سایت خبری تحلیلی کلمهhidden pichidden pichidden pichidden pichidden pic
  • صفحه اصلی
  • » بهاره هدایت: متمرکز شدن تحریم‌ها بر حقوق بشر شوخی است...

بهاره هدایت: متمرکز شدن تحریم‌ها بر حقوق بشر شوخی است

چکیده :یک چیزی هم بگویم راجع به براندازها. من باور دارم کثیری از اینها دلسوز ایران اند. برانداز شدن آنها حاصل مطالبات معوق و انسدادهای چهل ساله است؛ فی‌نفسه هم خیانت محسوب نمی‌شود. اما حمایت‌های مالی که طیفی از آنها از آن تغذیه می‌شوند یا راهکارهای پرهزینه‌ای که پیشنهاد می‌کنند مثل جنگ و تحریم محل سوال و تردید است و همین باعث فاصله‌گذاری...


بهاره هدایت، از فعالان سرشناس جنبش دانشجویی در ایران و سخنگوی سابق دفتر تحکیم وحدت در مصاحبه با یورونیوز می‌گوید که «تحریم برای اعمال تغییرات استراتژیک کارایی ندارد و تغییر رویکردی هم اگر رخ بدهد، ثبات نخواهد داشت.»

او معتقد است که حکومت ایران «در وضعی گرفتار شده که کمی شبیه ماجرای تداوم جنگ با عراق شده؛ می‌خواهد با یک پیروزی کار را تمام کند اما پیروزی در دسترسش نیست و همه منابع را هم دارد می‌ریزد توی این چاه ویل.»

دور تازه تحریم های آمریکا علیه ایران روز یکشنبه، ۱۳ آبان ماه آغاز شد که بخش‌های کشتیرانی، مالی و انرژی ایران را شامل می شود و دومین رشته تحریم‌هایی است که از زمان خروج آمریکا از توافق هسته ای با ایران به اجرا در می‌آید. دولت آمریکا رسما از بازگشت «تمام تحریم‌هایی» خبر داده است که در قالب برجام لغو شده بودند و ایالات متحده می‌گوید که تحریم‌های جدید در راستای محدود کردن فعالیت‌های هسته‌ای و موشکی ایران و همچنین تحرکات تهران در منطقه است و تا زمان رسیدن به این اهداف، تحریم‌های سخت دیگری را نیز اعمال خواهد کرد.

بهاره هدایت، فعال سیاسی و اجتماعی در ایران می‌گوید: «ما اعم از اصلاح طلب و برانداز و اصولگرا نمی‌توانیم پاسخ بی‌چارگی خودمان را با تجویز بیچاره کردن مردم بدهیم. یک زمانی می‌گفتند جنگ رحمت است و کسانی که میراث‌دار و شاهدان جنگ بودند از تباهی این استدلال به خود می‌لرزیدند. الان امتداد همان منطق است که می‌گوید تحریم نعمت است و کسانی از تباهی این استدلال به خود می‌لرزند.»

به گفته او «اینکه می‌گویند تحریم‌ها در نهایت می‌خواهد روی نقض حقوق بشر در ایران متمرکز شود هم بیشتر شبیه شوخی‌است. این حرفها باد هواست»

بهاره هدایت، عضو شورای مرکزی و سخنگوی سابق دفتر تحکیم وحدت (اتحادیه انجمن‌های اسلامی و سازمان‌های دانشجویی سراسر کشور) و از فعالان سرشناس دانشجویی و جنبش زنان در ایران است که تاکنون چندین بار بازداشت و زندانی شده است. او در سال ۱۳۸۸ از سوی دادگاه انقلاب به ۹ سال و نیم زندان محکوم و ۱۴ شهریور ۱۳۹۵ از زندان آزاد شد.

