سایت خبری تحلیلی کلمهhidden pichidden pichidden pichidden pichidden pic
» قصه دیوژن با اسکندر، یا قصه حوزه با قدرت سیاسی

حکمت را زیر سایه قدرت نبرید

چکیده :قدرت سیاسی و متولیان قدرت لازم است سایه ی خود را از سر حوزه و دانشگاه بردارند. علما و فضلا و اندیشمندان و حاملان اندیشه ی راستین هم، باید بدانند که پادشاه زمان در تامین خواسته های آنها ناتوان است و رسم ملاقاتِ دیوژن با اسکندر را بجا آرند و فراموش نکنند اندیشه ای که جامه ی قدرت بپوشد و در ظل سلطان قرار گیرد، لاجرم از نور دانش بی بهره خواهد...


گروه سیاسی – مهستی شیرازی: مشهور است وقتی اسکندر بر جهان چیره گشت و پادشاه زمین شد ، دیوژن تنها کسی بود که به ملاقات او نرفت و چون اسکندر به دیدار او شد و از او خواست تا خواسته هایش را بگوید تا آن را برآورده کند، دیوژن تنها از او خواست که کنار برود تا بتواند از نور خورشید بهره مند شود.

در ادبیات و فرهنگ ایران زمین، این ماجرا روایان متعددی دارد و در میان آنها، روایت سنایی در مثنوی حدیقه الحقیقه مشهورتر است و البته اندکی هم متفاوت و مفصل تر از اصل روایت یونانی.

در حدیقه الحقیقه ی سنایی، بقراط به جای دیوژن نشسته است و پادشاه زمان به جای اسکندر. پس پادشاه زمان بر بقراط گذر می کند و از او می خواهد که سه حاجتش را بگوید تا هر سه را روا کند و به جا آرد. بقراط از پادشاه می خواهد که گناهانش را بیامرزد، جوانش کند و او را از چنگ مرگ برهاند. پادشاه در می ماند و چون نمی تواند هیچکدام از سه خواسته ی بقراط را بجا آرد، بقراط خواسته ی اصلی اش را به او می گوید و از او می خواهد کنار بایستد و «سایه اش را از روی او بردارد تا نور خورشید بر او بتابد و بقراط را که برهنه است گرم کند.»

به هر حال، مهم نیست که قهرمان این داستان بقراط باشد یا دیوژن، اسکندر باشد یا پادشاه زمان؛ آنچه مهم است و این داستان کهن را زنده نگه داشته است، معنای جاودانی است که در آن نهفته است. در این داستان، برخلاف آنچه – بیشتر – رایج است، دیوژن نماد قناعت و وارستگی نیست، بلکه «نماد دانش راستین و اندیشه ی برهنه» ای است که سایه ی هیچ قدرتی را بر خود بر نمی تابد و نمی خواهد ذیل هیچ سایه ای قرار گیرد. اسکندر هم نماد قدرت مطلقه ای است که اگرچه پادشاه زمین است و همه چیز را در اختیار دارد، اما قادر نیست هیچکدام از نیازهای اصیل ِ اندیشه و اندیشه ورزان را تامین کند.

سنایی، در روایت این ماجرا، مفصل و کاملتر به همین موضوع پرداخته است. جایی که پادشاه زمان یا همان قدرت مطلقه ی زمینی، نه می تواند گناهان بقراط را ببخشد، نه می تواند پیری او جوان کند و نه قادر است که به او عمر جاودان ببخشد؛ کنایه از آن است که قدرت سیاسی، نه می تواند خطاهای دانش و اندیشه ی راستین را اصلاح کند و نه توان پس و پیش کردن و تضعیف و تقویت آن را دارد و نه قادر است که هیچ اندیشه ای را قوام بخشد و ماندگار کند. پادشاه زمان یا همان قدرت مطلقه، تنها خدمتی که می تواند به دانش راستین بکند و تنها کمکی که قادر است به اندیشمندان و علما برساند، این است که دست از سر آنها بردارد و اجازه ندهد آنها در سایه ی قدرت بی نور بمانند.

