سبزها، اصلاحطلبان، و انتخابات ریاستجمهوری (۲)
چکیده :بهنظر میرسد وضعیت حاکمان نسبت به سال 88 که با وحدت و راهبرد مشترک، انتخابات ریاستجمهوری را بدان شکل برگزار کردند، دچار تغییرات فاحشی شده است که علاوه بر اینکه امکان بروز اتحادی از آن گونه را تقریبا از آنها سلب نموده، که حتی امکان تصمیمگیریهای مناسب و متدبرانه در مواجهه با پدیدارهای دشوار اجتماعی را نیز از آنها ستانده است. البته نباید تصور کرد که این لزوما اتفاقی مبارک است. ...
کلمه – محسن بخت آور:
در بخش پیشین این نوشتار – که البته در تداوم آن اندکی تاخیر شد – به ضرورت بهرسمیتشناختن متقابل سیزها و اصلاحطلبان به منظور تاثیرگذاری بر فضای سیاسی کشور و از جمله چارهاندیشی برای چگونگی مواجهه با پدیده انتخابات ریاستجمهوری پیشرو پرداخته شد. همانطور که پیشبینیپذیر بود، واکنشهای متعددی چه در بخش نظرات متن، و چه در گفتگوهای شفاهی با دوستان و صاحبنظران، در نفی هر گونه مشارکت در انتخابات را شاهد بودم. این واکنشها عموما خاستگاه مشترکی داشتند و آن تعیینتکلیف با حاکمیتی بود که انتخابات ریاستجمهوری دهم را به آن شکل مفتضح ساخت و تاکنون نیز نه تنها تلاشی برای جبران آن ضایعه صورت نداده، که با اصرار بر خطای خویش، شرایط را به گونه وخیمتری به بیراهههای هولناک هدایت کرده است. این مبنا البته روشن و تشکیکناپذیر است؛ در واقع باید گفت حتی رویههای جاری نیز خبر از عدمتمایل حاکمان به هر نوع تغییر در رویکرد خویش –دستکم در آینده نزدیک- دارد.
اما مسئله ظریفی که در این میان باید موکدا مورد توجه قرار گیرد، ماهیت و جنس سیاست و کنش سیاسی است. سیاست تدبیر امر در هر زمان و موقعیت بنا به اقتضای شرایط و وضعیتهاست. بر این اساس، کنشگر سیاسی نیز میبایست این انعطاف را در خویش پدید آورد که در زمانها و موقعیتهای مختلف، تصمیماتی اتخاذ نماید که او را به غایت خویش –که همانا برساختن جامعه بهتر و مطلوبتر است- نزدیکتر کند؛ اگرچه این تصمیم در مواردی حتی نقیض تصمیمها و رویکردهای پیشینی او باشد. این امر بهخصوص در جوامعی چون جامعه ما که در روند گذار تاریخی خویش از استبداد به مشروطه و جمهوری قرار گرفته است، لاجرم با تلاطم و دشواریهای فراوانی روبروست بیشتر نمود مییابد. در حال حاضر نیز، اگرچه پیشینه انتخابات ۸۸ تاثیر کلیدی بر تصمیمگیری در باره انتخابات ۹۲ خواهد داشت، اما نباید فراموش کرد که از سال ۸۸ تا کنون نیز تحولات گوناگونی چه در میان سبزها و وضعیت آنها در جامعه و چه در میان حاکمان و وضعیت آنها در جامعه پدید آمده است که بیتوجهی به آنها در هنگام اتخاذ تصمیم، معنایی جز بیتدبیری در کنش سیاسی نخواهد داشت.
برای نمونه ذکر این مثال بس که از زمان نگارش بخش اول این متن تا کنون، بنا به رخدادهایی که عرصه سیاسی و اجتماعی ایران را متاثر ساخت، طرح و تحلیل نویسنده از ادامه متن دستخوش تغییراتی شد. عملکرد آشفته حاکمان در ماجرای زلزله آذربایجان، رویدادهای مربوط به اجلاس کشورهای غیرمتعهد، و همچنین حادثهای که برای میر در حصر پیش آمد، هرکدام جلوهای از کنشگریِ سیاسی جریان حاکم را به نمایش میگذارد که در تحلیل نسبت و رویه مناسب مخالفان در رویارویی با آنها میتواند تاثیرگذار باشد. با بسط این مثال به سهسال پرآشوب گذشته، ضرورت نوپردازیِ همیشگیِ راهبردهای مخالفان در عرصه سیاست ایرانی بیش از پیش روشن میشود.