در ابتدا ارزیابی شما از شرایط فعلی کشور را می خواهم بدانم. در چه شرایطی هستیم و به چه سمتی می‌رویم؟

به نظر می‌رسد که در یک بن بستی گرفتار شده‌ایم انگار که ته یک دالانی گیر افتاده باشیم که پشت‌مان دیوار سیاست داخلی‌ است و جلوی رویمان آرایش قوای بین‌المللی. این مایی که می‌گویم یعنی مای بیرون از حکومت این ما یکسری مطالبات معوق و ملی دارد که به موانع اساسی خورده و چشم‌انداز کم هزینه‌ای هم برای تحقق شان فراهم نیست.

این بن بست در طیف‌هایی خشم و طیغان ایجاد کرده و در عده‌ای ناامیدی و سرخوردگی. و به نظرم نه آن خشم و نه این سرخوردگی باعث تقویت نیروهای تحولخواه نمی‌شود.از آن طرف وضعیت منطقه‌ای و سیاست خارجی را که نگاه می‌کنیم یک دوراهی عجیبی شکل گرفته بین اینکه جمهوری اسلامی الزامات سیاست خارجی و تامین امنیت و نفوذ منطقه‌ای را چه تعریف می‌کند، و اینکه دولت عربستان که در مقابل جمهوری اسلامی قرار گرفته چه اهدافی دارد و چه شیوه‌هایی را دنبال می‌کند و چه خواب‌هایی برای ایران دیده است. به نظرم فعالان داخلی دریافت مخاطره‌آمیزی نسبت به بازیگری عربستان و آمریکا در بحران فعلی دارند و این جلوی کنشگری فعال آنها را گرفته است.

آیا راهی برای برون رفت از این بن بست وجود دارد در بحث بن بست داخلی آیا بدون فشار خارجی راه خروجی است؟

بن‌بست داخلی ناشی از این است که انگار نوعی موازنه قوای نهایی بین نیروها شکل گرفته، یعنی نیروهای سیاسی حامی تغییر راهکاری برای تغییر این موازنه و پیشبرد اهداف‌شان نمی‌یابند و از آن طرف هم که هسته سخت قدرت نه خود را پاسخگوی بحران‌های جاری می‌داند، نه راهکاری برای خروج از این وضعیت دارد – تازه «اگر» اساساً معتقد به وجود بحران باشد.

بحران‌ها هم ناشی از سیاست‌گزاری‌ها و گاهی هم ساخت قدرت است. این سیاست‌گزاری‌ها حتی قادر نبوده حداقل‌های معیشتی مردم را برآورده کند، چه برسد به ترم‌هایی مثل توسعه و آزادی‌های سیاسی و مدنی و اجتماعی. نهادهای موجود هم تا حد زیادی فاقد کارکرد یا کژکارکرد شده‌اند. بدنه بروکراتیک هم دچار سنگینی و ناکارآمدی است و خودش هم در مقابل تغییر مقاومت می‌کند. همچنین سیستم گرفتار فساد ساختاری شده و همه چیز به هم گره خورده، طوری که اصلاح آن (به فرض اینکه اراده‌ای هم موجود باشد) روز به روز پرهزینه‌تر می‌شود.

درمورد راه حل های ریشه‌کن شدن معضلی مثل همین فساد و ناکارآمدی مناقشه است بر سر اینکه آیا اگر کل سیستم تغییر کند این فساد و ناکارآمدی کاملا ریشه کن می‌شود؟ یا اینکه آنقدر رسوخ کرده و نهادینه شده و تبدیل به معضل فرهنگی شده که با تغییر ضربتی نمی شود خیلی چشم انتظار ریشه‌کن شدنش بود.

خود شما چی فکر می‌کنید؟ راه حل تغییر کل سیستم است یا با نظریه‌هایی که مطرح کردید با کدام موافق هستید؟

من شخصا از هیچ آشوب و بهم ریختگی که حداقلهای نظم را بهم بزند در شرایط منطقه‌ای که ما داریم دفاع نمی‌کنم، اما این که مهم نیست. مهم این است که هر دو طرف این مناقشه حرفهای جدی و مهمی برای شنیدن دارند، یک طرف مساله امنیت و تهدید خارجی و یکپارچگی ایران را مطرح می‌کند، آن طرف هم مساله‌اش آزادی و معیشت و دوام ایران زیر بار این فشارهاست. مساله هم صرفا فساد و ناکارآمدی نیست؛ این ساختار بیمار است و بیماری‌اش هم وخیم و مزمن شده، یعنی گروه‌هایی از این وضعیت منتفع می‌شوند و در مقابل بهبود مقاومت می‌کنند، با اسلحه و پول و رسانه و نظارت استصوابی و به زندان انداختن و اعمال نفوذ در تصمیم‌گیری‌ها، مقاومت می‌کنند.

