آقای اشتری، مردم را تهدید نکن
چکیده :فرمانده کل نیروی انتظامی، آقای سردار اشتری! چقدر آشنا به نظر می آید. آیا یک جایی او را ندیده ام؟ قیافه اش را مطمئن نیستم، اما رفتارش چقدر شبیه به جناب سروان آن شب است. بعضی سروان به دنیا می آیند و سروان می میرند، حتی بعد از آنکه سردار شدند....
سید علیرضا بهشتی شیرازی
بسم الله الرحمن الرحیم
دوازده سال پیش، در تیر ۱۳۸۸ نیروهای لباس شخصی به دفتر روزنامه کلمه سبز ریختند و به شیوه ای بسیار شبیه به آنچه در فیلم های سینمایی از سارقان مسلح بانک ها دیده ایم با ما رفتار کردند. از جمله یکی از آنها چماقی در دست داشت و در حالی که می پنداشت من پسر شهید بهشتی هستم آن را به نشانه تهدید برایم تکان می داد. کمی بعد ما را به مرکز مبارزه با منکرات در خیابان وزرا بردند. از ما مثل مجرم ها از روبرو و پهلو عکس شماره دار گرفتند، بعد همه بازجویی شدیم. به نظر می رسید پرسنل انتظامی حاضر در پایگاه راحت نیستند و به شکلی سعی در توجیه خود دارند. برای چه کسی؟ تازه بعدا معلوم شد. مثلا یک جناب سروانی با صدای نسبتا بلند اعتراض می کرد که چرا همه دستگیرشدگان درخواست فرصت برای نماز خواندن نمی کنند، و همین را گواهی کافی علیه ما می دانست. “بروید به کارمندان تان نماز خواندن یاد بدهید.”
در بازجویی از همه خواستند سوابق شان را از قدیم ذکر کنند. سابقه یکی از بچه ها توجه سرهنگ فرمانده مرکز را، که سعی داشت محترمانه برخورد کند و مدام دستوراتی بیفایده به زیردستانش می داد، جلب کرد. او را نزد خود خواند و با وی برخوردی ملایم تر در پیش گرفت. چند دقیقه بعد دو نفر از لباس شخصی ها آن فرد صاحب سابقه را صدا زدند و با خود به حیاط بردند. در راه برایش توضیحاتی دادند، مبادا تصور کند آنها هم از این انتظامی چی های در پیت اند. در ادامه از فضائل اخلاقی شان گفتند، از جمله آن که اگر فلانی بفرماید با افتخار آمادگی انواع زنای محصنه و غیرمحصنه و عنف را دارند. سپس هر کدام سیلی محکمی به گوش متهم نواخت تا قدرت بازویش را به رخ بکشد. آیا به رخ گروگان؟ یا رخ همدیگر؟ یا رخ ماموران حاضر در محل؟ یا رخ جناب سرهنگ؟ احتمالا گزینه چهارم درست بود. عجب! پس جناب سروان هم منظورش خودشیرینی پیش آنها بود.
از آن زمان خیلی می گذرد و شرایط بسیار تغییر کرده است، اما نه در جهت بهبود. از دوستان شنیدم یکی از آن دو نفر بعدا در سوریه کشته شد؛ قاعدتا حالا دارد برای خزنه جهنم کُری می خواند. دومی، اگر زنده باشد احتمالا پیشرفت کرده است و اکنون دنبال حال گیری از فرمانده کل نیروی انتظامی است.
فرمانده کل نیروی انتظامی، آقای سردار اشتری! چقدر آشنا به نظر می آید. آیا یک جایی او را ندیده ام؟ قیافه اش را مطمئن نیستم، اما رفتارش چقدر شبیه به جناب سروان آن شب است. بعضی سروان به دنیا می آیند و سروان می میرند، حتی بعد از آنکه سردار شدند.
آقای سردار اشتری، ما که می دانیم شما کاره ای نیستی. این قدر مردم را تهدید نکن.
ز روز گذر کردن اندیشه کن
پرستیدن دادگر پیشه کن
مکن کاری که از یادها نرود. اینهایی که داری برای خوش آمدشان حرف می زنی جهت تآمین برق شهرها کارخانه ها را تعطیل کرده اند، مبادا مردم به یاد خرابکاری هایشان بیفتند؛ این قدر دست به دهان شده اند. آیا کارگرِ بیکار ، بدون دستمزد در خانه برق داشته باشد تا تهدیدهای شما را گوش کند؟
Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوستهی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085