تحمل ۷۴۰ روز دوری از مادر یعنی قدرت انسان؛ آنچه نفرت گرایان نادیده میگیرند
چکیده :10 ماه بعد، یک روز هنگام برگشتن از ملاقات، مهراوه میگفت: "بابا این خانمهای مامور که مامان را به محل ملاقات میآورند خیلی مهربوناند. امروز که نیما داشت با مامان خدا حافظی میکرد اون خانم مامور یک گوشه ایستاده بود و آروم داشت اشک هایش را پاک می کرد." ...
رضا خندان همسر نسرین ستوده وکیل دربند و فعال حقوق زنان که دو سال است در زندان اوین روزگار میگذراند در یادداشتی در صفحه فیس بوک خود به شرح آنچه ۱۳ شهریور سال ۸۹ گذشته بود پرداخته است.
به گزارش کلمه، نسرین ستوده از ۱۳ شهریور ۱۳۸۹ در بازداشت است و در دادگاه به جرم “اقدام علیه امنیت ملی، تبانی و تبلیغ علیه نظام و عضویت در کانون مدافعان حقوق بشر” به تحمل ۱۱ سال حبس تعزیری، ۲۰ سال محرومیت از وکالت و ۲۰ سال ممنوعیت خروج از کشور و به جرم تظاهر به بی حجابی به ۵۰ هزار تومان جریمه نقدی محکوم شده است.
رضا خندان در یادداشت خود با بیان اینکه نیما و مهراوه ۷۴۰ روز است که او را در کنار خود ندارند. مانند خیلی از بچههای دیگر. آنها با وجود همهی مشکلات، کم و بیش با موضوع کنار آمدهاند نوشته است: و این همان قدرت انسان است. و دقیقا همان چیزی است که نفرت گرایان آن را نادیده میگیرند.
متن کامل این نوشته به شرح زیر است:
آن روز شنبه بود – ۱۳ شهریور.
نسرین صبح زود رفت دادگاه برای پیگیری پروندهی موکلاناش و تا ساعت ۱۰ برگشت.
بدون هیچگونه آمادگی و تدارک برای بازداشت به همراه خانم غنوی که وکیلاش بود به محل دادسرا رفتیم. ازدحام بیش از حد مردم در زیر آفتاب داغ در مقابل در ورودی دادسرا, ورود به آنجا را مشکل کرده بود. نسرین موضوع احضارش را با یکی از مامورین در میان گذاشت و به او گفت: “اینها خودشان منو احضار کردهاند و اگر نمیتوانند شرایط ورودم را مهیا کنند من برمیگردم تا اگر خواستند، زحمت بکشند خودشان با ماشین بیایند دنبالم”.
بالاخره آن مامور راه را باز کرد و نسرین در میان ازدحام جمعیت وارد دادسرا شد. او حتی نتوانست با من خداحافظی کند. البته فکر میکرد که احتمالا پس از ساعاتی برمیگردد. او حتی از بچهها هم خداحافظی نکرده بود.
من بدبینتر از او بودم و احتمال می دادم مدتی او را در حبس و انفرادی نگه میدارند تا مطمئن شوند فشار بازداشت و دوری از بچهها باعث خواهد شد او از کشور خارج شود.
دقایقی بعد خانم غنوی از دادسرا به بیرون آمد و گفت که به او اجاره ندادند در بازپرسی حضور داشته باشد. اندکی بعد از آنجا رفتیم تا در ساعات پایانی وقت اداری دوباره به آنجا سری بزنیم شاید او را آزاد کرده باشند.
ساعت دو نیم بعد از ظهر بود که به زیر پل یادگار امام رسیدم. در آنجا پدر یکی از موکلین نسرین را دیدم که می گفت: “هرکاری کردم نتوانستم تلفنی از خانم ستوده خبری بگیرم. فکر بیام اینجا تا شاید بتوانم شما را در اینجا ببینم.
او از موضوع احضار نسرین خبر داشت بنابر این از صبح آمده بود آنجا و پشت یکی از ستونها کشیک میداده تا شاید به طور اتفاقی ما را ببیند و یا بتواند خبری از او بگیرد.
