نقدی بر ذهنیت جنگ سردی
چکیده : اگر چین و هند و پاکستان در دهههای میانی نیمه دوم سده بیستم به سلاح اتمی دست پیدا کردند، اولا هر یک از این کشورها در بلوکبندی دوران جنگ سرد مستظهر به حمایت یک ابرقدرت بودند در حالی که دیگر چنان حامیانی برای چنین کشورها و سیاستهایی وجود ندارد (همراهی تقریبا تمامعیار متحدان به اصطلاح استراتژیک ایران نظیر روسیه و چین با قطعنامهها و تحریمهای ایران طی دو دهه اخیر و همچنین با فشار بر کره شمالی طی سالهای اخیر برای تایید این موضوع کافی است) ...
ابوالفضل دلاوری:
نکاتی پیرامون مصاحبه آقای دکتر عسگر خانی در مورد برنامه و سیاست هستهای ایران
طی چند هفته اخیر و پس از اعلام خروج امریکا از برجام، شاهد طرح مباحث، گفتارها و سیاستهای اعلامی تاملبرانگیزی از سوی طیفی از مقامات، مسوولان و منسوبان نظام و همچنین برخی رسانهها و تحلیلگران همسو با آنها در جهت اعلام و اثبات مجدد و مشدد «خبط و خطای دولت روحانی در مذاکرات منتهی به برجام» هستیم. در این میان، البته میدانداری دوباره مخالفان قدیمی برجام چندان غیرقابل انتظار نبود. چرخش مواضع و گفتارهای برخی نزدیکان و منسوبان مقامات عالی سیاسی نیز غیر قابل فهم نبود. همچنین نگارنده را با سیاستهای اعلامی دراین سطح نیز کاری نیست که فرمود: «صلاح مملکت خویش خسروان دانند – گدای گوشهنشینی تو حافظا مخروش!» اما آنچه بیش از این همه توجه بنده را نه به عنوان یک شهروند «ذینفع/ذیخسران» در سیاستهای خرد و کلان کشور، بلکه به عنوان یک دانشجوی علوم سیاسی به تامل واداشته، نظرات و تحلیلهای برخی اساتید و دانشآموختگان علوم سیاسی و روابط بینالملل است.
از این میان، مصاحبه یکی از استادان روابط بینالملل دانشگاه تهران (آقای دکتر عسگرخانی) در گفتوگو با یکی از شبکههای سیمای جمهوری اسلامی ایران (گویا شبکه افق) که در فضای مجازی نیز بازنشر گستردهای داشت، بیشتر از دیگران ذهن بنده را درگیر ساخت.
دکتر عسگر خانی که از حامیان قدیمی برنامه هستهای کشور هستند…. نگارنده به خاطر میآورد که در سالهای آغازین دهه ۱۳۸۰ ایشان در یکی از سخنرانیهایشان در توجیه نیاز کشور به سلاح اتمی از استعاره «گنج و مار» استفاده کردند. البته این را هم به خاطر میآورم که در همان زمان که مقارن با حمله امریکا به عراق به بهانه وجود تاسیسات و تسلیحات شیمیایی (و احتمالا اتمی) در آن کشور بود، بنده در حاشیه آن سخنرانی یادآور شدم که در کنار استعاره «گنج و مار» لازم است به استعاره «روباه و فرار» نیز توجه داشته باشیم. در واقع از همان زمان برای بسیاری از ناظران مسائل سیاست بینالملل به خوبی روشن بود که قدرتهای بزرگ، به ویژه امریکای پسا ۱۱ سپتامبر اجازه چندانی برای افزایش کشورهای اتمی نخواهند داد و هرجا که احتمال ضعیفی برای چنین حرکتی ببینند (به ویژه اگر از سوی کشورهایی باشد که به زعم آنها با نظم جهانی ناسازگارند) ابایی از حمله پیشدستانه نیز نخواهند داشت. (طبق «استعاره روباه و فرار» قدرتهای بزرگ ابتدا به کشور مورد نظر حمله خواهند کرد یا آن را تحت فشارهای سخت اقتصادی قرار خواهند داد، سپس دنبال بود و نبود تاسیسات و سلاحهای هستهای در آن کشور خواهند گشت!)
