در مکتب حسینی
چکیده :آيا روا و جايز است كه در زماني كه اعمال و سخنان حاكمان و سياستهاي آنان با مسلمات دين ناسازگار است، حاكماني كه خود را عمل كننده به متن دين و بيان كننده مغز دين معرفي ميكنند، انسانهاي ديندار و متقي سكوت كنند و عالمان دين، كه خود را پرچمدار دين ميشمارند، لب فرو بندند و هيچ اعتراضي نكنند؟ آيا دعوت امام حسين(ع) از مردم بصره دعوت همه دينداران تاريخ و مدعيان دينداري به اين نيست كه در زماني كه به نام دين اصول مسلم دين كنار گذاشته ميشود و بلكه عكس آنها عمل ميشود، فرياد اعتراض خود را بلند كنند و ساكت ننشينند؟ آيا فرياد «هل من ناصر» حسيني براي همه زمانها و مكانها نيست؟! ...
عبدالرحیم سلیمانی اردستانی
امام حسین(ع) پس از ورود به مکه نامهای را خطاب به سران قبایل بصره مینویسد که در آن نکات بسیار مهمی را بیان میفرماید. ترجمه متن نامه به قرار زیر است:
«اما بعد، خداوند محمد(ص) را از میان مردم برگزید و با نبوتش بر وی کرامت بخشید و به رسالتش انتخاب فرمود. سپس در حالی که او وظیفه پیامبری را به خوبی انجام داد و بندگان خدا را هدایت و راهنمایی نمود او را قبض روح کرده به سوی خویش فراخواند. و ما خاندان، اولیاء و اوصیاء، وارثان وی و شایستهترین افراد نسبت به مقام او از میان تمام امت بودیم، ولی گروهی بر ما سبقت جسته و این حق را از ما گرفتند و ما نیز با علم و آگاهی بر تفوق و شایستگی خویش نسبت به این افراد، برای جلوگیری از هر فتنه و اختلاف و تشتت و نفاق در میان مسلمانان و جلوگیری از چیره شدن دشمنان، بر آنچه پیش آمده بود، رضا و رغبت نشان داده و آرامش مسلمانان را بر حق خویش مقدم داشتیم. اما اینک این نامه را به سوی شما میفرستم و شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر دعوت میکنم، زیرا در شرایطی قرار گرفتهایم که دیگر سنت پیامبر یکسره از میان رفته و جای آن را بدعت فرا گرفته است. اگر سخن مرا بشنوید به راه سعادت و خوشبختی هدایتتان خواهم کرد. درود و رحمت و برکت خدا بر شما باد» (تاریخ طبری، ج۷، ص۲۴۰).
مطالب زیادی در این نامه مورد اشاره قرار گرفته است. اما در این میان به نظر میرسد که سه نکته از اهمیت بیشتری برخوردار است:
۱. تقدم مصلحت جامعه بر حق فرد؛ امام(ع) در این نامه به این نکته اشاره میکند که او و پدر و برادر بزرگوارش از دو جهت برای حکومت اولویت داشتهاند، یکی به جهت انتساب خانوادگی و اینکه آنان از خاندان وحی هستند و دیگری اینکه آنان به لحاظ ویژگیهای فردی شایستهترین فرد برای این مسئولیت هستند. پس آنان از این دو جهت شایستگی و اولویت دارند. اما باید توجه داشت که هیچ شایستگی فردی و هیچ اولویتی و هیچ حقی برتر و بالاتر از مصلحت جامعه نیست. فردی مانند امام علی(ع) با همه مزایا و شایستگیها مقدم بر مصلحت جامعه نیست. چنین فردی نمیتواند و حق ندارد که به بهانه شایستگی فردی یا حق شخصی مصلحت جامعه را نادیده بگیرد و آرامش آن را بر هم بزند.
