نامه پدر یک روزنامه نگار: فرزندانمان را زیر ضربات مشت و لگد بازجو برده اید
چکیده :سی سال پیش قرارمان این نبود که در چنین روزی فرزندانمان را به بند بکشیم و زیر ضربات مشت و لگد بازجو ببریم و پدران و مادران کهنسال را گریان و نالان در پای دیوارهای لرزان اوین به نظاره نشینیم، دسته دسته دانشجویان را از سر کلاس درس به سلول انفرادی ببریم و وکلای ایشان را از پشت در زندان برانیم و بازجو آن کند که می خواهد آن گوید که دیوار از شرم فرو ریزد و برای فرزندانمان که دربند وامانده اند راهی نماند جز اعتصاب غذا. و خود نیک می دانید این نیست همه آنچه که هست و نباید...
کلمه:جواد ملیحی، پدر علی ملیحی روزنامه نگار و عضو شورای سیاستگذاری سازمان دانش آموختگان ایران که بیش از یک ماه را در انفرادی بند ۲۴۰ اوین در بازداشت است در نامه ای به دادستان تهران از تحت فشار بودن، ضرب و شتم شدید و اعتصاب غذای فرزندش در روزهای نخست بازجویی خبر داده و خواستار آزادی فوری وی تا پیش از سال نو شده است.
به گزارش ادوار نیوز، متن کامل این نامه به شرح زیر است:
جناب آقای جعفری دولت آبادی
دادستان محترم تهران
با سلام و تحیات
شاید اگر به روزهای جوانیمان بازگردیم هردوی ما روزهایی را به خاطر بیاوریم که یا برای بدرقه و یا استقبال دوستانمان در برابر دیوارهای سترگ و درب سنگین اوین جمع می شدیم. هرگاه در آن زمان از برابر آن دیوار سرد و سخت می گذشتیم آرزویمان بود که روزی را شاهد باشیم تا آوار شوند و فرو ریزند بر سر استبداد و آزادی از پس آن پدیدار گردد و پایدار.
شاید یادتان باشد که با چه شور و نشاطی آزادی همرزمانمان را جشن می گرفتیم و با چه خشم و عصیانی شکنجه و شهادت یارانمان را دادخواهی می کردیم. نمی دانم به یاد دارید روزهایی را رژیم شاهنشاهی در اوج اقتدار دسته دسته بهترین فرزندان این مرز و بوم را به همین زندان اوین می برد و با هر ستمی که به ملت روا می داشت ضربه ای کاری به ریشه های استبدادیش فرو می آورد.
اگر این همه و بسیاری دیگر را به یاد ندارید که می دانم بهتر از من در خاطرتان موج می زند این را حتما می دانید که آن دیوارهای سترگ و نام مخوف اوین هیچگاه نتوانست بقای رژیم شاهنشاهی را تضمین نماید. اگر چه ویرانی این زندان مخوف هیچگاه محقق نشد اما نتوانست خللی در اراده انقلابی بنده و شما و میلیونها نفر دیگر وارد کند.
جناب آقای جعفری دولت آبادی
خوب به یاد دارید روزی را که در اندیشه بودیم اوین را تماشاگه همه مستبدین کنیم و استبداد کریه را در آن به نمایش گذاریم و به جهانیان نشان دهیم این است سزا و سرانجام دیکتاتوری.
با خود می اندیشیدیم که روزی به همراه فرزندانمان از میان راهروها و بندها و سلولهای تاریک و نمور اوین عبور کنیم و از پس این دیوارهای پوسیده به ظاهر استوار ارزش آزادی و آزادگی را به رخ فرزندانمان بکشیم.
اکنون که بنده و حضرتعالی سی زمستان از آن روزها را از سر گذرانده ایم در دو جایگاه متفاوت هستیم که بی شک
در آن روزها هیچکدام فکرش را نیز نمی کردیم در این دو جای قرار بگیریم.
شما در پس همه این سالها دادستان باشید و من دادخواه، با حکم شما فرزندم در همان اوین باشد و من برای آزادیش در پای همان دیوارهای سرد و بی روح. هیچ نمی دانستم که پس از سی سال باز هم باید در پای همان
دیوارها و همان در باشم، روزی برای آزادی همرزم امروز برای آزادی فرزندم.
