اوج قله آزادگی
چکیده :قناعت به آنچه انسان دارد آزادي ميآورد و طمع به آنچه ندارد، بردگي؛ اما اين نيمي از آزادگي است. آزادگي انسان در صورتي كامل ميشود كه خود را نسبت به آنچه دارد نيز آزاد گرداند، چون دلبستگي به آنچه موجود است نيز ميتواند انسان ر ا به بند بكشد. انسان آزاد واقعي كسي است كه نه طمع به آنچه ندارد داشته باشد و نه اسير آنچه دارد باشد... يكي از سختترين و آخرين مانع آزادگي كه چشم پوشي از آن بسيار سخت است حب جان است. آخرين تهديد زورمداران نيز همين گرفتن جان از آزادگان است. اما انسانهاي بسيار بزرگ، جان خود را نيز هزينه آزادگي خود ميگردانند و به راحتي از آن نيز ميگذرند....
عبدالرحیم سلیمانی اردستانی
پس از نخستین رویارویی امام حسین(ع) با لشکر کوفه و پس از آنکه آن حضرت پس در دو خطبه دعوتنامههای کوفیان را یادآوری کرد و فرمود اگر شما از دعوت خود منصرف شدهاید و اکنون نظر دیگری دارید پس اجازه دهید که من بازگردم. حرابن یزید ریاحی به امام(ع) عرض کرد که ما از این دعوتنامههایی که شما میگویید خبری نداریم. امام(ع) دستور داد تا یک خورجین از دعوتنامهها را آوردند و باز همچنان از این دعوتنامهها اظهار بیاطلاعی میکرد. پس امام اجازه بازگشت خواست و حر پاسخ داد که باید از ابن زیاد کسب تکلیف کند. حر چون دید امام مصمم است و حاضر به نرمش نیست، از امام خواست که تا رسیدن پاسخ از کوفه صبر کند و در ضمن به گونهای به آن حضرت هشدار داد که اگر حرکتی انجام دهد به قتل خواهد رسید. در واقع امام را تهدید به قتل کرد و امام پاسخ او را اینگونه داد:
«آیا مرا از مرگ میترسانی و آیا بیش از کشتن من کاری از شما ساخته است؟ من در پاسخ تو همان چند بیت را میخوانم که برادر مؤمن «اوسی» آنگاه که میخواست به یاری پیامبر بشتابد و در جنگ شرکت کند برای پسر عمویش که مخالف حرکت وی بود انشاء نمود»:
سامضی و ما بالموت عار علی الفتی
اذا ما نوی حقا و جاهد مسلما
و واسی الرجال الصالحین بنفسه
و فارق مثبورا و خالف مجرما
اقدم نفسی لا ارید بقائها
لتلقی خمیسا فی الهیاج عرمرما
فان عشت لم اندم و ان متت لم الم
کفی بک ذلا ان تعیش و ترغما
(انساب الاشراف، ج۳، ص۱۷۱).
من میروم که مرگ برای جوانمرد ننگ نیست، آنگاه که نیتش حق باشد و به عنوان مسلمان جهاد کند؛
و بخواهد باایثار جانش از انسانهای صالح حمایت کند، و از دشمنی خدا دوری گزیده، با مجرمان مخالفت ورزد؛
من جانم را در طبق اخلاق میگذارم و دست از زندگی میشویم، تا در جنگی سخت با دشمنی بس قوی مواجه شوم؛
من اگر زنده بمانم پشیمان نیستم و اگر بمیرم ناراحتی ندارم، اما برای ذلت تو همین بس که چنین زندگی ننگینی را سپری میکنی.
آزادی یک انسان بالاترین نعمتی است که ممکن است دارا باشد. آزادی مقامی است چنان بالا و والا که هیچ چیز نمیتواند بهای آن باشد و هر هزینهای برای آن ناچیز است. شاید اگر گفته شود که آزادی نعمتی است که همه خیرات را و همه فضایل را در خود دارد سخن چندان ناصوابی گفته نشده باشد. امام صادق(ع) میفرماید: «پنج خصلت است که در هر کس یکی از آنها نباشد خیری در او نیست: اول، وفاداری؛ دوم، تدبیر؛ سوم، شرم و حیا؛ چهارم، خوشخویی و خوش خلقی؛ و پنجم- که چهار خصلت دیگر را در خود دارد- آزادی» (الخصال، ص۲۸۴). پس اگر گفته شود که انسان آزاده انسانی است که همه فضایل اخلاقی و انسانی را دارا میباشد سخن گزافی گفته نشده است. گویا عدم آزادگی و در بند بودن انسان است که باعث میشود به یکی از رذایل اخلاقی و انسانی مبتلا شود. این انسان اسیر است که به دروغ و فریب و خدعه مبتلا میشود و این انسان برده است که به فحاشی و ناسزاگویی و غیبت و تهمت گرفتار میشود و این انسان در بند است که به ستمگری و حقکشی و بیعدالتی و بیانصافی آلوده میگردد. اما انسان آزاده از همه این رذایل پیراسته و به همه فضایل آراسته است.
