سرنوشت ایران چه خواهد شد؟ (۲)
چکیده :در سادهترین شکل از مناسبات سیاسی دسترسی محدود کسی یا کسانی که واجد ظرفیت اعمال زور هستند بر جامعه مسلط میشوند و مواهب تولید شده را به نفع خود غصب میکنند، یعنی دسترسی دیگران را به آن خواستنیها محدود میسازند تا بهرهمندی خود را افزایش...
سید علیرضا بهشتی شیرازی
بسمالله الرحمن الرحیم
در جریان رد صلاحیتها توسط شورای نگهبان حقایق مهمی آشکار شد که باید آنها را مرور کنیم تا ببینیم در کجا ایستادهایم. مثلا روشن شد که دلهای طبقه حاکمه پراکنده و اختلافاتشان بسیار شدید است. همچنین هر یک از جناحهای قدرت در رقابت با یکدیگر هر امکانی را که در دست دارد تا آخرین درجه به کار خواهد بست. شورای نگهبان در استفاده دلبخواهی از فرصتهایش هیچ ملاحظهای نمیکند، هشداری در مورد شیوه عمل کسانی که اختیارات و امکاناتی دیگر دارند.
با توجه به ذات زیادهخواه بشر این وضعیتی غیرمترقبه نیست. آن تغییر مهمتری که برای نظام سیاسی کشور پیامدهای سنگین دارد و تحولاتی مهم به دنبال میآورد محروم شدن جناح قدرت از نهاد داوری است، به صورتی که طبقه حاکمه دیگر نمیتواند روی حکمیت قابل قبول رهبری برای مهار اختلافات خود حساب کند. برای آنکه اهمیت این نکته را دریابیم خوب است وضعیت سیاسی کشور را با توجه به برخی چارچوبهای نظری عمیقتر مرور کنیم.
در ایران امروز آیا هر کسی فارغ از پیوندهای سیاسیاش میتواند بدون گزینش وارد دانشگاه شود، یا به استخدام نهادهای دولتی در آید، یا مجوز نشریه بگیرد، یا به پروژههای بزرگ دسترسی داشته باشد، یا نماینده مجلس شود، یا برای رسیدن به ریاستجمهوری از سد شورای نگهبان بگذرد؟ در منابع علمی از نظامی که به این سؤالها پاسخ منفی میدهد با عنوان « دسترسی محدود» یاد میشود. پشتوانه اولیه چنین سامانی خشونت است. در سادهترین شکل از مناسبات سیاسی دسترسی محدود کسی یا کسانی که واجد ظرفیت اعمال زور هستند بر جامعه مسلط میشوند و مواهب تولید شده را به نفع خود غصب میکنند، یعنی دسترسی دیگران را به آن خواستنیها محدود میسازند تا بهرهمندی خود را افزایش دهند. در شهر باستانی اوروک گیلگمش فخرفروشانه مىخرامد و چون گاوى وحشى مردم را در زیر پایش میمالد. پسر را از پدر مىگیرد و فرو مىکوبد، دختر را از مادر مىستاند و از وى کام مىجوید ….. هیچ کس را یاراى مخالفت با او نیست.
چرا هست. دست بالای دست بسیار است. الهه زایندگی عقیم نیست. لذا اِنکیدو خلق میشود تا به عنوان یک همزاد وضعیت را به تعادل آورد و این بار که گیلگمش هوس کرد عروسى جدید را تصاحب کند راه را بر وى ببندد. آنها مىجنگند و اگرچه سرانجام زورمند اوروک غالب مىآید، اما او دیگر یک قدرت بىرقیب به شمار نمیرود.