ساعت حدود سه و نیم بعد از ظهر بود که مهراوه سراسیمه زنگ زد و گفت که: “بابا تلفن خانه زنگ زد و یک آقای بیادبی با تحکم گفت که: “گوشی را بده به بزرگترت. شماره تلفناش هم نیفتاده بود. به خاطر همین من هم که تنها بودم گوشی را قطع کردم و آن را از پریز کشیدم تا دوباره مزاحم نشود. الان هم دارم با موبایل خودم زنگ میزنم.”
چند روز بعد که برای پیگیری پرندهی نسرین به دادسرا رفته بودم, اینطور که بازپرس اولیهی نسرین میگفت به یکی از همکارانشان گفته بودند که به خانوادهی ستوده قرار بازداشتاش را اطلاع دهید. این تلفن و لحن تهدیدگونه و ترساندن یک بچهی تنها، در واقع نوعی اطلاعرسانی به شیوهی خودشان بوده است.
من خودم را فوری به خانه رساندم و از آنجا به دنبال نیما که در مهد کودک بود رفتیم. نزدیک خانه که رسیدیم نیما سراغ مادرش را گرفت و من گفتم که امشب مامان نیست و جایی رفته است. برای او نبود مادر در حد یک شب اتفاق غیر عادی نبود. ولی حتی تصور این که شب دوم هم مادرش را نبیند هول انگیز بود.
امروز دقیقا دو سال از آن روز سپری شده است. نیما و مهراوه نه تنها در شب دوم بلکه ۷۴۰ روز است که او را در کنار خود ندارند. مانند خیلی از بچههای دیگر. آنها با وجود همهی مشکلات، کم و بیش با موضوع کنار آمدهاند.
و این همان قدرت انسان است. و دقیقا همان چیزی است که نفرت گرایان آن را نادیده میگیرند.
۱۰ ماه بعد، یک روز هنگام برگشتن از ملاقات، مهراوه میگفت: “بابا این خانمهای مامور که مامان را به محل ملاقات میآورند خیلی مهربوناند. امروز که نیما داشت با مامان خدا حافظی میکرد اون خانم مامور یک گوشه ایستاده بود و آروم داشت اشک هایش را پاک می کرد.”
و این همان قدرت انسان است. و دقیقا همان چیزی است که نفرت گرایان آن را نادیده میگیرند.
گاهی با خودم می گویم نکند این که می گفتند پیامبر استغفر الله مهربان بوده و با یهودی هم به عیادتش میر فته همه دروغ بوده است . که این رهبران به اصطلاح دینی دارند این کار ها را با انسان ایرانی می کنند
بیشتر اعضا.صادق هستند این رهبر است که طوری شستشوی مغزی میدهند حتی خواندن نشریه طرف مقابل را گناه میدانند.گرچه همه نشریه و مجلات موافق و مخالف را باید خواند
مطمئنا زنی که خودش مادر باشد حتی در لباس زندانبان مفهوم اشک کودکی که از مادرش جدا افتاده را می فهمد. اگر امروز مجبور به ادامه این شغل برای تامین معاش زندگیش است اما در دلش کینه ای نسبت به این بی عدالتی ها ریشه می زند و بعد ساقه و برگ خواهد داد. این زندانبان هم خودش به آنچه می کند باور ندارد و این اوج شکستن انسانیت است!
۱) روزی این اراده ! اراده ای که به دنبال ” کرامت انسان” است! بر اراده ای که به دنبال “تحقیر انسان ” است! پیروز خواهدشد! ۲) انکه بر فراز “حق” نشته است! و همگان را بی چشم و گوش به اطاعت فرا میخواند ! بزودی شکست خواهد خورد! ۳) سکوت قبرستان خواهد شکست! و روز حشر فرا خواهد رسید! ان روز همه زنده خواهند شد! رفتن دیو را نظاره خواهند کرد و به جش وشادی خواهند پرداخت ! ان روز دیر نیست! وعده ی خداوند است! اندکی صبر سحر نزدیک است!