از جمله نکات مهمی که باید به طور جدی مورد توجه قرار گیرد، آرایش حاکمان در انتخابات پیشروست. انتخابات ۸۸ حاکمیت یکدستی را به نمایش گذاشته بود که در آن، مجری و ناظر و همکاران برگزاری انتخابات همگی یک هدف مشترک را راهبری میکردند. در نتیجه این امکان بهراحتی پدید آمد که وزارت کشور آماری حیرتانگیز را اعلام نماید، صداوسیما آنرا در بوق و کرنا کند، و شورای نگهبان نیز آنرا سالمترین انتخابات جمهوری اسلامی بنامد. اما از قضا سرکنگبین صفرا فزود و رییسجمهور مطلوب حاکمیت به چنان ماری در آستین تبدیل شد که اکنون آشکارا تنها از ضرورت «تحمل» این دولت در یک سال آینده سخن میگویند و البته آرزو میکنند کاش این یکسال عمری کمتر از یکسال داشته باشد و هرچه زودتر از «شر» این رییسجمهور «مردمی و مکتبی» خلاص شوند! اما اسفا که ماجرا به این سادگی هم نیست!
اینبار رییسجمهور نه خاتمی است که با نجابت قدرت را واگذار کند و بدون برداشتی سهمی به کناری رود، و نه هاشمی است که بهگونهای تعامل سیاسی بتوان با او کنار آمد. علاوه بر این، با فعالیتهای مالی و سیاسی و امنیتی صورتگرفته در چند سال اخیر نشان داده است که بهراحتی نیز قابل کنار زدن نیست. تیم حاکم بر این دولت رویاهای خطرناکی را در سر دارد که تحقق آنها مستلزم عبور از حاکمان فعلی است و این را هر دو گروه به خوبی میدانند. بنابراین، انتظار برای پایان این دولت، در دل خود اضطراب «چگونگی» این پایان را نیز دارد. مسئله آنجا خطرناکتر میشود که تیم حاکم بر دولت با توجه به فقدان تجربه و سازماندهی سیاسی مناسب، میداند که کنار رفتن از این عرصه قدرت تقریبا به معنای مرگ سیاسی آنهاست و بهسادگی تن به چنین پایانی نخواهد داد. در توضیح این امر باید اشاره کنم به اینکه آنها عموما تا پیش از انتخابات ۸۴ تقریبا هیچکدام رحل سیاسی نبودند و هیمنه سنگین شخصیت احمدینژاد نیز در طول سالهای اخیر به آنها اجازه نداد که خود را در چنین موقعیتی نشان دهند. علاوه بر این، بیتجربگیهای سیاسی، آنها را از ضرورت سازماندهی منظم سیاسی غافل ساخت و باور آنها به آنکه تنها با اتکا به پول و قدرت میتوان «حاکم» باقی ماند، امکان اندیشیدن درباره روزهای پس از قدرت را از ایشان ستاند. بر این اساس، فقدان قدرت –که فقدان پول را نیز به دنبال خواهد آورد- این گروه نامتشکل و فاقد تشخص را به قبرستان سیاست رهنمون خواهد شد و این در حالی است که عملکرد آنها نیز به گونهای بوده است که هیچکس –جز خودشان- از این حادثه غمگین نخواهد شد.
اما آیا آنها به همین سادگی حاضر به واگذاری قدرت خواهند شد؟ تجربه این چندساله پاسخ روشنی به این سوال میدهد: نه!