راه برون‌رفت از این بحران – یعنی کم‌هزینه‌ترین راه برون‌رفت- منطقا اجماعی است که بتواند عبور از این وضعیت را برای کشور کم‌هزینه کند؛ یک اجماع حتی حداقلی بین کسانی که معتقد به وجود بحران‌ در کشورند. بین همه فعالان سیاسی دلسوز کشور، همه آنهایی که نگران تداوم این فشارها روی مردم‌اند. ببینید، اصلاح‌طلبان که الان دال مرکزی ندارند. عاملیت چندانی هم برای تغییر ندارند، چون از ۸۴ یا به عبارتی از ۸۸ به این سو جایگاه واسطه‌گری میان بدنه اجتماعی و حکومت را از دست داده‌اند و به لایه‌های بیرونی‌تری از قدرت انتقال پیدا کرده‌اند. تا حدی هم گرفتار همین فساد ساختاری شده‌اند..

یعنی با توجه به عملکرد خود اصلاح طلبان از یکسو و سرکوب ها و حذف ها از سوی دیگر، این طیف سیاسی عاملیت خود را از دست داده. آیا تاریخ مصرف شان در عرصه سیاسی ایران تمام شده؟

اصلاح‌طلبان تغییر مختصات داده‌اند. از هم‌جواری با حکومت منتقل شده‌اند به هم‌جواری با نیروهای حامی حکومت. این را باید دید. بنابراین نقش‌هایشان هم تغییر کرده، برای همین است که می‌گویم عاملیت در تغییر، به شکلی که در دوره آقای خاتمی انتظار می‌رفت، اساسا از عهده آنها خارج است. اما همچنان کلیت گفتمان اصلاحات حامل فضایلی است که برای حال و آینده کشور ضروریست، فضیلت‌هایی مثل عدم خشونت، مدارا، گفتگو و از این دست. اینها الزامات کم‌هزینه شدن عبور کشور از این وضعیت‌اند. گفتمان‌های رقیب اصلاحات یا به این فضایل التفاتی ندارند و یا آنها را نفی می‌کنند. اما طیف حامی حکومت داعیه نوعی عدالت و امنیت دارد، از آن طرف هم گروه‌های اپوزیسیون پرچمدار آزادی و دموکراسی و توسعه‌اند.

این وسط نقش واسطه‌گری میان این دو جریان به عهده اصلاح‌طلبان است؛ واسطه‌گری میان بخش‌‌هایی از هر دو جریان که معتقد به وجود بحران‌ خسارت‌بار برای کشورند، نه آنهایی که منتظر وقوع رویارویی نهایی خسارت‌بارند. حاصل این می‌تواند یک اجماع و اراده‌ را شکل دهد برای گذار مسالمت‌آمیز و کم‌هزینه از وضعیت موجود. اشتراک منافع این بلوک‌ها هم در حال حاضر مفهومی به نام کشور و حفظ آن است.