البته داستان در اینجا پایان نمیگیرد. کمى بعد گیلگمش و انکیدو دست به تبانى میزنند. و چرا تبانی نکنند؟ هدف آنان از خشونت نه خشونت، بلکه مواهب ناشی از امکان اعمال خشونت است. آنها اگر بخواهند مدام با هم بجنگند به هیچکدام چیزی نخواهد رسید. لذا متناسب با توانی که هر یک در زورآزمائیهای پیشین به اثبات رسانده است رانتهای جامعه را میان هم تقسیم میکنند و با یکدیگر به صلح میرسند. نمیتوان عقلانیت موجود در این سازش را انکار کرد. آنها پیش از آنکه به این مرحله برسند عرقهایشان ریختند و خامیهایشان را به پختگی و نوعی بلوغ رساندند، لذا این وضعیت یقینا جا دارد بهتر از پیش باشد، هم برای آنان و هم برای جامعه. فرادستان در اصل به منظور افزایش منافع و مزایای خویش – و نه فرودستان – است که از جنگ به سوی صلح میروند، هرچند در این بین فرودستان نیز سود میبرند. آنهائی که امروز در افغانستان به جان هم افتادهاند اگر روزی به توافق دست یابند آیا این به نفع بیگناهانی است که هر روز در خیابان جانشان را کف دست میگیرند یا به ضرر آنها؟ قطعا به نفع آنها. مساجد و مدارس دیگر هدف بمبگذاری قرار نخواهند گرفت و بازارها به راه خواهند افتاد، و لو در جریان این سازش ثروتهای کشور میان قدرتمندان تقسیم و تاراج شود.
همین که معلوم شد هدف از خشونت نه خشونت، بلکه بهرهکشی است قدرتهایی دیگر نیز به دنیا خواهند آمد. آن مستوفی بیرحمی که حتی یک تخممرغ از چشمش پنهان نمیماند نیز از استعداد و توانی برخوردار است. آن سیاستمدار زیرکی که با پنبه سر میبرد نیز برای خود خشونتی دارد. آن مباشری که میداند چگونه با سازماندهی هوشمندانه بهرههای قابل برداشت جامعه را به حداکثر برساند، یا آن وزیری که وِزر رتقوفتق امور را بر دوش میکشد نیز بازوانی هستند که اگر به کار گرفته شوند رانت حاکمان به مراتب فزونی مییابد.
آیا گیلگمش و انکیدو حاضرند همانگونه که قدرت یکدیگر را به رسمیت شناختند این توانائیها را هم مد نظر قرار دهند و صاحبانشان را شریک خود کنند؟ هرگز! چنین دیوانسالارانی باید مواجبشان را بگیرند و کارشان را بکنند و در بیشتر از آن فضولی نداشته باشند؛ این همان برخوردی است که صراحتا با آقای ظریف شد. منظور آن نیست که آقای ظریف هم دنبال رانت بود. او نمیگفت سیاست خارجی کشور را من باید تعیین کنم، ولی میگفت من هم باید در تعیین آن حداقل یک دهم سهم داشته باشم. یک دهم؟ یک صدم هم زیاد است. اصلا شماها همه دوتابعیتی و جاسوس هستید. و هیچ خیال نکنید که این یک مسئله مستحدثه است. در طول تاریخ کشور خودمان به سنت طولانی وزیرکشی بر میخوریم. آخر چرا؟ چون قدرتمندان هنوز عرقهایشان نریخته و عقلهایشان به بلوغ نرسیده است. همان اتفاقی که گیلگمش و انکیدو را به صلح رساند باید تکرار شود تا آنان منافعی را که این شرکاء جدید به همراه میآورند با هزینههای شراکتشان بسنجند و به جا آورند. مجددا فرادستان به منظور افزایش منافع خویش – و نه فرودستان – است که انتقال به این وضعیت بالغ را می پذیرند هرچند در این جریان فرودستان نیز سود میبرند و در حفظ شرائط جدید منافع دارند.
در این سنجش فیالواقع کسی منکر نیست که خواجه نظامالملک کشور را بهتر اداره میکند. بلکه مناقشه بر سر میزان سهم او از قدرت است. خواجه احتمالا در طول عمرش یک تیر هم نینداخته بود و در مصاف با دونپایهترین سرباز لشکر هم شکست میخورد. لذا در مورد امثال او زورآزمائی از نوعی که میان گیلگمش و رقیب صورت گرفت به کار وزنکشی نمیآید. بلکه نیاز به داوری مورد قبول است تا این قدرها را بشناسد و هر کس را در جای خود بنشاند.
اینها سه مرحله «شکننده»، «پایه»، و «بالغ» از نظام دسترسی محدود هستند که داگلاس نورث و همکارانش در چارچوب نظری خشونت و نظمهای اجتماعی از آنها نام میبرند.(۱) در مرحله بالغ عنصر تعیینکننده و اضافی دسترسی فرادستان به امکان قضاوت قابل قبول برای حل مرافعات است. لذا زمانی که این داوری از کار میافتد، مثلا زمانی که رهبر یک کشور نشان میدهد دیگر نمیتوان روی او به عنوان حکمی منصف حساب کرد نظام سیاسی دفعتا یک درجه تنزل میکند و از بالغ به پایه فرو میافتد. زیرا دیگر ابزاری جز خشونت برای تعیین سهم شرکای قدرت وجود نخواهد داشت.