جناب دکتر عسگر خانی که متخصص رژیمهای بینالمللی هستند حتما نکات بالا را بهتر از بنده، که اصولا تخصصی در روابط بینالملل ندارم، میدانستند اما شاید در آن روزها که هنوز به دلایل متعددی فشارهای بینالمللی و منطقهای بر ایران چندان زیاد نبود و البته دیپلماسی نسبتا فعال ایران نیز سطح منازعه را تاحدودی مدیریت میکرد، تصور میکردند که میتوان از فرصت درگیری امریکا در عراق و افغانستان استفاده کرد و از جعبه پروژه هستهای ماری را برای خفتن بر سر گنج ایران زمین بیرون کشید. تا روی کارآمدن دولت روحانی و شروع دور جدید مذاکرات هستهای دستکم بنده خبر و اثر چندانی از حضور رسانهای آقای دکتر و اظهارنظر ایشان در مورد سیاست هستهای کشور ندیدم. در گرماگرم مذاکرات دولت روحانی و در آستانه توافق موسوم به برجام، یعنی در اسفند ۱۳۹۳ آقای دکتر در مصاحبهای با «خبرآنلاین» کل مذاکرات مربوط به برنامه هستهای را از دوره دولت اصلاحات تا دولت روحانی مورد انتقاد قرار دادند و اعلام کردند که «… مسوولان مذاکرهکننده، در هر مرحله بیش از مرحله قبل هزینه بر امنیت کشور تحمیل کردهاند و این روند همچنان در هر گونه مذاکرهای ادامه خواهد یافت». البته ایشان در آن مصاحبه علت این ناکامی را به «ناآگاهی تیمهای مذاکرهکننده از مسائل امنیتی و همراه نداشتن متخصصان مربوطه» نسبت دادند (نقل به مضمون) اما زمانی که خبرنگار با اصرار از ایشان میخواهد که با توجه به شرایط موجود، راهحل پیشنهادی خود را ارایه دهد، بعد از چند بار گریز سرانجام میفرمایند: «من اگر تصمیمگیر بودم سوالات مختلفی را برای متخصصین بینالمللی میفرستادم و از آنها در ابعاد مختلف موضوع نظر میخواستم تا تئوریسینها، حقوقدانان، روانشناسان و انسانشناسان روی این مساله کار کنند. متخصصین امور دریایی این موضوع را مطالعه کنند تا از آنها مشاوره بگیریم.»
بعد از آن مصاحبه نیز دست کم بنده از نظرات آقای دکتر خبری نداشتم تا چند روز پیش که مصاحبه مورد اشاره در بالا را از ایشان دیدم. عصاره نظرات ایشان در این مصاحبه این است که «… ما در مذاکرات مربوط به پرونده هستهای، به ویژه در توافق برجام، همچون عراق و لیبی امنیت خود را فروختیم، در حالی که باید همانند چینیان و هندیان و پاکستانیها زیر بار هیچ مذاکرهای نمیرفتیم و تا تکمیل پروژه هستهای با خوردن علف هم که شده بود تحریمها را تحمل میکردیم». بیان این سخنان از سوی یک متخصص امنیت و رژیمهای بینالمللی نکاتی را در ذهن بنده غیر متخصص مطرح کرد که جهت تامل و گفتوگو خدمت دوستان و به ویژه دانشجویان و دانشآموختگان علوم سیاسی و روابط بینالملل تقدیم میکنم.
۱- معلوم نیست امنیت مورد نظر استاد (که باید حفظ میشد و حالا فروخته شده است) به چه معنایی است؟ بر اساس کدام هستیشناسی سیاسی و اجتماعی از ایران امروز تعریف، معیارمند و شاخصسازی شده است؟ آیا تهدیدات امنیتی ایران متوجه کدامیک از مولفههای «تمامیت ارضی»، «استقلال»، «منافع ملی» و با چه تعریفی از هر یک از این مقولههاست؟ البته تعلق خاطر نظری استاد به نگرش رئالیسم کلاسیک (اصالت قدرت آن هم از نوع نظامی و محوریت دولت-ملتها در روابط بینالملل) این گمان را تقویت میکند که لابد ایشان از همین منظر به موضوع امنیت مینگرند. اما خود استاد بهتر میدانند که این نگرش تحت تاثیر تحولاتی که طی چند دهه اخیر رخ داده، مورد بازاندیشیها و بازنگریهای پی در پی قرار گرفته است. سرشت پیچیده این تحولات، چه در «منابع قدرت» (مثلا افزایش نقش قدرت اقتصادی و مبادلاتی) چه در «سنخ و سرشت بازیگران سیاسی و بینالمللی» (نقشآفرینی نیروها و نهادهای فراملی و فروملی) و چه در «الگوهای روابط میان این بازیگران» (مداخله نظامهای معنایی، تصویرسازیها، نمادها، بازنماییها و مهمتر از هم برساختگیهای دو جانبه و چند جانبه) این انتظار را ایجاد میکند که استاد ما با ورود به این مباحث منظور و معنای مورد نظر خود را از مقولههای امنیت و تهدیدات امنیتی نسبت راهحل خود (قدرت اتمی) را با این مقولهها به روشنی بیان کنند. ضرورت چنین ابهامزداییهایی از معنا و مفهوم امنیت و بازدارندگی و… زمانی بیشتر میشود که ما در دو دهه اخیر شاهد تغییر الگوهای جنگها و عملیات تخریبی، کاهش شدید نقش نیروها و تسلیحات کلاسیک هستیم و مهمتر از همه بودن تسلیحات اتمی (به دلایل متعدد) عملا «غیرقابل کاربرد» به نظر میرسند.