چنین چیزی امکان پذیر است؟

من خیلی امیدوارم به برقراری این گفتگو بین جوانان اصلاح طلب و جوانان اصولگرا از یک سو و بین جوانان اصلاح‌طلب و اپوزیسیون از سوی دیگر. چون احتمال می‌دهم که اینها بحرانی بودن شرایط کشور را بیشتر و عمیق‌تر درک کنند. نسل قبل، نسلی که انقلاب کرده و بر مسند امور نشسته یا طرد شده، چندان شاید ظرفیت یا حوصله این را نداشته باشد که به بحرانی بودن شرایط فکر بکند، یا اینکه حتی از بحران تغذیه می‌کند. یک چیزی هم بگویم راجع به براندازها. من باور دارم کثیری از اینها دلسوز ایران اند. برانداز شدن آنها حاصل مطالبات معوق و انسدادهای چهل ساله است؛ فی‌نفسه هم خیانت محسوب نمی‌شود. اما حمایت‌های مالی که طیفی از آنها از آن تغذیه می‌شوند یا راهکارهای پرهزینه‌ای که پیشنهاد می‌کنند مثل جنگ و تحریم محل سوال و تردید است و همین باعث فاصله‌گذاری می‌شود.

در کنار همه مسائلی که عنوان کردید مساله تحریم ها را داریم. تحریم ها چه نقشی دارند؟

تحریم ها قرار است چه‌کار کند؟ قرار است هیات حاکمه را اینقدر تحت فشار قرار دهد که به یکسری از امتیازها تن بدهد. اما این هیات حاکمه سوار بر جامعه است، هر فشاری که بیاورید این فشار به بدنه منتقل می‌شود. برخی معتقدند که بدنه اجتماعی خود به خاطر همه فشارها و همه شرایطی که هیات حاکمه بدان تحمیل کرده، در گل فرو رفته و می‌گویند که بگذار این فشار تحریم بیاید که حکومت امتیاز بدهد. اما اگر بخواهی به که کسی که زیر آوار مانده کمک کنی که نمی‌آیی دوباره بقایای ساختمانی که روی سرش آوار شده را تخریب کنی چون در این صورت مرگش حتمی است.

از آن طرف ما مثال‌هایی داریم مثل همین برجام که می‌گویند حکومت به خاطر تحریم‌ها پای میز مذاکره نشست، پس جمهوری اسلامی تحت فشار امتیاز می‌دهد. بسیار خب، این برجام چقدر دوام آورد؟ مشکل این است که وقتی تحت فشار امتیاز می‌دهد، به محض برداشته‌شدن فشار، می‌خواهد بازی را جای دیگری از سر بگیرد. گویی اینکه کسی که عملاً از برجام خارج شد ترامپ بود و خوشبختانه رسوایی‌اش به نام شخص او رقم خورد، اما به هر حال جمهوری اسلامی هم به موازنه جدیدی که قرار بود برجام گام اولش باشد تن نداد، چرا؟ چون شما گروه‌های حامی وضع موجود را از معادله حذف کرده بودید و شدت تاثیرگذاری و بحران‌آفرینی آنها را دست کم می‌گرفتید. اینها آینده ایران را به گروگان گرفته‌اند و این نکته‌است که دوستان آن طرف آب نادیده می‌گیرند.

اینکه می‌گویند تحریم‌ها در نهایت می‌خواهد روی نقض حقوق بشر در ایران متمرکز شود هم بیشتر شبیه شوخی‌است. این حرفها باد هواست.

اما برخی معتقد هستند در مساله تحریم ها باید شروط حقوق بشری گذاشته شود و مساله حقوق بشر الویت داشته باشد؟

