سایت خبری تحلیلی کلمهhidden pichidden pichidden pichidden pichidden pic

شعر سبز/ «زندانی توهم»

چکیده :و نمی داند که پنجره محبس کوچه «اختر» / به دور از چشم او به همه خانه ها باز است / و صدای تپش قلب «وجدان بیدار» را / بر مرکبی از نسیم بهاری / همراه با بوی عطر گل محمدی / به هزاران هزار باغچه / ارمغان می برد...


سید کاظم قمی

نگاهش به تقویم دیواری خشک شده
بر برگ برگ آن
واپسین ماه بهار تکرار شده
آن گاه خشمگنانه به من نگاه می کند
خیال می کند آن بالا نشسته است
چشمانش از این که خود را در قعر ببیند عاجزند
چون که چشمانش را از پیرامونیانی متملق به عاریت گرفته
انگشت اتهامش مرا نشانه می گیرد که
«تو پایه های صندلی ما را سست کرده ای!»
و نمی داند که سال هاست موریانه ها
در صندلی او به بزم نشسته اند
در کنارش ریش سفیدی ناله می کند که
«آرامش مان را بر هم زدی چرا؟»
و نمی شنود که غلیان خشمی فروخورده
در زیر پوست شهر در جریان است
دیگری چکمه هایش را به هم می کوبد
و فرمان آتش صادر می کند
تفنگ ها اما بی هدف شلیک می کنند
چون نمی دانند در تاریکی به کدام سو نشانه روند
و هر سایه ای لرزه بر اندامشان می افکند
و هر صدایی خواب شان را بر هم می زند
تو گویی هر گلویی
گلدسته ای برای یادآوری بزرگی خدا شده است
دندان از خشم به هم می ساید
و با دوربین چشمی اش
به دنبال منشأ روشنایی است که چون تیغ در چشمانش فرو می رود
و چون شب و روز به همه چیز مشکوک است
درمانده و خسته و برای هزارمین بار
به خانه همسایه نظر می اندازد
تا از بسته بودن همه پنجره های آن مطمئن شود
و نمی داند که پنجره محبس کوچه «اختر»
به دور از چشم او به همه خانه ها باز است
و صدای تپش قلب «وجدان بیدار» را
بر مرکبی از نسیم بهاری
همراه با بوی عطر گل محمدی
به هزاران هزار باغچه
ارمغان می برد



Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوسته‌ی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085

۴ پاسخ به “شعر سبز/ «زندانی توهم»”

  1. sabz piroz گفت:

    vvvvvvvvvvvvvvvvvvvvvvvvvvvvv besyar ziba vvvvvvvvvvvvvvvvvvvvvvvvvvvvvvvvvvvvvv

  2. ناشناس گفت:

    کاش آزادی سرودی میخواند

  3. رزمنده گفت:

    عالی بود. تیکه رو به آقا داشتین؟

    رمانده و خسته و برای هزارمین بار
    به خانه (همسایه) نظر می اندازد
    تا از بسته بودن همه پنجره های آن مطمئن شود
    و نمی داند که پنجره محبس کوچه «اختر»
    به دور از چشم او به همه خانه ها باز است

  4. ناشناس گفت:

    بسیار زیبا بود