۲- سخنان استاد نشان میدهد که ذهنیت استراتژیک استاد از لحاظ تجربی هنوز در حال و هوای دوران نظام دوقطبی و جنگ سرد زیست میکند. اگر چین و هند و پاکستان در دهههای میانی نیمه دوم سده بیستم به سلاح اتمی دست پیدا کردند، اولا هر یک از این کشورها در بلوکبندی دوران جنگ سرد مستظهر به حمایت یک ابرقدرت بودند در حالی که دیگر چنان حامیانی برای چنین کشورها و سیاستهایی وجود ندارد (همراهی تقریبا تمامعیار متحدان به اصطلاح استراتژیک ایران نظیر روسیه و چین با قطعنامهها و تحریمهای ایران طی دو دهه اخیر و همچنین با فشار بر کره شمالی طی سالهای اخیر برای تایید این موضوع کافی است) . ثانیا در آن زمان هنوز هیچ نظم یا به تعبیر خود استاد هیچ رژیم امنیتی اتمی مورد توافق قدرتهای بزرگ شکل نگرفته بود. در حالی که از پی موافقتنامههای «سالت» و سپس «ان پی تی» رژیمی مبتنی بر منع توسعه سلاحهای اتمی شکل گرفته که صرفنظر از اینکه چه اندازه عادلانه یا سودمند باشد، از لحاظ حقوقی و حقیقی بهشدت از سوی قدرتهای بزرگ حمایت میشود. البته نپیوستن دولتهایی چون اسراییل به این رژیم حقوقی به معنای آن نیست که اگر ایران نیز به آن نپیوسته بود دست قدرتهای بزرگ برای فشار بر ایران بستهتر میشد. چنان که کره شمالی با وجود نپیوستن به این رژیم کمتر از ایران تحت فشار و تحریم و تهدید نبوده است .
۳- قیاس مورد اشاره استاد نه فقط از منظر نظام بینالملل و حقوق بینالملل معالفارق است از لحاظ امنیت منطقهای نیز بهشدت محل مناقشه است. اینکه استاد استدلال کردهاند کشورهای هند و پاکستان با وجود همه فقر و محرومیتهایشان هزینههای اتمی شدن را تحمل کردند اما امنیت خود را نفروختند اما ما آن را فروختیم؛ از چند جهت محل اشکال است: اولا هند و پاکستان و چین در جریان تعارضات متقابل اتمی شدند آن هم همانطور که ذکر آن رفت در شرایط بینالمللی خاصی (نظام دوقطبی دوران جنگ سرد) که دیگر به تاریخ پیوسته است. در حالی که کشور ما به عنوان یک واحد سیاسی-حقوقی بینالمللی (دولت-ملت) با هیچ قدرت اتمی دیگری اختلاف و تعارض واقعی (مثلا بر سر سرزمین یا دیگر تهدیدات امنیتی واقعی) ندارد. شاید اگر همچنان با همسایهای معارض و دارای قدرت نظامی همسنگ (نظیر عراق دوران صدام) مواجه بودیم چنین سیاستی تا حدی موجه مینمود.
