شطرنج با گوریل و سر در دهان شیر؛ رمزگشایی از واقعیت نهفته در سخنان سعید حجاریان و بهزاد نبوی
چکیده :بهزاد نبوی که به دلیل تجربه مبارزات سیاسی شناخت دقیقی از ماهیت عرصه فعالیت سیاسی مسالمت آمیز در ایران داشت، در روزهای پس از پیروزی دوم خرداد گفت داستان اصلاح طلبان، داستان کسی است که سر در دهان باز شیر برده و هر آن ممکن است این شیر سر او را ببلعد، کما این که نهایت نیز شیر نبوی یا همان گوریل حجاریان چنین کرد و معترضان را سرکوب کرد و خونها ریخت و اصلاح طلبان را به بند و حبس کشید. ...
کلمه- علی محمد شمس:
سالها تلاش برای اصلاح انحرافات نظام و مواجهه با موانع و مشکلات و مخالفتهای پیدا و پنهان با این تلاش، تجارب و خاطرات فراوانی برای اصلاح طلبان برجای گذاشته است. به طوری که میتوان گفت شاید هیچیک از نیروهای منتقد به اندازه اصلاح طلبان از ساخت قدرت و حقایق پشت پرده و مواضع و کنشهای نهادهای قدرت طی این سالها آگاه نباشند.
اصلاح طلبان در مواجهه با این واقعیت البته واکنش یکسانی نداشتند. برخی که موضع رادیکال و عمدتاً روحیهای ژورنالیستی داشتند، به محض آگاهی از این واقعیات به افشای آن میپرداختند و یرخی که در قدرت حضور داشتند، ظرفیت و پختگی بیشتری از خود نشان میدادند و با مدیریت اوضاع میکوشیدند، از تشنج بیشتر جلوگیری کنند و با کنترل اوضاع به اقتدارگرایان خشونت طلب زمینه و بهانه برهم زدن بازی را ندهند.
حقیقت این است که اصلاح طلبی در ایران از نوع دشوار آن بوده است بدین معنا که بخش اصلی حاکمیت که قدرت نظامی امنیتی و تبلیغاتی را در دست داشته و خود را حق مطلق و نماینده آسمان در زمین میداند، از همان آغاز در برابر اصلاحات و خواست مردم ایستاد و همانگونه نشان داد هر آن این آمادگی را داشت که بازی رأی و انتخابات و روش رقابت مسالمت آمیز را بر هم بزند.
دشواری کار اصلاح طلبان نیز در همین نکته نهفته بود که باید به گونهای رفتار میکردند تا بهانه و زمینه بر هم زدن بازی را به آنان ندهند. سعید حجاریان وقتی میگفت فعالیت سیاسی اصلاح طلبانه در ایران مانند بازی شطرنج با گوریل است به همین واقعیت اشاره داشت. ذهن ظریف اندیش و دقیق حجاریان با این تمثیل تصویر دقیقی از فعالیت سیاسی اصلاح طلبانه در ایران به دست داده است. تصور کنید در بازی شطرنج با گوریل چه استرس و اضطرابی را باید تحمل کنید و تا چه حد باید مواظب حرکات خود باشید و در عین اندیشیدن به پیشبرد بازی و رسیدن به هدف خود تا چه حد باید در آرامسازی او بکوشید که با یک حرکت بساط بازی را برهم نزند و شما را یک لقمه نکند و شما هیچ تضمینی ندارید که وقتی بازی به ضرر او پیش میرود از خشم کف به دهان نیاورد و سر از بدن شما جدا نکند.
پیش تر از او بهزاد نبوی با تمثیل ظریف دیگری حساسیت و خطیر بودن حرکت اصلاحی را ترسیم کرده بود. او که به دلیل تجربه مبارزات سیاسی دهههای سی و چهل و نیز مبارزه مسلحانه دهه پنجاه شناخت دقیقی از ماهیت عرصه فعالیت سیاسی مسالمت آمیز در ایران داشت، در روزهای پس از پیروزی دوم خرداد گفت داستان اصلاح طلبان، داستان کسی است که سر در دهان باز شیر برده و هر آن ممکن است این شیر سر او را ببلعد، کما این که نهایت نیز شیر نبوی یا همان گوریل حجاریان چنین کرد و معترضان را سرکوب کرد و خونها ریخت و اصلاح طلبان را به بند و حبس کشید.
