتقال حرف هایش به آن مناطق زیاد نبود. بعد از جنبش سبز که میرحسین هم مرامی پای حرف هایش ایستاد، ناگزیر به حرف زدن با مردم از طریق اینترنت و شبکه های اجتماعی شد که اغلب میدان انقلاب به بالا را پوشش می داد. کاریش نمی شد کرد، حاملان آزادی خواهی و عدالت جویی مدنی، هر چقدر هم که ادبیاتت را توده ای و محروم پسند کنی، باز اکثریت همراهانش را از بین طبقه متوسط خواهد یافت، اما وای به حال آنکه از پایین میدان انقلاب هم به آنها اضافه شود، به خصوص که عنصر آگاهی هم داشته باشد. چنینی نیرویی را باید همه جمع شوند تا گاهی بتوانند و اغلب اوقات نتوانند که برخی مصلحت ها در حرکت را به او تحمیل کنند. وقتی به نظری برسد، به خصوص که آن نظر برگرفته از احساسی آزرده باشد و فکر کند نامردی دیگری شده، دیگر هیچ منطق هزینه فایده فردی در محاسبات او نمی گنجد مگر آنکه هزینه برای دیگری باشد و نه خودش.

این آدم وقتی به زندان هم می افتد همین روحیه را دارد. بانی شربت پخش کردن در مناسبت ها می شود، دربدر حل مشکلات هم بندی هایش می شود، برای رفقایش تولد می گیرد، وقت تلفنش را آن وقتی که داشت، به این و آن می دهد. هر چقدر که شکمو باشد باز اگر ۴ نفر را در خوراکی اش سهیم نکند چیزی از گلویش پایین نمی رود. حرف زور تو کتش نمی رود و از رییس بند گرفته تا نگهبان و حتی هم بندی مسئول اتاق را اگر زور بگویند جلویشان می ایستد. مثل دوران آزادی اش بمب روحیه و خنده می ماند، همه از حضورش انرژی می گیرند و می توانند به او برای کسب کمک بی منت اعتماد کنند. گاهی احساسی می شود و با یک ترانه مرا ببوس به گریه می افتد، مرزهای سیاسی و عقیدتی را در موضوعات انسانی در می نوردد و اگر نامه ای از جفاهای زندان می نویسد، همان طور از حق ضایع شده هم طیف اصلاح طلبش می گوید که مثلا از حق یک مجاهد خلقی مثل محسن دکمه چی می گوید. با فرهاد وکیلی متهم به ارتباط با پژاک سر مسایل صنفی بحث می کند، بعد آشتی می کند و وقتی اعدامش می کنند چنان پای گرفتن ختم برای او می ایستد که همان روز قسمتش تبعید به رجایی شهر می شود. جنوب شهری با صفا که از این مرام ها ندارد که وقتی پای حقی به میان آمد، من و تویی داشته باشد. نه، برای همه رفتگان باید ختم گرفت و ختم در خور هم گرفت. باید هر مریضی را سر موقع بیمارستان رساند، چه دور دور از جنس مجاهد خلق باشد چه نزدیک تر از جنس مجاهد انقلاب.

آزادی خواهی جنوب شهری این طوری است. از خود گذشته است و پای هر هزینه ای می ایستد. بیش از آنکه تئوری توجیه گر هزینه دادن را در سرش داشته باشد، مرام و احساس توجیه گر را در قلبش دارد.

پیچیدگی ندارد، حرفش را سر راست می زند، مهربان است، مرخصی هم که بیاید دنبال رتق و تق مشکلات دیگر آدم هاست، کمتر برای خودش می خواهد و بیشتر می بخشد، بی نظم است اما با معرفت. نمی دانید چه کاری را چه زمانی انجام می دهد اما می دانید که هیچ زمانی جدای از انجام دادن کار خیری نیست، شاید گاهی دقیق نباشد و دقیق نگوید اما دغدغه حقیقت دارد. صاف، زلال، شفاف، باروحیه، روحیه بخش، مهربان، خیرخواه، فعال، صادق، خوش خنده، پر گریه، احساساتی، شلوغ و پر هیاهو، با مرام، رفیق،آزادی خواه، ناموس پرست، جنوب شهری با نمک و کوپول، بمب روحیه هر جمعی که در آنجا باشد، مومن و با صفا، مهدی محمودیان، که پای حرفش ایستاده است.