۴- مقایسههای استاد از منظر داخلی (جامعهشناسی سیاسی) نیز معالفارق به نظر میرسد. استاد از دولتها و ملتهای چین و هند و پاکستان تمجید میکنند که با وجود فقر و محرومیت برنامه هستهای خود را کامل کردند و امنیت خود را تضمین کردند. اولا مساله تحمل فقر و محرومیت از سوی مردم یک کشور برای تحقق فلان هدف، به همان سادگی که آقای دکتر میفرمایند نیست (… مائو گفت… علی بوتو گفت… و مردم چین و پاکستان هم پذیرفتند) . در واقع همراهی یک ملت (یا دستکم بخش اعظم مردم یک کشور) با برنامهای که مستلزم پذیرش و تحمل هزینهها و محرومیتهای سخت است نیازمند شرایط سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی عدیدهای است. سطح بالای مقبولیت و مشروعیت سیاسی دولت و حکومت مستقر فقط یکی از این شرطهاست. البته در نظامهای اقتدارگرا و توتالیتر که دولتی قوی و جامعهای ضعیف دارند این گزینه برای دولتها وجود دارد که از جیب مردم و نسلهای آینده بدون نیاز به همراهی آگاهانه آنها سیاستها و اهداف مورد نظر خود را دنبال و محقق سازند اما در صورت عدم تطابق چنین اهدافی با موقعیت و ویژگیهای اقتصاد سیاسی و جامعهشناسی سیاسی دیر یازود دچار بنبست خواهند شد. نمونههای شوروی سابق، لیبی، عراق و اخیرا کره شمالی نمونههایی از این عدم تطابق هستند. به نظر میرسد جامعهشناسی سیاسی و اقتصاد سیاسی ایران امروز نیز شرایط مناسب و امکان چندانی برای چنین رویکردها و سیاستهایی از خود نشان نمیدهد. به عبارت دیگر نه ساختار و روابط سیاسی موجود از انسجام و یکپارچگی کافی برای پیشبرد اقتدارگرایانه چنین سیاستهایی برخوردار است و نه ساختار و روابط اجتماعی موجود، مولد مقبولیت اجتماعی چندانی برای پیشبرد دموکراتیک چنین سیاستهایی فراهم میسازد. به علاوه اقتصاد سیاسی ایران بیش از ۵۰ سال است که سرشت شدیدا رانتی پیداکرده و محصول آن وابستگی شدید دولت و جامعه به تحصیل و بازتوزیع درآمدهای سهلالوصول نفت و دیگر منابع خدادادی بوده است که این ساختار به نوبه خود علاوه بر تداوم و تعمیق یک اقتصاد غیر مولد دلال، یک دولت و حکومت فربه و پر هزینه، یک جامعه مصرفی یارانهای و تن آسا و یک فرهنگ عمومی و سیاسی آشفته (ملغمهای از گرایشهای ناهمساز مدرن و سنتی، دموکراتیک و اقتدارگرا، انفعالی و شورشی و…) را به بارآورده است. چنین دولت و جامعهای در عمل نشان داده که تحمل و تاب آوری چندانی برای موقعیتهای سخت ندارد (صرفنظر از اینکه اصولا چنین سیاستهایی چقدر ضروری و ناگزیر باشد). تجربه و رویدادهای سالهای اخیر نشان داده است که نه فقط جامعه (اعم از شهری و روستایی و طبقات بالا، متوسط و پایین)، بلکه همچنین دولت (مجموعه نهادهای حاکمیتی و حکومتی و مسوولان و کارگزاران بالا و پایین آن) اراده و انگیزه چندانی برای تحمل یک روز قطع شدن صادرات نفت و واردات ارزها و کالاها و خدمات خارجی و کاهش یک ریال از بودجههای مرسوم و مالوف سالانه خود را ندارند تا چه رسد به تحمل شرایط مورد نظر آقای دکتر (علف خواری!) . بنا بر این تجویز چنین راهکارهایی از سوی آقای دکتر مصداق بارزی از همان نقدی است که خود ایشان بر دیپلماتها و مذاکرهکنندگان دو دهه اخیر وارد میکنند یعنی بیتوجهی به ابعاد تخصصی سیاسی، استراتژیک، اقتصادشناختی، جامعهشناختی، فرهنگی و روانشناختی رویکردها و سیاستهای خارجی و امنیتی.