همان زمانها افراد با تجربه اصلاح طلب به صراحت میگفتند که بر اساس تجارب تاریخی عاقبت اصلاح طلبی در ایران یا همچون سرنوشت امیرکبیر رگ زدن در حمام فین است تا همچون مصدق در غربت تبعید احمدآباد جان سپردن. چنانکه پیداست چهرههای باتجربهتر اصلاح طلب از همان آغاز به خطیر بودن موقعیت و سرنوشتی که احتمالا در انتظارشان بود، آگاه بودند.
آنچه بر این صداقت و شهامت میافزود بردباری و خویشتنداری در برابر بیمهریهای برخی دوستان بود که آنان را به سازشکاری و چسبیدن به میز و قدرت متهم میکردند. هرگاه از این منظر به جریان اصلاح طلبی بنگریم، نمیتوانیم از تجلیل و تحسین چهرههای اصلاح طلبی نظیر نبویها و تاجزادهها و امین زادهها و آرمینها و میردامادیها و عربسرخیها و … که تا به آخر بر اصول خود ایستادند و بهای آن را نیز پرداختند، خودداری کنیم.
این دوران ماجراهای ناگفته بسیار دارد، آنچه که مصطفی تاجزاده در نامه اخیر خود به همسرش درباره پرونده ملیمذهبیها فاش کرد تنها نمونهای از بسیار و مشتی از خروار بود. علت بازگو نکردن این موارد تاکنون نه ترس است و نه سازشکاری. حداقل تاجزاده و امثال او در تجربه سالهای اخیر ثابت کردهاند نه نقطه ضعفی دارند که بترسند و نه وابستگی به چیزی دارند که برای حفظ آن محافظهکاری پیشه کنند. عدم بیان این حقایق هیچ علتی جز ظرفیت و خویشتنداری امثال او و صبر و تحمل و چشم دوختن به افقهای برتر برای عبور مسالمت آمیز ایران از بحران نداشته است. آنان این خودآگاهی را داشتند که برای دعوا و برهم زدن بازی نیامدهاند، مسؤلیت و رسالت آنان پیشبرد اصلاحات است نه رساندن اوضاع به تقابل و رویارویی نهایی و نقطه بیبازگشت. امروز نیز اگر تاجزاده به بیان بخشی و فقط بخشی از ناگفتهها میپردازد بر اساس تحلیلی از شرایط تحولیافته کنونی به این نتیجه رسیده است که بیان این حقایق میتواند رهبری و حامیان ایشان را در ادامه رفتار بیضابطه و قانونشکنیهای بیمحابا به تأمل و احتیاط بیشتر ناگزیر کند تا بدانند اصلاح طلبان اگر چه در بندند اما از مبارزه مسالمت آمیز با خودکامگی دست نکشیدهاند.
روایتی که تاجزاده از موضع رهبری در قبال ملیمذهبیها حکایت کرد، و بسیاری از حقایق دیگری که در آینده او و یا دیگران خواهند گفت، یک نکته محوری دارد و آن این که مدیریت و فرماندهی جبهه ضد اصلاحات در طول این سالها به دست شخص رهبری بوده است. تمامی اقدامات علیه اصلاحطلبان و خاتمی در سالهای اصلاحات، یا زیر نظر مستقیم رهبری صورت گرفته است و یا تأیید رهبری را به همراه داشته است و یا این که پس از انجام از حمایت ضمنی ایشان برخوردار بوده است. این اقدامات نیازمند ابزار قضایی و امنیتی و پلیسی کارآمد بود. ابزار قضایی از همان آغاز با تقویت جریان حقانی و چهرههایی نظیر محسنی اژهای و رئیسی و به کار گرفتن عناصر بیهویتی نظیر قاضی مرتضوی برای این مأموریت آماده شد.