امروز تولدش است. جنوب شهری عادت به جشن تولد ندارد اما بودنش عین برکت است. پس تولدش مبارک.

منبع: فیس بوک



Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوسته‌ی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085

۱۰ پاسخ به “آزادی خواهی جنوب شهری”

  1. ناشناس گفت:

    مبارک
    متن قشنگی بود که در مورد مسائل جمعی و جمعیتی که ذکر شد اگرچه کم بود اما حقیقت محض بود

  2. غلامرضا گفت:

    اگر مفتخر به لوطی گری شده ای حرف از مرام جنوب شهری بزن لوطی بخدا خیلی مخلصتیم خیلی میخوامت…

  3. ناشناس گفت:

    آزادی خواهی جنوب شهری این طوری است. از خود گذشته است و پای هر هزینه ای می ایستد.

    یچیدگی ندارد، حرفش را سر راست می زند، مهربان است، مرخصی هم که بیاید دنبال رتق و تق مشکلات دیگر آدم هاست، کمتر برای خودش می خواهد و بیشتر می بخشد،
    مهدی محمودیان از این دسته است. جوانی از جنوب شهر، بچه میدان شاپور، با همان روحیات جنوب شهری های اصیل و ناب.

    امروز تولدش است. جنوب شهری عادت به جشن تولد ندارد اما بودنش عین برکت است. پس تولدش مبارک.

  4. جمال گفت:

    صمیمانه به او تبریک میگوییم

  5. محجبه سبز گفت:

    بلهاراری ماجنوب شهریا گمنامیم وبی ادعا بجه وزندگی رابه خدا می سپاریم وبرای اعتراض به خیابان وتظاهرات می رفتیم وتا به خانه برگردم فقط از خدا کمک می خواستم و حتی در را به روی بچه هایم قفل میکردم وباذکر وصلوات میرفتم یادش به خیر.
    وک

  6. ناشناس گفت:

    این متن بوی میرحسین می داد، خود میرحسین، نه تصویر وارونه ای که در حصر او به ظاهر سینه چاکانش در حال ساختش هستند

  7. نرگس گفت:

    دردود بر تمام جنوب شهری های سبز!!!

  8. ناظر گفت:

    جنوب شهر ، آنهم چهل سال پیش . داشجو بودم و شهرستانی ، روستایی به شهر آمده و شهرستانی شده . اطاقی داشتم در نواب . حوالی چهار راه رضائی . دوستانم که از شاهرضا به بالا اطاق داشتند ، مهمان نمیتوانستند داشته باشند و همراه صاحب خانه می بایست چراغ اطاق خاموش شود . صاحب حانه های من در سه خانه ای که ساکن شدم در چهار سال تنها حضور دوستانم را تحمل میکردند تا نزدیکی صبح ، بلکه پختن شام هم به عهده آنها بود . یادش به خیر لبنیاتی سر بن بست که شماره تلفن مغازه اش را به اصرار به من داد برای تماسهای ضروری که مشتریش بودم ، مشتری یک سیر پنیر به قیمت ۸ زیال یا دو عدد تخم مرغ به قیمت ۵ ریال ، آنهم نه هر روز . نواب عوض شده است ، نوابیان را نمیدانم که دورم از تهران خوشبختانه .

  9. ترانه سبز گفت:

    یار سبز مهدی محمودیان عزیز تولدت مبارک.
    یه داستان برات میگم , هدیه تولدت.
    یک روز بعد از عاشورای خونین ۸۸ , معلم دینی دبستان دخترانه ای به شاگرداش یادآوری میکنه که : بچه ها یادتون نره فردا ( ۹ دی) به مامان و باباهاتون بگین حتما شما رو ببرن تظاهرات . یکی از دخترکای نازنین (همسن زینب تو) بلند میشه میگه : اجازه خانم ! مامان ما خودش هر روز میره تظاهرات !

  10. حماسه ایرانی گفت:

    مهدی محودیان و جسارت بی نظیر تو، تولدت مبارک صد ساله بشوی که هر روز زندگیت پر بار است. تولت مبارک.