اما روز ظالم بس طولانی تراز روز مظلوم است.من نمی دانم یوم خمسین الف سنه یعنی چند روز .ولی هرچند روز هم که باشد از طاقت بشر عادی خارج است.بعلاوه اینکه ۷۴۰ روز هم باشد ! لابد ظالمین باید خیلی پوست کلفت باشند که بتوانند این ایام را سپری سازند.فرزندانی را از مادر جدا کرده اند و مادر را در قفس انداخته اند به جرم این که وکالت مظلومانی را برعهده گرفته است.این مصداق ظلم اگر نیست پس ظلم چیست ؟ امکان دفاع را از بانویی اندیشمند و حقوقدان گرفته اند. این ظلم نیست ؟ پس ظلم چیست؟خانواده های بسیاری رابی سامان و از هم پاشیده اند این ظلم نیست ؟ پس ظلم چیست؟امکان فریاد را در گلوی فریادخواهان خاموش کرده اند و غم بی پناهی و بی دادرسی را در قلوب بندگان خداوند نشانده اند.این ظلم نیست ؟ پس ظلم چیست؟ ۷۴۰ را در پنجاه هزار سال ضرب کنید رقم آن هرچه باشد اقل مجازات ولی قبیح و ظلوم وکارگزاران بی مروت وی می باشد. گوارایشان باد.
روزهای خیلی سختیه آدم نمی دونه چی باید بگه
اینها خیلی ظالم هستند …………
” ماه بعد، یک روز هنگام برگشتن از ملاقات، مهراوه میگفت: “بابا این خانمهای مامور که مامان را به محل ملاقات میآورند خیلی مهربوناند. امروز که نیما داشت با مامان خدا حافظی میکرد اون خانم مامور یک گوشه ایستاده بود و آروم داشت اشک هایش را پاک می کرد.”
و این همان قدرت انسان است. و دقیقا همان چیزی است که نفرت گرایان آن را نادیده میگیرند.” خیلی زیبا بود.
خدا وجدان کجاست؟
قهرمانهای واقعی اینطور شناخته می شوند وآدم از خودش که ساکت نشسته خجالت می کشد . عجیب است با ظلمی که می کنند هنوز از رو هم نمی روند . خیلی کنجکاوم ببینم در خلوتشان چه توجیهی برای ظلم بی حدشان دارند .
****************&&&&&&&&&&&&&&^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
قهرمانهای واقعی اینطور شناخته می شوند و
آدم از خودش که ساکت نشسته خجالت می کشد .
عجیب است با ظلمی که می کنند هنوز از رو هم نمی روند .
I am ashamed of myself, when I see another Lawyer is in Jail
For simply defending her Clients… for simply doing Her Job… for
For doing what She Swore to Do…
Shame…. Shame… Shame….
حکومت کردن یه مشت نادان فقط با همین راهها مثل قتل و زندان میسر هست
می خواستم بگویم که در برابر این همه استقا مت سر تعظیم فرود می اورم .گفتم نکند که دیگران را تشویق به استقامت و خود در کناری نشستن
نا جوانمردانه است
این از همان اندیشه ولایت مطلقه است(جهل) که امروز همه معیار های انسانی را در این قرن زیر پا گذاشته و خشونت و سر کوب را برای حفظ قدرتش لا زم می داند .مادری که جز درستی و حق نیا موخته است و در این راه شجاع بوده است باید این گونه در باره او ظلم شود و ولایت جور و زور را هیچ باکی نیست از این همه ظلم .که فر زندانی را از در کنار بودن مادر محروم کنند.
من به عنوان یک مادر نمی دانم چه باید بگویم که کسانی باید این جور ظلم کنند ایا ااین ها انسان هستند! یا خوی حیوانی در ان ها سرایت کرده
که بیشتر بر حیوان بودنشان باید گفت
لالا لا لا همه در خواب نازن ،دیگه چیزی ندارن تا ببازن ،بخواب آروم نه اینکه وقت خوابه ،بخواب ای گل که بیداری عذابه ،بخواب آروم که خورشیدم خاموشه ،اونم باید بره چیزی بپوشه ،همه اینجا غریب اندر غریبن ، میگن اینجا همه مردم فریبن ،نترس از دست بی قانون فردا ، بخواب جونم که قانون داره دنیا!