اما این تنها یک روی ماجرای است. در سوی دیگر نیز بخش دیگر حاکمیت پس از درگیریهای فرساینده این سالها و البته میراث بسیار ناگوار اقتصادی و اجتماعی باقیمانده از این دولت، حاضر نیست اینبار نیز این امتیاز را به گروه دولتی بدهد که عنان قدرت را مجددا در اختیار گیرد و در تلاش برای پیشگیری از این واقعه از هیچ کوششی فروگذار نخواهد کرد. اما حتی همینجا نیز فرسودگی و عدمتمرکز به پاشنه آشیل این جریان تبدیل شده است: نکته آن است که با وجود اتفاقنظر آنها بر ضرورت رهاشدن از شر دولت حاضر، هیچ اتفاقنظری بر وضعیت پس از آن وجود ندارد. تذکر این نکته در اینجا لازم به نظر میرسد که بخشهای مختلف این جریان همگی بهخوبی از عدمتوانایی خویش برای کسبِ مستقلِ اعتماد عمومی فراگیر آگاهند و در روندهای کودتاگونه خود در دهه اخیر، همواره با اتکا به ابزارهایی مانند نظارت استصوابی و مداخله گسترده بسیج و سپاه در انتخابات پیروز شدهاند. اما این بار حادثهای که میتواند برای آنها خطرآفرین شود، چنددستگی و سهمخواهیهای جریانهایی است که در این مدت با پشتیبانی و تدارکات همین جریان فربه شدهاند.
علم شدن جریان پایداری در برابر اصولگرایان سنتی، تنها دعوا بر سر چند کرسی مجلس نیست. ماجرای جایگاهی است که آقای مصباح یزدی در میان متولیان سیاست میجوید و این نیز بهدست نمیآید مگر با تقلیل و تحریف جایگاه روحانیون مقتدر سنتی چون مهدوی کنی و یزدی و… علاوه بر این، بهنظر نمیرسد سپاه نیز –که در سالهای اخیر با درآمدهای افسانهای به دولتی در دولت تبدیل شده است- بهراحتی اجازه دهد بدون نفوذ و تصمیم او، دولت بعدی انتخاب شود. این دعوا البته در غیاب ملت صورت میگیرد و همین امر عاملی است بر پاشنه آشیل بودن دعوا برای حاکمیت! حاکمیتی که پیش از این به دلیل قدرتمندی جریان رقیب (اصلاحطلبان) و فقدان فرصت «سیطره مطلق» بر ارکان کشور، منسجم و برنامهدار مینمود، اکنون در حالی با جریان ثالث (دولتیها) مواجه است که از یکسو نهتنها در به حاشیه راندن اصلاحطلبان ناکام مانده است، که با ظهور جنبش سبز، کابوسی در برابر خویش میبیند، و از سوی دیگر، با تقسیم قدرت و ثروت و پروبالدادن به جریانهایی که پیش از این، در سیاست ورزیده نشده است (و یکشبه قصد طیکردن ره صدساله را دارند) دچار تشتت و تعارض در تصمیمگیریهای درونی نیز هست. به تعبیر خلاصهتر، اینک رقابت دو جریان نهتنها به دعوای سه جریان تبدیل شده، که علاوه بر آن، جریان حاکم نیز در فرسودگی و خستگی خویش با پدیده دردناکی چون عدم تمرکز و سهمخواهیهای تازه به دوران رسیدهها روبروست).
شاید شگفت به نظر آید؛ اما زلزله آذربایجان نمود روشنی از این عدمتمرکز و ناتوانی است. حادثهای که بر روال سابق در کشور روی داده بود و میتوانست بهمحلی برای نمایش مردمیبودن و همدلی با محرومان تبدیل شود، در اثر فرسودگی و تاخیر در تصمیمگیری درست به بحرانی برای مشروعیت نظام تبدیل شد. این در حالی است که سابقههای روشنی چون زلزله رودبار –که در زمان اوج فشارهای اقتصادی بر جامعه، به محلی برای همبستگی فراگیر تبدیل شده و حاکمیت نیز با بهرهگیری مناسب از آن، مشروعیت خویش را تحکیم کرده بود- حتی نیاز به تدبر و ابتکار را نیز بیمحل کرده بود. با این حال، سردرگمی، عدماعتماد متقابل، و تلاش برای نشانه گرفتن مسئولیتها به سوی دیگری، کار را بدانجا رساند که دیدیم. آنچه در این حادثه روی داد -و واکنش متاخر حاکمان نیز نتوانست از فشار اجتماعی آن بکاهد- تبلور ناهماهنگی، بیبرنامگی و واکنش عصبی حاکمانی بود که قرار است خود را برای برگزاری انتخاباتی مطلوب در سال آینده آماده کنند. بیاعتنایی رییس دولت به حادثه زلزله و در عین حال دهنکجی به آن با ارسال پیام تسلیت برای مرگ مادر رییس جمهور کشوری دیگر؛ تاخیر رهبری در تسلیتگفتن و در نهایت نیز ارسالی پیامی خنثی در این زمینه، خطاهای صداوسیما در پرداختن به مسئله و واکنشهای ناشی از آن.. همگی از وضعیت عصبی و تدبر حاکمانی خبر میدهد که اینک باید در انتخاب نوع مواجهه با آنها تصمیم گرفت.