ماجرای استقلال حوزه های علمیه و عدم دخالتِ دولت و قدرت در حوزه های علمیه و سیاسی نبودن گزینش های علمی و لزوم استقلال علمی دانشگاهها، نوعی واگویه ی امروزی همین ماجراست و تکرار قصه ی دیوژن و اسکندر است. همان گونه که دیوژن تنها کسی بود که به ملاقات اسکندر نرفت و تنها کسی بود که اسکندر نتوانست خواسته های او را برآورده کند و تنها خواسته اش از اسکندر تابیدن نور بر قامت برهنه اش بود، قدرت سیاسی و متولیان قدرت هم لازم است به این حکایت اصیل وفادار بمانند و به اندازه ی خود از آن بیاموزند و سایه ی خود را از سر حوزه و دانشگاه بردارند. علما و فضلا و اندیشمندان و حاملان اندیشه ی راستین هم، به همین محک باید بدانند که پادشاه زمان در تامین خواسته های آنها ناتوان است و رسم ملاقاتِ دیوژن با اسکندر را بجا آرند و فراموش نکنند اندیشه ای که جامه ی قدرت بپوشد و در ظل سلطان قرار گیرد، لاجرم از نور دانش بی بهره خواهد ماند.



Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوسته‌ی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085

۱۵ پاسخ به “حکمت را زیر سایه قدرت نبرید”

  1. رشيد گفت:

    یک از بهترین نوشته های سیاسی نزدیک به واقعیت انضمامی ما همین نوشته ی مهستی شیرازیست که من به جز یک جمله اش بسیار با آن همدلی کردم .نقاط روشن و تاریک تاریخ ما در ادبیات ما مجسم شده .برخوردهای مولوی و حافظ و……….بعدها میرزاده عشقی و…….با وضعیت حاکم در زمانشان به معنای حقیقی کلمه کنشهای سیاسی بوده و چنان پیوندی با حقیقت داشته اشعارشان که انگار همین حال را توصیف کرده اند .
    اما با این پاراگراف شدیدا مخالفم :
    قدرت سیاسی، نه می تواند خطاهای دانش و اندیشه ی راستین را اصلاح کند و نه توان پس و پیش کردن و تضعیف و تقویت آن را دارد و نه قادر است که هیچ اندیشه ای را قوام بخشد و ماندگار کند.
    اولا باید سیاست تعریف شود .به قول ارسطو انسان حیوان سیاسیست .به این معنی که باید منتقد وضعیت علمی یا هنری یا فرهنگی یا سیاسی باشد و آن را تغییر دهد .وکار معنائی جز این ندارد .آدمی باید بداند که تمام ایده هایش محصول رخدادهای سیاسی تاریخی است .پس قدر ت سیاسی به این معنی که دانشجویان باید فعال سیاسی باشندوزیر بار قوانین غیر انسانی نروند و
    برای رشد و تعالی جامعه و دنیای خود تشکل بسازند و اندیشه های فلاسفه و جامعه شناسان مختلف با دیدگاههای متفاوت و متضاد را به مردم معرفی کنند وذهن مردم را باز ودامنه ی انتخاب معارفشان و رویاها یشان را گسترش دهند .
    اما اگر منظور از سیاست دخالت نظام سلطه است بردانشگاه و دانشجو و تحمیل ایده های از پیش تعیین شده ی متحجرانه بر است برواقعیت بدون همدلی و انطباق و هماهنگی با نسل دانشجو .این اسمش فاشیسم است ونه سیاست .
    سیاست فضا را باز میکند که صدای همه در آن شنیده شود .به خصوص صداهائی که قبلا شنیده نمیشدند.
    سیاست رهائی بخش حقیقتیست که موجب تکگامل جامعه ی بشری و سازنده ی تاریخ اوست .
    اما فعالیتهای سرکوبگرانه ی نظام سلطه و تحمیل ایده های کهنه شده وبی تناسب با وضعیت موجود بر زندگی دانشجوها و
    شستشوی مغزی آنها و تشویق کردنشان با نمره و امتیاز که طبق خواسته های آنها باشندوگرنه ……….
    واینجاست که قدرت سیاسی دانشجویان میتواند روی قدرت بی چون و چرای دولت حد بگذارد .پس قدرت سیاسی هم خوب و هم لازمه ی دانشگاهی آرمانیست که دانشجویا ن از این حق خود دفاع کنند که کسی حق نداشته باشد فعالیتهای علمی و سیاسی و روابط اجتماعی متمدنانه ی آنها را محدود کند و مثلا جلوی علوم انسانی را بگیرد .
    اما سیاست به معنای فضولی و تجسس و دخالت در زندگی فردی و جمعی دانشجویان و بر هم زدن همایشها و تجمعاتشان و
    دخالت در شیوه ی پوشش آنها وحذف اساتید دگر اندیش و جایگزین کردن استاد نماهای بی سواد و سهمیه ای ملتزم به ……….
    و مجبور کردن دانشجویان به گذراندن واحدهائی که مورد تنفر دانشجویان است و خود را با آنها بیگانه وبی ربط احساس میکنند
    بله سیاست به این معنا درست است که فضا را بحرانی میکند و جلوی گرمای دانش را مگیرد و………….
    اما در عوض قدرت سیاسی دانشجویان را محک میزند و به چالش میگیرد .هرچه بیشتر دخالتهای احمقانه کنند دانشجوها رادیکالتر میشوند و خواسته هایشان اوج میگیرد و شبکه های فکری و اجتماعی گسترش مییابدو آبروی نهاد قدرت هم میرود و تضعیف میشود .