اما این بالاترین نعمت و ام الفضایل چگونه به دست میآید؟ به تعبیر دیگر آزادی با شکستن قفسها و بریدن بندها و پاره کردن غل و زنجیرها حاصل میشود. قفس و غل و زنجیرها و بندهای انسان کدامند که آزادگی را از انسان میگیرند؟ میتوان در یک جمله کوتاه گفت دو نگرانی انسان را اسیر میکند، یکی نگرانی نرسیدن و دیگری نگرانی از دست دادن. انسان میخواهد به چیزهایی برسد و به همین جهت طمعکار میشود. این طمع به مال یا قدرت یا پست و مقام یا امور دیگر است که انسان را به بند میکشد و عبد و غلام میگرداند. امام علی (ع) میفرماید: «بنده قانع، آزاد است و آزاد طمعکار، بنده» (غرر الحکم، ج۴۱۳).
آری! قناعت به آنچه انسان دارد آزادی میآورد و طمع به آنچه ندارد، بردگی؛ اما این نیمی از آزادگی است. آزادگی انسان در صورتی کامل میشود که خود را نسبت به آنچه دارد نیز آزاد گرداند، چون دلبستگی به آنچه موجود است نیز میتواند انسان ر ا به بند بکشد. انسان آزاد واقعی کسی است که نه طمع به آنچه ندارد داشته باشد و نه اسیر آنچه دارد باشد. امام صادق(ع) میفرماید: «آزاده در همه حال آزاده است. اگر بلا و سختی به او رسد. شکیبایی ورزد و اگر مصیبتها بر سرش فرو ریزند او را نشکنند، هر چند به اسیری افتد و مقهور شود و آسایش را از دست دهد و به سختی و تنگدستی افتد. چنان که یوسف صدیق امین، صلوات الله علیه، به بندگی گرفته شد و مقهور و اسیر گشت اما این همه به آزادگی او آسیب نرساند (کافی، ج۲، ص۸۹).
و این آزادگی است که عزت و اقتدار به ارمغان میآورد و این اسارت است که ذلت و خواری به بار میآورد. امام علی(ع) میفرماید: «به اندک بسنده کنید و تن به خواری ندهید» (غررالحکم، ح۳۶۲) و میفرماید: «مرگ آری، اما پستی و خواری هرگز؛ به اندک بسنده کردن آری، اما دست سوی این و آن دراز کردن هرگز» (نهج البلاغه، حکمت ۳۹۶). امام صادق(ع) در حدیثی عجیب میفرماید: «خداوند تعالی اختیار هر کاری را به مؤمن داده است، مگر اخیتار خوار کردن خویشتن را» (کافی، ج۵، ص۶۳).
اما یکی از سختترین و آخرین مانع آزادگی که چشم پوشی از آن بسیار سخت است حب جان است. آخرین تهدید زورمداران نیز همین گرفتن جان از آزادگان است. اما انسانهای بسیار بزرگ، جان خود را نیز هزینه آزادگی خود میگردانند و به راحتی از آن نیز میگذرند. امام حسین(ع) در سخن فوق از تهدید حرابن یزید ریاحی با ریشخندی عبور میکند. آن حضرت میفرماید غیر از کشتن من کاری از دست شما ساخته نیست. شما میخواهید مرا تسلیم خواستههای خود گردانید و تنها اهرمی که در دست دارید تهدید گرفتن جان است. اما این جان دادن نه تنها برای من سخت و ناگوار نیست بلکه بسیار گوارا است. مرگ در راه حق و در راه صلاح و برای انسانهای صالح ننگ و عار نیست بلکه بسیار شیرین است. مرگ در راه برچیدن فساد و تباهی تلخ و ناگوار نیست ،بلکه شهد است. مرگ در این راه شکست نیست تا انسان آزاده از آن بگریزد، بلکه پیروزی است. و چنین انسانی است که اوج قله آزادگی را فتح کرده است.
قسمت های پیشین این مطلب:
Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوستهی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085