آنچه از این نکات محصل است آنکه بهنظر میرسد وضعیت حاکمان نسبت به سال ۸۸ که با وحدت و راهبرد مشترک، انتخابات ریاستجمهوری را بدان شکل برگزار کردند، دچار تغییرات فاحشی شده است که علاوه بر اینکه امکان بروز اتحادی از آن گونه را تقریبا از آنها سلب نموده، که حتی امکان تصمیمگیریهای مناسب و متدبرانه در مواجهه با پدیدارهای دشوار اجتماعی را نیز از آنها ستانده است. البته نباید تصور کرد که این لزوما اتفاقی مبارک است. این تشتت و دستپاچگی در میان حاکمان همواره این خطر را بهطور جدی به همراه دارد که نظامیان با مشاهده نابسامانی و احساس خطر نسبت به موقعیت خود دست به اقدامات خطرناکی بزنند که میتواند از اقدام به کودتا تا زمینهسازی برای بروز جنگ با دشمن بیرونی و عطف توجهات عمومی به آن را در بر گیرد. این نکته البته پدیده مهمی است که توجهی مستقل را میطلبد و امکان بررسی آن در این مجمل نیست. اما چگونگی پرداختن به وجه دیگر ماجرا، یعنی ضعف مفرط جریان حاکم در توانایی بسیج عمومی، اتحاد، و حتی در صورت لزوم تقلب به نفع یک کاندیدای خاص (چرا که اینبار نه تنها دولت کاندیدای اختصاصی خود را خواهد داشت، که حتی دیگر حاکمان نیز نمیتوانند بر سر یک کاندیدای مشترک به توافق برسند)، نکته مهمی است که سبزها و اصلاحطلبان باید در تصمیمگیری برای نحوه مشارکت در انتخابات (از تحریم گرفته تا معرفی کاندیدا) در معادلات خویش حتما در نظر آورند. و این مسئلهای است که در بخش بعدی این نوشتار مورد لحاظ قرار خواهد گرفت.
کجاست اون جمعیتی که ۲۵ خرداد راهپیمایی سکوت برگزار کردند؟ بعد از انتخابات ۸۸ هر چی جلوتر اومدیم جمعیت کمتر و کمتر شد . خودتون هم خوب میدنید که مردم دیگه فریب شما رو نمیخورن. آیا مردم حاضرند از حق خود در انتخابات بگذرند؟(مردمی که ۳۰ سال پیش جوون ها شون رو تقدیم انقلاب کردند) چی شد که رفتند در خانه هاشون؟ جوابش ساده است: هیچ دلیل قانع کننده ای مبنی بر تقلب از حسین موسوی و دار و دسته ی فریب خورده اش نشنیدند.
صدالبته که واقع بینی در تحلیل شرایط و رسیدن به هدف شرط است اما معلوم نیست چرا دوستان کلمه میخواهند این واقع بینی را کنار بگذارند و با یک سری توهمات جنبش را به سمت مشارکت بی حاصل در انتخابات سوق دهند!
– تشطط و عدم تمرکز و آشفتگی در جناح حاکم پدید آمده
– اما همچنان قدرت رسانه ای در دست آنهاست و جنبش سبز سیطره رسانه ای ندارد (خواه به مذاق دوستان خوش آید یا نیاید)
– مسلما رسانه های حاکمیت نیز اجازه نخواهند داد چیزی شبیه مناظرات ۸۸ رخ دهد و شما در آن بستر توده را نسبت به واقعیت درون حاکمیت روشن کنید.