باید و نبایدش را کاری ندارم، به من بگویید چقدر عملیاتی‌ است و چقدر تابحال عملیاتی بوده؟ آنها در نهایت توانسته باشند در حاشیه یک مذاکره کلان چند نفری را با التماس از زندان رها کرده باشند. چیزی جز این بوده؟ بینش جمهوری اسلامی تغییر کرده؟ ساختاری عوض شده؟ کانادا درباره قتل زهرا کاظمی چه کاری کرد؟ چند سال با ایران قهر کرد و تمام. اصلا دور از واقع‌نگری است که بخواهیم چنین چشم‌اندازی ترسیم کنیم. دولت‌های غربی ابزارهای محدودی دارند و منافع مشخصی. شاید هم دلشان بخواهد پشت حقوق بشر بایستند اما فعلا که راهکاری برایش ندارند و در اولویت هم نیست. از طرفی معیارهای دوگانه هم کم ندارند. کاری به بیانیه‌های حقوق بشری ندارم، آنها که ضمانت اجرایی ندارند، این دولت‌ها هستند که قرار است از اصول حقوق بشر حمایت کنند، اما شما مناقشه فلسطین و اسراییل را ببینید. یا این ماجرای اخیر، قتل خاشقچی. ترامپ بدون پرده‌پوشی و با رسوایی تمام پای معاملات چند صدمیلیون دلاری اسلحه با عربستان را پیش می‌کشد، دقت کنید: معاملات اسلحه، نه مثلا توسعه زیرساخت آموزشی یا فرهنگی یا حقوق بشری یا هرچیزی مربوط به توسعه. حالا فعالان سیاسی ما منتظر بنشینند که تحریم‌ها منتج به مذاکرات حقوق بشری بشود و استبداد داخلی را عقب براند! از این گذشته به نظرم غربی‌ها متوجه تفاوت بنیادین گفتمانی بین غرب و شرق شده‌اند، یا لااقل بین غرب و خاورمیانه. گفتمان حقوق بشری و سنت دموکراتیک و «فرد» در اینجا ریشه‌‌دار نیست. این مفاهیم دستاورد تمدن غرب است. ما بنیادهایش را نداریم، روبنایمان هم همین است که می‌بینید. زمان می‌برد تا این مفاهیم رشد کند و ریشه بدواند.

فکر می کنید تحریم‌ها منجر به نرمالیزاسیون حکومت خواهد شد؟

امتیاز دادن تحت فشار ثبات ندارد و نمی‌توانی به نتیجه‌اش امیدوار باشی. باید موازنه تغییر کند و این تغییر موازنه حاصل تغییر پایدار نیروها باشد تا بتوان به پایداری نتیجه امیدوار بود، وگرنه چیزی بیش از زد و خورد و تنش بیشتر نیست.

نقش خود حکومت ایران در این تحریم ها را چگونه می بینید؟

انکار نمی‌کنم که سیاست‌های جمهوری اسلامی در منطقه حساسیت برانگیز است و منافع رقبای منطقه‌ایش را به خطر می‌اندازد. اینکه حق داشته یا نه و برای بقای خودش لازم بوده یا نه بحث دیگری است. و اینکه آن رقبای منطقه‌ای خودشان طی چه سازوکاری و با چه اهدافی (چقدر متفاوت از اهداف جمهوری اسلامی؟!) وارد تنش منطقه‌ای شده‌اند و سهم‌خواهی کرده‌اند هم بماند.

به هر حال الان در این وضعیت قرار گرفته‌ایم: جمهوری اسلامی این کار را کرده و همین زمینه‌ساز تنش شده. ولی از اقبال اوست که آرایش قوایی الان شکل گرفته از اتحادی بین ترامپ و بن‌سلمان، اینها هستند که اتفاقا داوری را بین منتقدان حکومت از قاعده مرسوم خارج می‌کنند. یعنی من به صرف سیاست‌های تنش‌زای جمهوری اسلامی نمی‌توانم بروم پشت سر عربستان سعودی بایستم. برای عقب‌راندن استبداد داخلی هم نمی‌توانم به حکومتی با این استبداد عریان پناه ببرم.

یعنی از نظر شما تحریم‌ها لزوما بد نیستند اینکه چه کسی تحریم می‌کند مهم است. یعنی اگر الان ترامپ و عربستان نبود و مثلا اوباما بود موافق تحریم‌ها بودید؟