جناب آقای دولت آبادی
اگر شما فقط چند بار نام فرزندم علی ملیحی فرزند جواد ساکن بند ۲۴۰ سلول انفرادی را شنیده اید من ۲۷ سال است که او را می شناسم اندیشه اش در دامان مادری آموزگار و پدری شاید انقلابی پرورده شده است اندیشه ای که نه من و نه شما نمی توانیم بر رد آن حتی واژه ای بیان نمایم. ۲۷ سال است که نظام جمهوری اسلامی تربیت فرزندم را بر عهده داشته است او میراث دار اندیشه های نسل بنده و شماست. گواهی می دهم دغدغه های او همان است که بسیاری از دوستان و خویشانمان را در آن سالها در پس همین دیوارها و دری که اکنون با حکم شما باز و بسته می شود را به سبب آن چشم در راه بودیم. گواهی می دهم دغدغه های فرزندم علی همان است که بسیاری را مردانه در سالهای کودکی فرزندم مفتخر به نام شهید و جانباز و رزمنده و آزاده و ایثارگر کرد و خوشا آنکه حضرتعالی نیز در این رهگذر در راه اعتلای وطن و صیانت از آزادی ملت به صفت جانبازی مفتخر گشتید.
دادستان محترم تهران
سی سال پیش قرارمان این نبود که در چنین روزی فرزندانمان را به بند بکشیم و زیر ضربات مشت و لگد بازجو ببریم و پدران و مادران کهنسال را گریان و نالان در پای دیوارهای لرزان اوین به نظاره نشینیم، دسته دسته دانشجویان را از سر کلاس درس به سلول انفرادی ببریم و وکلای ایشان را از پشت در زندان برانیم و بازجو آن کند که می خواهد آن گوید که دیوار از شرم فرو ریزد و برای فرزندانمان که دربند وامانده اند راهی نماند جز اعتصاب غذا. و خود نیک می دانید این نیست همه آنچه که هست و نباید باشد.
و اگر نمی دانید قاطعانه می گویم بیش از یک ماه فرزندم علی در انفرادی بند ۲۴۰ در بند است در روزهای نخست بازجویی در برابر اصرار غیرقانونی بازجو جهت قبول اتهامات واهی قانونا مقاومت می کند و به همین علت توسط بازجویش به شدت ضرب و شتم می شود و در جهت تظلم و اعتراض چهار روز را دست به اعتصاب غذا می زند.
ناباورانه می بینیم همه آنچه را که نبایست ببینیم. حالیه اشک در چشم و خشم در دل و آه بر لب در برابر این سی سال نشسته ام و سرانجام کار را می نگرم. نمی دانم آنگاه که بر حسب وظیفه انسانی خود با فرزند دربندم ملاقات نمودید در وجود نحیف و چشمان کم سوی او چه دیدید؟ مجرمی خطرناک و جانی بالفطره که شرارت سرتاپای او را فراگرفته و دهها و صدها نفر را به خاک سیاه نشانده و یا اینکه مادران بسیاری را داغدار کرده و پدران بیشماری را سیاه پوش، و یا اینکه صدها قبضه سلاح سرد و گرم و اسناد طبقه بندی شده و محرمانه و اسناد جعلی از او کشف شده و زخم خوردگان از ترس او شهامت شکایت ندارند؟ و این چنین است که می بایست او در سلول نمور انفرادی
بماند تا شاکیانش شهامت شکایت یابند و جرایمش یکی پس از دیگری کشف و افشا شوند.
اما آنچه را که خود شما به ایشان تفهیم کردید غیر از این همه است. علی دانشجویی است با جسمی رنجور و اندیشه ایی سترگ و آرمانی پویا به زیبایی آزادی، سلاح و ادوات جرمش همین یک قلم است که امروز از آن دور افتاده است و آثار جرمش همه در صفحات روزنامه ها و تارنماها با نام زیبایش هویدا که نه پنهان شدنی است و نه اراده ایی برای پنهان ماندن آن وجود دارد. از قرار معلوم بازجویی اش نیز تمام شده است، چشمان خانواده اکنون در آستانه نوروز حضور او را مشتاقانه انتظار می کشد، حال که با درایت و سیاست جنابعالی بسیاری از همبندان و هم وندان علی یا آزاد شده اند و یا در شرف آزادی هستند از شما نه به عنوان یک همرزم که به عنوان یک دادخواه و از باب تظلم تقاضا دارم همه چشمان نگران درپای دیوارهای اوین را شاد نموده و آنچه را که حقمان است به ما برگردانید. بی شک خود بهتر از هر کس دیگری می دانید مطالبه آزادی فرزندانمان حقی است که دیر یا زود ستانده می شود چه نیکوست که این امر به ید حضرتعالی و در آستانه نوروز باشد.
جناب آقای جعفری دولت آبادی
در پایان لازم می دانم در کمال صحت عقل و آزادی و اختیار اقرار کنم که به قول مشهور اقرار العقلاء علی انفسهم جایز بل نافذ اینجانب جواد ملیحی پدر علی ملیحی اقرار می کنم من نیز در جرم فرزندم شریک هستم و همان را می اندیشم که او می اندیشد و اگر او را به این جرم بازداشت نموده اید شایسته و بایسته است به استناد وظیفه شرعی و قانونی مستندا به این اقرار من را نیز همراه او به بند بکشید. باشد تا راه سی سال پیش رفته را دوباره روم با این تفاوت که اینبار من در همان راهم و شما …. .