پس هرگونه حضور در تعامل رسمی سیاسی با حاکمیت به نفع حاکمان متشطط خواهد بود. چرا که رقیب مشترک و دشمن مشترکی به عرصه می آید که کانونی برای فرافکنی همه نابسامانیها خواهد شد
و در این میان برای جنبش سبز و حامیانش چیزی جز سرخوردگی باقی نخواهد ماند، چه اینکه در گرداب رسانه ای حاکمیت توان تقابل نخواهد داشت
::
به نظرم برای حصول نتیجه نباید عجول بود. بگذاریم ساقه های سبز روشنگری آهسته آهسته در میان توده مردم رشد کند. این درخت سبز هنوز نهالی است که تاب طوفان ریاست جمهوری ۹۲ را ندارد.
مگه در انتصابات به رای مردم احتیاج است!!!!!!!!!!
ای خداااااااا بچه جدی شما خیلی بانمکید از یه طرف میگید تحریم انتخابات مجلس بعد شرط میزارید بعد دیدید مردم اومدن پایه صندوق بزرگانه داخلتون همه اومدن اونایی هم که خارجن که یه مشت مفت خور باج گیر از امریکان
میگید تقلب شده رای ۱۱ میلیون جابجا شده بعد بی بی سی میگه کلن رای هایه تقلب شده ۲ میلیون رایه
شما چند چندید
با کی کار دارید
منم هستم
ما هستیم
منم بیام
بیا بریم
وای خداااااااااااااااااا امان از دسته شما جلبکا
با سلام
دوستان عزیزی که میگن “هرچی میرحسین بگه همونه” لطفا اشتباه گذشته رو تکرار نکنید. آقا، میرحسین واسه همه ما عزیز، درست، هممون دوسش داریم و عاشقشیم، درست، ولی فکر نمیکنید همین بت درست کردنای ما کار دستمون داده؟ زمان انقلاب هم همین بود دیگه، ملت منتظر بودن ببینن آقای خمینی چی میگن، ایشونم مثل من و شما بودن دیگه،پیغمبر خدا یا امام معصوم نبود که هرچی بگن باید همون شه، چرا ما باید یه فرد و انقدر ببریمش بالا که آخر رو سر خودمون خراب شه و بشه ولی فقیهی که دیگه نمیشه بگی بالا چشت ابروهه.
یاحسین میرحسین
با سلام
من یک دانشجوی متولد دهه شصت هستم فردی که هیچ ترسی از ابراز عقاید و پایبندی بر انها ندارم و نداشتیم نداشتیم را از زبان خودم
و دوستان نزدیکم می گویم این موضوع نیز برگرفته از احساس زود گذر نبوده و نیست چرا که برای ان مصائب متعددی را متحمل شدیم ولی چه
باک که پرچمدارمان جناب اقای موسوی متحمل سختهای به مراتب بالا تر شدند اما با همه این مسائل دیدیم که چه راحت افراد رنگ به رنگ
میشوند و خودخواه و ترسو هستندکه مرا با این سوال روبه رو کرده که ایا من هم بایستی افتاب پرست شوم یا…
من اگربنشینم تو اگر بنشینی چه کسی برخیزد تو اگر برخیزی من اگر برخیزم همه برمیخیزند
شما را به خدا به مردم بگویید خانه از ابتدا ویران بنا شده ما یک با ر در ۸سال، اصلاحات کردیم ونتیجه اش را دیدیم فریب این ها را نخورید خاتمی و نوری و هر کسی که خود را اصلاح طلب می نامد نباید خود را وارد بازی کثیف حکومت کند این انتخابان نیست بازی است چرا به خون ها ی ریخته شده و شکنجه ها ی عزیزانمان بی تفاوت هستید چقدر مردم ایران زود فراموش می کنند درود برانهایی که در زندانها و با خونهایشان بر عهدی که با مردم بستند وفادار ماندند حتی اگرمردم ایران خیانت کنند.درود بر رهبران در بندمان .به امید پیروزی حق.