نقل خاطرهای در این زمینه از یکی از نمایندگان مجلس ششم در این زمینه خالی از لطف نیست. در مجلس ششم برخی از نمایندگان اصلاح طلب با گزارش کاملی درباره سوابق و سوء استفادههای فراوان قاضی مرتضوی و تخلفات وی از جمله حضور مستقیم در زندان و شکنجه زندانیان به دیدار آقای شاهرودی میروند و از او میخواهند قاضی مرتضوی را برکنار کند. آقای هاشمی شاهرودی پس از شنیدن سخنان نمایندگان و شواهد و مستندات قانع میشود و قول میدهد ظرف یکی دو ماه آینده وی را برکنار کند. چند ماه میگذرد و اتفاقی نمیافتد. نماندگان در دیدار دیگری علت را جویا میشوند. آقای هاشمی شاهرودی در پاسخ میگوید من تصمیم به تغییر وی داشتم و در دیدار با رهبری موضوع را با ایشان در میان گذاشتم اما ایشان مخالفت کردند و گفتند یک جوان شجاع هم که در دستگاه شما پیدا شده میخواهید برکنارش کنید؟ به این ترتیب قاضی مرتضوی در قوه قضائیه نه تنها باقی ماند بلکه همان سالها به عنوان مدیر نمونه قوه قضائیه برگزیده شد و به دادستانی ارتقاء مقام داده شد تا جنایت کهریزک را بیافریند.
برخلاف قوه قضائیه ابزار پلیسی و امنیتی برای برخورد با اصلاحات در آن زمان فراهم نبود. نیروی انتظامی که طبق سنت مرسوم باید زیر نظر وزیر کشور دولت اصلاحات عمل میکرد، ظرفیت و آمادگی چندانی برای اجرای منویات رهبری نداشت. عملکرد معاونت اطلاعات ناجا به فرماندهی سردار نقدی در ماجرای شهرداری تهران در آغاز دولت خاتمی که با همکاری تیم مدرسه حقانی در قوه قضائیه انجام گرفت، به روشنی نشان دادکه بخش اطلاعات نیروی انتظامی از قابلیتهای لازم برای انجام چنین مأموریتهایی برخوردار نیست. نیروی انتظامی، نیرویی نبود که در چنین ماجراها و پروندههایی بتواند مستقل عمل کند. این نیرو برای ورود به چنین ماجراهایی یا باید موافقت وزیر کشور را کسب میکرد و یا موافقت رهبری را.
ذکر خاطرهای در این زمینه میتواند حقیقت را روشن کند. در روزهایی که کرباسچی دستگیر شده بود و شاید هنوز محاکمه او درجریان بود و یا به پایان رسیده بود، آقای کروبی به همراه تنی چند از مسؤلان برای قانع کردن رهبری به ختم این ماجرا به دیدار ایشان رفتند. در آن دیدار آقای کروبی از ویژگیهای مثبت کرباسچی گفت از این که او یکی از چهرههای باسابقه است، از این که نیروی مدیری است، از این که به مصلحت نیست نظام با نیروهای خود این گونه رفتار کند. وی در ضمن بیان ویژگیهای مثبت کرباسچی افزود که البته ایشان یک گردنکلفتیهایی نیز دارد که ممکن است تلخ به نظر برسد اما آدم مدیر و صادقی است. پاسخ رهبری به سخنان آقای کروبی این بود: «او باید بداند گردنکفتتر از خودش هم در این کشور هست». این پاسخ گویای این حقیقت بود که پرونده شهرداری تهران زیر نظر رهبری رسیدگی میشود. به هرحال افشای شکنجه شهرداران دستگیر شده در ساختمان وصال و نیز افشای فشار آوردن به خانمهای دستگیر شده برای اعتراف به رابطه نامشروع با شهرداران، واکنش منفی گستردهای در جامعه برانگیخت و نهایتاً به برکناری سردار نقدی انجامید.
آن تجربه نشان داد که معاونت اطلاعات ناجا برای انجام چنین مأموریتهایی ظرفیت و آمادگی لازم را ندارد. وزارت اطلاعات نیز در اختیار دولت اصلاحات بود. افشای فضاحتبار ماجرای قتلهای زنجیرهای گویای این حقیقت بود که استفاده از این وزارت در پروژههای عملیاتی علیه دولت اصلاحات تا چه حد میتواند زیانبار باشد. از این رو رهبری فرمان احیا و بازسازی بخش اطلاعات سپاه پاسداران را صادر کردند. این بخش به کمک بودجههای پنهان و درآمدهای ارزی غیرقانونی سپاه از جمله سوآپ نفت عراق که در آن زمان در تحریم بین المللی قرار داشت، به سرعت شکل گرفت. پرسنل متخلف وزارت اطلاعات که در جریان بازسازی این وزارت در دوره اصلاحات و در پی ماجراهایی نظیر قتلهای زنجیرهای اخراج شده بودند جذب اطلاعات سپاه شدند تا این بخش طراح و مجری اصلی تمامی توطئهها علیه اصلاح طلبان شود.