شرکای قدرت؟ کدام شرکای قدرت؟ «ما همه بنده و این قوم خداوندانند.» با این حال در بررسی صلاحیت سرلشکر رضایی یکمقدار احتیاط به جائی بر نمیخورد. نه اینکه او در دستگاه سرکوب یک مهره کلیدی باشد. بلکه حذفش نماد کاری است که قرار نیست انجام گیرد. «یک نفر باشد تا سپاهیان نگویند ما را هم حذف کردند. بعداً به آنها نیاز خواهیم داشت.» کاملا معلوم است که از این پس ظرفیت اعمال خشونت سرنوشتساز خواهد بود.
بر اثر این تنزل قرار است کسانی که دارای ظرفیت اعمال خشونت هستند بمانند و کسانی که فاقد این ظرفیتاند بروند. چگونه چنین امری امکان دارد اگر خشونتورزان اعمال خشونت نکنند؟ لذا اولین نتیجه خونریزی یا لااقل حاکمیت وحشت است، البته نه (فقط) بر علیه مردم؛ مردم که قبلا چوبشان را خوردهاند. حتی اعضاء قدر قدرت شورای نگهبان باید حذف یا مرعوب شوند. به نظر ادعای بزرگی میرسد. ولی این است و جز این نیست. اگر باور نمیکنید به پست زیر که ساعت ۱۶:۰۶ دقیقه روز جمعه ۱۴ خرداد (یعنی ابتدای جلسه شورای نگهبان برای بازنگری در بررسی برخی صلاحیتها) در کانال «عماریون» متعلق به مهدی طائب، برادر حسین طائب، فرمانده فعلی اطلاعات سپاه منتشر شد توجه کنید:
«عباسعلی کدخدایی بیآبرویی برای خود نخرد. این یک توصیه دوستانه است (بخوانید جدی، یا بخوانید توصیه بعدی دوستانه نخواهد بود). کدخدایی سعی دارد از شرایط پیش آمده به نفع علی لاریجانی بازیسازی کند و شبکه رسانهای جهرمی پشت این مسئله با دستور بالادستی فعال شده است تا بتوانند شرایط را تغییر داده و فضا را زمینهساز تایید صلاحیت لاریجانی کنند. این فضاسازی راه به جایی نبرده و قطعا منجر به تایید صلاحیت لاریجانی نخواهد شد و این مسئله کاملا برای ما روشن است. اما جناب عباسعلی کدخدایی باید این روز و این کار را برای مکافات خود در آینده حفظ و ثبت کند.»
در نظامهای دسترسی محدودِ پایه نقش افراد در توازن قدرت بینهایت اهمیت دارد. یعنی قدرت هر جناح منوط به افراد است و نه نهادها. خود این نکته یعنی خونریزی، زیرا حذف چهرهها به راحتی به ضعف جرگهها ترجمه خواهد شد. همین که سانحه مرگ کسی را از صحنه بیرون کند تعادل بر هم میخورد و برای آنکه مجددا برقرار شود نیاز به وزنکشی جدید میان جناحهای دارای ظرفیت اعمال خشونت پیش میآید. این وزنکشی نیز یعنی خونریزی. به نظرتان مهمترین سانحه مرگ مربوط به چه کسی است؟ ظاهرا قرار است انتخابات ریاست جمهوری فعلی انتقال قدرت به رهبری بعدی را تسهیل کند، ولی به عکس آن را خونین خواهد ساخت. اینها نکات مجهولی نیستند. بلکه این هزینهای است که کسانی قصد دارند بپردازند، زیرا نتیجه مورد نظرشان با مسالمت به دست نمیآید.