با تجدید احترام
جواد ملیحی
۲۴/۱۲/۸۸
پای دیوار زندان اوین
و چه تلخ می گذرد این روز ها
گاهی اینقدر ناراحت میشم و البته متاسف برای ایران و جوان ایرانی که نمیدونم چی بگم اما میدونم و یقین دارم طبق همون عدالت پنهان خداوندی روزی میرسه که خداوند داد مظلوم رو از ظالم میگیره.مشکل اینجاست که برخی خودشون رو در این نظام از همه محق تر و مسلمان تر و انقلابی تر میدونن و دیگران رو هم کافر و ملحد و محارب فرض میکنن در حالیکه منش اولیاء خدا و ائمه معصومین حق رو به صراحت روشن میکنه و شکی نیست که اینها باطل اندر باطل عمل می کنن.کار نظام در دوره احمدی نژاد مثل فرزندان یک پدر در قید حیات میمونه که به خاطر ارث و میراث به جون هم افتادن و حق پدر و مادر رو هم فراموش کردن و بدیش هم اینجاست که در این بین برای توجیه عملکرد خودشون پای اسلام و قرآن رو هم وسط می کشن.ستم می کنن و در دعاهاشون دائم ظهور آقا رو می طلبن.قرآن ما با بسم الله الرحمن الرحیم شروع شده سوال اینجاست که وقتی خدا در تمامی کتب مقدس از رحمانیت و رحیمیت خودش سخن میگه شماها کی هستید که شدین جلاد مردم و خودتون هم مسلمون میدونید؟ آقایون مثل چی زندانی و شکنجه می کنن در حالیکه برخیشون زخم خورده رژیم قبلی هستن سوال اینجاست که ندید علی در مورد ضارب خودش که از همه عالمیان محق تر بود برای مردن چگونه رفتار کرد و اون تازه قتل کرده بود نه ابراز عقیده.نه منش ایرانی و نه منش اسلامی هیچ کدوم رفتار غلط شما رو تایید نمیکنن.ننگ بر شما
به شما افتخار می کنیم که چنین پسر قهرمانی تربیت کردید . او برادر ما و فرزند شجاع ایران است . به امید روزی که مجدد شجاعت نزد ما ایرانیان آید و اریکه دیکتاتور را فرو بریزیم
خدایا به خودت پناه می بریم، حق جوانان بی گناه این خاک را از این ظالمان پس بگیر…آمین
پدر عزیزم، قلم شما عجیب دلم را شکست…. به امید آزادی همه دوستان سبزمان
تحلیل مصوّر
افگارتر ذهنی بیاندیشاندت تا هیچ
ضرب تلنگر درخطا و جمع آن با هیچ
فواره ای در رجعت از اوج عدم تا پوچ
تا پوچ یعنی بی طراوت یعنی اصلا هیچ
یعنی نه فطرت ، نه نگاه ثابت مجذوب
به کوبش امواج بر صخره ، و مانا ؛ هیچ
افکار می اندیشدش ، موهوم می گردد
در باطن تفسیری از من ، تو، شما ، ما ، هیچ
مفعول یا فاعل کدامش دیگری یا خویش
تحصیل دستور زبان عشق گویا هیچ
می لرزد از شهوت جنینی پیر، جفتش نیست
جز یائس سقط تولد ( جز فتاوی ) هیچ
پینه دلی در رُکع اول پشت بر قبله ست
ابلیس می رجماند آیا پیر عظما هیچ؟
ذهنی مکدّر ، شبهه خیز ، آوار بر خود را
یک واژه روشن دریغش در زوایا ، هیچ
***
این است تحلیلی مصور که چرا او را
هر واژه می ترساندش ،هر واژه ، حتی هیچ
این است غایی تر دلیل آنکه محبوسی
باید نمانده باشدت شک درمعما هیچ
***
تو، آن ژن غالب که سلول تو را باغاند
یاغی ! ازآزادی بگو ، از یاس اما هیچ
تکثیر در سلول های انفرادی شو
ای که نداری جز خدا از دار دنیا هیچ
شاعر! تو امروزی که ما را نور بخشیدی
گرچه نماند از تو و شعر تو فردا هیچ
عنوان : تحلیل مصوّر
افگارتر ذهنی بیاندیشاندت تا هیچ
ضرب تلنگر درخطا و جمع آن با هیچ
فواره ای در رجعت از اوج عدم تا پوچ
تا پوچ یعنی بی طراوت یعنی اصلا هیچ
یعنی نه فطرت ، نه نگاه ثابت مجذوب
به کوبش امواج بر صخره ، و مانا ؛ هیچ
افکار می اندیشدش ، موهوم می گردد
در باطن تفسیری از من ، تو، شما ، ما ، هیچ