ماجرای دستگیری ملی مذهبیها از جمله این توطئهها بود. چنانکه تاجزاده در نامه خود تصریح کرده است، این دستگیری سابقه و عقبهای داشت. بخش اطلاعات سپاه در آن زمان با این بهانه که ملیمذهبیها برانداز هستند بر دستگیری آنها اصرار میورزید. اطلاعات سپاه برای آنها عنوان برانداز قانونی را به کار میبرد و براندازی قانونی اصطلاحی بود که رهبری اولین بار برای منتقدان و مخالفان قانونی به کار برده بود. اصرار سپاه برای دستگیری ملیمذهبیها حمایت قاطع رهبری را به همراه داشت. اما خاتمی و وزارت اطلاعات دولت اصلاحات با این اقدام مخالف بودند و اتهام براندازی را در مورد آنان بیپایه و اساس میدانستند. اصرار رهبری نهایتاً به تشکیل کمیته مشترکی متشکل از کارشناسان وزارت اطلاعات و نماینده معتمد بیت رهبری انجامید تا موضوع را بررسی کند. کمیته مذکور نهایتاً به این نتیجه رسید که اتهام براندازی علیه ملیمذهبیها اساسی ندارد. اما این گزارش که امضای نماینده رهبری را نیز بر پای خود داشت، نه تنها رهبری را قانع نکرد بلکه موجب خشم و نارضایتی از یونسی وزیر اطلاعات وقت شد. یونسی از مجموعه دانش آموختگان مدرسه حقانی بود و به همین دلیل از بین افرادی که خاتمی برای وزارت اطلاعات پیشنهاد کرده بود، رهبری با وی موافقت کرده بود و طبعاً انتظار داشت که وی همچون سایر افراد تیم حقانی عمل کند، اما یونسی نشان داده بود که فرد آزاد منشی است و در عهدی که با خاتمی بسته خیانت نمیکند.
او امروز نیز جزو خواص بیبصیرتی است که برخلاف یاران دیرین خود نظیر رئیسی و اژهای باید در انزوا باشد. به هر حال مأموریت دستگیری ملیمذهبی ها به اطلاعات سپاه سپرده شد. اصرار بر دستگیری ملی مذهبیها به رغم فقدان هرگونه سند و مدرکی دال بر برانداز بودن آن ها و نیز زمان دستگیری آنها به خوبی نشان میداد که حساسیت روی آنها به این علت نیست که رهبری و یا سپاه از ناحیه آنها احساس خطر میکند بلکه به علت ضربه زدن به خاتمی و دولت اصلاحات است. در آن زمان در بین نیروهای سیاسی زمینه چنین برخوردی با احزاب اصلاح طلب نظیر جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی اساساُ فراهم نبود، اما حداقل در تحلیل رهبری و سپاه به علت نوع روابط گذشته ملی مذهبیها با حکومت زمینه چنین برخوردی با آنها وجود داشت.
نشانه روشنی که ثابت میکند علت و انگیزه اصلی دستگیری ملیمذهبیها ضربه زدن به دولت خاتمی و مقابله با حرکت اصلاحات بود، زمان این دستگیری بود. دستگیری آنها همانند بسیاری از حوادث مهم دوران اصلاحات درست در آستانه سفر خاتمی به خارج رخ داد، تا دنیا به این نتیجه برسد در ایران قدرت نه در دست خاتمی که در دست کس دیگری است. اجازه بدهید این نوشته را با تکمیل حکایت تاجزاده از آن ماجرا به پایان برسانم.
ماجرای دستگیری ملیمذهبیها قرار بود همانند ماجرای محاکمه دکتر آقاجری با صدور اعدام یکی دو تن از آنها به اتهام خیانت و براندازی به پایان برسد و در صورت فراهم بودن شرایط این بسا این حکم اجرا شود. حکم مذکور در واقع قبل از رأی دادگاه، صادر شده بود. پیش از برگزاری انتخابات دور دوم ریاست جمهوری خاتمی، وی در یکی از دیدارهای خود با رهبری موضوع دستگیری ملیمذهبیها را مطرح میکند و از مهندس سحابی و سابقه او و تبعات منفی دستگیری و محاکمه او میگوید و خواهان آزادی وی می شود. مضمون پاسخ رهبری این بود: من هم متأسفم که سحابی با آن سابقه و خدمات امروز در چنین شرایطی به سر میبرد اما جرم او براندازی و مجازات او اعدام است. آنچه از این فاجعه جلوگیری کرد و مانع نشستن چنین لکه ننگی بر دامان نظام شد، افکار عمومی و مخالفت جامعه با اقتدارگرایان خشونت طلب بود که در رأی بالای خاتمی در دور دوم ریاست جمهوری خود را نشان داد.