مطابق این سخن هیچ فردی چه خود را شایسته حکومت بداندو چه حکومت را حق خود بداند حتی اگر این شایستگی و حقانیت مسلم و قطعی و آشکار باشد، باز باید شایستگی فردی و حق فردی فدای مصالح جامعه گردد. فرد شایسته و محقی که در رأس حکومت نیست اگر مصلحت جامعه اقتضا کند باید سکوت کند و کسی که در رأس حکومت و قدرت است اگر مصلحت جامعه اقتضا کند باید کنار برود. فردی مانند علی(ع) باید سکوت کند و به مدت بیست و پنج سال عزلت و گوشه نشینی اختیار کند و فردی مانند امام حسن مجتبی(ع) باید برای مصلحت جامعه از قدرت کنارهگیری کند.
همه اینها درباره شخصیتهایی است که به اعتقاد شیعیان از نصب خاص برخوردارند، هر چند به قدرت رسیدن آنان منوظ به اقبال مردم است. اما در رابطه با انسانهای عادی وضعیت کاملا متفاوت است. انسانهای عادی که از هیچگونه نصب خاصی برخوردار نیستند، و هم مشروعیت و هم مقبولیت خود را از رأی مردم میگیرند، هیچ حقانیتی جدای از خواست و اراده مردم ندارند. اینان علاوه بر مصلحت سنجی باید دغدغه مقبولیت عمومی را هم داشته باشند چرا که هر لحظه که احساس کنند که مقبولیت عمومی خود را از دست دادهاند، مشروعیت خود را نیز از دست دادهاند. آنان در واقع دو وظیفه دارند، یکی اینکه به محض اینکه احتمال عدم مقوبلیت دهند باید به بررسی آن بپردازند. دیگر اینکه به محض اینکه ماندن آنان بر قدرت به مصلحت جامعه نباشد باید کنارهگیری کنند.
۲. اصل بر صلح است و قیام و انقلاب امری اضطراری است؛ از این نامه امام بر میآید که در جامعه تا جایی که ممکن است باید به اصلاح پرداخت و با نصیحت و نرمش امور را به پیش برد. سخن امام(ع) این است که ما در این زمان خاص یعنی زمان یزید احساس وظیفه کردهایم و اگر وضعیت به اینجا نمیانجامید همان روش قبلی خود، یعنی امر به معروف و نهی از منکر نرم و آرام، را در پیش میگرفتیم. توجه داشته باشیم که امام(ع) سالها در زمان حکومت فرد فاسدی مانند معاویه زیسته و هرگز دست به قیام و شورش نزده و وضع موجود را تحمل کرده و البته تنها نارضایتی خود را اعلام کرده است.
البته امام(ع) در جای دیگر این اضطرار خود را به گونهای دیگر بیان میکند. در مسیر کوفه فردی کوفی به نام ابوهرم خدمت آن حضرت میرسد و عرض میکند که : ای پسر رسول خدا! چه انگیزهای باعث شد که از حرم جدت بیرون آیی؟ امام (ع) در پاسخ وی فرمود: «ای باهرم! بنی امیه با فحاشی و ناسزاگویی احترام مرا در هم شکستند و من راه صبر و شکیبایی در پیش گرفتم. ثروتم را از دستم گرفتند و باز هم شیکبایی کردم. ولی چون خواستند که خونم را بریزند از شهر خود خارج شدم…» (مقتل خوارزمی، ج۱، ص۲۲۶؛ لهوف، ص۶۲).
مطابق این سخن، امام(ع) هرگز در صدد قیام و شورش نبوده و فحاشیها و تهمت زدنها و آبروریزیهای حکومت جائر را تحمل میکرده است. اما آنان کار را به جایی رساندهاند که امام(ع) یا باید حکومت فاسد آنان را تأیید کند و یا اینکه کشته شود. ولی توجه داشته باشیم که حتی در این صورت امام نمیفرماید که من برای جنگ خارج شدهام. بلکه میفرماید که از باب اضطرار و چون جانم در خطر بوده خارج شدهام.