دوست عزیز …در چهره انسان بر ما حکو مت می کنند که اد عای نمایندگی امام زمان و خدا را دارند در واقع هیچ خدائر را بنده نیستند
گریه کن ای ابر چون بهاران .کز سنگ ناله خیزد روز ودای یاران .البته دل این مستبد و این متحجران از سنگ سخت تر است به خاطر جهلی که مغز این ادم ها را گرفته است
این آقایی که هر از گاهی دم از علی می زنه و خودشو جای اون می زنه طرفهای مقابلو با طلحه و زبیر مقایسه می کنه هیچ خجالت سرش میشه، هیچ بویی از انسانیت برده؟ هیچ حس انسانیت سرش میشه؟ اصلا خانواده داره که بهش حس انسانیت دست بده؟ یا بهش یاد بدهند یا بهش فکر کنه؟ من که فکر می کنم اینها یه مشت حیوانات انسان نما هستند و هیچ حس انسانی ندارند چه برسد حس اسلامی یا اخلاقی داشته باشند. آخه بی وجدانها نمی گویند که این بچه ها به مادر نیاز دارند؟ خدایا اینها را لعنت کن. خدایا ظالمان و ستمگران را خودت به راه راست هدایت کن و اگر هدایت نمی شوند مردم را از دست آنها نجات بده… آمین
یکی از باز جو ها گفت : میدونی چرا به نسرین ستوده این حکم رو دادیم ؟ چون اون یک کلمه بازجویی پس نداد . درود برشرفت ای زن ! که چهره قانون ستیز را رسوا کردی . معلومه احکام براثر حجم خشم صادر میشود نه مواد قانونی !!!
فقط میتوانم بگویم به شجاعت (مردانگی) این زن شیر دل حسودیم میشود.
فقط میتوانم بگویم به شجاعت (مردانگی) این زن شیر دل حسودیم میشود.
من به عنوان یه دختر به حای اینکه به زنانی مثل نسرین ستوده .نرگس محمدی .بهاره هدایت .شیرین عبادی .فاطمه حقیقت جو .
وهاله نازنین افتخار کنم حسادت میکنم شایدهم به خاطر عذاب وجدان باشد اره…..
واقعاجای تأسف است؛روزگاری نه چندان دورمردم انقلاب کردندتاطعم شیرین آزادی ،درکنارهم بودن رابچشند؛همه باهم بودند؛دست دردست هم؛فرزندان همراه پدران ومادران؛زنان ومردان درکنارهم؛ده سال باهم مهربانی راتجربه کردند؛جنگ بودهمه باهم یکی بودند؛صفابودصمیمیت؛آزادی بودوآزادگی؛امااینهارفت تاخرداد۷۶که باردیگرمردی ازنسل پاکان برای سعادت وخوشبختی مردمش به صحنه آمد؛امااینبارمردم باهمه فشارهاوسختی های که بودخواستارصفاوصمیمیت بیشترحاکمانشان بودند؛دوستی صادق وراستگومیخواستندوخواستندآنچه شدباهمه این غاصبان ازهیچ تلاشی برای گرفتن نفس آزادی وخوشبختی مردم فروگذارنبودند؛کوی دانشگاه؛کارناوال عاشوراو…؛امابعدازچندسال مردم دوباره برای حقوقی که درسال ۵۸برای آن پای صندوق رفته بودندپای صندوق آمدند؛امااینبارشب نمیخواست چهره خودراازشهربرداردتمام یارانش رابکارگرفت تاصبح آزادی وسعادت؛صبح مهربانی وصفا؛صبح عشق وصمیمیت طلوع کند؛تمامی عشاق دردام شب گرفتارشدند؛یاران درحصرشدند؛فرزندان ازپدران ومادران جداشدند؛یاوران ملت دربندشدند؛امامابازهم جوانه خواهیم زد؛سبزمیشویم؛وخواهیم دیدکه خواهرانمان باامنیت کامل درکوچه های شهرقدم میزنند؛فرزندمان همراه والدینشان دست دردست هم به آسمان آبی شهرنگاه میکنندوآن روزنزدیک است
چه بگویم ؟ ناپلئون بناپارت میگوید : حکومت احمق ها بر عاقلان دوام نخواهد داشت . زمانی میرسد که حکومت موریانه زده هم مانند درختی که ریشه که آن را موریانه زده و ناپیدا و نهان است ، فرو میریزد و آن زمان همه آحاد حکومتی ( رأس حکومت و مجلسین و وزیر و وکیل و زندان بان و شکنجه گر و … ) از خود سلب مسئولیت کرده و میگویند ما مقصر نبودیم . بزرگتر ها زمان انقلاب یادتان میآید؟ و کوچکترها به شما که ندیده اید میگویم که وقتی حکومت فاسق شاهنشاهی فرو ریخت ، هویدای نخست وزیر با آن همه اختیاری که داشت ، عنوان کرد که من مقصر نبودم و ” سیستم مریض و مقصر ” بود . این حکام هم پس از به درک واصل شدن ، بیش از هویدا نخواهند گفت .