    • مهستی شیرازی گفت:

      دوست رشید من :

      آن گونه که من فهمیدم ، ما اتفاق نظر داریم . تنها نکته ای که در میان اظهارات شما مغفول است و شاید در متن بنده هم مبهم مانده است این است که مراد از قدرت سیاسی ، قدرت متکی بر سیاست یا همان قدرتی است که دولت مشروعیت ِ استفاده از آن را دارد . طبیعی است این قدرت نتواند بر « محتوای» دانش اصیل اثر بگذارد .
      با احترام

      • رشيد گفت:

        خیلی خوشحال شدم که نویسنده ای با شعور سیاسی و انسانی والا که ایده هایش حقیقتا

        بازتاب روابط سیاسی و اجتماعیست و نزدیک به واقعیت انضمامی جواب من را داد
        احتمالا تعریف ما از سیاست با هم فرق میکند
        من سیاست را امکان وقوع رخدادهای تاریخساز میدانم
        و فعالیت سیاسی را وفاداری به همین رخدادها میدانم
        فعالیت سیاسی را مبارزه با ایده اولوژی میدانم
        ایده اولوژیها هستند که دولتها را مشروع جلوه میدهند
        توهمی ایجاد میکنند که در آن فضای توهمی میتوانند ایده های نا متناسب با زمان و مکان را
        به واقعیت تحمیل کنند
        میخواهند فرم خود را کامل و بدون ترک نشان دهند
        چنانکه میبینیم مرتب میگویند برای شاد نشدن دشمن باید تناقضات ساختاری ایده اولوژی

        حاکم را پوشاند .
        فعالیت سیاسی تاباندن نور رستگاریست بر یک وضعیت که حاصل آن پیدا شدن شکافها و

        ترکها و تناقضات آن وضعیت است
        سیاست فضا را باز میکند برای شنیدن صداهائی که تا پیش از وقوع یک رخداد رهائی بخش
        شنیده نمیشدند
        سیاست رخداد حقیقتیست که همگان را مخاطب قرار میدهد
        و باعث میشود که آدمیان رهائی خود را در رهائی همگان و منافع خود را در منافع همگان