فرقی نمی‌کند کی باشد، تحریم برای اعمال تغییرات استراتژیک کارایی ندارد. یعنی تغییر رویکردی هم اگر رخ بدهد، ثبات نخواهد داشت. مثل برجام. اما فارغ از کارایی سیاسی، من تحریم را تحت هر شرایطی ظلم مضاعف به مردم عادی جامعه می دانم. کسانی که شب می‌خوابند و صبح بیدار می‌شوند و می‌شنوند که نیروهای نظامی کشورشان وارد جنگ برون‌مرزی شده‌اند چه گناهی کرده‌اند؟ نه کسی خبر دارد که این تصمیم با چه سازوکاری گرفته شده، نه حتی حداقلی از مشارکت عموم در این تصمیم کلان هزینه‌زا در همین مجلس نیم‌بندی که هست به نمایش درمی‌آورند. نه کسی پاسخگوی هزینه‌ها و کشته‌شده‌هاست و نه کسی پاسخگوی هزینه‌های تداوم حضور است. فقط از در و دیوار اخبار فتح و ظفر می‌بارد. مگر خبر استفاده نظامی روسیه از پایگاه نوژه همدان چطور درز کرد؟ جامعه خبر داشت؟ نظری نداشت؟ کسی اصلا از او پرسید؟ یعنی هیچ‌کس در آن دم و دستگاه عریض و طویل به نمایندگی از مردم مخالف نبود؟ مخالف بود و عیان نکرد؟.. خب اگر چنین است این سازوکار مساله دار دارد. اما اینکه تاوان این وضعیت را باز هم مردم بدهند، این هم مشروع نیست. ما که دستمان به جایی بند نیست، اما حداقل نمی‌توانیم تحریم را تجویز کنیم. ما اعم از اصلاح طلب و برانداز و اصولگرا پاسخ بی چارگی خودمان را نمی‌توانیم با تجویز بیچاره کردن مردم بدهیم. زمانی می‌گفتند جنگ رحمت است و کسانی که میراث‌دار و شاهدان جنگ بودند از تباهی این استدلال به خود می‌لرزیدند. الان امتداد همان منطق است که می‌گوید تحریم نعمت است و کسانی از تباهی این استدلال به خود می‌لرزند.

خب با این بن بست چه باید کرد؟

ما برای عبور از بحران‌های دامنه‌دار نیازمند همبستگی ملی هستیم، چیزی که عزم و گفت‌وگو می‌طلبد، این مساله یک‌شبه و ضربتی حل نمی‌شود. اما اینکه حکومت چه کند، باید بهشان گفت تا انسدادهای سیاسی همینطور برقرار است هزینه‌های گزافی برای اداره نیم‌بند امور خواهید داد، برعکس هر قدمی که در جهت گشایش فضا بردارید جامعه را همراه‌تر می‌کنید. اما اگر پاسخ‌تان به دادخواهی زنان و دانشجویان و کارگران و معلمان و دراویش و بازنشسته‌ها و هر معترض و منتقد دیگری مثل همیشه سرکوب و زندان باشد دوام نمی‌آورید. دوام هم بیاورید کشور را خاکستر کرده‌اید؛ مشکل اساسی هم همین است.

اما اگر حکومت بخواهد تنش داخلی را همینطور لاینحل بگذارد و با همین وضع کجدار و مریز پیش برود، دست‌کم مجبور است سطح تنش منطقه‌ای را پایین بیاورد و با عربستان وارد مذاکره شود. الان در وضعی گرفتار شده که کمی شبیه ماجرای تداوم جنگ با عراق شده؛ می‌خواهد با یک پیروزی کار را تمام کند اما پیروزی در دسترسش نیست و همه منابع را هم دارد می‌ریزد توی این چاه ویل.

مذاکره با عربستان دردسترس‌ترین راه برای حکومت است. چون گرچه بافت دو جامعه با هم متفاوت است، اما حکومت‌ها تا حد زیادی شبیه هم‌اند، زبان هم را می‌فهمند و منافع مشترک هم کم ندارند. راه‌حل نهایی اما حل و فصل معضل رابطه با آمریکاست، این می‌تواند حداقل کشور را از این تنش دائمی بین‌المللی نجات دهد. منتها عملیاتی شدن مذاکره با دولت فعلی آن خیلی دور از ذهن است. ترامپ یک پیمان ورسای گذاشته جلوی جمهوری اسلامی و فکر بیست سال بعدش را نمی‌کند.



Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوسته‌ی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.