اصلاحات برای جبران انحرافاتی شکل گرفت که در جریان حرکت نظام در سالهای پس از انقلاب رخ داده بود. اصلاح طلبان و در رأس آن خاتمی برآمده از همین نظام بودند و نقش بسیاری از آنها در انقلاب و مبارزات پیش از آن کمتر از نقش رهبری نبود. آنان کمتر از رهبری دلسوز جمهوری اسلامی نبودند. آوردن سپاه و قوه قضائیه و بسیج و … به مقابله با دولت و مجلس اصلاحات و خواست جامعه در واقع ایستادن نظام در برابر خودش بود. بانکی مون در سخنرانی خود در دانشگاه روابط بین الملل وزارت امور خارجه با اشاره به عملکرد مسؤلان جمهوری اسلامی ایران جمله تأمل برانگیز و پر معنا گفت که به واقع حدیث امروز ماست. او گفت توسعه و پیشرفت الزاماتی دارد. در جهان کنونی نظامی که در مقابل خود و یا در مقابل جهان بایستد، قادر به توسعه و پیشرفت نیست و بلکه محکوم به فروپاشی است.
همین بس که اقایخامنه ای در تلاش است به دنیا اثبات کند که دولت احمدی نژاد ناشی از تقلب بزرگ ۸۸ نیست و برای همین هم خودش و هم احمدی نژاد به دورغ خیانت وفریبکاری و خدعه و نیرنگ پیناه برده اند ولی زهی خیال باطل این کارها به منشا و ضمیر و اصل خود باز خواهند گشت و اقای خامنه ای ثابت کرد به عنوان حاکم و زعیم و رهبر و پیشوا و حاکمیت راه و روش و منش انسانی برای ارائه به مردم ایران و جهان نداد و همین امر یعنی فروپاشی و اضمحلال
آقایان اصلاح طلب یا بهتر بگویم فرصت طلب شماها هم شریک جنایات و خیانت به این مردم هستید ….لطفا قیافه حق به جانب نگیرید …شماها شریک دزدید و رفیق قافله …..آن زمان که میدیدید دارند به این مردم خیانت میکنند چرا ساکت نشستید و دم بر نیاوردید …چرا دیدید و سکوت کردید ؟ به چه مصلحتی ؟ به فرصت طلبی برای ۸سال ریاست جمهوری؟ یا لبخند آقا؟ یا به بهانه ریاست جمهوری خود و هفتاد کس و کارتان را به آمریکا و کشورهای دیگه به بهانه اجلاس و کنفرانس ببرید….؟ شماها خیانتی بس بزرگتر از حاکم به این ملت کردید چون میدانستید و هیچ نگفتید…..حداقل حاکم یک درجه از شما بهتره اونم اینکه کارهایش را پنهان نکرد و شمشیر را از رو بست اما شما پنهان کاری کردید و این جرمش کمتر از آن نیست….الان هم چون مغضوب رهبر شدید اومدید طرف ملت
بنده هم معتقدم نداشتن تیز بینی کافی سیاسی و یا سهل انگاری مردم بطور عام و پایتخت نشینان بطور خاص و علی الخصوص در دور دوم انتخابات شوراهای اسلامی شهر تهران که به انتخابی اقلیت مدار انجامیدکار را بدینجا کشانید بسردی گراییدن ارتباط مابین مردم حامی و نخبگان اصلاح طلب و خالی کردن میدان برای اقلیت کار را بدینجا کشانید. راستی ما تا بحال بر روی وصیت بنیانگذار جمهوری اسلامی ره که میفرمودند : وصیت اینجانب به ملت اینست که در تمام انتخابات در صحنه باشند تامل کافی نموده بودیم !!!؟؟ اگر چه بنده بر اساس سنن لایتبدل الهی وتاریخی احتمال میدهم بسیاری مسائل بین امام ره و یارانش از یک طرف و متحجرین و منافقان از سوی دیگر بر ملت به این زودیها آشکار نخواهد شد والله اعلم .
حکومت ظلم پایدارنیست
سرنوشت خامنه ای ودارودسته اش چیه