مردم ایران واقعا فراموش کار هستند و همین مسله باعث تکرار مکررات ۱۰۰ ساله شده است. لطفا حداقل ۳ سال پیش را در ذهن خود یا با دیدن تصاویر و فیلم ها برای خود مرور کنید تا ببینید قرار است به چه سیستمی کمک کنید که به سرکوب بیشتر مردم ادامه دهد. یادمان باشد هر اصلاح طلبی می تواند همراه جنبش سبز باشد ولی هر جنبش سبزی با کل مشی اصلاح طلبان موافق نیست. برخی از اطلاح طلبان نشان داده اند که رسیدن به قدرت به هر قیمتی برایشان مهم است حتی به بهای عذرخواهی از حاکمیت ظلم و شرکت در تنفیذ ریس دولت قلابی و کودتایی (به عکس ها رجوع کنید تشخیص می دهید که حالا دارند به عنوان اصلاح طلب برای انتصابات نمایشی بعدی او را مطرح می کنند). اصلاح طلبان نباید بر روی رای جنبش سبز حساب کنند چون در این صورت با خوار شدن از طرف حاکمیت ظلم روبرو خواهد شد که “ما گفتیم که شما دیگر جایگاهی در بین مردم ندارید” و برای همیشه تاریخ حذف می شوند. در حالی که جنبش سبز به دنبال حق خواهی است نه سیاست بازی. هر ایرانی که دل در گرو ایرانی آزاد و آباد – کرامت انسانی- حق مداری- اخلاق مداری-احترام ادیان دینی و احترام به عقاید مختلف را دارد باید بداند شرکت در هر انتخاباتی که به تثبیت حاکمیت استبداد فقیه (چه مطلقه و چه غیر آن) و دستگاه عریض و طویل او منتهی شود حرام است. شرکت در انتصابات یعنی:
۱) خیانت به خون تمام عزیزانمان که مظلومانه در کف خیابانها یا غریبانه در بازداشت گاه ها در راه حق و آزادی جان دادند.
۲) خیانت به رهبران عزیز و محصور جنبش سبز که زندگی خود را به خاطر ملت به خطر انداخته اند.
۳) خیانت به تمامی عزیزانی که بعد از تحمل شکنجه های سخت عمر پر بهای خود را در زندانها می گذرانند و خانواده هایشان در سختی و عذاب هسنتد (فرزندان خانم نسرین ستوده را به خاطر بیاورید و …)
۴) زیر سوال بردن عقل و شعور خدادای خود که حاکمیت سفیهان را بر خود بپذیرند.
۵) فروختن کامل ایران به کشور های چین و روسیه و توبره کردن خاک آن
و
.
.
.
.
.
.
.۹۹۹)….
به یاد داشته باشیم که:
اصلاح طلبان حقیقی اکنون در زندانها به سر می برند و تاوان حق خواهی و دفاع از حقوق ملت را پس می دهند که برخی از آنها مانند آقا مصطفی در حد مانیفیست جنبش سبز ظاهر شده است و یا آقای قدیانی عزیز که یک تنه در مقابل حاکمیت وقاحت و ظلم ایستاده است و صد البته از این عزیزان دلاور و همراه همانند نوری زاد عزیز هم می توان نام برد.
بنابراین:
شرکت در خیمه شب بازی انتخابات و کارناوال انتصابات بر هر ایرانی واقعی حرام است.
آقا یکی به من جوان ۲۴ ساله بفهمونه که تکلیف چیه؟
یکی میگه باید انتخابات رو تحریم کرد
یکی میگه باید با حداکثر توان شرکت کنیم و دست رو دست نزاریم
فقط دوستان محترم ،اگه میخوان کاندید معرفی کنن روی یه کاندید اجماع داشته باشن.
میر حسین موسوی برای بار دوم به سمت رییس جمهور منتخب ملت ایران انتخاب خواهدشد. مرگ بر دیکتاتور قاتل.
رکت شرکت در انتخابات منوط به آزادی رهبران جنبش سبز و عزیزان زندانیان سیاسی در بندوکاندیداتوری میرحسین است.
گوش به فرمان میرحسین موسوی می مانیم.هرکس که او گفت رای ماست