۵- صرفنظر از همه محدودیتها و موانع خارجی و داخلی سیاستهای امنیتی مورد نظر آقای دکتر و به فرض دستیابی به اهداف مورد نظر از کجا معلوم است که چنان وضعیتی امنیت و ثبات کشور را تامین و تضمین کند؟ برای مثال نظام سیاسی در ایران در طول تاریخ چند هزار ساله خود الگوهایی از شکستهای بزرگ خارجی را با وجود برخورداری از بالاترین قدرتهای نظامی داشته است (نمونههای شکست هخامنشیان، ساسانیان، صفویان و…). همچنین این کشور الگوهایی از فروپاشی داخلی را تجربه کرده است که هیچ ربطی به میزان قدرت و امنیت خارجیاش نداشته است (نمونه افشاریه و پهلوی دوم) در مورد کشورهای مورد اشاره آقای دکتر، یعنی چین و هند و پاکستان نیز این سوالات مطرح است که آیا الگوی امنیت آنان (صرفنظر از تفاوتها و آسیبپذیریهایشان) چقدر فقط ناشی از توانایی اتمی آنان است؟ به علاوه آیا سطح بسیار متفاوت توسعه اقتصادی در این سه کشور نشان از بسیاری متغیرهای دیگر ندارد؟ آیا مثلا چین قبل یا بدون سلاح اتمی نمیتوانست ایدههای اقتصادی دنگ شیائو را عملی کند. مگر سنگاپور، هنگکنگ و کره جنوبی بدون سلاح اتمی امنیتشان تامین و فرآیند توسعهشان موفق نبوده است؟ علاوه بر همه اینها تجربه شوروی سابق چه درسهایی برای آسیبپذیری امنیت و توسعه در عین برخورداری از پیشرفتهترین و قدرتمندترین توان هستهای به ما میدهد؟
۶- نکته آخر اینکه استاد خوب میدانند که یک صاحبنظر یا استراتژیست امنیت، علاوه بر توجه به مجموعه شرایط (که در سطور بالا فقط به برخی از آنها اشاره شد) لازم است به یک نکته دیگر نیز توجه داشته باشد و آن اینکه هر گونه تعارضی را فینفسه یا همواره ضروری و مقبول نبیند و تمام توجه خود را صرفا به ملزومات فرآیند معارضه معطوف نسازد. به ویژه از منظر تئوریک و استراتژیک استاد عزیز ما، یعنی واقعگرایی، پیش از هر بحث جدی در مورد ملزومات مقابله با تهدیدات امنیتی، لازم است به این موضوع پرداخته شود که بر اساس معیارهایی چون امنیت ملی و منافع و مصالح ملی، کدام موقعیتها و کشورها را باید تهدیدات واقعی و معارضان حقیقی به شمار آورد. اتفاقا در اینجاست که یکی از ظریفترین مباحث تئوریک و استراتژیک مطرح میشود و آن «اثرات فرآیند منازعه» (The Effect of Conflict Process) است. به عبارت دیگر بسیاری از تعارضات و منازعات، چه در سطوح فردی و اجتماعی، چه در سطوح سیاسی و بینالمللی نه صرفا به علت موضوعات اولیه محل اختلاف و تعارض، بلکه به علت گرفتارشدن در دور منازعه شدت و حدت میگیرند و گاه به فاجعه منجر میشوند. برای مثال، بسیار اتفاق میافتد که دو طرف (از جمله دو کشور) به لحاظ موقعیتها و منافع چندان هم بنیادا ناسازگار و متخاصم نیستند بلکه به دلیل برخی رویدادها وارد سطوحی از تعارض و برخورد میشوند که البته سرنوشت محتوم آن مواجهه تخاصمی و جنگ نیست اما اگر این فرآیند از کنترل عقلانیت سیاسی و استراتژیک خارج شود یا به مستمسک دیگر اهداف و ملاحظات طرفین (تصویرسازیهای هویتی یا تعارضات داخلی و منطقهای و….) تبدیل شود، لاجرم خود فرآیند چنین معارضهای، از طریق ایجاد یک دور باطل تعارض و تخاصم به عامل اصلی «برساختن دشمن» تبدیل میشود (در واقع تلقی مدام طرف مقابل به عنوان دشمن، به وضعیت تخاصمی واقعیت یا شدت میبخشد) . در چنین شرایطی وظیفه یک تئوریسین به ویژه آنجا که بناست نقش آکادمیک خود را ایفا کند، چیست؟ آیا صرفا باید به کارگزار ارایه و ترویج ابزارهای پیشبرد چنین تعارض و خصومتی برساخته تبدیل شود یا اینکه با بصیرت نظری و استراتژیک خود، به امکان یا ضرورت بازاندیشی در نفس چنین تعارضاتی نیز بپردازد؟ به نظر بنده استاد ما سالهاست که این بخش از مسوولیت آکادمیک خود را فراموش کرده یا دست کم آن را در محافل عمومی و رسانهها آشکار نکرده است. البته ممکن است در محافل خصوصی و تخصصی به چنین مباحثی ورود کرده باشند اما حتی اگر چنین باشد باز این سوال مطرح است که آیا ما به عنوان دانشگاهی باید اجازه دهیم مباحث و مواضع علمیمان از سوی نیروها و نهادهای سیاسی ذینفع به صورت گزینشی یا یکسویه و جانبدارانه بازنمایی شود؟
Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوستهی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085