        بدانند و تنها از این طریق است که ۲۵ خرداد رخ میدهد
        وفداری به رخداد ۲۵ خرداد و بیرون کشیدن پیامدهای آن فعالیت سیاسیست
        پس قدرت متکی برسیاست همان قدرتیست که متکیست برخواست انسان بودن
        چنانکه میدانید انسان حیوان سیاسیست
        خواست انسان بودن یعنی خواست سوژه شدن
        همان که نیچه میگوید بشو آنچه که هستی
        خواست انسان بودن یعنی وظیفه ی انسانی را بر منافع سطحی کوتاه مدت فردی
        ترجیح دادن
        یعنی خواهش رفع از خود بیگانگی و فهمیدن که بیگانه بودن با دیگران به بیگانگی با خود

        منجر میشود
        فرآیندی که طی آن روح یا ذهن طی آن متکامل میشود و به سمت آگاه شدن از آزادی

        خویش پیش میرود یک فرآیند سیاسیست
        برای خلق فضائی که همه گان بتوانند در آن وجودی انسانی داشته باشند واز دل روابط سالم

        اجتماعیشان آزادانه شکل مطلوب حکومت و قانون اساسی مطلوب خود را تعیین کنند
        باید قدرت سیاسی داشت
        باید حزب داشت
        سندیکا داشت
        تریبون داشت
        سالن اجتماعات دانشگاه میتواند چنین جائی باشد
        آنچه فضای دلمرده و بی معنی تاکسیها را که معنائی جز رسیدن از یک نقطه به نقطه ی دیگر
        ندارد را زنده میکند سیاست است
        مثلا با دادن یک سری از خبرنامه های کلمه به مسافرین میشود سیاست را خلق کرد
        قدرت دولتهای ایده اولوژیک از سیاست نیست
        از سیاست زدائیست
        انسانها را صرفا مصرف کننده و اسیر ایده اولوژی تربیت میکنند تا
        انسانها سوژه نشوند وتبدیل به ماشین شوند وفقط به سود کارهایشان فکر کنند ونه به

        خودکارهایشان
        اصلا وضعیت حاکم به نظرشان یا بی عیب بیاید ویا غیر قابل تغییر
        سیاست زدائی یعنی انسان را از انسانیت تهی کردن
        او را از وظیفه ی دشوار انسانیش و مواجه شدن با حقیقت درونش که جدا نیست از حقیقت

        وضعیت حاکم ترساندن و دور کردن و متمایل کردن به جذب فرآیندهای سرمایه گذاری شدن
        قدرت حکومت ما از قدرت انکار تناقضات ساختاریش و سیاست زدائی از مردم
        به دست آمده
        ومتاسفانه ایده اولوژی حاکم بر ذهن بیشتر مردم ما همین است
        که میگویند سیاست پدر ومادر ندارد
        میگویند درست را بخوان چه کار به این کارها داری ؟
        میری اوین ها ؟
        ارزشش را ندارد که ما کتک بخوریم که یکی دیگر رئیس جمهور شود
        و چرا به جای زندان نرویم در پروژه های سپاه شریک شویم
        بله
        قدرت دولت از میزان نادانی مردم است
        ودقیقا به همین خاطر جنبش سبز را جنگ نرم میدانند که جنبش آگاهیست
        تا وقتی خواهش انسان بودن و داشتن حق تعیین سرنوشت خود و آگاهی از این نکته که
        این درد مشترک تنها جدا جدا درمان نمیشود بر
        عافیت طلبی و تخصص گرائی و تگک بعدی بودن و جدا کردن علم و سیاست از هم
        غلبه نکند آب از آب تکان نخواهد خورد
        دانش را برای چه میخواهیم ؟
        جز برای انسان شدن ؟
        پس چگونه حاضرنیستیم برای دفاع از حق تعیین سرنوشت خود و حق داشتن روابط آزاد