چارچوب نظری نورث به ما اجازه میدهد تاریخ را چون جام جمشید پیش رویمان بگذاریم و با دقتی قابل تأمل حدس بزنیم که چه حوادثی انتظارمان را میکشند. مثلا مرگ شاهطهماسب اول کشور را به دست امرای ارتش وملوک طوایف انداخت، به صورتی که هر کدام در ولایت خود دم از استقلال زدند. همچنین دشمنان خارجی را جری کرد، به شکلی که شاه اسماعیل دوم میخواست مذهب رسمی کشور را از نو به تسنن باز گرداند. بسیاری از صاحبان افسر و کلاه (از جمله خود شاه اسماعیل دوم) به دست صاحبان افسر و کلاه کشته شدند. تا آنکه شاه عباس اول قدرت را قِران قِران از نو و از هیچ گرد آورد.
و اما افول و فروپاشی.
افول یک سامانه چه وقت روی میدهد؟ در یک الگوی ساده، زمانی که نسبت انرژى کسبشده به انرژى صرفشده رو به کاهش بگذارد. یک دکان کوچک را در نظر بگیرید. بخشی از درآمد آن به مصرف هزینهها میرسد؛ اجاره، دستمزد، خرید اجناس، آب و برق و …. پس از کسر این هزینهها (انرژی صرف شده) از درآمد مغازه (انرژی کسب شده) به مازادی میرسیم که اسمش را سود میگذاریم، مایهای که خرج خانواده و رفاه صاحب بنگاه خواهد شد. وقتی مازاد کم شود طبعاً دکان از فروغ میافتد، و زمانی که سر از زیان در آورد و دیگر چشماندازی برای بهبود وضعیت وجود نداشته باشد بنگاه ور میشکند و فرو میپاشد. دانشمندان عین همین منطق را برای نظامهای سیاسی، بلکه تمدنها به کار میبرند. هرچند در نظامهای سیاسی نان خورها خیلی بیشترند. آن مازاد باید بتواند تشکیلات عظیم حکومت را اداره کند، امنیت فراهم آورد، شوارع را باز نگه دارد، زیرساخت ها را پیدرپی نو بسازد، دست مردم را در تولید بیشتری که قرار است سپس استثمار شود بگیرد و سطح زندگی حاکمان و خادمانشان را حفط کند. لذا به اعتقاد دانشمندان برای آنکه حکومتی به ورطه افول نیفتد نسبت فوقالذکر باید حداقل ۳ به ۱ باشد. (۲)
از یک طرف حذف شرکای مدنی قدرت، به شدت از انرژی کسب شده نظام خواهد کاست و از طرف دیگر اصل چسبندگی مصرف اجازه صرفهجوئی در انرژی صرف شده را نخواهد داد. یعنی اگر حکومت مثلا ماهانه به صدهزار طلبه شهریه میپردازد نمیتواند این مستمری را قطع کند، و الا با بحران سیاسی مواجه میشود. حتی اگر این چسبندگی وجود نداشت حذف هزینهها دوچندان از مازاد میکاست. زیرا حاکمان راه رضای خدا نبود که آنها را تقبل کردند، بلکه محاسباتی به آنها ثابت کرده بود که از این طریق به وضعیت بهتری دست مییابند. این مسیر را که ادامه دهند آخرش فروپاشی است، چه تکذیب کنند و چه تأیید کنند.
ای کسانی که اینک بر صدر مجلس مینشینید، احتمالا خون بسیاری از شما به دست کسانی از شما بر زمین خواهد ریخت؛ جایزه قدرت وقتی بیش از حد میشود به هر جنایتی را میارزد. ای کسانی که دم از شعارهای آتشین میزنید، احتمالا مخفیانه با بیگانه تبانی خواهید کرد. ای خوزستان، احتمالا زخمهایی جدید خواهی خورد. ای ایران سرنوشتت چه خواهد شد؟
۱- برای آشنائی با شرح مفصل چارچوب نظری نورث و همکارانش مراجعه کنید به: خشونت و نظمهای اجتماعی، نوشته داگلاس نورث، جان جوزف والیس، و باری وینگاست. ترجمه: جعفرخیرخواهان، تهران، روزنه، ۱۳۹۵٫ همچنین برای شرحی مختصرتر از این چارچوب مراجعه کنید به فصل اول از کتاب: در سایه خشونت، داگلاس نورث، جان جوزف والیس، اس بی وب، و باری وینگاست. ترجمه محسن میردامادی و محمد حسین نعیمیپور، تهران، روزنه ۱۳۹۴٫
۲- مراجعه کنید به کتاب ایران بر لبه تیغ، محمد فاضلی، تهران، روزنه، ۱۴۰۰، صفحات ۳۲۰ به بعد.
Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوستهی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085