۳. جایی که به نام دین به بدعتها عمل میشود اعتراض واجب است؛ نکته سومی که امام(ع) به آن اشاره میکند این است که این زمان با زمانهای دیگر تفاوت دارد و بنابر این اعتراض و فریاد واجب است. امام میفرماید: «اما اینک… شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر دعوت میکنم، زیرا در شرایطی قرار گرفتهایم که دیگر سنت پیامبر یکسره از میان رفته و جای آن را بدعت فرا گرفته است». توجه داشته باشیم که امویان حکومت خود را دینی معرفی میکردند و خود را جانشین رسول خدا(ص) میشمردند. در زمان معاویه با همه فسادها و فریبکاریها، حداقل ظواهری از دین رعایت میشد. اما در زمان یزید اینگونه نبود. در واقع دین خدا وارونه شده بود و اندیشهها و اعمال فاسد به جای دین بیان میشد و خرافات بیپایه جای عقاید صحیح را گرفته بود. یزیدیان اعمال و اندیشههای فاسد و تباه خود را به نام دین و به عنوان متن دین معرفی میکردند و در چنین وضعیتی سکوت هرگز روا نیست.
آیا روا و جایز است که در زمانی که اعمال و سخنان حاکمان و سیاستهای آنان با مسلمات دین ناسازگار است، حاکمانی که خود را عمل کننده به متن دین و بیان کننده مغز دین معرفی میکنند، انسانهای دیندار و متقی سکوت کنند و عالمان دین، که خود را پرچمدار دین میشمارند، لب فرو بندند و هیچ اعتراضی نکنند؟ آیا دعوت امام حسین(ع) از مردم بصره دعوت همه دینداران تاریخ و مدعیان دینداری به این نیست که در زمانی که به نام دین اصول مسلم دین کنار گذاشته میشود و بلکه عکس آنها عمل میشود، فریاد اعتراض خود را بلند کنند و ساکت ننشینند؟ آیا فریاد «هل من ناصر» حسینی برای همه زمانها و مکانها نیست؟! آیا تنها در یک زمان و یک مکان مبارزه با بدعتها و بددینیها واجب و ضروری بوده است؟!
۱) فرا رسیدن ایام سوگواری سرور ازادگان ، ابا عبدالله الحسین(علیه السلام) و یاران با وفایش را به همه ی سبز اندیشان ازاده خاصه میرسبز ایران زمین و شیخ شجاع تسلیت میگویم! ۲) حکومتی که دینداران ، پارسایان راستین در ان احساس نا امنی و ترس میکنند! نمیتواند دینی باشد! پوستینی از دین بر تن! و تهی از مغز! ۳) اسلام علوی حسینی اسلامی است که هدف در هیچ شرایطی وسیله را توجیه نمیکند! و اگر موفق به تشکیل حکومت شود! و مقبول عامه بیفتد! حفظش به هر قیمتی از اوجب واجبات نیست! تا ان زمان باقی است که قبولش مورد تایید عامه است و البته بر مدار عدالت! ۴) عاشورای امسال دوباره فرصتی است که حاکمان ظالم را از باب تاکید گوشزد کنیم که اهلیت نشستن بر کرسی حکومت دینی را ندارند! انها هر وسیله ی نامشروع و ظالمانه ای را توجیه میکنند تا بمانند! مردم برای این انقلاب نکردند! مردم برای استقلال ، ازادی و جمهوری اسلامی انقلاب کردند! تازه جمهوری اسلامی را در سال ۵۷ خواستند! و اکنون معلوم است چه میخواهد! علائم و امارات واقعیتها را بیان میکنند! مردم ازادی و ابادی میخواهند! ظهور جنبش سبز یکی از این علامتهای اشکار است که نشان میدهد مردم اکنون چه میخواهند! مردم دین را ابزاری برای قدرت و ثروت نمیخواهند! مردم خواهان تفکیک نهاد دیانت از نهاد قدرت و سیاست اند! مردم هم ازادی و ابادی میخواهند و هم سر افرازی دیانت و اخلاق را! مطمئنا مردم این خواسته را محقق خواهند کرد! انروز دیر نیست! اندکی صبر سحر نزدیک است!