        انسانی در دانشگاه وشهر و روستا و طبیعت کوچکترین هزینه ای بپردازیم ؟
        البته میدانم که منظور شما از سیاست همین دم و دستگاه مافیائی حاکمان است
        که با سوء استفاده از قانون و تحمیل قدرت نظامی خود به بهانه ی مبارزه با فتنه و برقراری

        امنیت و
        ……………………………….
        علوم انسانی را محدود میکند و علم را ابزاری میکند و ذهن را منفعل میکند و روابط سیاسی و

        اجتماعی انسانی را نابود میکند و دانشگاه را پادگان میکند
        و به دانشجویان میقبولاند که سعادت دنیوی و اخروی در التزام آنهاست به قدرت حاکم ؟
        چرا ؟
        برای اینکه دانشگاه را سیاست زدائی کند و خیالش راحت باشد که دانشگاه دیگر مرکز
        رشد آگاهی و مبارزه و شکل گیری شبکه های اجتماعی مورد نظر موسوی
        نیست
        و بچه ها فقط سرشان تو مشق ودرسشان است و بی خیال وظیفه ی انسانیشان که

        رستگارکردن گذشته و آینده ی تاریخ است شوند
        و فقط به فکر یک مدرک وزن و خانه و سرمایه وخلاصه بستن بار خود باشند
        وهمه ی امید کسی مثل من این است که رخدادی به وقوع پیوندد و رعدو برقی
        بر ذهنهای غافل و منفعل وخفته بزند و همه در مواجهه با حقیقت همدل و همراه شوند
        و این شب طولانی استبدادی این سرزمین را به صبح برسانند

        • مهستی شیرازی گفت:

          رشید عزیز ، شما لطفا دارید
          مراد ما از سیاست تحقیقا یکی است . اما آنچه در این نوشته گفته ایم که نباید سایه اش بر دانش و علم و حتی دانش سیاست قرار گیرد ، قدرت و قدرت سیاسی است .
          دانش سیاست ، مخزن و منبعی برای سیاست ورزی راستین است که او نیز نباید در سایه ی قدرت قرار گیرد . دانش هم غیر از ایدئولوژی است . ایدئولوژی – با تعبیر چپ – همان دانشِ قدرت زده و آفت یافته است .
          باز هم سپاس

  2. رشيد گفت:

    قدرت مطلقه، تنها خدمتی که می تواند به دانش راستین بکند و تنها کمکی که قادر است به اندیشمندان و علما برساند، این است که دست از سر آنها بردارد و اجازه ندهد آنها در سایه ی قدرت بی نور بمانند.( برگزیده از متن مقاله ی خانم شیرازی )

  3. رشيد گفت:

    دیوژن نماد قناعت و وارستگی نیست، بلکه «نماد دانش راستین و اندیشه ی برهنه» ای است که سایه ی هیچ قدرتی را بر خود بر نمی تابد و نمی خواهد ذیل هیچ سایه ای قرار گیرد. اسکندر هم نماد قدرت مطلقه ای است که اگرچه پادشاه زمین است و همه چیز را در اختیار دارد، اما قادر نیست هیچکدام از نیازهای اصیل ِ اندیشه و اندیشه ورزان را تامین کند.(برگرفته از مقاله ی خانم شیرازی )

  4. رشيد گفت:

    اندیشه ای که جامه ی قدرت بپوشد و در ظل سلطان قرار گیرد، لاجرم از نور دانش بی بهره خواهد ماند.

  5. فرزين گفت:

    بسیار زیبا بود.