مفعول یا فاعل کدامش دیگری یا خویش
تحصیل دستور زبان عشق گویا هیچ
می لرزد از شهوت جنینی پیر، جفتش نیست
جز یائس سقط تولد ( جز فتاوی ) هیچ
پینه دلی در رُکع اول پشت بر قبله ست
ابلیس می رجماند آیا پیر عظما هیچ؟
ذهنی مکدّر ، شبهه خیز ، آوار بر خود را
یک واژه روشن دریغش در زوایا ، هیچ
***
این است تحلیلی مصور که چرا او را
هر واژه می ترساندش ،هر واژه ، حتی هیچ
این است غایی تر دلیل آنکه محبوسی
باید نمانده باشدت شک درمعما هیچ
***
تو، آن ژن غالب که سلول تو را باغاند
یاغی ! ازآزادی بگو ، از یاس اما هیچ
تکثیر در سلول های انفرادی شو
ای که نداری جز خدا از دار دنیا هیچ
شاعر! تو امروزی که ما را نور بخشیدی
گرچه نماند از تو و شعر تو فردا هیچ
وای از روزی که جای زندانی و بازجو عوض شود،که می شود،دیگه چیزی نمونده.
پیشنهادی دارم
همانطور که خانواده زندانیان بی گناه پس از انتخابات و مردم غیور در مقابل اوین تجمع میکنند و طبق مشاهده یک شب اینجانب به نتایجی هم میرسندو عده ای از بزرگ مردان و شیرزنان آزادی خواه آزاد میشوند به واسطه همین حرکت چرا همه ما برای آزادی بزرگان در بند و چهره های شاخص به پا نخیزیم.به خدا تحمل زندان واقعا سخته اگر یک ساعت خود را جایشان بگذارید متوجه میشوید ما خواهرانی داریم در زندان که نمیدانیم چه بر سرشان می آورند از خدا بی خبران. مررررررررررررررررررررررررررررررررردان غیور به پا خیزید.شبی نیست که راحت بخوابم .مگر ما مسلمان نیستیم.مگر ما شیعه آن مرد کعبه نیستیم؟؟ موسوی بزرگ رئیس جمهور محبوبم .سید تورو جدت کاری کن. بیانیه ای بده من که مسلمان نمیدونم خودمو که اونا در بند هستند بی گناه و معصوم در کشورم و من به زندگی روزمره ام میرسم.ای کسانی که مخالف ما سبزها هستید آیا مسلمان نیستید؟آیا غیرت ندارید آیا کسی که در زندان مورد آزار جنسی قرار گرفت خواهر دینی شما نیست .آیا رهبران ما یکی نیستند؟آیا علی را نمیشناسید؟؟
جناب آقای قاضی! من هم با تأسی به این پدر بزرگوار خدمتتان اعلام میدارم که من هم همجرم همه دوستان دربندمان هستم. اندیشه ام آزادی بیان،آزادی عقیده، نفی دیکتاتوری و هدفم مبارزه برای احقاق حق است. و راهم ستاندن دین و کشورم از دغل بازان دینی و خودفروخته های میهنم است. تلاشم آگاهی یافتن و آگاهی دادن به همه ایرانیان است. آقای قاضی! نظام شما دینمان را به یغما میبرد، ایمانمان را به سخره میگیرد، بر عرق ملیمان انگ استبدادزدگی میزند، منطق نظام شما کشتن،شکنجه،ضرب و شتم،ناسزاگفتن،تهمت و افتراست. در نظام شما پرونده سازی برای افراد آنهم به دروغ به شدت مد شده است. آقای قاضی! به شما و به همفکران شما میگویم بترسید از خدای منتقم بترسید، از خدای خیرالماکرین بترسید. پند بگیرید از عاقبت یزیدیان. امید برای افشای همه دسایس دینی
شکایت درد و اندوهمان را به خدای متعال می بریم که او نا نموده ها می داند و می خواند
و آنها ننگ و خفت چنین رفتار غیر انسانی را با شیاطین در میان خواهند گذاشت که یار اویند
ما از ظلمات به نور و آنها – خود خواسته اند – از نور به ظلمات راه می پویند
زمستان هم می رود و روسیاهی به آنها خواهد ماند
خشم های جوانه زده ما که سبز شده است دیری نخواهد پایید که با شهامتمان و ایستادگیمان میوه خواهد داد شیرین ترین میوه : آزادی
کوروش آریایی
متشکریم از نظر زیبات