  6. حمید گفت:

    متاسفانه متن همین مقاله نقض کننده خودش هست
    شما دنبال اقراض سیاسی هستید

    • رشيد گفت:

      حمیدخان دیالکتیکی میشه تناقض این مقاله را نشون بدین که با کمک هم رفعش کنیم ؟
      مشکل شما با تناقض این مقاله است یا با محتوای آن ؟
      خدای نکرده لباس شخصی که نیستید ؟
      با دمیدن آفتاب حقیقت سایه ی حضرت عالی و اربابتون از سر دانشگاه و…….کم خواهد شد وشما را به خیر و ما را به سلامت .
      برای دشمنی کردن هم باید در حد حریف بود .اصلا مقاله را فهمیدی ؟

  7. ناشناس گفت:

    لذت بردم آفرین بر انسان های محقق

  8. ناشناس گفت:

    چند سوال؟!
    چرا در تمام دنیا و البته در کعبه ی آمال شما ( همان ارووپا و امریکا) دانشمندان تحت موسسات و نهاد های دولتی فعالیت می کنند و در زمینه هایی هم فعالیت می کنند که دولت ها می خواهند؟
    چرا دانشگاه های ایران همیشه تحت نظر و برنه ئمه دولت ها یوده اند؟
    اصولا چرا شما با فعالیت های سیاسی و اجتماعی حوزه های علمیه و حل مسائل حکومت های مردمی ایران مشکل دارید؟به نظر می رسد اولا می ترسید که کاسه و کوزه ی یک مشت بی سواد مترجم که البته خوب هم ترجمه نمی کنند جمع شود .

    البته اگر یک دولت منحط مدعی اصلاحطلبی بر روی کار باشد خانم شیرازی می تواند دو برابر این ها فلسفه بافی کند و اندر حکمت های دخالت دولت در حوزه ها بگوید.
    کم هم ندیده ایم که شما اصلاح طلبان با سیاسی کردن فضا یک فرد بی سواد را به عنوان مرجع به مردم معرفی کرده اید!
    آیا آن زمان این کار اعمال نفوذ نبود!!!
    بروید آدم باشید

  9. يا حسين گفت:

    احسنت بر رشید . حال کردم

  10. رشيد گفت:

    فقط شماها و اربابتون هستید که با فعالیت سیاسی هر کس جز خودتان مخالفید .چه کسی مطبوعات را میبندد و و حشیانه
    دستور حمله به کوی دانشگاه را میدهد؟تا حالا دیده اید که مترجم یا نویسنده یا هر کسی به حوزه حمله کند ؟
    کی گفته سیاسی کردن فضا بده؟ دیروز که دانشجوهای دانشگاه تهران همه جا را سبز کردندو فضای سیاسی خلق کردند ایرادش چه بود ؟ اینکه دانشجوها به دور از چشم ساواکیها تجمعاتی دارند و روابط ناسالم سیاسی حاکمان وفساد عمیق دولت و……..
    را نقد و بررسی میکنند اشکالی دارد ؟
    طوری حرف میزنی که انگار اصلاح طلبها جلوی فعالیت سیاسی شما را گرفته اند .شما که همه ی نهادها و سازمانها در اختیارتونه .
    تلوزیون و مطبوعات و دیوارهای شهر و پلاکاردها و…………….
    چه اشکالی داره که تو یا اربابت یا من یا یک مترجم یک متفکری را به عنوان مرجع معرفی کنه .مگه من اجباری دارم که قبولش کنم ؟
    تو مصباح یزدی را معرفی کن .که البته معرفی حضور هست .
    من هم میر حسین موسوی را معرفی میکنم .
    فرقمون اینه که تو کتک میزنی و من نمیزنم .همین
    درد شما اینه که میخواید نظام تک حزبی خودتون را حفظ کنید .مثل حزب رستاخیز در زمان شاه .

  11. همراه گفت:

    بیشتر بنویسید کلمه ای ها ! شما وظیفه دارید تحلیل کنید و بنویسید تا جنبش گمراه نشود . نوشته های اینچنینی را بیشتر بگذارید و تحلیل های سبز را میان اخبار تکراری گم نکنید . خانم شیرازی بی نظیر می نویسد زنده باد میر حسین زنده باد جنبش سبز